آرزوهایت بلند بود
دست های من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
با این همه
فراموشم مکن
وقتی که بر صندلی فرسوده ات نشستی
و به ماه فکر میکنی
آرزوهایت بلند بود
دست های من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
با این همه
فراموشم مکن
وقتی که بر صندلی فرسوده ات نشستی
و به ماه فکر میکنی
یروز از همین روزها روی شب پا میزارم
روی قاب لحظه ها عکس فردا میزارم ....
محرمی نیست که مرهم بنهد بر دل من
جز تو ای دوست که خود محرم اسرار منی
زاری از غمزه غمزای تو پیش که کنم
با که گوییم که تو سرچشمه ی آزار منی
بر گشا موی خم اندر خم و دست افشان باش
به خدا یار منی یار منی یار منی
یاد هست روزی بودی در کنارم
یادم نیست باشی عشق و عاشق من
magmagf جان این خصوصی رو در یاب
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
من همان روز بگفتم که طريق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
مثل یه مرغ مهاجر
وقتی تن میده به پرواز
بی تو بی بهانه ام موندم
واسه پرواز دوباره
مرد غمگین سکوتم
حرف تازه یی نداره
نبض معیوب حضورت ‚ من و آخر از پا انداخت
بازی عشقت رو آخر ‚ دل ناباور من باخت
تو مرا ای غزل واژه به فردا بسپار
تو مرا ای رخ ایینه سخنها بنویس
تو مرا زمزمه فردا کن
تو مرا سهم اقاقیها کن
تا من ازشعر بگویم
شعر هم از غم من
نمي خواهم
پاياني براي نوشته هايم بيابم
آخر از ديشب در هراس اغاز و پايانم
من نمي خواهم به انتها برسم.
کاش مي فهميدي رنگ روزهايم با تو صورتي شده
کاش مي دانستي تنها لحظه هاي انتظار و فاصله است
که مرا بد خلق و تند مي کند
اخر من تو را بيشتر از همه پروانه ها دوست دارم .
کاش مي فهميدي
بي تو به فردا هم نمي رسم.
کاش تنهايم نمي گذاشتي.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)