در دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شب
روزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ما
در دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شب
روزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ما
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست
تا برون آید رود گستاخ او
تا نبیند درگشا را پش و رو
واپس جوابم داد او نی از توست این کار ما
چون هرچ گویی وادهد همچون صدا کهسار ما
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
ما خستگانیم و تویی صد مرهم بیمار ما
ما بس خرابیم و تویی هم از کرم معمار ما
از چشم خود بپرس که ما را که میکش
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
«تو به یک خواری گریزانی ز عشق // تو به جز نامی چه میدانی زعشق »
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)