سلام بر علما
یه سوتی نوشتم که دختره منو با سوسک ترسوند.

حالا اینو بخونین

پسر عموم کفتر بازه.یه روز رفتم پیشش و گفتم به یه کفتر احتیاج دارم.گفت برای چی؟
گفتم می خوام حال نوشین(همونی که از جوجه می ترسه)رو بگیرم.پسر عموم جوگیر شد
گفت اصلا منم باهات میام.خلاصه رفتیم اونجا.با پدر و مادر نوشین احوالپرسی کردم.
مادرش گفت تو اتاقشه.اتاقش 4در5 متره و پنجره هم نداره.منم گفتم یه حالی از این می گیرم
که تو تاریخ بنویسن.منم سریع در اتاقو باز کردمو کفتر بیچاره رو انداختو اون تو و زود در رو بستم.
جیغش رفت هوا.من و پسر عموم هم می خندیدیم.کلید اتاقش روی در و سمت ما بود.
پسرعموم جوگیر شد در اتاقو قفل کرد.

نوشین تا چند دقیقه فقط جیغ میزد و ما میخندیدیم.اخر گفت غلط کردم گ...... خوردم.ولم کنید.
درو باز کردم دیدم داره گریه می کنه.

تا منو دید یهو قاطی کرد و دنبالم کرد.منم رفتم تو کوچه و دیدم داره تو کوچه با تاپ و سرلخت منو تعقیب می کنه.
منم با اخرین سرعت میدویدم.بدبخت خسته شد رفت خونه.منم رفتم خونمون.
اینم از سوتیه نوشین بلا و جوجه ناقلا
