هيچكس"همراه"نيست. (تنهاي اول)
=======================================
هيچكس"همراه"نيست. (تنهاي اول)
=======================================
خاطره های مرده مو زنده کن ...
دنیامو از پنجره آکنده کن ...
به خونه ی خیال من جون بده
به دفتر من سر و سامون بده ...
نمیتوان لحظه ای را بی اندیشیدن گذارند اندیشه و عشق بنای واقعی حیات انسانی است و تنها راه پرکشیدن به سوی او
با اينكه هيچ كس نيومد پيش من
شب زده ها چشماي درويش من
تنها نبودم حتي يك دقيقه
با تنهايي كه بهترين رفيقه
خدایا کفر نمیگویم،پریشانم،چه میخواهی تو از جانم؟!مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.خداوندا!اگر روزی ز عرش خود به زیر آییلباس فقر پوشیغرورت را برای تکه نانیبه زیر پای نامردان بیاندازیو شب آهسته و خستهتهی دست و زبان بستهبه سوی خانه باز آییزمین و آسمان را کفر میگویینمیگویی؟!خداوندا!اگر در روز گرما خیز تابستانتنت بر سایهی دیوار بگشاییلبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاریو قدری آن طرفترعمارتهای مرمرین بینیو اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشدزمین و آسمان را کفر میگویینمیگویی؟!خداوندا!اگر روزی بشر گردیز حال بندگانت با خبر گردیپشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.خداوندا تو مسئولی.خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندنچه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…در این دنیا چه دشوار است،
اما صدای آدمی این نیست
با نظم هوش ربایی من آوازهای آدمیان را شنیده ام
در گردش شبانی سنگین، ز اندوه های من سنگین تر
و آوازهای آدمیان را یک سر، من دارم از بر
یک شب درونِ قایق دلتنگ خواندند آنچنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب می بینم.
ری را، ری را
هوای آن دارد تا که بخواند در این شب سیاه
او نیست با خودش
او رفته با صدایش
اما خواندن نمی تواند
ری را، ری را
هوای آن دارد تا که بخواند در این شب سیاه
او نیست با خودش
او رفته با صدایش
اما خواندن نمی تواند
.
.
.
.
.
.
.
.
.
Last edited by santamove; 19-05-2011 at 00:18.
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری
من نقد روان در دمش از دیده شمارم
قایم موشک بازیمان یادت هست؟
تو همیشه مرا پیدا میکردی و
من همیشه در یافتنت ناتوان؛
بعد از سالها بازی ما همچنان ادامه داد...
تو هنوز هم قایم میشوی و من هنوز برای پیدا کردنت در تلاش...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)