اوستا اون بچه هاي مدرسه ... بود كه ايتاليايي بودند و خيلي هم چرت بود.پسر تپله پدرش لوكومتيو ران بود
اوستا اون بچه هاي مدرسه ... بود كه ايتاليايي بودند و خيلي هم چرت بود.پسر تپله پدرش لوكومتيو ران بود
اسم کارتون بچه های مدرسه والت بود
نقش اصلی پسری بود به نام انریکو
خیلی کارتون قشنگی بود-
بر اساس کتاب قلب ساخته شده بود که یه سریال تلویزیونی به همین نام هم ساخته شد
موزیکش هم که یه شاهکار هنریه که ازش نسخه زیادی ساختند-البته دوبله ایران هم زیباییش رو صد چندان کرده بود فکر کنم بجای شخصیت آقای پربونی(معلم مدرسه) مرحوم عباس نارنجی ها صحبت میکرد...
خیلی قشنگ بود
خبرگزاري فارس: طراح و نويسنده برنامه «عتيقه» گفت: اين برنامه با عبور از گذشته كارتونهاي قديمي دهه 60 و 70 را در شبكه يك سيما مرور ميكند.
«منصور ضابطيان» كه طراح و نويسنده برنامه «عتيقه» است در گفتوگو با خبرنگار راديو و تلويزيون فارس گفت: مجموعه برنامه «عتيقه» در 26 قسمت يك ساعته به روي آنتن خواهد رفت و تهيه كنندگي و كارگرداني آن را «محمد صوفي» بر عهده دارد.
وي افزود: «عتيقه» برنامهاي تركيبي است كه بخشهايي از آن به صورت زنده و بخشهايي به صورت نمايشي روي آنتن خواهد رفت البته مجري آن هنوز انتخاب نشده است.
وي در ادامه گفت: مجموعه «عتيقه» از بخشهاي مختلفي تشكيل شده كه يكي از بخشهاي آن مرور كارتونهاي قديمي است كه در دهههاي 60 و 70 از تلويزيون پخش شدهاند.
ضابطيان اظهار داشت: در اين برنامه سعي داريم مروري به گذشته داشته باشيم و عملكرد تلويزيون در حوزه كودك و نوجوان را در آن سالها بررسي كنيم. همچنين مرور اين كارتونها براي بسياري از ما كه كودكي خود را در آن سالها سپري كردهايم نوستالژيك و شيرين است.
وي گفت: مجموعه تلويزيوني «عتيقه»از اوايل آبان ماه روزهاي جمعه روي آنتن شبكه يك سيما خواهد رفت.
پ.ن : اگر مسخره بازی در نیارن میتونه تصاویر آرشیوی جالبی رو بشه .
یه نوجونونی توی فیلم دونده بازی میکرد اون کی بود؟عکسشو داری؟
اسمش تو فيلم امير بود (مجيد نيرومند) ، عكس الانش رو پيدا نكردم ، ولي يه سري مطلب و عكس بود كه بد نديدم حالا كه اسمش اومده اينجا بذارم !یه نوجونونی توی فیلم دونده بازی میکرد اون کی بود؟عکسشو داری؟
هستم اگر میدوم / یادداشتی بر فیلم دونده _ صوفیا نصرالهی
سینمای ما - : در طول این سال ها چندبار سینمای ما راوی قصه زندگی بچه های بدبختی بوده که شاهد تلاش بی وقفه شان برای تامین زندگی و کفش و لباس و...-چه برای خودشان و چه برای خانواده شان- بوده ایم؟ تلاشی که در بیشتر موارد قرار بوده بچه بیچاره را از خواسته اصلی دور کند و در عوض به او جایگاه والا و بالای روحی ومعنوی ببخشد! نان و کفش و لباس را بیخیال شود، اما طی طریق کند و از راه مادیات پست به معنویت برسد! شاید برای همین این کودکان تلاشگر خیلی به دلمان نمی نشستند. بس که خوب و متعالی و قانع و فروتن بودند و از نیازهای مادی و زمینی فراتر رفتند! ساختار اکثر این فیلم ها هم در خدمت موضوع، بسیار ساده بود.
"دونده" امیر نادری را سال ها پیش دیده بودم و خاطره محوی از آن در ذهنم بود که "امیرو" را در زمره کودکان فیلمهای این چند ساله قرار داده بود. اما این بار وقتی "دونده" را دیدم، متوجه شدم که دونده و امیرو از جنس دیگری هستند. از این همه هیجان و ریتم و شور به زندگی در سرتاسر فیلم جدا به وجد آمدم و شگفت زده شدم. "امیرو" اصلا بچه بدبخت و بیچاره ای نیست که برایش دل بسوزانید. (سکانسی که او را،تنها،در برابر خانه سیمانی بی در و پیکرش کنار دریا می بینید مانند مسافر کوچولوی داستان اگزوپه ری ، حاکم بلامنازع خانه اش است.) زندگی امیرو در حد کفش و لباس خلاصه نمی شود، هرچند برای تامین نیازهای اولیه و اصلی زندگیش به سختی کار می کند اما راستش جوری کار می کند که احساس می کنی هر کاری را هرچند سخت ولی با یک رضایت درونی انجام می دهد و برایش مفهومی بیشتر از چندرغازی که در می آورد، دارد. وقتی قرار است واکس بزند یا آب بفروشد یا حتی بطری جمع کند با تمام وجود کار میکند. نه به خاطر وجدان و این مسائل، بیشتر انگار به این خاطر که در مسابقه ی دائمی که با خودش دارد، پیروز باشد. وگرنه رها کردن وسایلش و دویدن دنبال کسی که پول یک لیوان آب را نداده ممکن است حماقت بنظر بیاید ولی امیرو می خواهد بازنده هیچ بازی و مسابقه ای نباشد. اصلا به نظرم جانمایه ی "دونده" جاه طلبی و بلندپروازی پسرکی است که می خواهد به خودش اثبات کند که می تواند برنده هر رقابتی (هر چند بی ثمر و هر چند کودکانه) باشد. برای امیرو، هر لحظه ی زندگی، مسابقه ای است که باید در آن شرکت کند. فیلم با فریادهای امیرو آغاز می شود و در طول فیلم بارها این فریادها تکرار می شود. امیرو این فریادها را خطاب به کشتی های بزرگ و هواپیما و قطار (تمامی مظاهر پیشرفت و سرعت) سر می دهد. در شهر او این ها نشانه قدرت و در اختیار قویترین هاست. امیرو آنقدر بلندپرواز است که با قویترین ها مسابقه دهد و تسخیرشان کند. جایی هست که امیرو و بچه ها با هم پشت سر قطار می دوند، امیرو دوم شده ولی همچنان به دویدن ادامه می دهد تا به قطار برسد و وقتی رسید چنان لبخندی از رضایت می زند که مطمئنم با دیدناش دلتان پر می کشد. وقتی با اعتراض دوستانش مواجه می شود که مسابقه تمام شده جواب میدهد:"می خواستم ببینم خودم چقدر می تونم بدوم." دیدید؟ همه قصه همین است. اصلا مهم نیست که طبق قوانین بازی کی اول شده، امیرو قوانین خودش را دارد. قرار نیست به مردم شهر یا دوستانش یا حتی به ما چیزی را ثابت کند. قرار است خودش از خودش راضی باشد که هست. و این رضایت به ما هم سرایت می کند. دوندگی های امیرو چنان سرشار از شور زندگی است و اعتماد به نفسش چنان غوغا می کند که در مقابلش سر تعظیم فرود بیاوریم. دلم نمی آید قبل از تمام شدن بحث قصه فیلم این دیالوگ امیرو، قبل از مسابقه آخر را نگویم: "هر چی مسابقه باشه هستم و هر موقع باشه میام."
و ساختار "دونده" خودش ماجرای دیگری است. امیر نادری پیش از کارگردانی عکاس بوده و شاید قدرت بصری "دونده" هم از همین جا ناشی شود.اول این که صحنه ها معمولا بدون حشو و زوائد هستند. نادری نمی خواهد با رنگ ها یا چیزهای دیگر احساسات مخاطبش را نشانه بگیرد. "دونده" از نظر بصری گویا و جاندار است و قرار نیست یک فیلم رئال چیزی بیشتر از این ها داشته باشد. پس زمینه ی پشت سر امیرو تا حد امکان خلوت است تا توجه ما معطوف به قهرمانمان باشد.(همین جا باید فیلمبرداری ملک زاده را نیز تحسین کرد.) کافیست یک بار دیگر دویدن های امیرو را کنار ساحل ببینید تا دستتان بیاید کارگردان و فیلمبردار با کمک یکدیگر چه تصاویری خلق کرده اند.
هیچ داستانی هم که در کار نباشد، باز صحنه دویدن آن اندام سیاه در حالی که پس زمینه دریای سفید درخشان است، لذت بصریتان را تامین می کند.(حواستان هست که فیلم حدود سال های62-63 در جنوب ساخته شده یعنی بحبوحه جنگ و این یعنی فشار وحشتناک روی گروه.اما باید اعتراف کرد که این فشار، عالی جوابش را پس داده است.) فکر می کنم صدای فیلم نادری را می توان جزو مهمی از ساختار فیلمش به حساب آورد.
فیلم موسیقی ندارد (به جز لحظه هایی که مثلا از خانه ها صدای موسیقی بیاید که همین هم خیلی کوتاه است). اما صدای باد و قطار و هواپیما و آتش و آب خودشان قسمتی از ریتم فیلم هستند. (کار نظام الدین کیایی و محمد حقیقی واقعا درخشان بوده). مجموع همه این صداهای طبیعی موسیقی را در ذهنت می سازند که حتی بعد از تمام شدن فیلم هم در سرت می چرخد و ولت نمی کند. (یک بار دیگر فیلم را ببینید. صحنه آخر که امیرو برنده شده و خیالش راحت و قالب یخ مثل کاپ قهرمانی دست به دست می شود و امیرو روی بشکه آب می کوبد و فریاد میزند؛ ته ذهنتان سمفونی پیروزی بتهوون را میشنوید؟!)
الان که به آخر مطلب رسیدم یاد مصاحبه چند سال پیش "فیلم" با نادری افتادم. جایی نادری می گفت زمان ساختن فیلم هایش شروع می کند به زجر کشیدن. ان قدر در فیلم درگیر می شود که در آن تحلیل می رود. فکر می کنم در شرایط کنونی سینمایمان ما دقیقا به چنین کارگردانی نیاز داریم. کسی که انقدر شیفته و مومن به کارش باشد. کاش نادری برگردد.
منبع : سینمای ما
ساير :
...
http://www.imdb.com/title/tt0088992/
http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=138109191269
)کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
نكته : از امير نادري قبلا ساز دهني (1352) رو هم ديديم (همون اميرو كه عكس هاش در پست قبلي هم هست !)
امروز توی برنامه کودک شبکه 1 که سه تا کارتون برای انتخاب معرفی شده توی کارتون سند باد مجری گفت که اون کلاغه توی کارتون که اسمش شیلا بود ، اون کلاغ نبودا ! در حقیقت مرغ مینا بود . شیلا هم معنیش میشه مرغ سخنگو . در ضمن این مجریه هر کارتونی که خودش دوست داره خیلی براش تبلیغ می کنه هر هفته هم همینطوره این اصلاً درست نیست !
اره فكر كنم هر چيزي خودش دوست داره پخش ميكنه و اون چند هزار اس ام اس زدن همش الكيه
ياد كارتونهاي قديمي بخير كارتونهاي جديد با گرافيك بالا هرگز به پاي اونها نميرسن ولي چه فايده بچه هاي امروزي به جاي ديدن : پرفسور بالتازار- سندباد-چوبين -ايكيوسان-سرنتي پي تي و....
ميشنن اين كارتونهاي الكيه فضايي و هري پاتر چرند و نگاه ميكنن.
آقا،تو رو خدا یکی آهنگ تیتراژ السون ولسون رو واسه من بذاره!
خیلی ممنون/
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)