درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
magmagf جان به پیغام خودت هم یک سری بزن
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت .تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
تو اي شكوهمند من
شكوه دلپسند من
تو آن ستاره بوده اي
كه مهر آسمان شدي
ز مهر برتر آمدي
فراز كهكشان شدي
محمد جان جوابتون را دادم
مرسی دوست خوبمحمد جان جوابتون را دادم
یادم هست بودی کنارم
زیر باران نگاه در کویر غم
ما دو سرگشته تنها چون موج
به پناهی که تو می جویی خواهیم رسید
اندر آن لحظه جادویی اوج !
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
بجستم زندگانی را٬ تبه کردم جوانی را
ادب کردم او را تا بداند کی هستم
ادبم کن تا بفهمی او کیست
تا تماشای وصال خود کند
نور خود در دیده ی بینا نهاد...
این فکر کنم اخرین پست من تو این تاپیک باشه حداقل تا دو هفته ی دیگه...واسم دعا کنیین..
دو تا پرنده مرده سوار يك كراوات
كه مي كنند خدا را به بچه ها اثبات
هنوز بچه ام و مي فروشم از آغاز
تمام فلسفه ها را براي يك شكلات
كنار«هايديگر» پير راه خواهم رفت
كه بعد گم بشوم بي تو در تمام جهات
امیدوارم اقا حمید خیلی زود و با خوشحالی برگردید
تو پنداری نمیخواهد ببیند روی ما را نیز کو را دوست میداریم
نگفتی کیست باری سرگذشتش چیست؟
پریشانی غریب و خسته ره گم کرده را ماند
شبانی گله اش را گرگها خورده
وگرنه تاجری کالاش را دریا فرو برده
و شاید عاشقی سرگشته کوه و بیابانها
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)