تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 96 از 640 اولاول ... 46869293949596979899100106146196596 ... آخرآخر
نمايش نتايج 951 به 960 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #951
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    صداي پاي اب مي ايد و ما تشنه گانيم،
    صدای زمزمه سبزه زارها، شكوفه ها، سارها ميايد
    نسيم بارور ميوزد،
    زندگي متولد ميشود،
    ابهاي خروشان صخره ها را در هم ميكوبند،
    قطره هاي مرواريد نشان فرو ميريزند،
    چشمه ها جوشان ميشوند،
    كوه ها به جنبش در ميايند،
    راز ها اشكار ميشوند،
    هستي به تپش مي افتد،
    جهان در سكوت مبهم خويش غرق
    و نفس ها حبس ،
    اسمان و زمين در تلاطم
    و تو اي تنفس حيات
    لبخند ميزني
    و مرا در اغوش تنهايي
    در ادامه ي هستي رها ميكني،
    ميدانم چشمانت منتظر ميماند،
    اي سپيده صبح
    در اسمان بيكرانه ات
    راز ها نهفته است
    وتو ميداني
    راز طلوع روشني از پس سياهي چيست
    تو ميداني كه چرا هستم
    وچرا ميپرسم كه كي هستم ،
    راهم چيست،
    به كجا خواهم رفت
    و چرا خواهم رفت
    كاش راه من راه تو باشد.

  2. #952
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    عشق آخر ریشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه اندیشه ام
    بس کن ای دل نابسامانی بس است کافرم دیگر، مسلمانی بس است

    در میان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده مردم شدم
    قفل غم بر درب سلولم نزن من خودم خوش باورم گولم نزن
    من نمیگویم که با من یار باش من نمیگویم مرا غمخوار باش
    من نمیگویم که خاموشم نکن من نمیگویم فراموشم نکن
    من نمیگویم دیگر، گفتن بس است گفتن اما هیچ ، نشنفتن بس است


    در شهر شما یاری نبود غصه هایم را خریداری نبود
    وای رسم شهرتان بیداد بود شهر شما با خون ما آباد بود
    خسته ام از قصه های شومتان خسته از همدردی مصنوعتان
    آسمان خالی شد از فریادتان بیستون در حسرت فرهادتان

    هیچکس چشمی برایم تر نکرد هیچکس یک روز با ما سر نکرد
    چند روزیست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست

    گفت بر روی زمین زل میزنم گفت بر حافظ تفعل میزنم
    حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل امد که حالم را گرفت
    ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود انچه میپنداشتیم

  3. #953
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    زندگی شطرنج دنیا و دل است

    قصه پررنج صدها مشکل است

    شاه دل کیش هوس ها می شود
    پای اسب آرزوها در گل است




    فیل بخت ما عجب کج می رود
    در سر ما بس خیالی باطل است

    ما نسنجیده پی فرزین او
    غافل از اینکه حریفی قابل است

    مهره های عمر من نیمش برفت
    مهره های او تمامش کامل است..!!!


  4. #954
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    این قاب خالی را بزن بر روی دیوار


    عکس من دیوانه را از خانه بردار


    عطر تنم را دوره می کردی و حالا-


    - خو کرده ای با عطر تلخ و تند سیگار






    در حسرت یک بوسه ازآن خاطراتم


    آن اشتیاق روز اول ، وقت دیدار...


    گفتی تو از آرامش چشمان یک مرد


    احساس نابِ زنده بودن گشت بیدار






    طوفان شد و آرامش چشمان من مرد


    هر واژه از اسم مرا کردی تو انکار


    حالا ببین این درد درمانی ندارد


    یک یادگار از عشق تو : این قلب بیمار






    عکس مرا برداشتی از قاب ذهنت


    رفتی رها کردی مرا تنها و بی یار


    مردی که با یک اسب آمد سال اول


    هی خط کشیدن روی من را کرد تکرار



    احساس من این شعر را هم خط خطی کرد


    حرفی ندارم غیر از این ، بانوی اشعار:


    لطفا مرا خالی کن از احساس بودن


    این قاب خالی را بزن بر روی دیوار

  5. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #955
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

    بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری

    خدا جون میگن تو خوبی مثل مادرا می مونی

    اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟

    خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من

    من میخوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن

    من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته ؟

    خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته

    زنده موندن یا مردن من واسه اون فرقی نداره

    اون میخواد که من نباشم باشه اشکالی نداره

    خدا جون میخوام بمیرم تا بشم همیشه راحت

    ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه ی یه ساعت

    خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

    بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری

  7. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #956
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    بنال ای نی که من غم دارم امشب
    نه دلسوز و نه همدم دارم امشب
    دلم زخم است از دست غم یار
    هم از غم چشم مرهم دارم امشب
    همه چیزم زیادی میکند حیف
    که یار از این میان کم دارم امشب
    چو عصری آمد از در گفتم ای دل
    همه عیشی فراهم دارم امشب
    ندانستم که بوم شام غمگین
    به بام روز خرم دارم امشب
    برفت و کوره ام در سینه افروخت
    ببین! آه دمادم دارم امشب!
    به دل جشن و عروسی وعده کردم
    ندانستم که ماتم دارم امشب
    درآمد یار و گفتم دم گرفتیم
    دمم رفت و همه غم دارم امشب
    به امیدی که گل تا صبحدم هست
    به ﻣﮋگان اشک شبنم دارم امشب
    مگر آبستن عیسی است طبعم
    که بر دل بار مریم دارم امشب
    سر دل کندن از لعل نگارین
    عجب نقشی به خاتم دارم امشب
    اگر روئین تن ی باشم به همت
    غمی همتای رستم دارم امشب
    غم دل با که گویم شهریارا
    که محرومش ز محرم دارم امشب

  9. #957
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    آن كه مست آمد و دستي به دل ما زد و رفت
    در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
    خواست تنهايي ما را به رخ ما بكشد
    تنه اي بر در اين خانه ي تنها زد و رفت
    دل تنگش سر گل چيدن ازين باغ نداشت
    قدمي چند به آهنگ تماشا زد و رفت
    مرغ دريا خبر از يك شب توفاني داشت
    گشت و فرياد كشان بال به دريا زد و رفت
    چه هوايي به سرش بود كه با دست تهي
    پشت پا بر هوس دولت دنيا زد و رفت
    بس كه اوضاع جهان در هم و ناموزون ديد
    قلم نسخ برين خط چليپا زد و رفت
    دل خورشيدي اش از ظلمت ما گشت ملول
    چون شفق بال به بام شب يلدا زد و رفت
    همنواي دل من بود به تنگام قفس
    ناله اي در غم مرغان هم آوا زد و رفت

  10. #958
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
    که من از دست تو فردا بروم جای دگر
    بامدادان که برون می نهم از منزل پای
    حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر
    هر کسی را سر چیزی و تمنای کسی است
    ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
    زانکه هرگز به جمال تو در آیینه وهم
    متصور نشود صورت و بالای دگر
    وامقی بود که دیوانه عذرایی بود
    منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر
    وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد
    خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر
    بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
    تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
    هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
    گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر
    باز گویم نه که دوران حیات این همه نیست
    سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر

  11. #959
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    از کفم رها شد قرار دل
    نیست دست من اختیار دل
    بس که هر کجا رفت و برنگشت
    دیده شد سفید ز انتظار دل
    عمر شد حرام باختم تمام
    آبرو و نام در قمار دل
    بعد از ین ضرر ابلهم مگر
    خم کنم کمر زیر بار دل
    داغدار چون لاله اش کنم
    تا به کی توان بود خوار دل
    هم چو رستم از تیر غم کنم
    کور چشم اسفندیار دل
    خون دل به ریخت از دو چشم و من
    خوش دلم ازین انتحار دل
    عارف این قدر لاف تا به کی
    شیر عاجز است از شکار دل

  12. #960
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    هردَم دردی از پی ِ دردی، ای سال!

    با این من ِ ناتوان چه کردی، ای سال؟
    رفتی و گذشتن ِ تو یک عمر گذشت...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •