نه من تو رو واسه خودم
نه از سر هوس می خوام
عمر دوباره ی منی
تو رو واسه نفس می خوام
ای که تویی همه کسم
بی تو می گیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم
به هر چی می خوام می رسم
یک کم دقیق تر منظورم بود
نه من تو رو واسه خودم
نه از سر هوس می خوام
عمر دوباره ی منی
تو رو واسه نفس می خوام
ای که تویی همه کسم
بی تو می گیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم
به هر چی می خوام می رسم
یک کم دقیق تر منظورم بود
من مثل هر روزم
با آن نشانی های ساده
و با همان امضا همان نام
و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام
این روزها تنها
حس می کنم گاهی کمی گیجم!
حس می کنم
از روزهای پیش قدری بیشتر
این روزها را دوست می دارم
و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم
حس می کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیداْ بیشتر هستم!
کافی نت ترمینال صفه
ما بی تفاوت به تماشا ننشستیم
ما خود دردیم ، این نگاهی گذرا نیست
سفر چه تلخه در امتداد اندوه
حس کردن مرگ لحظه ی ویرانی کوه
همپای هر بغض شکستن و چکیدن
از درد غربت بی صدا فریاد کشیدن
بشنو همسفر من ، با هم رهسپار راه دردیم
با هم لحظه ها را گریه کردیم
منم همیشه از همونجا می یومدم شهر شما
چه سخت بود
مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند
عجب خیال خوشی کردهام، خدا بکند
سزای مردم بیگانه را دهم روزی
که روزگار تو را با من آشنا بکند
خبر نمیشوی از سوز ما مگر وقتی
که آه سوختگان در دل تو جا بکند
آره. منم چند روز پیش یکی از سخت ترین روزام بود.
شما که یبار گفتید از "جی" میومدید
دیدم
سیماب صبحگاهی
از سر بلندترین کوهها
فرو می ریخت
گفتم
امید من
برخیز وخواب را
برخیز و باز روشنی آفتاب را
از جی هم اومدم
اما چون منزلمون نزدیک تر بود به ترمینال صفه معمولا از اونجا می یومدم
انگار کسي
يا چيزي گلويم را مي فشارد
صداي قلبم را کسي نمي شنود
حرفم را نمي فهمد
انتظارم را پاياني نيست
پس باز کن پنجره ها را
بگذار باران را بهتر ببينم
مي خواستم
روي اين شيشه باران خورده
با دستم
نقش تو را رقم بزنم
اسم تو را بنويسم
اما...
چشمانم باريد
دستانم لرزيد
بدیش اینه که ظهر یکی سرویس بیشتر نداره. ولی جی همیشه هست.
مهم اینه که دارم برمیگردم!
دلم به سینه چو یک دارکوب سرگردان
به هر درخت خاطره نوک با وداع می کوبید
مرا به خک نهادند همچو دانه سبز
بود که دایه مرگم دوباره بار دهد
چو ترمه و کفن از روی من کنار زدند
به جای کالبد من زبان مردم بود
زمانه ای است چو افسانه ها شگفت آلود
که عمر مرگ چو عمر حیات کوتاه است
به گرد من همه کودکان همبازی
پی گرفتن پروانه ها شتابانند
دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی
چو بر امید وصالست خوشگوار آید
پس از تحمل سختی امید وصل مراست
که صبح از شب و تریاک هم ز مار آید
ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا
بجست و در دل مردان هوشیار آید
دلم از این فاصله ها بد جوری ترسیده عزیز
این آسمون واس سفر تو رو پسندیده عزیز
امیر عصر فاجعه! آخر کار ظلمتی
قله نشین من تویی همیشه در نهایتی
یک قطره آب بود و با دریا شد
یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی پدید و نا پیدا شد
خب من دیگه باید برم.
درباره شهرتون هم شوخی کردم. هی بدک نیست!!
خدا حافظ فعلا
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)