در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم
مرغ دل از آشیانی دیگر است
عقل و جان را سوی او آهنگ نیست
ساقیا خون جگر در جام ریز
تا شود پر خون دلی کز سنگ نیست
آتش عشق و محبت برفروز
تا بسوزد هر که او یک رنگ نیست
کار ما بگذشت از فرهنگ و سنگ
بیدلان عشق را فرهنگ نیست
Last edited by sise; 17-06-2007 at 23:42.
من دلم خوش می شود با یاد تو
تا تماشای خدا پر می کشم
تا خیالت می شود مهمان من
باده ی وصل تو را سر می کشم
این همه دوری به من تب می دهد
من که دنیا آمدم در یک بهار
می نویسم روی سیب سرخ خود
بیقرارم ، بیقرارم ، بیقرار...
روم به جای دگر دل دهم به یا ردگر
چرا که عاشق نو دارد اعتبار دگر
Last edited by linchan; 17-06-2007 at 23:45.
ريشه در خون دلم برده درختي كه من است
من كه صد زخمم از اين دست و تبرها به تن است
اي غريبان سفر كرده ! كدامين غربت
بدتر از غربت مردان وطن دروطن است ؟
چاه ديگر نه همان محرم اسرار علي
چاه مرگي است كهپنهان به ره تهمتن است
Last edited by sise; 17-06-2007 at 23:51.
تطاولي که تو کردي به دوستي با من
من آن به دشمن خونخوار خويش نپسندم
اصلاح شد فرانک جون ...
Last edited by S.A.R.A; 18-06-2007 at 00:03.
من از افسانه موهوم دل بايست می خواندم
که در اسطوره آتش سياوش پر سمندر پر
هميشه قسمتم اين کنج محنت نيست می دانم
به سوی چشمهايت می گشايم روزی آخر پر
رند عالم سوز را با مصلحت بيني چكار
كار ملكست آنچه تدبير و تامل بايدش
شب رفت و سپیده سر کشیده
خورشید درآسمان دمیده
یاد دوران دبستان
ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)