تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 98 از 129 اولاول ... 4888949596979899100101102108 ... آخرآخر
نمايش نتايج 971 به 980 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #971
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض شخصیتتان را محک بزنید...

    ۱) فرض کنید شما مشخصه صورت کسی هستید، کدام قسمت از صورت او هستید؟
    الف) چین و چروک
    ب) لکه
    ج) خال زیبایی
    د) کک و مک
    هــ) لبخند
    ۲) دوست دارید چه نوع پرنده ای باشید؟
    الف) شباهنگ
    ب) جغد
    ج) عقاب
    د) فلامینگو
    هــ) پنگوئن
    ۳) کدام یک از آلات موسیقی را دوست دارید؟
    الف) پیانو
    ب) ویولن
    ج) سازدهنی
    د) گیتار
    هــ ) دف
    ۴) کدام یک از برنامه های تلویزیونی برای شما جالب تر است؟
    الف) اخبار و برنامه های مستند
    ب) فیلم های درام و زندگینامه
    ج) هیجانی و پلیسی
    د) عشقی و ماجرایی
    هــ) کمدی و کارتون
    ۵) کدام یک از بازی های شهر بازی را بیشتر دوست دارید؟
    الف) ترن های هوایی سریع السیر
    ب) قطار یا قایق
    ج) نمایش و اجرای کمدی
    د) چرخ و فلک و وسایلی که سریع می چرخند
    هــ) هیچ کدام، من از شهربازی متنفرم
    ۶) آیـا شـمـا بـه اشـتـبـاهـات خـودتـان می خندید؟
    الف) هرگز
    ب) بندرت
    ج) برخی مواقع
    د) معمولا
    هــ) همیشه
    ۷) اگـر دوسـت شـمـا سـر بـه سرتان گذاشت،چه عکس العملی نشان می دهید؟
    الف) عصبانی می شوید
    ب) ناراحت می شوید
    ج) برایتان جالب است
    د) تلافی می کنید
    هــ) چندین برابر تلافی می کنید
    ۸) اولین چیزی که صبح موقع بیدار شدن به فکرتان خطور می کند،چیست؟
    الف) کار یا تحصیل
    ب) مشکلات زندگی
    ج) صبحانه
    د) روزی که در پیش دارید
    هــ) کاری که تا شب انجام خواهید داد
    ۹) در زندگیتان چه شعاری دارید؟
    الف) وقت طلاست
    ب) سحرخیز باش تا کامروا باشی
    ج) آنچه برای خود می پسندی، برای دیگران هم بپسند
    د) زندگی کن و به دیگران هم اجازه زندگی کردن بده
    هــ) بی خیال باش، هرچه باداباد
    ۱۰) آیا به حیوانات علاقه مندید؟
    الف) اصلا
    ب) تعداد کمی از حیوانات
    ج) برخی از حیوانات
    د) بیشتر حیوانات
    هــ ) تمام حیوانات
    ۱۱) شما لبخند می زنید؟
    الف) هرگز
    ب) بندرت
    ج) گاهی اوقات
    د) اغلب
    هــ) آنقدر زیاد که برخی فکر می کنند دیوانه هستم
    ۱۲) نظر دیگران راجع به شما اغلب کدام مورد است؟
    الف) بی رحم
    ب) سرد و بی احساس
    ج) زیبا
    د) دوست داشتنی
    هــ ) خوشگذران
    ۱۳) شما احساس عشق و قدردانی خود را نشان می دهید؟
    الف) هرگز
    ب) بندرت
    ج) گاهی
    د) اغلب
    هــ) حداکثر تا جایی که امکان دارد
    ۱۴) شما اعتقاد دارید که برای شاداب بودن باید ساعاتی از روز را منحصرا صرف خودتان کنید؟
    الف) اصلا
    ب) احتمالا نه
    ج) گاهی
    د) بله
    هــ) البته، تا جایی که امکان دارد به خودتان می رسید
    ۱۵) آیا زندگی شما با برنامه ریزی پیش می رود؟
    الـــف) مــن حـتــی در تـعـطـیــلات هــم برنامه ریزی می کنم
    ب) همیشه برنامه ریزی می کنم
    ج) بستگی به روز هفته دارد
    د) درصورت امکان اجازه می دهم که خودش پیش آید
    هــ) همیشه بدون برنامه ریزی روزها را طی می کنم
    ● حال امتیازات کنار گزینه هایی را که انتخاب کرده اید،جمع کنید.
    گزینه الف۱ امتیار،گزینه ب ۲ امتیاز،گزینه ج ۳ امتیاز،گزینه د ۴ امتیاز و گزینه هــ ۵ امتیاز دارد.سپس امتیازات خودتان از ۱۵ سوال تست را مطابق با متن های زیر مقایسه کنید.
    ▪ اگر امتیاز شما بین یک تا ۲۰ باشد:
    بدین معنی است که شما سوسن سفید هستید.مردم شما را به خاطر پشتکارتان،ازجــــان و دل مــــایــــه گــــذاشــتــــن تــــان و مـوفـقـیـت هـایـتـان تقدیر می کنند.اهداف مشخصی دارید و فکرتان بر کارتان متمرکز است.احتمالا فرزند اول خانواده هستید.احساستان را بسختی ابراز می کنید. یکی از مهم ترین نگرانی های شما این است که چگونه در برابر افراد مختلف ظاهر شوید.اندیشه هایتان کمی متمایل به بدبینی است.اعتماد به نفس دارید ولی در باطن گاهی به خود اعتماد ندارید.قادرهستید که هدفی تعیین کنید و به آن برسید.بعضی مواقع دنیا را با دیدی باریک بین می نگرید.احساس می کنید که وقت کمی برای رسیدن به آرزوهایتان دارید.مواظب باشید جدی بودنتان شما را از دنیای اطراف دور نکند.خونسرد باشید و از زندگیتان لذت ببرید.کارهایی انجام دهید کـه از آنـهـا لـذت مـی برید.با انجام این دستورات قوه خلاقیت تان شکوفا می شود.سعی کنید که بیشتر بخندید و با دیگران در تماس باشید.
    ▪ اگر امتیاز شما بین ۲۱ تا ۵۴ باشد:
    بدین معنی است که شما یک گل رز هستید.کمی تیغ دارید ولی زیبایی های بسیاری دارید.حس شوخ طبعی دارید ولی از شنیدن جوک لذت می برید.احتمالا فرزند وسط خانواده هستید.مردم دوست دارند دوروبر شما باشند.خونگرم هستید.دوستان صمیمی بسیاری دارید.زندگی را بـا دیـد واقـع بـیـنـانـه می نگرید.آگاهید که زندگی از خوبی ها و بدی ها تشکیل شده است.قادرید شانس خودتان را با توجه به سـرمـایـه هـایـی کـه داریـد،امـتـحـان کـنید.سختکوش هستید و به اهدافتان پایبندید.دوست دارید خودتان باشید و این مساله به شما اعتماد به نفس می دهد. مشکل ترین مساله در زندگیتان یکنواخت بودن مسائل است.یکنواختی در هر مساله ای شما را آزار می دهد و باعث کسل شدن روحیه شما می شود.
    به شما پیشنهاد می گردد که افق دیدتان را وسیع تر کنید.مسائل جدیدی را تجربه و کشف کنید.آن گاه متعجب خواهید شد که چه نتایج زیبایی به دست آورده اید و مهم تر از همه این که فراموش نکنید که در همه چیز دنبال زیبایی بگردید مخصوصا در خودتان.
    ▪ اگر امتیاز شما بین ۵۵ تا ۷۵ باشد:
    بـدیـن مـعـنـی اسـت که شما یک گل آفتابگردان هستید در بستری از گل های رز.یک ویژگی بارز در شما وجود دارد که باعث گرمادهی به دیگران و جلوه گری شــمـــا مـــی شـــود.مــمــکـــن اســـت شــمــا کوچک ترین فرزند خانواده یا تنها فرزند باشید. در وقت لازم جدی هستید، ولی دوستانتان شما را به عنوان یک شخص شوخ طبع می شناسند.از گفتن جوک لذت می برید.گاهی شیطنت می کنید.مایلید که با افراد جدید و جالبی در زندگیتان آشنا شوید.با افرادی که هیچ وقت نمی خندند،راحت نیستید.دید مثبتی به زندگی دارید.در همه چیز به دنبال خوبی ها هستید.بیدی نـیـسـتـیـد کـه بـا هـر بـادی بـلـرزید.گرم،دوست داشتنی،باوفا و اجتماعی هستید و هر کدام از این صفات می تواند دلیلی برای خوب بودن شما باشد.انرژی نامحدودی دارید ولی انگیزه تان کم است.برای شما مشکل است که فقط روی یک کار متمرکز شوید. به شما پیشنهاد می گردد که اجازه دهید مردم روی جدی شما را هم ببینند.همان طور که چهره شاد شما را می بینند. در این صورت می خواهند که همیشه با شما بـاشـنـد.بـه احـسـاسـات دیـگـران احـتـرام بگذارید.از این شاخه به آن شاخه نپرید و کاری را که دوست دارید،انتخاب کنید و تا پایان آن را انجام دهید.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:12.

  2. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #972
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض اثر موسیقی بر ذهن کودکان

    ابتدای امر سؤالی را که در ذهن بسیاری از شماست مطرح می کنیم.
    در سال های اخیر پژوهشگران ثابت کرده اند که موسیقی نقش مهمی در زندگی انسان ها دارد ولی آیا این قدرت را نیز دارد که بر ذهن انسان ها اثر بگذارد؟
    تجربه ثابت کرده که موسیقی می تواند تمام وجود یک فرد را به تلاطم درآورد. برخی از موسیقی ها به شما آرامش می بخشند و برخی شما را عصبی و تهاجمی می کنند. به نظر شما، موسیقی چگونه می تواند این اثر را بر درون بگذارد؟
    در دنیای امروز، از موسیقی برای تاثیر گذاری بر امور مختلف استفاده می شود؛ به طور مثال موسیقی در زمینه پزشکی به عنوان نوعی درمان مورد استفاده قرار می گیرد. امروزه موسیقی در تسریع امر شفابخشی، کاهش فشار خون، درمان کودکان بیش فعال، بیماری های روحی، افسردگی به ویژه افسردگی پس از زایمان، کاهش اضطراب و استرس، درمان بی خوابی، رشد بهتر نوزادان نارس و... به کار برده می شود.
    جولیوس پرتنوی، پژوهشگر مطرح موسیقی طی تحقیقات زیادی دریافت که موسیقی قادر است بر سرعت سوخت و ساز بدن، کاهش یا افزایش فشار خون، سطح انرژی بدن، سیستم گوارشی و... (بسته به نوع موسیقی ای که پخش می شود) اثر مثبت یا منفی بگذارد. مثلا موسیقی های ملایم مانند موسیقی کلاسیک اثربخشی بهتری روی بدن دارند و باعث افزایش آندروفین در بدن می شوند. همچنین ۳۰ دقیقه گوش دادن به موسیقی اثری معادل یک دوز قرص والیوم دارد.
    بد نیست بدانید که با گوش دادن به موسیقی، هر دو نیمکره مغز (نیمکره های چپ و راست) درگیر فعالیت های ذهنی می شوند. البته منظور ما از موسیقی فقط خواندن شعر نیست بلکه ساز زدن، ملودی، تُن، انواع صدا ها، آکورد و ریتم را نیز شامل می شود.
    ● تاثیر موسیقی بر افزایش حافظه و تمرکز
    موسیقی از طریق تحریک فرد برای دقت بیشتر نسبت به نوع صدا ، ریتم، ملودی، آهنگ، جهت صدا و... در افزایش حافظه و تمرکز مؤثر است؛ به همین دلیل، اغلب دانش آموزانی که به نوعی با موسیقی در ارتباط هستند در مدرسه و دانشگاه موفق تر هستند.
    امروزه ثابت شده که حافظه می تواند از طریق موسیقی تقویت شود و افرادی که از کودکی در معرض آموزش و بازی های موسیقایی بوده اند ، حافظه بسیار بهتری دارند. ریتم، ملودی، هارمونی و... جزو عواملی هستند که موجب تقویت حافظه می شوند. در آزمایشی که در دانشگاه هنگ کنگ انجام شد، ۴۵ نوازنده ارکستر بین سنین ۶ تا ۱۵ سال از لحاظ قدرت حافظه و به خاطر سپردن کلمات، مورد بررسی قرار گرفتند.
    پژوهشگران دریافتند که کودکان نوازنده نسبت به هم سن و سالان غیرنوازنده خود به مراتب کلمات بیشتری را حفظ می کنند. پس از یک سال آزمایش دیگری از این گروه گرفته و مشخص شد که حافظه کودکانی که هنوز نوازنده ارکستر هستند نسبت به سال گذشته توانمند تر شده ، درحالی که حافظه کسانی که از ارکستر جدا شده اند ، در همان سطح باقی مانده است. همچنین موسیقی کمک به درک و انتقال بهتر مفاهیم به افراد می کند که از ارکان مهم موفقیت در زندگی است.
    برخی از مناطق مغز که در هنگام گوش کردن به موسیقی یا بازی های موسیقایی، فعال می شوند در ۲ گروه: ۱ کسانی که با موسیقی به صورت حرفه ای چه نواختن و چه شنیدن در ارتباطند ۲ افرادی که با موسیقی آشنایی ندارند در جدول زیر مشخص است.
    اما متأسفانه برخی موسیقی ها به طور عکس عمل کرده و حتی باعث بیماری می شوند. استفاده از موسیقی های نامناسب همانند وارد کردن زهر به بدن است. دانشمندان در این زمینه، آزمایشی را روی تعدادی از گیاهان انجام دادند. تعدادی گیاه از یک نوع و در شرایط آب و هوایی یکسان، به ۲ گروه تقسیم شدند. برای گروهی از آنها، موسیقی راک را با صدای بلند پخش کردند و دیدند که پس از مدتی گیاهان پژمردند و تعدادی نیز خشک شدند و برای گیاهان گروه دوم، موسیقی کلاسیک ملایم پخش کردند و شاهد رشد سریع تر آنها بودند.
    موسیقی، عنصر بسیار قدرتمندی است که همانند یک داروی شفابخش عمل می کند و حتی ممکن است شما به آن معتاد نیز بشوید. دیوید تیم، نویسنده کتاب «راز تاثیر گذاری موسیقی» در مقدمه کتاب خود می نویسد: موسیقی بیش از یک زبان است. در واقع موسیقی رب النوع زبان هاست.
    در واقع موسیقی در میان تمام هنر ها منحصر به فرد است زیرا به طور قدرتمندانه ای روی سطح هوشیاری افراد اثر می گذارد. اگر شما به شیوه ای صحیح موسیقی را وارد زندگی خود کنید، می توانید تا سالیان سال از اثرات مثبت آن روی خود و فرزندانتان بهره گیرید اما فراموش نکنید، به همان اندازه که موسیقی می تواند تاثیرات خوب بگذارد ، قادر است زیان بخش نیز باشد.
    ● چه می توان کرد؟
    والدین و مربیان می توانند از همان دوران کودکی علاقه به موسیقی را در کودک ایجاد کنند. برای این کار چند مورد پیشنهاد می شود.
    ۱) موسیقی برای نوزاد
    برای کودکتان منتخبی از سبک های مختلف موسیقی را پخش کنید و اگر سازی می نوازید، اجازه دهید در بخشی از زمان تمرینتان، او نیز نزدیک شما باشد. البته مراقب باشید که شدت صدا، متوسط باشد زیرا صدا های بلند به شنوایی کودک آسیب می رساند.
    ۲) خواندن برای نوزاد
    این مهم نیست که شما چقدر در خواندن تبحر دارید؛ شنیدن صدای شما باعث می شود که کودکتان بهتر با کلمات و زبان مادری خود آشنا شود. نوزادان، عاشق ریتم و ملودی هستند. آنها توانایی این را دارند که یک ملودی خاص را از بین چند ملودی که می شنوند، تشخیص دهند.
    ۳) خواندن با کودک
    هنگامی که بچه ها بزرگ می شوند، از آوازخواندن لذت بیشتری می برند. کنار هم قرار دادن کلمات یک آهنگ در حقیقت به مغز کودک کمک می کند تا سریع تر یاد بگیرد و برای مدت طولانی تری آن را در خود جا دهد (تقویت حافظه)؛. به همین دلیل ، اکثر ما آهنگ هایی را که در کودکی شنیده یا خوانده ایم به خاطر داریم حتی اگر سال ها از خواندن یا شنیدن آنها گذشته باشد.
    ۴) یادگیری موسیقی(ساز آواز)
    اگر شما تصمیم دارید که فرزندتان نواختن یک ساز را یاد بگیرد، نیازی نیست که تا ۸ ۷ سالگی او صبر کنید و آنگاه او را به کلاس بفرستید؛ مغز کودکان همیشه آماده دریافت اطلاعات جدید است. آنها آمادگی یادگیری موسیقی از سنین کم را دارند. بسیاری از کودکان ۴ یا ۵ ساله، عاشق ساختن یک آهنگ، خواندن و نواختن ساز های ساده هستند و شروع این کار در زمانی که آنها سن چندانی ندارند، کمک می کند تا موسیقی به جزء لاینفک زندگی آنها در تمام عمر بدل شود.
    موسیقی به عنوان یک بخش مهم از زندگی کمک می کند تا مهارت های خلاقانه و گروهی در فرزندتان پرورش یابد و در آینده ای نزدیک، او به فردی کامل از نظر اعتماد به نفس، اراده، اجتماعی بودن و... تبدیل شود.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:12.

  4. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #973
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض اهمیت قصه گویی

    ● قصه درمانی
    شمار روزافزونی از روان درمانگران از قصه و داستان برای کمک به حل مشکلات مردم استفاده می کنند. کارل یونگ در کتاب انسان و سمبل هایش می نویسد که ما اگرچه ممکن است پس زمینه های فرهنگی و مذهبی متفاوتی داشته باشیم اما همه در ضمیر خودآگاه مشترکی سهیم هستیم. او معتقد بود که انسان ها از سمبل های یکسان یا مشابهی استفاده می کنند که نماینده هر دو جنبه والا و پست حیات روانی هستند. برونوبتلهایم، مشهورترین روانشناس در این زمینه است که از داستان به عنوان روش درمانی کودکان استفاده می کرد. او مربی و درمانگر کودکان، روان پریش بود. به عقیده بتلهایم، مشکل ترین کار در آموزش کودکان مساعدت به آنان در درک معنای زندگی است تا به بلوغ روانی دست یابند. او در کتاب " برجسته اش کاربردهای افسونگری " می نویسد:صرف نظر از نقش حیاتی و مهم سرپرستان کودکان، میراث فرهنگی که به شکل افسانه ها است به زندگی آنها معنا می بخشد. وی معتقد است که وقتی بچه ها را در برابر ادبیات قرار می دهیم، قصه ها بیشترین جاذبه را برای آنها دارند.
    او چنین توضیح می دهد: موضوع این نیست که فضیلت در پایان پیروز و اخلاقیات ترویج می شوند بلکه این است که قهرمان قصه،جذاب ترین مسئله برای کودک است و او در تمام مبارزات، قهرمان خود را در نقش قهرمان قصه می بیند. به خاطر این هم ذات پنداری، کودک تصور می کند که به قهرمان داستان از آزمون ها و بلایا به زحمت می افتد و با او به پیروزی دست می یابد. زیرا که فضیلت پیروز است. کودک چنین هم ذات پنداری را به تنهای انجام می دهد و چالش های درونی و بیرونی قهرمان، اخلاقیات را بر لوح ضمیر او حک می کند. شنل قرمزی نمونه ای از داستان های نمادین است. شنل قرمزی کوچک برای دیدن مادربزرگ به آن سوی جنگل می رود. او قلب مهربانی دارد اما زود نصایح مادر را فراموش می کند و به گرگ اعتماد کرده و تمام جزییات خانه مادربزرگش را برای او افشا می کند. گرگ هم ابتدا مادربزرگ و سپس شنل قرمزی را می خورد و اگر دوستان او کمی دیرتر رسیده بودند ممکن بود پایان غم انگیزی در داستان داشته باشیم. شنل قرمزی یاد می گیرد که دوستی چیز بسیار خوبی است اما اعتماد بی جا به هر کسی کاز راه می رسد کار بسیار نابه جایی است.
    داستان شنل قرمزی ممکن است در نظر اول خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاید، اما تمثیل بسیار خوبی برای یاد دادن این موضوع است که هر کسی شایسته دوستی نیست نباید هرگز به غریبه ها اعتماد کرد. داستان و افسانه، پیام های روانشناختی مهمی در بر دارند. آن ها با آشنا کردن کودکان با آن چه در ضمیر ناخودآگاه شان می گذرد، به کودکان کمک می کنند تا بر مشکلات روانشناختی رشد فایق آیند. داستان ها به کودکان می آموزند که مبارزه علیه مشکلات شدید در زندگی اجتناب ناپذیر و بخشی طبیعی در حیات بشری است و اگر انسان عقب نشیند و ثابت و استوار با سختی غیرمنتظره و اغلب ظالمانه روبرو شود، بر تمام موانع غلبه می کند و در نهایت پیروز می گردد.
    کودکان ۲ ساله خیلی زود به شنیدن داستان یا شعرهای کودکانه علاقه نشان می دهند. داستان های مخصوص کودکان نوپا نباید طولانی یا پیچیده باشند. ممکن است داستان تنها بازتاب کازهای روزانه، مثل تهیه غذا یا پختن آن باشد. وقتی کودکان بزرگتر می شوند می توانید داستان هایی با حوادث و شخصیت های بیشتری برای شان بگویید. برای مثال ۳ ساله ها اغلب از شنیدن داستان های واقعی درباره کودکی خود یا بقیه اعضای خانواده خوش شان می آید. تا سن هفت سالگی، برای بچه ها می توانید قصه هایی به روش آهنگین و ریتمیک بگویید که در آن ها کلمات کلیدی تکرار شوند. برای این گروه سنی، اغراق در بیان و نشان دادن قصه با حرکات، بسیار مناسب است زیرا به تخیل آن ها پر و بال می دهد و رابطه خوبی بین قصه گو وشنونده ایجاد می شود.
    به نظر رودلف اشتاینر_مؤسس مدارس والدورف_بچه های پیش دبستانی عاشق حرکات بیانی با دست، تغییر حالت و احساس با صورت و صداهای زمینه و جلوه های صوتی هستند. برای این که شخصیت ها و حوادث را برای بچه ها زنده کنید می توانید، می توانید از این عناصر استفاده کنید. به یاد داشته باشید که این عناصر را در یک داستان همیشه مثل هم استفاده کنید تا بچه ها آن ها را یاد بگیرند و به خاطر بیاورند. تطابق یابی، عنصرمهمی در قصه گویی است که به قصه ها نیروی نفوذ و تأثیر می بخشد. تطابق یابی، یک فرآیند ذهنی ناخودآگاه است. وقتی بچه ها به داستان گوش می دهند به طور مداوم آن چه را می شنوند با خاطرات خود پیوند می دهند. آن ها در ذهن خود جستجو می کنند تا تجربیات حاضر خود از داستان را با وقایعی از گذشته مرتبط کنند. اگر کودکی بشنود " سگی بزرگ وخشمگین " شروع به تطابق یابی در تجربیات گذشته می کند تا به این سه کلمه معنی بدهد. بنابراین، عبارت " سگی بزرگ خشمگین " در هر کودک شنونده، تصویر متفاوتی را در خاطر زنده می کند. چون کودکان منحصر به فرد هستند،تجارب شان نیز منحصر به فرد است. آن ها را از خلال حواس خود تعبیر و بنا بر تجربیات گذشته شان تفسیر می کنند.
    برای انجام دادن این کار، هر کودک یاد می گیرد که رشته ای از الگو ها را بسازد. وقتی کودکان قصه ای را می شنوند، مدام حوادث و شخصیت های داستان را با تجربیات خود از وقایع ارتباط می دهند. فرآیند تطابق یابی در سطحی ناهوشیار رخ می دهد. به طور مثال تا به حال به این نکته توجه کرده اید که اگر در روند قصه شما اتفاقی عادی برای یکی از قهرمانان پیش بیاید، ممکن است یکی از کودکان اتفاق مشابهی را که برای خودش پیش آمده یا شاهد آن بوده به یاد آورد و دلش بخواهد که آن را بازگو کند.
    این روند به طور سریع در اتاق قصه به جریان می افتد و تقریبا ً هر کدام از آن ها چیزهای مشابهی را به یاد می آورند. در حقیقت شما یک جریان تطابق یابی را در طول قصه گویی خود فعال کرده اید.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:13.

  6. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #974
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض چگونه شاد شود اندرون غمگینم؟

    زمانی که ناراحت و افسرده هستیم چه کاری انجام دهیم تا درونمان شاد شود؟ آیا برایتان لحظاتی پیش آمده است که نمی دانید چه کاری باید انجام دهید؟
    اما خوش گذرانی هم آدابی دارد که خیلی از ما نمی دانیم و با اینکه دل مان می خواهد خوشی بگذرانیم، بدتر حوصله مان سر می رود و حال مان از هر چه مهمانی و سفر است به هم می خورد. خلاصه اگر می خواهید خوش بگذرانید و آدم خوش مشربی باشید، این پیشنهادها را به کار بگیرید!
    ● شوخی های به جا
    افراد خوش مشرب و اجتماعی اصل و قاعده شخصی مربوط به خودشان را دارند. برای هر آدمی خوش گذرانی و خوش بودن در چارچوب خود آن آدم می گنجد. شاید شما در محیط های خیلی شلوغ و پر از موسیقی احساس شادمانی کنید و من با دیدن تعداد آدم محدودی در طبیعت بدون هیچ سر و صدای اضافی!
    شاید شما دوست داشته باشید دسته جمعی و با دوست و فامیل به دید و بازدید بروید و من ترجیح بدهم تنها و یا با یکی از دوستان نزدیک و افراد فامیل به مهمانی بروم!
    دوم اینکه شوخی های من و شما با همدیگر تفاوت دارد چون شخصیت من و شما با هم تفاوت دارد و دیگران هم توقع شوخی های متفاوتی را از ما دارند و یک شبه نمی توانند باورشان را نسبت به ما تغییر دهند. شاید شما امسال بتوانید کمی با لحن صمیمانه تر با افراد برخورد کنید – کاری که سال پیش نمی کردید یا افراد را با اسم کوچک شان و یا با پسوند جان صدا کنید، در حالی که پیش از این از صدا کردن نام آنها گریزان بودید.
    این کار می تواند کم کم فضا را عوض کند و دیگران را به شما و شما را به دیگران نزدیک تر کند اما تغییر یکباره رفتار مثلا شوخی هایی که تا به حال با همدیگر نداشتید مثل هُل دادن همدیگر و مسخره کردن لباس پوشیدن یکدیگر نه تنها موجب صمیمیت بیشتر و فضای بهتر در مهمانی نمی شود که موجب یک دعوا و دلخوری می شود. پس این نکته را به خاطر داشته باشید که آدم های خوش مشرب شوخی ها و رفتارشان را نسبت به زمان، مکان و شخص می سنجند.
    ● انتظارهای به جا
    آدم های بامزه دوست داشتنی و جالب اند. اما چرا؟ خیلی از آنها ذاتا یک کمدین هستند و خلاقیت زیادی در بیان خاطرات جالب و بامزه دارند. آنها سعی می کنند دوستان شان را بخندانند. شخصیت شان جالب است، در ذهن شان آدم ها با کاریکاتورهای شان قدم می زنند، خیلی از تصاویر ساده به نظرشان خنده دار می آید چون جور دیگری دیده می شود و این ویژگی را همه ندارند و نمی توانند این گونه باشند. این انتظار را از خودتان داشتن – که شخصیتی جدی دارید اشتباه و نشدنی است و اشتباه تر این است که بخواهید دیگران مثل همسر، پدر و ... دیگر نزدیکان شما این گونه باشند. نمی توان انتظار تغییر خیلی بزرگ را داشت، تغییری در حد تغییر شخصیت!
    ● فیلم نامه های شاد و مفرح
    مردم خوش مشرب همچنین استعداد خاصی در وارد کردن افراد به داستان ها و جریان های شاد دارند. بعضی از آنها مکان هایی را می شناسند که برای سفر کردن خیلی جالب و خوب است. بعضی های شان بازی هایی را سراغ دارند که جذاب و جدیدند. بعضی دیگر همیشه ۲، ۳ فیلم خوب در آستین دارند. گاهی هم خود جریان ساز قضیه ای می شوند مثل مهمانی های عجیب و غریب، خبر دادن تولد، سالگرد ازدواج و حتی سالگرد مرگ عزیز فردی به دیگران، آنها با این کارهای خود درخواستی می کنند و باعث می شوند وقتی شماره تلفن شان روی صفحه تلفن شما می افتد با هیجان گوشی را بردارید و ناخودآگاه لبخندی بر لب تان بنشیند.
    ● کنار زدن میله های پنجره
    خیلی از ما مدام در حال حفاظ درست کردن برای خودمان هستیم. منظورم چیست؟ مثلا دل مان می خواهد لباسی برای خودمان بخریم و با اینکه خیلی هم دل مان می خواهد این خرید را انجام بدهیم اما فکر فردا و پس فردا و پس انداز هزینه نمی گذارد حتی یک خرید کوچک دل خوش کنک را برای خودمان انجام بدهیم، در حالی که آدم های خوش مشرب اصولا ما را متقاعد می کنند که با کمی ولخرجی یا یکی دو ساعت مرخصی اتفاق زیادی برای ما نمی افتد. آنها پنجره ای را رو به ما باز می کنند که ما از ترس دزد و برف و باران و توپ بچه همسایه، با چوب و آهن روی اش را پوشانده ایم، غافل از اینکه باز کردن این پنجره و آمدن هوا به داخل خانه، چه ها که نمی تواند با حال ما بکند!
    ● شادمانی که هدف است
    بعضی از افراد به صورت طبیعی زمان برای شادی و خوش گذرانی و خوش بودن دارند اما خیلی ها هم این موقعیت را ندارند. مثلا فلانی پول زیادی دارد و با آن به سفرهای خیلی مهیج می رود اما من که پول زیادی ندارم و عاشق سفر هستم، چه باید بکنم! آدم های شاد خودشان را در چارچوب واقعی که دارند می بینند و خوشی کردن و خوش بودن را به عنوان هدف بزرگی در زندگی شان می شناسند و برای آن تلاش می کنند. مثلا دنبال سفرهای ارزان قیمت تر می گردند یا گروهی را پیدا می کنند که اهل سفرند و موقعیت شان با آنها جور است و می توانند شرایط مالی همدیگر را درک کنند تا سفری خوب و البته کم هزینه را با هم تجربه کنند.
    ● بچگی کنید
    خوش بودن؛ خواهی، نخواهی با کمی حماقت و بچگی همراه است و با تیپ رسمی و خشک جور درنمی آید. اگر می خواهید خوش باشید، باید کمی از این موضع تان پایین بیایید. یعنی چه کار کنید؟ راحت بخندید و جلوی خنده تان را نگیرید، جوک های بامزه ای را که بلد هستید – البته با موقعیت سنجی درست – برای دیگران تعریف کنید. اشتباه بامزه و خنده داری را که انجام داده اید برای دوستان تان بازگو کنید و از اینکه دیگران به شما بخندند، نترسید!
    ● کمی بی پروا باشید
    یک بعد دیگر از شادمانی کردن و شاد بودن این است که کمی به طبیعت تان برگردید و خود حقیقی تان باشید. کمی جرأت و شهامت برای کارهایی که دوست دارید انجام دهید، داشته باشید، البته منظورمان این نیست که شروع کنید به رفتار جلف انجام دادن مثلا با صدای بلند در خیابان آواز خواندن یا دیگران را از پنجره خانه برای خنده، خیس کردن، بلکه منظورمان این است تنها کمی از آن حالت رسمی تان خارج شوید و کاری را که سال ها است آرزویش را دارید یا هوس اش به سرتان زده را انجام بدهید. مثلا دل تان می خواهد لباس اسپرت بپوشید!
    یکی از راه های ساده تر هم این است که به گذشته خودتان که تا به حال با اخم نگاه می کرده اید، بخندید! به عشق هایی که از سر گذرانده اید، به دعواهای سر کار، به دوستی هایتان، به قهرهای تان. اگر واقعا از صمیم قلب بخواهید، می توانید به تمام این جریان ها از بعد دیگری نگاه کنید. شاید هم این هوس به سرتان زده که از دوست و فامیل قدیمی که اتفاقا دعوای مفصلی هم با او داشته اید حالی بپرسید... چرا که نه؟! این کار را بکنید!
    ● کارهای بامزه تر
    این مورد نکته خیلی ظریفی است. آدم های شاد کارهایی را بلدند که دیگران را خوشحال می کند و باعث می شود از ته دل خنده بر لب شان بیاید. گذشته از قضیه استعداد و ذاتی بودن آنها این ویژگی را مدیون دانستن مقدار زیادی جوک، داستان و خاطره و اتفاق خوب هستند که در ذهن شان ذخیره کرده اند. شما در ذهن تان چه چیزهایی را ذخیره کرده اید؟
    ● خوش بودن به اندازه خوش نبودن
    افراد اجتماعی و خون گرم و خوش مشرب روان شناسی خوبی از فضا و مکانی که در آن قرار گرفته اند دارند آنها می دانند کجا جای شوخی و خنده است و کجا نیست و این نکته مهم ترین نکته است و به اندازه خوش بودن اهمیت دارد. اگر می خواهید شما هم جزو این گروه باشید باید حسابی حواس تان باشد تا در فضای رسمی و سنگین سعی نکنید شوخ و بامزه جلوه کنید و اگر بیشتر افراد جمع ناراحت هستند و احساس خوبی ندارند، نخواهید یک تنه آنها را بخندانید. در این مواقع هم دردی کردن بهترین راه است و موجب می شود بتوانید احترام دیگران را نسبت به خودتان برانگیزید نه حسی که به آنها می گوید شما چه قدر سبک و موقعیت نشناس هستید!
    ● آدم هیچ کار و هیچ کجا نباشید
    آدم های خوش مشرب اصولا آمادگی خوش گذرانی را دارند. آنها بیشتر مواقع به سوال شما برای رفتن به مهمانی، گردش، مسافرت و ... جواب مثبت می دهند، مگر اینکه واقعا مشکلی داشته باشند. در این مورد دو راهکار برای شما که می خواهید از لاک تنهایی و غم زدگی بیرون بیایید وجود دارد:
    ▪ آدمی نباشید که هیچ وقت نمی خواهد هیچ کار جدیدی را انجام بدهد!
    ▪ آدمی نباشید که اصولا نمی خواهد هیچ کار دنباله داری را انجام بدهد و سکون را به همه چیز ترجیح می دهد.
    ▪ وقتی در جمعی هستید که دیگران با رفتن به سینما موافق هستند ساز مخالف کوک نکنید که نه! نرویم و هزار دلیل بی خود نیاورید! و اگر هم واقعا مخالف سینما هستید، یا دلیل موجهی بیاورید و یا حداقل جمع را مؤدبانه با دلیل قانع کننده خود ترک کنید و یا پیشنهاد بهتری رو کنید که دیگران آن را بپذیرند.
    ● صندلی تان را عوض کنید
    خیلی وقت ها در موقعیتی گیر می افتید که فکر می کنید تنها راه چاره اش گذشت ساعت و تمام شدن وقت این فضای لعنتی است. مثلا به یک مهمانی رسمی دعوت شده اید و دارید از فضای سنگین موجود خفه می شوید. چه باید بکنید! جایتان را عوض کنید و نزدیک به همکاران و دوستانی بنشینید که حداقل حرفی برای هم دارید و می توانید زمان را راحت تر بگذرانید. حتی این حالت در مهمانی ها هم اتفاق می افتد. شما به مهمانی رفته اید که با افراد آن هیچ کلام مشترکی ندارید. در این وضعیت با نگاهی به دور و برتان خودتان را سرگرم کنید تا زمان راحت تر بگذرد. مثلا بخواهید –اگر امکان دارد آلبوم خانوادگی در اختیار شما قرار بدهند یا با بچه خانواده ارتباط برقرار کنید (باور کنید بی مزه ترین بچه هم در آستین اش کار و حرف بامزه و شنیدنی دارد) یا درباره خانه شان، گل های شان و... بپرسید.
    ● عقب نشین نباشید
    آدم های خوش گذران پا پیش می گذارند تا به شان خوش بگذرد و منتظر نمی مانند تا یکی از آسمان یا زمین بیاید و به آنها بگوید افتخار بدهید تا به شما هم خوش بگذرد. آنها خودشان سر صحبت را باز می کنند، پیشنهاد می دهند، از جا بلند می شوند و گاه به میزبان کمک می کنند. اگر نظری داشته باشند، می دهند و منفعل عمل نمی کنند!
    ● کمی بی تفاوت اند
    اگر می خواهید واقعا خوش بگذرانید، باید کمی نسبت به حرف دیگران بی تفاوت باشید چون به هر حال و همیشه و همه جا افرادی پیدا می شوند که رفتار شما را نمی پسندند. آنها دل شان نمی خواهد شما بخندید، بحث کنید، نظر بدهید و خیلی چیزهای دیگر اما اگر می خواهید خوش باشید، کمی بی خیال آنها باشید!
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:13.

  8. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #975
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض آقایان حسودترند یا خانمها؟

    کمتر کسی است که بتواند ادعا کند حسادت در طول زندگی اصلا سراغش نرفته باشد. اما سوال این است که با این حس شایع و ویرانگر باید چه کار کرد؟
    خانم دکتر، به نظر شما حسادت چه احساسی در وجود فرد حسود به وجود می آورد؟
    حسادت عبارت است از یک احساس منفی که با دیدن امتیازی که ما نداریم یا آرزو داریم که فقط خودمان آن را داشته باشیم، به ما دست دهد. حسادت یک احساس منفی است که با احساس اندوه، تکدر روح، نارضایتی از خوشبختی دیگران (خصوصا نزدیکان) همراه است. با توجه به آثار روحی روانی حسادت و مشکلاتی که این احساس منفی در روابط بین انسان ها پیش می آورد و نارضایتی عمومی که ایجاد می کند، چاره اندیشی برای مبارزه با آن ضروری به نظر می رسد.
    ● اصلا چرا به دیگران حسادت می کنیم؟
    انسان همواره علاقه مند به پیشرفت و تکامل بوده و هست. ضمیر ناخودآگاه انسان هایی که روح و روان آنها پرورش کامل نیافته است، به این نقصان آگاه بوده و برای پرده پوشی آن تلاش می نمایدو چون در اثر ضعف و خودکم بینی قادر به تکمیل خود نیست، پیشرفت و موفقیت اطرافیان را مورد حمله قرار می دهد و تمام توان خود را برای از بین بردن آن به کار می گیرد. حال اگر ویروس حسد ضعیف باشد فقط خود شخص مبتلا را همچون خوره از درون نابود می کند ولی اگر قوی باشد، دیگری و دیگران را نیز از این عصیان، متضرر خواهد کرد.
    ● حسادت چگونه به وجود می آید؟
    حسادت وقتی به وجود می آید که شخص احساس کند آنچه دارد، کمتر از آن چیزی است که باید داشته باشد. هیچ چیزی وجود ندارد که باعث حسادت نشود؛ مادی یا غیرمادی! به طور کلی، وقتی انسان حسودی می کند که آنچه دیگری دارد برایش ارزش داشته باشد؛ مثلا کسی که حوصله کار با کامپیوتر را ندارد، به کسی که این کار را می کند، حسودی نخواهد کرد.
    ● اغلب بیماری ها با ژنتیک ارتباط دارند. آیا حسادت نیز این گونه است؟
    حسادت ویژگی رفتاری و شخصیتی ارثی نیست و در نتیجه با ایجاد و اجرای راهکارهای مناسب در خانواده و اجتماع می توان مانع پیشرفت و حتی بروز آن شد. بنابراین عوامل محیطی از دوران کودکی و در مراحل رشد باعث آن می شوند.
    خیلی وقت ها به دیگران غبطه می خوریم ولی فکر می کنیم حسودی کرده ایم. تفاوت غبطه و حسادت چیست؟
    غبطه معنای مثبت حسادت است و به عنوان آرزوی نعمت و سعادت دیگران را داشتن، بدون آرزو کردن زوال نعمت و سعادت آنان، معنی شده است. در واقع، حسادت و غبطه یک احساس هستند که فقط جهت شان با هم فرق می کند. حسادت جهت اش به سمت شخص دیگر است اما غبطه جهت اش به سمت خود فرد است؛ مثلا ما وقتی به فردی زیبا حسادت می کنیم، در دل می گوییم: «ای کاش زیبایی اش زایل شود» اما وقتی غبطه می خوریم، می گوییم: «من هم باید ورزش کنم و مراقب تغذیه ام باشم تا تناسب اندام پیدا کنم و پوستم شاداب و ظاهرم بهتر شود.» حسادت که در نوع شدید آن باعث بروز پرخاشگری نسبت به طرف مقابل می شود، نوعی بیماری روانی است که باید در پی درمان آن بود اما حسادت در اغلب اوقات، حاصل نداشتن اعتماد به نفس و عزت نفس در اشخاص است.
    ● حسادت در چه کسانی شایع تر است؟
    کسانی بیشتر حسادت می کنند که توانمندی های خودشان را دست کم می گیرند.
    کسانی که خودشان را توانا می دانند، ممکن است به موقعیت والای دیگران غبطه بخورند.
    بیشتر افراد هم سطح و هم طبقه به هم دیگر حسادت می کنند.
    هرچه پایگاه اجتماعی افراد به هم نزدیک تر باشد، بیشتر به هم حسادت می کنند.
    ● زن ها حسودترند یا مردها؟
    حقیقت این است که مردان ا ز زنان حسودترند اما مردان بسترهای اجتماعی ای دارند که حسادت خود را به عنوان رقابت جلوه دهند؛ در حالی که زنان معمولا از چنین امکانی محروم اند؛ مثلا اگر مردی اتومبیل اش را عوض کند، می تواند بگوید که اتومبیل جدید امکانات اش بهتر از اتومبیل قبلی است اما اگر زنی گردنبندش را عوض کند، معمولا اطرافیان می گویند انگیزه اش چشم و هم چشمی با دیگران بوده است!
    ● حسادت چه تاثیری بر خلق و خوی ما می گذارد؟
    آثار حسادت را می توان به ۴ گروه زیر تقسیم کرد:
    ▪ آثار روانی: تاثیری که بر حالات روانی و خلق و خوی فرد تاثیر می گذارد و در او به صورت یک عقده ظاهر می شود.
    ▪ آثار رفتاری: شخص را وادار به صدمه زدن می کند؛ مانند بدگویی، افترا، گروکشی اطلاعات، چوب لای چرخ گذاشتن. حسادت آن بخش فعال روان را که همیشه آماده آزاررسانی و تجاوز به حقوق دیگران است، تقویت می کند.
    ▪ آثار ذهنی: حسادت مانند هر احساس منفی دیگری، انرژی ای از خود ساطع می کند که دیگران نسبت به آن بی تفاوت نمی مانند.
    ▪ آثار اجتماعی: این آثار معمولا باعث می شود فرد منفور شود.
    ● برای درمان حسادت باید چه کار کنیم؟
    در درجه اول، باید نحوه تفکر و نگرش خود را تغییر دهیم. باید در خودمان انگیزه ایجاد کرده و اثرات منفی حسادت را به خود یادآوری کنیم. باید متوجه منافع حسادت نکردن باشیم؛ منافعی مانند داشتن یک زندگی توأم با آسایش. سبکی و زشتی این ضعف و حرکات ناشی از آن را مرتبا به یاد آوریم. به خودمان تلقین کنیم که هرگز نسبت به هیچ کس حسادت نکنیم. به نعمت ها و امتیازها و نقاط مثبت خودمان بیشتر توجه کنیم. روی ارزش ها تعمق کنیم و از خودمان بپرسیم که اصلا موضوع مورد فکر ما چه قدر ارزش دارد؟ با کار کردن روی عدم دلبستگی، حسادت خودمان را فرو بنشانیم. به عدالت خداوند و استحقاق خودمان بیندیشیم. از رقابت های بی ثمر بپرهیزیم. وقتی دچار حسادت می شویم آن را مدیریت کنیم؛ به این ترتیب که توانایی های خودمان را شناخته و در جهت آن حرکت کنیم و اگر نتیجه ای حاصل نشد، از روان شناس یا روان پزشک کمک بگیریم تا مشکل مان ریشه یابی و راه های رفع آن روشن شود.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:13.

  10. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #976
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض مردان، عاشقتر از زنان

    لابد گاهی از خود پرسیده اید که چه چیز باعث می شود تا زنان بخواهند مرتب درباره وقایع زندگی روزمره شان با همه صحبت کنند، در حالی که مردان عمدتا درون گراهستند و حال و حوصله صحبت در مورد اتفاقات زندگی روزمره شان را ندارند؟ چرا مردان عمدتا وقت آزاد خود را صرف کار کردن با کامپیوتر و یا خواندن مجلات ورزشی می کنند در حالی که زنان بیشتر ترجیح می دهند به اخبار رسیده از این و آن بپردازند و یا سعی کنند روابطشان با دیگران برازنده و معقول به نظر برسد؟ چرا مردان و زنان از روابطشان با یکدیگر چیزهای متفاوتی را طلب می کنند؟ شاید علت، تفاوت های بنیادین در مغز مردان و زنان باشد.
    در بررسی نمونه ای از تفاوت های رفتاری، محققان دانشگاه باث متوجه شدند احساس درد در زنان و مردان متفاوت است. مردان در مواجهه با درد بیشتر به این فکر می کنند که چگونه از شر آن در کوتاه ترین زمان ممکن خلاص شوند اما در مقابل، زنان بیشتر درگیر پاسخ احساسی شان نسبت به آسیب هستند که این خود ممکن است باعث شود تا آنها درد را شدیدتر احساس کنند.
    برای مقابله با ناراحتی ناشی از طلاق نیز تفاوت دو جنس به خوبی مشهود است. زنان توانایی بیشتری برای تطابق با موضوع دارند. تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده نشان داد زنان در مقابله با تمامی مراحل مختلف قطع رابطه از مردان قوی تر هستند. ۶۱ درصد از زنان در طی ۲ سال اول بعد از طلاق، وضعیت سلامت روان خود را مثبت گزارش کرده اند، در حالی که فقط ۵۱ درصد از مردان نظر مشابهی را داشتند.
    زنان دارای مهارت های برقراری ارتباط اجتماعی هستند که مردان فاقد آن هستند و این مهارت ها به آنها اجازه می دهد تا از طریق احساساتشان صحبت کرده و با دوستان و خانواده شان راحت تر ارتباط برقرار کنند در حالی که مردان کمتر قادر به برقراری رابطه اجتماعی مناسب حتی با دوستانشان هستند
    دکتر فرانک تالیس روان شناس بالینی معتقد است یافته های فوق را می توان به وسیله تفاوت های مشخصی که در مغز دو جنس وجود دارد، توجیه کرد. در سیر تکاملی، زنان بیشتر اهل معاشرت و رفتارهای اجتماعی هستند، چرا که به هر حال این زنان هستند که بچه ها را بزرگ کرده و آنان را برای رویارویی با اجتماع آماده می کنند. آنها دارای مهارت های برقراری ارتباط اجتماعی هستند که مردان فاقد آن هستند و این مهارت ها به آنها اجازه می دهد تا از طریق احساساتشان صحبت کرده و با دوستان و خانواده شان راحت تر ارتباط برقرار کنند در حالی که مردان کمتر قادر به برقراری رابطه اجتماعی مناسب حتی با دوستانشان هستند و در هنگام ناراحتی های احساسی، به جای مواجهه با مورد ناراحت کننده، بیشتر سعی می کنند آن را از هر طریق ممکن و لو اینکه در درون خود بریزند، به حداقل برسانند.
    شاید یک دلیل علمی برای این موضوع این باشد که مغز مردان طوری تنظیم شده که به صورت سیستماتیک و تحلیلی عمل کند، در حالی که مغز زنان بیشتر در مورد احساسات تنظیم شده است. در تحقیقی در این زمینه این طور به نظر رسید که مزیت های ذاتی فوق، نقش مهمی در زندگی جنس موِنث داشته باشند؛ در طی چند سال اول پس از طلاق، زنان روابط بیشتری با دوستانشان برقرار و وقت بیشتری صرف خانواده شان کردند و به دنبال مشاوره ها و درمان ناراحتی هایشان بودند در حالی که مردان غالبا به دنبال لذت های موقتی بودند. عمدتا پس از به هم خوردن یک رابطه زناشویی، مردان برای حفظ اعتماد به نفسشان به دنبال رابطه جدید هستند به جای آنکه فکر کنند چرا ازدواجشان با شکست مواجه شده است.
    علاوه بر این، برخلاف عقیده عمومی، در یک رابطه دوطرفه، مردان بیشتر از زنان درگیر عشق می شوند چرا که براساس بررسی ها مردان بیشتر از زنان تمایل دارند تا غریزه شان را برای رسیدن به فردی که او را جذاب و دلربا می دانند، ارضا کنند. از طرف دیگر، زنان بیشتر از طریق برنامه ریزی شده تری عاشق می شوند که تحت تاثیر سیر تکاملی شان است. آنها بیشتر به دنبال شریکی هستند که مراقب آنها بوده و قادر باشد خانواده شان را هم ازنظر مالی و هم ازنظر عاطفی تامین کند. زنان در رابطه شان با طرف مقابل علاوه بر جذابیت های فیزیکی، به دنبال مهربانی و سخاوت نیز هستند.
    البته محققان خاطر نشان می کنند فشارهایی نیز در اجتماع وجود دارند که باعث می شوند مردان و زنان به سوی شیوه های رفتاری برنامه ریزی شده شان هل داده شوند. در اجتماع، مردان بیشتر تشویق می شوند تا احساسات خود را کنترل کرده و تابع آن نباشند. شاید کنترل احساسات در قرون گذشته و به ویژه در جنگ ها برای مردان خوب بوده باشد، اما در کل کنترل کردن احساسات برای شکل دهی یک رابطه زناشویی کار جالب و مفیدی نیست.
    زنان در رابطه شان با طرف مقابل علاوه بر جذابیت های فیزیکی، به دنبال مهربانی و سخاوت نیز هستند.
    در سمت مقابل، زنان در اجتماع غالبا به سوی شیوه رفتاری رانده می شوند که در طی آن از زنان بیشتر انتظار می رود ملایم تر و مهربان تر باشند که این خود موجب می شود برقراری ارتباط با سایر افراد جامعه برایشان آسان تر باشد.به همین دلیل زنان بیشتر از مردان به اطمینان کلامی اهمیت می دهند.
    در تمام موارد ذکر شده سعی شده کارهای پیچیده مغزی تا حد بسیار زیادی ساده شوند. البته باید توجه داشت هیچ زن و مردی تمام خصوصیاتی که محققان در مورد مغز زن و مرد می گویند را ندارد. اغلب مردم مغزهای متعادلی دارند که دارای مقادیر مساوی از خصوصیات مردانه و زنانه است. حتی برخی از افراد دارای مغزهایی هستند که رفتاری خلاف جنس آنها دارد.
    روان شناسان معتقدند تفاوت دو جنس هم در روابط سالم و هم در روابط شکست خورده کاملا مشهود بوده و باید به دقت بررسی شود. موارد اختلاف زیادی بین دو جنس وجود دارند اما اگر موردی به طور عمده و در میان تعداد زیادی از افراد صحیح بود، می تواند کمک کننده باشد، به ویژه به این دلیل که شما بفهمید و بدانید آن موضوع، یک رفتار عمومی است و یک مورد ناخوشایند و یا شخصی نیست و شما نباید احساس بدی در این مورد داشته باشید. به عنوان مثال، ممکن است در اختلاف زناشویی، مرد آرام و ساکت باشد ولی این بدان معنا نیست که وی عصبانی نشده است، بلکه معنای عمده آن این است که مغز آن مرد بهتر می تواند مسئله را درون خود و با آرامش حل و فصل کند.
    به طور مشابه، چنانچه زنی برای صحبت کردن و مباحثه پافشاری می کند، نباید فکر کرد علت آن بهره برداری از نق زدن های مداوم است، بلکه این غریزه وی است که از او می خواهد تا برای برقراری ارتباط و نشان دادن احساسش صحبت کند. اگر شما این تفاوت ها را قبل از اینکه موردی پیش بیاید درنظر بگیرید، حتما رابطه راحت تر و درک بهتری از طرف مقابل خواهید داشت و متوجه خواهید شد که کار مغزهای متفاوت زن و مرد به کمک یکدیگر کامل می شود.

  12. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #977
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض تو بزرگ نیستی، خودبزرگ بینی!

    خودبزرگ بینی یا خودشیفتگی نوعی اختلال است که با احساس عمیق اهمیت به خود و تصور بی نظیر بودن مشخص می شود. خودبزرگ بین ها خودشان را آدم های خاصی می پندارند و انتظار دارند به طور خاصی با آنها رفتار شود...
    تحمل انتقاد برایشان سخت است و در مقابل انتقاد، خشمگین می شوند و منتقد را به نادانی و حماقت متهم می کنند. خود را قوی، مشهور و بسیار دانا قلمداد کرده و انتظار اطاعت و پیروی دیگران را دارند و از آنجا که بزرگ بینی آنها در تضاد با واقعیت است، روابط اجتماعی شان شکننده است و مسایل بین فردی، شغلی و فقدان های زیادی دارند که با رفتارخود، آنها را به وجود می آورند، در حالی که هیچ بینش و آگاهی ای نسبت به آنها ندارند.
    روان پزشکان می گویند وجود ۵ علامت از بین علایم زیر برای تشخیص خودشیفتگی ضروری است:
    ▪ فرد احساس خودبزرگ بینی مبنی بر مهم بودن خود دارد. مثلا در دستاوردها و استعدادهای خود مبالغه می کند.
    ▪ فرد همیشه احساس موفقیت، قدرت، زیبایی و عشق به خود دارد.
    ▪ معتقد است فردی استثنایی و خاص است و فقط افراد (یا نهادهای) خاص می توانند او را بفهمند یا با او نشست و برخاست داشته باشند.
    ▪ احساس برتری یا شایستگی دارد. یعنی انتظارهای غیرمنطقی برای مدارای خاص و مطلوب یا موافقت حتمی با توقع های خود دارد.
    ▪ در روابط بین فردی استثمارگر است. یعنی برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهره کشی می کند.
    ▪ فاقد حس همدلی است. نسبت به شناخت و همانندسازی با احساس های دیگران تمایلی ندارد و فقط به مشکلات خود فکر می کند.
    ▪ همیشه معتقد است دیگران به او حسودی می کنند.
    ▪ رفتارهای خودخواهانه و پرنخوت نشان می دهد.
    خودشیفته ها را در یک تقسیم بندی می توان به گروه های زیر تقسیم کرد:
    ۱) خودشیفته نخبه گرا: این عده احساس افتخار و قدرت می کنند و تمایل دارند مقام و موفقیت های خود را به رخ دیگران بکشند. نخبه گرا معمولا در حال ترقی است و شدیدا به ارتقای درجه خود مشغول است.
    ۲) خودشیفته عاشق پیشه: تمایل دارد اغواگر باشد، با این حال از صمیمیت واقعی اجتناب می کند. این گونه افراد خیلی دوست دارند افراد ساده لوح و از لحاظ هیجانی نیازمند را وسوسه کنند و آنها را طوری به بازی بگیرند که به طور فریبنده ای نشان دهند دوست دارند با آنها رابطه نزدیکی داشته باشند، با این حال تنها علاقه واقعی آنها این است که به طور موقت از دیگران بهره کشی کنند.
    ۳) خودشیفته های غیراخلاقی: این دسته بی وجدان، فریبکار، خودپسند و استثمارگرند. حتی وقتی معلوم می شود آنها به خاطر انجام دادن رفتار غیرقانونی گناهکار هستند، نگرش بی اعتنایی دارند و به گونه ای عمل می کنند که انگار قربانی را باید به خاطر بی توجهی به آنچه روی داده است، سرزنش کرد!
    ۴) خودشیفته های جبرانی: این گروه منفی گرا و لجبازند و می خواهند احساس های عمیق حقارت شان را خنثی کنند در نتیجه می کوشند خود را برتر و استثنایی جلوه دهند.
    ۵) خودشیفته های بزرگ تر: گاهی اجتماع باعث می شود که افراد به صورت کاذب دچار اعتمادبه نفس شوند یعنی بله قربان گویی ها و تعریف و تمجید بیش از اندازه و بها دادن های بی مورد که به صورت ریاکارانه و چاپلوسانه است، می تواند بستری شود برای اینکه افراد تصور کنند نسبت به دیگران برتری دارند. کم کم فرد باورش می شود که من آدم مهمی هستم، من زیباترین هستم و بهترینم، در حالی که حتی شاید افرادی که این جمله ها را به فرد می گویند اصلا اعتقاد واقعی به این تعریف و تمجید ها نداشته باشند. این افراد حس می کنند که برتر از دیگران هستند و تحمل انتقاد ندارند. اگر کسی از آنها انتقاد کند، ممکن است واکنش های پرخاشگری نشان دهند یا بی اعتنایی کنند. آنها برای حرف دیگران ارزشی قایل نیستند و فقط مسایل و مشکل های خودشان را مهم می دانند. این افراد در روابط بین فردی دچار اشکال می شوند و به تدریج از سوی دیگران طرد می شوند.
    کم کم مشکل های بین فردی و شغلی برایشان ایجاد شده و احساس همدلی شان با دیگران از دست می رود و به مرور دچار افسردگی شده و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند. آنها از بیرون بزرگ هستند اما از درون تو خالی هستند. همین مساله باعث می شود در بعضی موارد به سمت موادمخدر و مشروبات الکلی گرایش پیدا کنند.

  14. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #978
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض به خودتان اعتماد کنید!

    آیا تا به حال آرزو کرده اید که ای کاش اعتماد به نفس بیشتری داشتم؟ آیا متنفرید کارهای خاص، مشخص و از قبل تعیین شده ای را در زندگی خود به انجام برسانید تا بعد از آن احساس اعتماد به نفس و خودباوری کنید؟
    آیا مدام انجام کاری را به تاخیر می اندازید؟ آیا به هیچ کاری دست نمی زنید یا کارهایتان را با بی میلی انجام می دهید به این امید که روزی اعتماد به نفس لازم به سراغتان بیاید؟ در این صورت بیهوده منتظر نباشید؛ شما نمی توانید زمان لازم را بیابید مگر اینکه به خودتان اعتماد داشته باشید.
    ● معنای اعتمادکردن به خود
    اغلب ما چنین فکر می کنیم اعتماد به نفس یعنی اینکه به توانایی های خود اعتماد و ایمان داشته باشیم. مثلا به خود بگوییم: «من معلم بسیار کوشایی هستم و همه آنچه در توان دارم در اختیار شاگردانم قرار می دهم.» یا «من فروشنده ماهری هستم و به خوبی می دانم که چگونه با مشتریانم صحبت کنم تا بیشترین تأثیر را بر آنها بگذارم» و... .
    این نوع نگرش خاص به اعتماد به نفس، ایجاب می کند که در کارهایی مانند نقاشی، آشپزی، تدریس یا... مهارت فوق العاده ای داشته باشید تا در خود احساس اعتماد به نفس کنید.
    مشکلی که در این نوع نگرش وجود دارد این است که فقط مهارت های معدودی وجود دارند که شما می توانید به خوبی آنها را بیاموزید و در انجام دادنشان توانایی فوق العاده به دست آورید، بنابراین چنانچه احساس اعتماد به نفس درونی خود را براساس کارهایی که در آنها مهارت دارید بنا کنید، فقط مواقعی که مشغول انجام دادن این قبیل کارها هستید احساس اعتماد به نفس و خودباوری می کنید نه در همه اوقات. برای مثال اگر فروشنده باشید، فقط هنگامی که معامله ای را با موفقیت به انجام برسانید، احساس اعتماد به نفس می کنید.
    حال آنکه شما باید همیشه و در همه حال حتی هنگامی که شکست می خورید به خودتان اعتماد داشته باشید. بنابراین تداوم و استمرار احساس اعتماد به خود مشروط بر آن است که تمامی طول شبانه روز را به انجام دادن کاری که در آن احساس اعتماد به نفس می کنید بگذرانید و همه کارها را هم به شیوه ای مطلوب انجام دهید و نتیجه خوبی هم بگیرید. همچنین احساس خوب شما هم فقط محدود به زمان هایی خواهد شد که مشغول انجام دادن کار مورد علاقه خود هستید.
    اعتماد به نفس واقعی آن است که روی آگاهی ها و توانایی های شما نیز اثر بگذارد و در واقع هیچ گونه ارتباطی با آنچه در زندگی بیرونی شما اتفاق می افتد ندارد. اعتماد به نفس واقعی زاییده شغل شما نیست. اعتماد به نفس واقعی نتیجه باور قلبی و درونی شما به توانایی ها و قابلیت هایتان است؛ این باور که هر کاری را بخواهید می توانید انجام دهید.
    ● خودتان را تخریب نکنید
    یک لحظه به پاسخ این پرسش فکر کنید که اگر همین حالا شغلی به شما پیشنهاد شود، چه عکس العملی از خودتان نشان می دهید؟ آیا فوراً می گویید: «نه، مطمئن نیستم بتوانم از عهده اش بربیایم» یا « نه، اگر نتوانم به خوبی از عهده اش بربیایم چه!» آیا اگر کاری باشد که تا به حال آن را امتحان نکرده اید باز هم قبولش می کنید؟ آیا از اینکه فعالیت جدیدی را قبول می کنید هیجان زده می شوید و می ترسید؟
    آیا در حال حاضر تصمیمی دارید که مدت ها آن را به تعویق انداخته اید اما برای انجام آن اعتماد لازم را به خود ندارید؟
    در واقع چیزی که مانع از آن می شود که به دنبال تصمیم های نیمه تمام خود بروید و آنها را کامل کنید، کمبود اعتماد به نفس شماست.
    هنگامی که به خودتان می گویید: «فکر نمی کنم بتوانم موفق شوم»، در واقع دارید به خودتان می گویید: «من به خودم اعتماد کافی ندارم که یاد بگیرم و بیاموزم».
    هرچه به خواست و اراده خودتان اعتماد بیشتری داشته باشید، اعتماد به نفس بیشتری نیز در خود احساس خواهید کرد. داشتن اعتماد به نفس و خودباوری نیز اساسا به این معناست که به خودتان اعتماد داشته باشید که می توانید ترس های خود را کنار بگذارید و تسلیم نشوید. اگر واقعا خواهان پیروزی هستید باید دوره سختی را بگذرانید تا اعتماد به نفس واقعی را در خود ایجاد کنید زیرا اعتماد به نفس واقعی براساس این باور که به یقین موفق خواهید شد بنا نشده است. شخصی که اعتماد به نفس دارد هرگز مطمئن نیست که اشتباه نخواهد کرد. او از شکست نمی ترسد و فقط به آینده نظر دارد.
    اگر بخواهید صبر کنید تا اعتماد به نفس کافی را برای به انجام رساندن کارهایتان به دست آورید، ممکن است مجبور باشید همیشه در انتظار به سر ببرید!
    بسیاری از ما فکر می کنیم سرانجام روزی فرا می رسد که جرأت و اعتماد به نفس و شهامت آن را خواهیم یافت تا آنچه را می خواهیم عملی کنیم؛ شغل دلخواهمان را به دست آوریم، روابط مان را متحول کنیم یا در کاری ریسک کنیم.
    انگار همیشه منتظریم واقعه ای غیرمنتظره به وقوع بپیوندد تا ما را به پیروزی برساند اما بدانید که این اتفاق هرگز به وقوع نخواهد پیوست!
    هر چه بیشتر منتظر رسیدن به آرزوهای خود باشید اعتماد به نفس خود را بیشتر از دست خواهید داد و در عوض بر ترس ها و نگرانی های شما افزوده خواهد شد؛ این ترس که شاید هرگز به خواسته ها و آرزوهایتان نرسید.
    به این ترتیب ممکن است فرصت های خود را از دست بدهید، بی آنکه حتی متوجه باشید. هرچه انجام دادن کاری را به تعویق بیندازید، بیشتر از حرکت محروم می شوید و هرچه منفعل تر باشید، بیشتر ترس به شما چیره می شود و از اعتماد به نفس تان کاسته خواهد شد.
    حال ببینید شما به چه روش هایی برخورداری از احساس خوب را در خود به تعویق انداخته و به بعد موکول می کنید و چه قید و شرط هایی برای خود قرار داده اید تا خود را لایق داشتن اعتماد به نفس و حال خوب بدانید؟
    آیا واقعا فکر می کنید تنها اگر به هدفی خاص برسید یا کار مشخصی انجام دهید به حال خوبی خواهید رسید؟ و آیا این حال خوب در شما ادامه خواهد یافت؟ هرگز! زیرا شما هرگز قادر نخواهید بود همیشه در تمام کارها موفق باشید؛ علاوه بر آن همین که به یکی از اهداف خود برسید، هدف دیگری در انتظار شما خواهد بود. در اینجا برای اینکه ببینید تا چه حد به خودتان اطمینان و اعتماد دارید می توانید از خودتان چند سؤال کنید، بنابراین سعی کنید کاملا با خودتان صادق باشید.
    از خودتان بپرسید چه هنگامی احساس خوبی نسبت به خودم خواهم داشت؟ زمانی که در کارم موفقم؟ زمانی که به نظر زیبا می رسم؟ زمانی که در ارتباطم موفقم و... تعجب آور است؛ زیرا بدون آنکه خودمان بدانیم، خوشحالی و برخورداری از حس اعتماد به نفس را در خود پایمال می کنیم. اما آیا وقت آن نرسیده که از به تأخیر انداختن و وعده دادن به خود دست بردارید و همین حالا بدون هیچ قید و شرطی خودتان را دوست بدارید و یقین داشته باشید انسان توانمندی هستید؟ آیا بهتر نیست همین حالا خودتان را دوست داشته باشید و خودتان را همین گونه که هستید، بپذیرید تا اینکه دائم دوست داشتن خود را مشروط به برخورداری از موقعیتی خاص بدانید. هربار که خودتان را همان گونه که هستید محترم بدانید، به خودتان نیرو می بخشید تا بتوانید گام بعدی را در راه رشد و موفقیت بردارید.
    ● تقویت اعتماد به نفس
    نخستین گام در راه تقویت اعتماد به نفس و خودباوری آن است که وانمود نکنیم اعتماد به نفس مان از آنچه واقعا هست، بیشتر است. بدین معنا که در مورد ناامنی ها و بی اعتمادی هایمان با خودمان صادق باشیم. گاهی زیاد سخت نیست که خودمان را گول بزنیم و تظاهر کنیم که اعتمادبه نفس خوبی داریم اما فراموش نکنید که اعتمادبه نفس یک احساس درونی است نه یک ادعا.
    بعضی اوقات در مورد نیازهای واقعی مان با خودمان صادق نیستیم تا چنانچه در برآورده ساختن آنها ناتوان ماندیم، احساس بدی نداشته باشیم.
    هنگامی که فقط دست به کارهایی می زنید که می دانید از پس آن برمی آیید، هرگز به اعتماد به نفس واقعی دست نخواهید یافت.
    حقیقت این است هنگامی که رویاهای خود را محدود می کنیم یا آنها را به فراموشی می سپاریم، به خودمان بی اعتنایی می کنیم. بدین ترتیب حس اعتماد به نفس دروغین معمولا هنگام رویارویی با اولین مشکلات و سختی ها، ناپدید می شود و احساس ترحم و بی اعتماد جای آن را می گیرد.
    ● مزایای اعتماد به نفس
    آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که با اعتماد به نفس پایین و خودباوری ضعیف به چه صورت زندگی خواهید کرد و چه شرایطی خواهید داشت؟
    آیا تا به حال به این اندیشیده اید که اگر ناگهان از اعتمادبه نفس بالایی برخوردار شوید چه چیزهایی را از دست می دهید؟! این سؤالات را بدین جهت از خود بکنید تا بدانید گاهی ترک عادات منفی و ناسالم برای ما انسان ها تا چه حد دشوار و سخت است زیرا بعضی از عادات چنان در وجودمان نهادینه شده اند که از مضرات آنها کاملا غافل مانده ایم. بسیاری از ما با وجود آنکه از اعتماد به نفس پایین خود رنج می بریم و از آن شکایت داریم و به ظاهر مشتاقیم که اعتماد به نفس بالایی داشته باشیم اما ناخودآگاه و بی آنکه بدانیم به بعضی از مزایای روانی و اجتماعی آن معتاد هستیم و نمی توانیم از این منش و رفتار خود دست برداریم.
    گاهی به این دلیل راضی نمی شویم اعتماد به نفس خود را بالا ببریم چون فکر می کنیم وقتی به خودمان اعتماد نداریم دیگران بیشتر به ما توجه می کنند. بعضی مواقع کاری می کنیم که دیگران دلشان برایمان بسوزد؛ «طفلی چقدر بدشانسه!، آخه بازم بدآوردی!....». ما اغلب برای بدرفتاری ها و کج خلقی ها و عادات ناسالم خود یک عذر و بهانه همیشگی داریم؛ چون دیگران می دانند که ما چقدر بدشانس و گرفتاریم. تلاش زیادی نمی کنیم زیرا معمولا منتظریم که شکست بخوریم! و این دیگر برای مان تبدیل به یک عادت همیشگی شده است.
    اگر در زندگی احساس اعتماد به نفس کافی نمی کنید از خود بپرسید: «چه مزایایی از این راه کسب می کنم؟» فهرستی از اینگونه مزایای روانی تهیه کنید. سپس صادقانه نگاهی به آن بیندازید و ببینید از ناحیه ضعیف بودن و اعتماد به نفس نداشتن چه حقوق و مزایایی به دست می آورید که برای مبارزه با آن تلاش نمی کنید و نمی خواهید عادات منفی خود را ترک کنید. شاید این نقش را فقط در یک جنبه از زندگی خود (مثلا در روابط صمیمانه) بازی می کنید و در جنبه های دیگر مانند شغل و حرفه تان، اعتماد به نفس زیادی از خود نشان می دهید. سعی کنید با یادآوری توانایی ها و موفقیت هایتان در زمینه های دیگر صادقانه با نقاط ضعف و مشکلات خود مواجه شوید.
    شناسایی و پذیرش انگیزه های روانی ناخودآگاهی که به آنها پرداختیم ممکن است کمی مشکل و ناراحت کننده باشند. گاهی فراموش می کنیم اگر نتوانیم خود را باور کنیم تا چه حد با مشکل و ضعف مواجه می شویم.
    اگر بدین ترتیب عمل کنیم هیچ گاه واقعا از خود خوشحال و راضی نخواهیم بود و نمی توانیم احساس رضایت واقعی را تجربه کنیم. رهاکردن و ترک عادت ها و نقش های مخرب گذشته مستلزم داشتن شجاعت و جرأت است. و اعتماد به نفس و خودباوری ای که به این ترتیب حاصل می شود، پاداش بزرگی است که به دنبال این شهامت به دست می آید. در واقع می توان گفت که اعتماد به نفس حسی از آرامش و صلح درونی است. داشتن اطمینان به توانایی های خود این امکان را به شما می دهد که با اطمینان خاطر قدم بردارید، بدین ترتیب درمی یابید که درست حرکت می کنید و می توانید به همان جایی که می خواهید برسید.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:14.

  16. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #979
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض چیزی نگو؛ چشماتو می خونم!

    «من اناری را می کنم دانه/ به دل می گویم/ کاشکی این مردم دانه های دلشان پیدا بود...» این آرزوی شاعرانه سهراب سپهری را خیلی از ما داشته ایم و داریم؛ مخصوصا در این دوره و زمانه ای که سخت تر معلوم می شود که چه کسی راست می گوید و چه کسی دروغ و خیلی هایمان می ترسیم...
    دستی را که به سمتمان دراز شده، بگیریم و خلاصه اینکه در این اوضاع و احوال، پیدا بودن دانه های دل مردم، غنیمتی است کمیاب و پربها؛ غنیمتی که روان شناسان می گویند قابل دست یابی است. می پرسید چطور؟ روان شناسان به شما جواب می دهند: «کافی است یاد بگیرید زبان بدن آدم ها را بخوانید.» موضوع ویژه این هفته «سلامت»، همین است؛ «زبان بدن».
    ۱) چشم ها چه می گویند؟
    ▪ نگاه به بالا: فکر کردن، در حال ترسیم یک موقعیت یا شکل ذهنی، آماده شدن برای سخنرانی یا مرور کلمات، سر رفتن حوصله از توضیحات زیاد فردی که در حال حرف زدن است.
    ▪ نگاه به بالا و چپ: یادآوری خاطره.
    ▪ نگاه به بالا و راست: ساختن یک شکل ذهنی.
    ▪ نگاه به پشت سر طرف مقابل: این معمولا نشانه خجالتی و کم رو بودن است و گاهی نشانه قضاوت کردن همراه با عصبانیت.
    ▪ نگاه به پایین: اطاعت و فرمانبرداری و همچنین احترام در بعضی فرهنگ ها؛ مخصوصا وقتی دو جنس مخالف می خواهند با هم صحبت کنند. گاهی نیز بیانگر احساس گناه و شرمندگی است.
    ▪ نگاه به پایین و سمت راست: تحت تاثیر شدید احساسات درونی بودن.
    ▪ نگاه به پایین و سمت چپ: صحبت کردن درباره روابط شخصی.
    ▪ نگاه به اطراف: مکان یابی و ارزیابی موقعیت و راحت نبودن و میل به فرار.
    ▪ اگر چپ را بیشتر نگاه کند: یادآوری یک صدا یا گوش دادن به یک حرف.
    ▪ اگر راست را بیشتر نگاه کند: دروغ گفتن یا طفره رفتن.
    ▪ حرکات افقی چشم: دروغ گفتن و حیله، خوشحالی و بی قراری، دنبال تصویری گشتن که از نگاه مخفی است.
    ▪ زل زدن: هیجان، دنبال تماس چشمی و جلب توجه و شناخت. اگر به بالا زل بزند، نشانه حواس پرتی است.
    ▪ نگاه های فراری: نگاه گذرا می تواند نشانه ای از فرار کردن از یک موقعیت یا فرد باشد یا اینکه این فرد به دنبال شکار موقعیتی برای زدن حرفی است. گاهی این نگاه ها نشانه افسردگی و ناراحتی از موقعیتی هستند.
    ۲) ابروها چه می گویند؟
    ▪ ابروهای اخم کرده: ابروی اخم کرده چشم ها را مخفی می کند؛ چین و چروک به پیشانی می اندازند و این حالات را منعکس می کنند: قرار گرفتن در محیطی نامطلوب و اذیت شدن. این ابرو می تواند نشان دهنده شخصیت های غالب هم باشد.
    ▪ ابروهای بالا رفته: به طور کلی وقتی فردی شگفت زده می شود، ابروهایش به سمت بالا می رود. این حالت باعث باز شدن بیشتر چشم ها برای بهتر دیدن آنچه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد، است. هر چه شگفت زدگی بیشتر باشد ابروها بالاتر می روند، بنابراین این حالت می تواند نشان دهنده:
    داشتن سوال و گاهی داشتن حالت اطاعت (برخلاف حالت ابروی اخم کرده) باشد. همچنین این حالت می تواند این جمله را به ذهن بیاورد که من جایی را نگاه نمی کنم که اجازه ندارم.
    ▪ فقط یک ابروی بالا رفته: این ژست را همه نمی توانند اجرا کنند و اغلب تمرین می خواهد. این حالت نشانه اینهاست: دهن کجی، شک و تردید داشتن (مثل اینکه بگویید: تو مطمئنی؟) وقتی دیگران در حال صحبت کردن هستند.
    اما ابرویی که کمی بالا رفته، نشانه ترس، تعجب و گاهی همدردی با موضوعی است که فرد در حال شنیدن اش است و زیاد مطلوب نیست.
    ابرویی که پایین افتاده، می تواند نشانه عصبانیت، ناراحتی از وضعیت موجود، داشتن اضطراب و احساس بد باشد.
    ▪ ابرویی که بالا و پایین می رود: علامت شناخت و خوشامدگویی است و حتی در میمون ها و گوریل ها هم دیده می شود! اگر ابرو با سرعت زیاد بالا و پایین برود، می تواند این جمله را در ذهن تداعی کند: «تو چی درباره اش فکر می کنی؟»
    ۳) موها چه می گویند؟
    ▪ موی مردانه: مردها به نسبت زنها، مدل موهای محدودتری دارند اما در مردان، موهای خیلی کوتاه می تواند نشان پرخاشگری و عصبانیت باشد و این احساس هم ریشه در تصورات ما از محیط های ارتشی دارد که در آن، مردان موهای بسیار کوتاهی دارند. موهای مردانه بلند، به طور کلی، حالت افتادگی و فروتنی را به ذهن می آورند.
    موهای مردانه بلند اما نامرتب می تواند نشانه های مختلفی داشته باشد؛ مثل بی توجهی به اطراف، کمبود اعتماد به نفس، طغیانگری نسبت به محیط و قوانین رایج و شخصیتی متفاوت داشتن.
    ▪ موهای زنانه: زنان مدل موهای بسیار زیادی دارند اما آنها را هم می توان به ۲ گروه کلی کوتاه و بلند تقسیم کرد.
    ▪ موهای بلند: صورت زنان را می پوشاند و حتی گاهی مانع دیدن چشم هایشان می شود و اصولا زنانی که می خواهند پنهان از دیگران باشند و مخصوصا می خواهند احساسات شان را پنهان کنند، این مدل را انتخاب می کنند. می توان مدل موی بلند برای زنان را هم نشانه ای از عدم اعتماد به نفس و استقلال دانست.
    ▪ موهای کوتاه زنانه: وقتی زنان موهایشان را کوتاه می کنند اولین نشانه هایی که به ذهن می رسد، شباهت پیدا کردن به مردان است، ابراز عدم علاقه به توجه مردانه و یک نوع شورش ضد دنیای زنانه. به طور نمونه این نوع مدل مو می تواند نشان از وجود زنانی در کودکی او بوده که رفتار خوبی نداشته اند.
    ▪ مویی که از پشت بسته شده: خواستار توجه و جلب نظر بودن، به رخ کشیدن و نمایش دادن بیشتر صورت و حالت هایش، علاقه مند به روابط اجتماعی. این مدل می تواند نوعی حالت تهاجمی را هم نشان دهد که باعث کم شدن نگاه طرف مقابل شود.
    ▪ نوازش کردن مو:به خود بالیدن، ژست رایج آدم های خواستار نوازش.
    ۴) لپ ها چه می گویند؟
    ▪ اگر لپ ها پر و خالی شوند: نشانه عدم رضایت است.
    ▪ اگر لپ ها به داخل کشیده شوند: نشانه ناراحت بودن است.
    ▪ اگر لپ ها در حالت بادشده باقی بمانند: با عدم اطمینان از آینده را نشان می دهند یا خستگی خیلی زیاد .
    ▪ اگر لپ ها قرمز شوند: نشانه کلاسیکی از خجالت کشیدن است.
    ▪ اگر فردی لپ های خودش را لمس کند: نشانه نگرانی از اتفاقی است که ممکن است بیفتد؛ خصوصا اگر دهان فرد باز باشد.
    ۵) چانه ها چه می گویند؟
    ▪ چانه را در دست گرفتن: حمایت کردن از خود، مطیع و فروتن بودن و گاهی البته نشانه خجالت و شرمندگی است.
    ▪ چانه را به جلو حرکت دادن: لج بازی و به جنگ طلبیدن.
    ▪ ضربه زدن به چانه: عمیق فکر کردن.
    ▪ لمس چانه: وقتی شما از نظر احساسی با موضوعی موافق اید اما از نظر منطقی مخالف، چانه تان را در دست می گیرید؛ انگار که به نوعی بخواهید تعادل سرتان را حذف کنید تا نیفتد.
    ۶) بینی چه می گوید ؟
    ▪ بینی باز: وقتی که سوراخ بینی باز است می تواند نشانه آماده شدن برای دعوا و احساس نارضایتی باشد.
    ▪ بینی چروک خورده: بینی می تواند با بیرون دادن لب ها حالت چروکیده به خود بگیرد که نشان دهنده استشمام بوی بد، شنیدن یک پیشنهاد بد، ادای استشمام یک بوی بد را درآوردن (یعنی که چه چیز تهوع آوری!) و فکر کردن درباره موضوع ناخوشایندی باشد.
    ▪ فین فین کردن: این حالت را زمان سرماخوردگی بسیار می بینید اما می تواند نشانه های دیگری هم داشته باشد: سرما، ناراحتی از موضوعی و نفرت.
    ▪ دست کشیدن به بینی: دست کشیدن به کناره های بینی، نشانه عدم رضایت و موافق نبودن با تصمیمی است که در حال تایید شدن است. علاوه بر اینها می تواند نشانه استشمام بوی بد یا دنبال بویی آشنا گشتن باشد. به این حالت ها اضافه کنید: نشانه فردی که در حال دروغ گفتن است. فردی که دروغ می گوید، رگ های درون بینی اش گشاد می شود و در نتیجه، بینی اش بزرگ تر و قرمز می شود و فرد تحریک می شود به لمس کردن و خاراندن بینی.
    اما اگر کسی پل بینی اش را فشار بدهد یعنی در حال ارزیابی فردی یا موضوعی است یا احساس منفی نسبت به موقعیتی دارد که در آن قرار گرفته. البته بعضی از افراد، این عمل را از روی یک عادت انجام می دهند وقتی در حال فکر کردن هستند.
    ۷) لب ها چه می گویند؟
    ▪ لب های جداشده: علامت میل به صحبت یا آمادگی صحبت را داشتن، به اضافه در فکر و خیال خود بودن.
    ▪ لب های چروکیده و جمع: مخصوصا اگر این لب ها با دست لمس شوند، نشان نامطمئن بودن و اضطراب است.
    ▪ لب آویزان: اگر لب ها آویزان باشد و به هم فشرده شود، یعنی فرد می خواهد خودش را از زدن حرفی منع کند؛ حرفی که کم مانده بیرون بپرد: «اگر حرف بزنم حرفم مورد توجه قرار می گیرد اما نباید چیزی بگویم.» اگر لب ها به هم فشرده نشوند، نشانه ناامیدی است: «می خواهم حرفم را بزم اما باید صبر کنم.»
    ▪ حرکت لب ها به سمت بالا: حالت دهن کجی و انزجار از عملی را نشان می دهد؛ مخصوصا اگر با صدای خنده ای کوتاه همراه باشد. این حالت بدون تغییر در حالت چشم ها می گوید که طرف درحال تمسخر است!
    ▪ پایین آمدن لب ها: ناراحت بودن از موضوعی یا در موقعیتی نامطلوب قرار گرفتن. البته آدم هایی که همیشه ناراحتند، کم کم لب هایشان به همین شکل درمی آید.
    ▪ تو بردن لب ها: اگر لب ها به سمت داخل کشیده و منقبض شود، می تواند یک خنده بی حوصله یا شروع حالتی عصبی را نمایش بدهد؛ مخصوصا اگر چشم ها برق بزند و تنگ شود.
    ▪ حرکت دادن لب ها: اگر حرکت بدون همراهی صدایی باشد، می تواند تمرین حرف زدن در یک شرایط خاص باشد یا مطمئن نبودن و رهایی از استرس؛ مخصوصا اگر ابروها هم با لب ها حرکت کنند.
    ▪ برآمده کردن لب ها: اگر لب بالا جلوتر باشد، بیشتر احساس گناه را نشان می دهد. اما اگر لب پایین جلوتر باشد، نامطمئن بودن و عدم تصمیم گیری را نشان می دهد. اگر لب ها در این حالت با دست ها نوازش شوند، انگار که فرد می خواهد بگوید: «می خواهم یک چیزی بگویم اما مطمئن نیستم.»
    ▪ ضربه زدن به لب: عصبانی بودن، استرس داشتن (خصوصا زمان دیدن فیلم).
    ▪ لب معمولی: نشانه آرامش در فرد است..
    ۸) رنگ صورت چه می گوید؟
    ▪ صورت قرمز: احساسی شدن، شرم، هیجان زده بودن، عصبانیت و همچنین می تواند اخطاری باشد به دیگران که باید ساکت شوند!
    ▪ صورت سفید: احساس سرما، کم خونی و همچنین ترس.
    ▪ صورت آبی: احساس سرما و ترس خیلی زیاد می تواند صورت افراد (خصوصا سفیدترها را) به آبی متمایل کند.
    ۹) دندان چه می گوید ؟
    ▪ گزیدن: دندان ها ۳ کار اصلی دارند؛ گزیدن، پاره کردن و آسیاب کردن. نشان دادن دندان ها در حالت به هم کشیده شدن (دندان قروچه) می گوید: «من می خواهم فردی یا موقعیتی را مورد تهاجم قرار بدهم» و با این کار، ترس در دیگران ایجاد می کند.
    این حالت در بچه ها وقتی عصبانی می شوند بیشتر دیده می شود اما اگر در آدم بزر گ ها دیده شود، نشانه نامعقول بودن و غیرمنطقی عمل کردن است. این حالت همچنین می تواند نشانه توجه و مهربانی نسبت به کسی باشد؛ مخصوصا وقتی بچه ای شما را احساساتی می کند.حیوانات، این حالت را ایجاد می کنند برای اینکه وانمود کنند می خواهند حمله کنند یا با نشان دادن دندان بگویند که وارد دوران بزرگسالی شده اند.
    ▪ خندیدن: نشان دادن دندان ها هنگام خنده بیانگر چند حالت مختلف است: لذت بردن خیلی زیاد، اعتماد به نفس زیاد شخص.
    ▪ سر و صدا ایجاد کردن: دندان ها می توانند سر و صدا هم ایجاد کنند؛ البته به کمک لب و آب دهان و ... که علاوه بر اینکه می تواند یک عمل عادتی باشد، می تواند بسته به شرایط نشان دهنده این موقعیت ها هم است: عصبانیت، لرزیدن و احساس سرما، ترس، فکر کردن.
    ▪ ضربه زدن به دندان: بعضی از افراد عادت دارند با ناخن به دندان هایشان ضربه بزنند که بیشتر صدایی در دهان خود شخص ایجاد می کند که اگر آهسته باشد، نشانه تفکر است و اگر با شدت باشد، نشانه: خشم و بی علاقگی به فضا یا فردی در مکان یا فکر کردن به موضوعی ناخوشایند است.
    ۱۰) زبان چه می گوید؟
    زبانی که بیرون آمده یا به محلی از لب چسبانده شده: بی ادب بودن، لجاجت، خستگی در کردن، کاری را با سختی به پایان رساندن (مخصوصا با همراهی لب و دهن کج شده)، بچه بازی درآوردن،
    ▪ لیس زدن لب ها: این حالت نشان دهنده قرار گرفتن در موقعیتی مطلوب باشد؛ مثل دیدن یک غذای خوشمزه در وقت گرسنگی.
    ▪ گزیدن زبان: یادآوری کاری که باید انجام می شده اما نشده، ترساندن دیگران از عواقب کارشان (مثل مادرانی که با این حرکت بچه ها را تهدید می کنند.)
    ▪ زبان درون دهان: اگر دهان فرد بسته باشد و او زبانش را داخل لپش فرو ببرد، نشانه فکر کردن، نامطمئن بودن از کاری که فرد انجام داده یا قرار است انجام بدهد و چیزی از این قبیل است. اما اگر زبان به دندان های جلویی فشار داده شود، می تواند نشانه دلهره و عدم اطمینان باشد.

  18. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #980
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض جایگاه افکار عمومی در روانشناسی اجتماعی

    یکی از مباحث مهم و مطرح در روان شناسی اجتماعی (social psychology) بحث پیرامون پدیده افکار عمومی(public opinion) است. این پدیده در عصر حاضر مورد توجه بسیاری از سیاستمداران و دانشمندان علوم سیاسی قرار گرفته و از گفتگوها و محاوره های اجتماعی گرفته تا مباحث تخصصی سیاسی و اجتماعی به کار می رود.
    مقصود از افکار عمومی، دیدگاه عمومی افراد یک جامعه یا یک گروه پیرامون مسائل مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... است. در این مقاله به بسط این پدیده خواهیم پرداخت.
    ● افکار عمومی
    در فرهنگنامه های لغات تعاریف متعددی از واژه افکار عمومی ارائه شده است که برخی از این تعاریف از سایر تعاریف متفاوت هستند. تفاوت در زاویه های نگرش نسبت به این مفهوم را می توان علت اصلی تعدد و تفاوت این تعاریف تلقی کرد. بدون شک افکار عمومی فرآیند پیچیده ای است که در آن افراد یک گروه یا یک جامعه نسبت به مسائل اساسی و عمومی زندگی به درک معینی می رسند. در واقع در این فرآیند میان نظرات فردی و جریان های فکری جامعه ارتباط برقرار می شود. با توجه به مطالب فوق می توان افکار عمومی را چنین تعریف کرد:
    «افکار عمومی به آن جریان فکری گفته می شود که مسلط بر جو فکری جامعه شده و آن را می سازد.» (نقل از فتحی، ۱۳۸۵،ص۱۱۹) در نگاه سیاستمداران افکار عمومی دارای تعریفی دقیق و خاص است که نیازمند تامل عمیق است. افکار عمومی در نگاه سیاستمداران به قدرت و نیروی گمنامی اطلاق می شود که اکثریت یا اقلیت آگاه جامعه نسبت به سیاست های حاکم و جاری اتخاذ می کنند. آنچه در این تعریف حائز اهمیت است توجه به این مساله است که افکار عمومی صرفا مترادف با نظرات اکثریت یا اقلیت آگاه نیست بلکه چیزی فراتر از وجود عقاید خاص در جامعه است و این نکته را می توان از مفهوم قدرت و نیروی گمنام برداشت کرد.
    ● پیشینه تاریخی
    افکار عمومی پدیده ای نوظهور در عصر حاضر نیست و بسیاری از فلاسفه و نویسندگان در کتب خویش تصریحا یا تلویحا به اهمیت آن اشاره کرده اند. اگر درصدد بررسی ریشه های این پدیده به لحاظ تاریخی باشیم باید به دوران یونان باستان و متفکرانی چون افلاطون و ارسطو اشاره کنیم. تاکید افلاطون بر عنصر گفتگو و مباحثه در کنار تاکید ارسطو بر نقش توده در بقای حاکمیت، نمونه هایی از توجه به پدیده افکار عمومی در یونان باستان است. انسجام و تثبیت این پدیده را می توان در شکل گیری گروهی تحت عنوان ناقلان حرفه ای اخبار مشاهده کرد که در واقع نماینده صدای مردم بودند.
    در دوران قرون وسطی تقابل میان کلیسا و حاکمیت منجر به اصلاحاتی شد که نمونه بارز آن را در عبارت «صدای مردم صدای خداست» می توان مشاهده کرد. بتدریج و بویژه پس از دوران قرون وسطی اهمیت افکار عمومی بیش از پیش نمایان شد تا جایی که برخی آن را پشتوانه پارلمان و حکومت و اساس حاکمیت تلقی کردند. با ظهور انقلاب فرانسه و نهادینه شدن مشارکت مردم، اهمیت مفهوم افکار عمومی بیشتر مشخص شد. در واقع توجه به افکار عمومی نمایانگر کاسته شدن فاصله میان مردم و حکومت و در واقع کنترل قدرت حاکمان بود. اما در قرون اخیر آنچه اهمیت افکار عمومی را دوچندان کرده است پیشرفت تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی است.
    به همین دلیل از اواسط قرن بیستم در مباحث علم سیاست، افکار عمومی به عنوان یک نیروی سیاسی جدید معرفی می شود. در مطالعات انجام شده پیرامون شکل گیری افکار عمومی عوامل متعددی مطرح می شود که از آن جمله می توان به ظهور جنگ سرد، توسعه سیاسی و اجتماعی، پیشرفت تکنولوژی، پیدایش و گسترش ایدئولوژی های مختلف در کنار شکل گیری نهضت های آزادیبخش اشاره کرد. در این میان رسانه های جمعی (mass media ) در شکل گیری افکار عمومی نقش بسزایی دارند؛ به گونه ای که امروزه بخش اعظمی از گردش اطلاعات توسط رسانه های جمعی انجام می گیرد.
    ● انسان ارتباطی
    یکی از مهم ترین پدیده ها در دو سه قرن اخیر، وقوع انقلاب های متعدد در زمینه های مختلف است. ماهیت هرکدام از انقلاب های رخ داده در دو سه قرن اخیر موجب شده است که ماهیت انسان به گونه ای خاص تعریف شود. برای نمونه انقلاب های قرون ۱۷و ۱۸ از انسان صنعتی سخن به میان آورده؛ در حالی که انقلاب های قرن ۱۹ و اوایل ۲۰ به پیدایش انسان سیاسی منجر شد؛ اما در نیمه دوم قرن بیستم و همزمان با انقلاب عصر ارتباطات شاهد ظهور انسان ارتباطی هستیم.
    همزمان با ظهور انسان ارتباطی دایره افکار عمومی از قلمروی نژادی و منطقه ای فراتر رفته و امروزه سخن از افکار عمومی جهانی به میان می آید. تبدیل افکار عمومی نژادی یا منطقه ای به افکار عمومی جهانی از آن جهت اهمیت دارد که امروزه برخلاف گذشته، سیاست خارجی کشورها به اندازه سیاست داخلی برای افکار عمومی حائز اهمیت است.
    از سوی دیگر باید به این نکته اشاره کرد که اگر تا دیروز افکار عمومی تنها نقش هدایت کننده داشتند، امروزه افکار عمومی به واسطه پدید آمدن امپریالیسم خبری، جنبه هدایت شونده به خود گرفته اند.
    ● نقش رسانه ها
    نقش رسانه ها از آن جهت حائز اهمیت است که تابع قاعده حضور در همه جا هستند و به واسطه همین قاعده و به گردش درآوردن اطلاعات، تغییرات شگرفی در معادلات بین المللی و ملی به وجود می آورند. سخن گفتن از دیپلماسی رسانه ای در عصر حاضر که در واقع نقش اصلی را در شکل دهی و جهتگیری افکار عمومی ایفا می کند، تنها بخشی از اهمیت کارکرد رسانه را در عصر حاضر نشان می دهد. رسانه های خبری تلاش می کنند اراده و افکار مردمان جوامع مختلف را تسخیر و به آنها سمت و سو دهند و به همین دلیل امروزه از جنگ رسانه ای در علوم ارتباطات و سیاست سخن به میان می آید. در بسیاری از مواقع، جنگ رسانه ای که گاه از آن به جنگ روانی نیز تعبیر می شود، هزینه هایی به مراتب فراتر از جنگ های نظامی بر کشورها تحمیل می کند.
    ● نتیجه گیری
    بدون شک افکار عمومی یا از طریق هدایت کردن سیاستمداران و جهت دادن آنها یا از طریق نظارت بر اعمال آنها، تاثیر قابل ملاحظه ای بر محیط اجتماعی و سیاسی دارد. نمود عینی افکار عمومی را می توان در نتایج انتخابات، نظرسنجی ها، رفراندوم ها و... مشاهده کرد. آنچه امروزه قابل تامل است، نقش افکار عمومی به عنوان یک عامل کلیدی در تدوین سیاست های داخلی وخارجی کشورهاست. با وجود مطالعات و تحقیقات متعدد پیرامون افکار عمومی این مقوله همچنان در قالب یک عامل مبهم ولی نیرومند در روند سیاسی مطرح است و این بدان علت است که «مردم لزوما براساس آنچه که درست است، عمل نمی کنند؛ بلکه براساس آنچه که عقیده دارند درست است، عمل می کنند.»
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:14.

  20. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •