او فکر می کرد:
که عشق بایستی در یک چشم بر هم زدن با درخشندگی و پرتوی زیاد و برق آسا مثل
گرد باد در آسمانها روی زندگی فرود آید،
آنرا زیر و رو کند،
هر اراده ای را همچون برگهای پاییزی از جا بر کند و بر تباهی کامل قلب چیره شود.
او فکر می کرد:
که عشق بایستی در یک چشم بر هم زدن با درخشندگی و پرتوی زیاد و برق آسا مثل
گرد باد در آسمانها روی زندگی فرود آید،
آنرا زیر و رو کند،
هر اراده ای را همچون برگهای پاییزی از جا بر کند و بر تباهی کامل قلب چیره شود.
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ...تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دورغی در آن نیست...
تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم... تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست... تنهایی را دوست دارم زیرا... در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد
در عشق، سکوت با ارزش تر از صحبت است.
بهتر است صحبت کردن ممنوع باشد. نوعی شیوایی و رسایی کلام در سکوت است
که بسیار با نفوذ تر از کلام و زبان است.این است که می گویند سکوت سرشار از ناگفته هاست
و در عشق معنا دار تر از همه چیز.
وقت دلتنگی شد، وقت بی فردایی ، لحظه لرزیدن، ساعت تنهایی ، وقت دلتنگی شد، ساعت برگشتن به تو که دیواری بین دنیا با من.
تو که خوبی اما، دردی و تکرارش، ابر شوقی اما، سنگی و بی بارش، نه به من می خندی نه منو میخونی، به همین آسونی منو می رنجونی.
از نفس می افتم، بی هوا بی فانوس، چشمتو می بندی، از شکستم افسوس.
وقت دلتنگی شد ، وقت خلوت با تو، زیر سقف خونه طعم غربت با تو.
وقت دلتنگی شد، ساعت برگشتن، به تو که دیواری بین دنیا با من.
بايد ديوانه باشم
يا شايد بيش از حد رويا پردازم
اما هنگامي که به تو مي انديشم
در اشتياق براي حس کردن نگاه و محبتت هستم
تا در گوشت زمزمه کنم
واژه ها ي بسيار قديمي
و واژه هاي که تنها تو مي شنوي
اگر فقط،تو متعلق به من بودي
اي کاش مي توانستم باز گردم به اولين روزي که تو رو ديدم
بايد حرکتي ميکردم ، زماني که به چشمانم خيره شدي
زيرا اکنون ميدانم ، تو نيز احساس مرا داري
و اگر چه در کنارم ….،همچنان اين واژه ها را زمزمه مي کنم،
خواهش ميکنم بگو
که توهم منو دوست داري؛
ميدوني وقتي خدا داشت بدرقه ات مي كرد بهت چي گفت؟
گفت: جايي كه ميري مردمي داره كه تو رو مي شكنند، نكنه غصه بخوري
من همه جا با تو هستم. تو تنها نيستي .....
توي كوله بارت عشق ميزارم كه بگذري
قلب ميزارم كه جا بدي
اشك ميدم كه همراهيت كنه
و مرگ كه بدوني برميگردي پيشم
در رویاهایم همیشه کسی را جستجو می کردم
که مرا با عشق خود محسور می کند.
از آنجا که رویاها تنها تصویری از آرزوهایند به راستی انتظار نداشتم که چنین کسی پیدا شود
و بعد....
تو را دیدم...
و تو نه تنها اعتقاد مرا به رویاها باز گرداندی بلکه حتی با شکوهتر از رویاهایم درخشیدی..
تو به من آموختی که
به رویا
ایمان داشته باشم حتی به چیزی زیباتر از رویا.....
نمی دانم چه خواهی کرد...
روزی که دریابی در جای جای این شهر ، برتن دیوارهای سنگی و گلی ، بر زمین و آسمان ، رد پای نگاه های خسته ام در جستجوی تو سنگینی می کند
روزی که دریابی روزگارانی نفست گرانقیمت ترین نفسها بوده است
نمی دانم چه خواهی کرد روزی که بدانی برایم از هر کس و هر چیز با ارزش تر بوده ای
روزی که بدانی در نبودت چه عاجزانه سوختم و در حسرتت چه ملتمسانه شکسته ام و در انتظارت
چه آرزومندانه تصویر عشق را رنگ زده ام
بارالها ...
جز از تو نمی خواهم آنچه را كه می خواهم ...
چرا كه خواستن خواسته هایم از تو لذت است ...
و از آنها هر آنچه كه بر من عطا كنی رحمت است ...
و هر آنچه كه از دادنش امتنا كنی حكمت ...
و تمنا نمی كنم جز از تو ...
چرا كه خواهش از بنده ی تو ذلت است ...
گر بدهد منت است و گر ندهد خفت ...
چی می شد اگه همه ی بنده هات خوب بودند...اگه هیچ کس به همنوع خودش بدی نمی کرد...
اگه همه همدیگر رو دوست می داشتند...اگه می ذاشتند که چشمه ی جوشان محبت هیچ گاه فروکش نشه..
خب این طوری که عالی بود ولی حکمت تو چیز دیگه ای هست.
خبر ندارم چی ..ولی می دونم من اونقدر کوچیک هستم که بخوام از حکمت و دانایی تو چیزی بدونم و بپرسم.
پس هر چی که تو بخوای بهترین هست.
دوست دارم خداجون.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)