لبخنده بهار نخنداندم، که من
لبخنده های دلکش او را ندیده ام
بیزارم از نسیم نوازشگر بهار
چون تا کنون نوازش او را ندیده ام
لبخنده بهار نخنداندم، که من
لبخنده های دلکش او را ندیده ام
بیزارم از نسیم نوازشگر بهار
چون تا کنون نوازش او را ندیده ام
مبخشای بر هرکجا ظالمیست...............که رحمت بر او ظلم بر عالمیست
جهانسوز را کشته بهتر چراغ...............یکی به در آتش که خلقی به داغ
هر آنکس که بر دزد رحمت کند..............ببازوی خود کاروان می زند
جفاپیشگان را بده سر بباد..............ستم بر ستم پیشه عدلست و داد
دادم برسید که دیوانه شدم
دیوانه روی تو و هستی خود
دیگر مرا مخوان
ای دور دست خاطرات سرد
فارغ شدم من از خیال تو
از پنجه های آهنین درد
بگذر از این سودازده، که هیچ
در سر نمی دارد هوای تو
آسوده می روم به راه خویش
دیگر نمی خوانم برای تو
و تنها تو بودی در کنارم
هیچ کس مثل تو نیست مهربانم
میان ناله های من
صدای باد می اید
صدای خاموشی های
زنی ناشاد می اید
در کوی دوست نبود یاری
یار رفته ما تنها ماندیم
من می دویدم در پی عشق
اما مرا دیوانه گفتند
شهوت پرستانی که هر شب
خود را به آغوشی سپردند
من می دویدم در پی عشق
پیدا شدی ، مانند رویا
پیدا شدی ، اما عزیزم !
جای من و تو نیست اینجا...
اگر با دیگران بودش میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی ....
يك نامه سر به مهر است ، آن را بگشاييد
يك سفر است ، به آن قدم بگذاريد
دردناك است ، تحملش كنيد
زيباست ، چشمان خود را به روي آن بگشاييد
طنز است ، بر آن بخنديد
حيرت انگيز است ، از آن لذت ببريد
شمع است ، آن را روشن كنيد
ارزشمند است ، آن را بيهوده تلف نكنيد
هديه است ، آن را باز كنيد
عشق است ، آن را ارزاني بداريد
بي انتهاست ، به دنبال آن برويد
انواري نوراني است ، در آن بدرخشيد.
هم اکنون 6 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 6 مهمان)