تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 95 از 129 اولاول ... 4585919293949596979899105 ... آخرآخر
نمايش نتايج 941 به 950 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #941

    پيش فرض

    مهارتهای زندگی برای جوانان

    مقدمه:
    مهارتهای زندگی همانطور كه میتوان از عنوان آن فهمید، روشها و شیوه های ضروری برای یك زندگی سالم و سازنده است. به عبارت بهتر این مهارتها مجموعهای از تواناییها هستند كه سبب سازگاری ما با محیط و شكلگیری رفتارهای مثبت و مفید میگردند. این تواناییها ما را قادر میسازند كه نقش مناسب خود را در جامعه به خوبی ایفا نموده و بدون اینكه به خود یا به دیگران آسیب برسانیم. با خواستهها و انتظارات و مسائل و مشكلات روزانه بویژه در روابط خود با دیگران به شكل موثرتری روبرو شویم. مهارتهای زندگی و نحوه كسب آن متنوع و مختلف هستند و به جهت رعایت اختصار و پرهیز از اطاله كلام با تعداد از آنها آشنا شده و به توضیح هر یك از آنها میپردازیم:
    ۱ـ مهارت تصمیم گیری صحیح در زندگی: همه ما در زندگی روزانه با موقعیتهایی مواجه میشویم كه ناچار به تصمیم گیری هستیم. بعضی اوقات این تصمیم گیری بسیار ساده و مربوط به مسائل عادی زندگی ماست. برای مثال: نوجوانی تصمیم میگیرد از پول توجیبی خود یك عدد ساندویچ از بوفه مدرسه خود بخرد. یا هر كدام از ما تصمیم میگیریم به منظور رسیدن به مكان خاصی از اتوبوس استفاده كنیم یا از تاكسی یا از سواریهای كرایهای و یا از مترو. همین طور است دانش آموزی كه تصمیم میگیرد از حالا به بعد شاگرد مرتب و منضبطی باشد. این مثالها و مسائل بسیار دیگر جزو كارهایی است كه برای ما خیلی اهمیت ندارد و چندین مورد از این دست تصمیم گیری ها در زندگی روزانه اتفاق میافتد. اما زمانی هم هست كه تصمیم گیری در مورد یك موضوع میتواند سرنوشت زندگی فرد را در جهت مثبت یا منفی )از نظر خودش( عوض كند. مثلا نوجوانی كه در پایان سال اول متوسطه انتخاب رشته مینماید، با این كار مسیر زندگی تحصیلی آیندهاش را ترسیم میكند. در مراحل بالاتر همین فرایند میتواند در مورد شغل آینده، انتخاب همسر و... مصداق داشته باشد. با این پیش زمینه حال میخواهیم بدانیم تصمیم گیری چیست؟ و چه فرایندی را میتوان برای آن مدنظر قرار داد؟ اعتقاد بسیاری از روان شناسان این است كه تصمیم گیری میتواند شاخص مهمی برای شناخت رشد عقلی، عاطفی، اجتماعی و روانی افراد باشد. به عبارت بهتر كسی كه بتواند در زندگی فردی، تحصیلی، شغلی، خانوادگی و اجتماعی خود بهترین تصمیم را بگیرد، میتوان گفت كه او از نظر ذهنی و عقلی و سایر جنبهها به رشد مطلوب رسیده است. اما اگر كسی نتواند تصمیم مناسبی اتخاذ نماید، احتمالا هنوز به رشد عقلی مناسب دست پیدا نكرده است.
    روشن است كه از هر كس نمی توان انتظار تصمیم گیری صحیح و عاقلانه داشت. كسی كه درباره موضوعی تصمیم میگیرد، اولا باید نسبت به موضوع مورد انتخاب آشنایی و آمادگی كامل داشته باشد. ثانیا، نقاط قوت و ضعف پیامد تصمیم گیریهای خود را پیش خود سبك و سنگین نموده و طبیعتا آن چیزی كه بیشترین نفع و كمترین ضرر را به همراه دارد، انتخاب كند و ثالثا از روی عقل و اراده تصمیم گرفته باشد، تا بعدا مجبور به تغییر موضوع نباشد.
    حداقل دو عامل تصمیم گیری انسان در ارتباط با موضوعی دخیل هستند: الف- سودمندی: یعنی یك فرد جهت اتخاذ تصمیمی فكر سود و زیان آن را میكند. به عبارت بهتر موضوع مورد تصمیم تا چه اندازه برای فرد میتواند منفعت و یا حداقل جذابیت داشته باشد. البته یك چیز را نباید فراموش كرد و آن اینكه یك چیز ممكن است برای یك فرد مهم و جذاب و برای فرد دیگر كاملا بیاهمیت باشد.
    ب – احتمال موفقیت: چنانچه فردی برای تصمیم در مورد موضوعی احتمال موفقیت را بیشتر بداند، نسبت به انجام تصمیم در آن مورد هیچ تردیدی به خود راه نخواهد داد و بر عكس احتمال شكست در هر كاری انسان را دچار تردید و دو دلی مینماید.
    با توجه به اینكه همه افراد آگاهیهای لازم در مورد مسائل مختلف را در اختیار ندارند بهتر است در اخذ تصمیم از تجارب افراد آگاه و راهنمایی و مشورت انسانهای متخصص در امور مختلف بهره مند گردند.
    ۲- مهارت در شناخت خود: بشر همواره تلاش كرده است تا خود را بشناسد. به تواناییها و استعدادهای خود پی ببرد و به واسطه آن محیط پیرامون خود را تغییر دهد. در طول تاریخ خلقت هیچ فردی وجود نداشته كه كاملا شبیه دیگری باشد. این امر بیانگر وجود تفاوتهای فردی در افراد است. بنابراین هر كس در زندگی خود دارای نقاط قوت و نقاط ضعفی است كه باید همیشه درصدد رفع و برطرف كردن نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت خود باشد. این را هم باید دانست كه در عالم هیچ كس نمیتواند در همه زمینهها كامل باشد. فقط یك موجود در عالم دارای كمال مطلق است و آن خداوند یكتاست. مسئله وجود تفاوتهای فردی باعث میشود كه عدهای از مردم اغلب اوقات خوشحال و بعضی دیگر ناراحت و غمگین باشند. عده ای درون گرا و عدهای برون گرا باشند. برخی مهربان و عدهای نامهربان باشند. بیشك ما بارها از خود پرسیدهایم كه ما چه خصوصیاتی داریم كه دیگران ندارند و یا دیگران چه خصوصیاتی دارند كه ما نداریم؟ چه خصوصیاتی از دیگران را ما دوست داریم داشته باشیم و از چه خصوصیات خودمان خوشمان نمیآید. كدام خصوصیات برازنده شما نیست. و میخواهید آنها را تغییر دهید؟ پاسخ به این پرسشها میتوانند ملاكهای خوبی را جهت تعیین جایگاهمان در اجتماع، فراروی ما قرار دهند. انسان برای اینكه خود را بشناسد باید به ویژگی های فردی افراد توجه كند. همانطور كه اشاره شد، افراد براساس ویژگیهای خاص خود با مسائل مختلف یكسان برخورد نمیكنند و واكنشهای بعضا متفاوتی از خود بروز میدهند. مثلا دو فردی كه یكی از آنها برونگرا و دیگری درونگرا است، دوستان خوبی برای همدیگر نخواهند بود. بنابراین ممكن است دوستان شما چیزهایی را ارزش بدانند كه برای شما هیچ اهمیتی ندارد و بر عكس به چیزهایی بیاحترامی میكنند كه برای شما ممكن است بسیار قابل احترام باشد. لذا جهت شناخت خود، شناخت ویژگیهای فردی افرا دیگر بسیار با اهمیت است. یكی دیگر از مسائلی كه در فرایند شناخت از خود مطرح است، تواناییهای وجودی افراد است. میدانیم كه توجه به تواناییهای فردی )جسمی و روانی( یكی از ملاك ها جهت تعیین سازگاری بین دو نفر است. »كبوتر با كبوتر باز با باز» نمونهای روشن از توجه به همسخنی و هم مشربی دو دوست دارد. اغلب دوستان علایق و تواناییهای مشتركی دارند، هر چند كه در نوع توان و علایق آنان تفاوت وجود دارد، كسی كه ورزشگار است بیشك با كسی دوست میشود كه بتواند در فرایند علایق مشتركش گام بردارد. كسی كه علاقه و توان بازیهای فكری را دارد، تمایل زیادی به دوستی با كسی دارد كه بتواند او را در این راستا همراهی نماید. به هر حال مثالهای فوق نمونههایی از تفاوت افراد نسبت به یكدیگر در ابعاد مختلف است.
    در بین دانش آموزان كه نگارنده بسیار با آنها سرو كار دارد، ما به طیف بسیار گستردهای از تفاوت در نقطه نظرات و دیدگاهها برمیخوریم. عدهای در ریاضی سرآمد دیگرانند، عدهای در ادبیات مهارت ویژهای از خود بروز میدهند و عدهای دیگر در فیزیك و شیمی یا در هنر و ... از نظر مشاغل هم ظهور تواناییهای فردی در یك پیوستار بسیار متفاوت قرار دارد كه هر كسی با توجه به ویژگیهای شخصیتی و اجتماعی و برداشتها و نگرشها به سمت و شاغل خاصی گرایش نشان میدهند.

    در هر حال این توانایی )شناخت از خود( به ما این امكان را میدهد تا ضمن آگاه شدن از ویژگیها و خصوصیات خود، نقاط ضعف، نقاط قوت و توانمندیها، ترسها و نگرانیهای خود را بشناسیم. خوشناسی و آگاهی از خویشتن به ما میآموزد كه در چه شرایطی تحت فشار روانی قرار میگیریم و در چه شرایطی میتوانیم به شكل مؤثر و مطلوب رفتار كنیم. خودشناسی، پیشنیاز روابط مؤثر اجتماعی و بین فردی است.
    ۳- مهارت در برقراری روابط مطلوب با دیگران: انسان موجودی اجتماعی است. او نیاز دارد كه با همنوعان خود ارتباط برقرار نماید، زیرا احساس تنهایی تقریبا برای همه انسانها احساسی دردناك و رنج آور است. نیاز به دوستی و برقراری ارتباط با دیگران موجبات ارتقاء سطح بهداشت روانی و اجتماعی ما را نیز فراهم میآورد. هنگامی كه آدمی با مشكلی یا مسئلهای برخورد میكند كه حل آن به تنهایی امكان پذیر نیست این، وجود دوستان و همفكران است كه به او كمك میكنند و لذا باعث خوشحالی و امیدواری آن فرد میشوند. صحبت كردن با یك دوست مهربان و صبور باعث ایجاد احساس آرامش و حتی سبكی فرد میگردد. امروزه ثابت شده افرادی كه شبكه ارتباطی گسترده و دوستان فراوانی دارند، در مقابله با چالشهای زندگی موفقیت بیشتری را كسب میكنند و از لحاظ سلامت جسمی و روانی نسبت به كسانی كه از لحاظ اجتماعی منزوی هستند، وضعیت بهتری دارند. متخصصان علوم رفتاری دریافتهاند كه یكی از نیازهای اساسی انسان نیاز به محبت، عاطفه ، توجه و مهربانی است. بر همین مبنا انسان بطور غریزی جهت ارضای این نیاز طبیعی، تمایل به ارتباط با دیگران دارد و دوستی و برقراری ارتباط با همنوعان حد اعلای آن میباشد.
    دوستی و برقراری ارتباط دوستانه با دیگران دارای كاركردهای مفیدی است. یكی از این كاركردها این است كه دوستی با همنوعان موجب ثبات هیجانی ما میگردد. به عبارت بهتر دوستی با اطرافیان به ما كمك میكند تا موقعیت خود را در برابر دیگران بهتر درك كنیم. در واقع در چنین حالتی می خواهیم ببینیم كه آیا عملكرد مناسبی در قبال جامعه و دیگران داریم یا خیر؟
    این موضوع بویژه در مواقع بحرانی و اضطراب آور مصداق بیشتری دارد. وجود دیگران از این حیث برای انسان ارزشمند است كه موجب تحكیم توانایی آدمی برای مقابله با ناسازگاریها و ناهمواریهای زمان و جامعه میگردد. كسانی كه به اجبار در انزوا قرار میگیرند(مثل زندانیها( نیاز به برقراری ارتباط را به مراتب بیشتر از كسانی كه این تجربه را نداشتهاند، احساس می كنند. یكی دیگر ار كاركردهای دوستیهای سالم این است كه مجالی فراهم میآورد تا بوسیله آن انسان درباره هر چیز )از رویدادهای مهم یا جزئی گرفته تا نكات صمیمی و شخصی( اطلاعات مورد نیاز برای زندگیاش را به دست آورد. در واقع ما در رابطه با دیگران از گفتگو و همنشینی با آنان چیزهای جدیدی یاد میگیریم، به مسائل و نكات تازهای برمیخوریم و در نتیجه افق دیدگاهمان وسیعتر میگردد و بیشك هر چه از طریق پیش برویم به آگاهیهای تازهای دست مییابیم. نهایتا اینكه این توانایی به ما كمك میكند تا در برقراری یك رابطه اجتماعی مطلوب )دوست یابی( به نحو موثر و مطلوبی عمل كنیم و در حفظ یك رابطه دوستانه در بهداشت روان ما تاثیر بسزایی میگذارد. میتوان گفت برقراری یك رابطه مطلوب با اعضای خانواده، نقطه آغاز و حركت این توانایی است.
    یكی از عناصر اصلی در برقراری روابط اجتماعی مؤثر توانایی »ابزار وجود» است. ابزار وجود به معنای گرفتن حق خود و ابراز عقاید، نظریات، احساسات و افكار خویش به طور مستقیم و صادقانه است. البته به نحوی كه حقوق دیگران هم محترم شمرده شود. بطور كلی ابراز وجود متشكل از هفت جزء است: ۱ـ ابراز نظریات و عقاید متفاوت: یعنی لزومی ندارد وقتی در جمع دوستان و همسالان هستیم همان عقیده و نظری را ابراز مینمائیم كه دیگران میگویند، اظهار نظر ما میتواند متفاوت و یا حتی متضاد نظر دوستان دیگر باشد. ۲- تقاضای تغییر رفتارهای نامطلوب دیگران: چنانچه از دوستان ما رفتارهایی بروز كرد كه مطابق نظر ما نیست، میتوانیم از دوستانمان بخواهیم تا این رفتارها را تغییر دهند. پذیرش بیچون و چرای رفتار و عملكرد دیگران میتواند ناشی از ضعف در توانایی ابراز وجود باشد. ۳- رد درخواستهای نامطلوب دیگران: كسانی كه از توانایی ابراز وجود در وجودشان برخوردار هستند چنانچه تقاضای نامناسبی از طرف دوستان به ایشان پیشنهاد گردد، )مثلا پك زدن به سیگار( و یا هر تقاضایی كه با نقطه نظرات و اعتقادات فرد مطابقت ندارد، به راحتی این درخواستها را رد مینماید و چشم بسته و كوركورانه این تقاضا را نمیپذیرند. ۴- پذیرش كاستیها و ضعفهای خود: او میداند كه به هر حال به دلیل انسان بودن دارای نقاط ضعفی است، آنها را میپذیرد ولی در جهت جبران كاستیها و برطرف نمودن ضعفهایش اقدام میكند. ۵- آغاز و ادامه روابط دوستانه با دیگران: حقیقت این است كه طرح ریزی دوستی با افراد دیگر مهارتهایی را میطلبد كه ممكن است همه افراد كم و بیش با آن آشنا باشند ولی مهمتر از آن توانایی استمرار روابط دوستانه با دیگران است. این ادامه روابط به رفتارهای متقابل افراد بستگی دارد. صادق بودن از فاكتورهای مهمی است كه می تواند به استمرار دوستیها بیانجامد و عدم صداقت به راحتی پیوندهای دوستی افراد را از هم میگسلد. ۶- ابراز احساسات مثبت: توانایی ابراز وجود به انسان اجازه میدهد در كنار دوستان خود خوش باشد، شادی كند و از بهداشت روانی مطلوب برخوردار گردد. ۷- ادای جملات مرسوم و قابل قبول در هنگام رویارویی یا جدا شدن از دیگران: لازمه تداوم دوستیها ابراز احساسات صمیمانه با دیگران در هنگام مواجه شدن با آنان و یا خداحافظی از انها میباشد ضمن اینكه این توانایی نقش موثری در تحكیم روابط دوستانه از خود بجای میگذارد.

  2. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #942

    پيش فرض

    ده نكته زندگی


    ارائه مطلب زیر تلاش برای جلوگیری از وقوع اختلافاتی است كه به سبب آن امروزه راهروهای دادگاه خانواده مملو از جمعیت است . پس به امید آنكه شما را هرگز در آنجا ملاقات نكنیم توجه شما را به چند نكته انسانی كه حاصل بررسی مواد حقوقی و خلاصه مسائلی است كه معمولاً در دادگاه ها با آن روبرو هستیم ، جلب می كنیم .
    1- اگر از گذشت ، صبر و بردباری در خود نشانی دارید به سراغ ازدواج بروید . زمانی برای شروع یك زندگی مشترك تصمیم بگیرید كه از استقلال و توان كافی خود برای اداره یك خانواده جدید مطمئنهستید .
    2- زمانی را برای جاری شدن صیغه عقد مطلوب بدانید كه از خواست ها و نگرش های یكدیگر باخبرید و می دانید كه هردوهدفی مشترك را دنبال می كنید . برای رسیدن به این شناخت ، مدتی به یكدیگر فرصت دهید .
    3- در این دنیای بزرگ هیچ دو نفری مانند هم نیستند . تفاوتهای بارز میان دو خواهر و یا دو برادر كه هر دو زاده یك مادر و پدر هستند ، خود گویای این مسئله است . بنابراین مبنای تفاهم را معیارهای اصلی و اساسی برگزینید . توقف و ایستادن بر اصول فرعی یكدیگر چندان كمكی به بهبود روابط زناشویی نخواهد كرد.
    4 -قبل از ازدواج به مسئله اعتیاد به طور جدی بیندیشید و از عدم اعتیاد همسرتان به هر گونه مواد مخدر ، اطمینان كامل حاصل كنید . نگذارید امید به ترك كردن و یا ترك دادن سبب شروع یك زندگی پُرمشكل شود .
    5- برای داشتن زندگی خوب و توأم با آرامش،به شیوه زندگی انتخابی خود عشق بورزید . چشم وهم چشمی، حسادت و تجمل پرستی،بار سنگین زندگی های امروز را از دوش هیچ زوج جوانی بر نداشته است . به راستی كه كم كردن توقعات ، گنجینه ای بزرگ برای ساختن آینده یك زوج جوان است .
    6- تجربه بارها و بارها ثابت كرده كه زوجی موفقو سربلند هستند كه در كشاكش زندگی در كنارهم ، یارهم هستند . در كنار هم در شادی ها می خندند و در سختی و رنج ها با هم به جنگ مشكلات می روند . اشتباهات یكدیگر را می بخشند و موفقیت های یكدیگر را جشن می گیرند ، براستی زن و شوهرهایی كه به جای در كنار هم بودن ، مقابل یكدیگر می ایستند و زندگی می كنند ، نه زندگی،كه نبردی سخت می كنند .
    7- به یاد بسپارید كه گفتن كلمات محبت آمیز،ذكر محسنات یكدیگر و یادآوری اینكه همسرتان را دوست می دارید و به وجودش در كنارتان افتخار می كنید ، كلمات یا جملات مختص دوران آشنایی و اوایل ازدواج نیستند . انسانها نیاز به شنیدن مهر یكدیگر دارند ، آنچه در دل و ذهنتان می گذرد را صادقانه به زبان آورید كه خود یكی از عوامل مهم در بقای زندگی زناشویی است.
    8- بد نیست اگر بدانیم استفاده از تجربیات و نظریات دیگران مترادف با دخالت آنها در زندگی زناشویی ما نیست؛ چه بهتر اگر تجربیات گذشتگانمان را سرمشق كنیم و خود كاشف شادی های دیگر باشیم .
    9- اگر در برخی مسائل با یكدیگر اختلاف نظر دارید هرگز فرزندانتان را از آن مطلع نكنید . در مقابل فرزند،پدر و مادر عنصری واحد و جدایی ناپذیرند كه حرفشانو قولشانیكی است.
    10- دوستی سرلوحه بهترین نوع رابطه هاستكه نه در شناسنامه و نه در هیچ جای دیگر ثبت نمی شود،اما عمیق و بی پیرایه است . بهترین والدین همانهایی هستند كه با فرزندانشان دوست و رفیق اند . بهترین زوجها نیز آنانی هستند كه قبل از این كه به یادشان بیاید كه زن و شوهر یكدیگرند ، بدانند كه دوست هم هستند . رابطه صمیمانه و خالصانه توأم با درك و حفظ احترام همدیگر،شاید یكی دیگر از عوامل مهم تضمین كننده بقای یك زندگی است .

  4. 5 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #943

    پيش فرض

    من و غم و آرزوها: زنان و مقابله با افسردگی


    تولد یک نوزاد و اضافه شدن یک نفر به افراد خانواده، اتفاق زیبا و خوشایندی است و این اتفاق بیشتر از هر کس برای مادر لذت‌بخش و دوست‌داشتنی است.
    خیلی از خانم‌ها بارداری را شیرین‌ترین تجربه زندگی‌شان می‌دانند اما بررسی‌ها نشان داده است بسیاری از خانم‌ها در دوران بارداری یا پس از آن دچار افسردگی می‌شوند.[زنان و افسردگی] تحقیقات اخیر نشان داده افسردگی دوران بارداری، حتی از افسردگی پس از زایمان نیز شایع‌تر است و حدود یک سوم زنان باردار، درجاتی از افسردگی را تجربه می‌کنند.

    تشخیص و درمان افسردگی دوران بارداری خیلی مهم است چون اگر درمان نشود ممکن است بر سلامت جنین تاثیر بگذارد و احتمال ابتلا به افسردگی پس از زایمان را در مادر افزایش دهد و در نتیجه مادر نتواند از نوزادش مراقبت و نگهداری کند.[بیشتر بدانیم]
    خانم‌هایی که دچار افسردگی دوران بارداری می‌شوند، [نکته بهداشتی روز: افسردگی پس از زایمان] چه علائمی ممکن است داشته باشند؟ دکتر نازنین کامیاری - روانپزشک - با اشاره به اینکه افسردگی دوران بارداری یا پس از زایمان یكی از مشكلات رایج در میان زنان باردار است، می‌گوید: این افسردگی در اغلب موارد یا تشخیص داده نمی‌شود یا آن‌قدر دیر تشخیص داده می‌شود كه راهی برای درمانش وجود ندارد.
    علائم این افسردگی کمی با علائم افسردگی معمولی تفاوت دارد اما بسیاری از علائم نیز مشترك است. علائم مشترك یكی از راه‌های شناسایی سریع و بموقع افسردگی دوران بارداری و پس از زایمان است. به گفته این روانپزشک، افسردگی دوران بارداری گاه از همان روزهای ابتدایی بارداری آغاز می‌شود اما گاهی هم پس از ماه سوم بروز می‌كند و با نشانه‌هایی مانند خستگی، بی‌خوابی و درگیری‌های روانی و احساسی - به ویژه گریه كردن و زودرنجی - آغاز شده و به تدریج علائم آن آشكار می‌شوند.
    این علائم عبارتند از: تندمزاجی و تحریك‌پذیری و كاهش آستانه تحمل، احساس غم، ناامیدی و غرق شدن و نابودی، گریه‌كردن زیاد، كاهش شدید انرژی، ولع خوردن یا بی‌اشتهایی شدید، خوابیدن بیش از حد یا بی‌خوابی، کاهش تمرکز، فراموشی و مشکل در به‌یادآوری مسائل و ناتوانی در تصمیم‌گیری، از دست دادن علاقه و اشتیاق به انجام کارهای خانه یا امور شخصی، گوشه‌گیری و قطع رابطه با دوستان و خویشاوندان، سردرد، درد قفسه سینه، تپش قلب، تنگی نفس و احساس خفگی و کلافگی، احساس بی‌ارزش بودن و گناه‌کار بودن. علاوه بر این مادران ناامید و افسرده تصور می‌کنند کودکی که به دنیا می‌آورند قرار است مانند آنها با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کند. این احساس به ویژه اگر نوزاد دختر باشد، بیشتر است. البته این علائم ممکن است همزمان با هم یا به تدریج بروز کنند و شدت و ضعف‌شان هم بستگی به میزان افسردگی و برخورد اطرافیان به‌ویژه همسر دارد.
    چرا افسردگی؟
    افسردگی بارداری علت‌های مختلفی دارد و دلایل متعددی در بروز آن مؤثرند که مهم‌ترین‌شان اینها هستند:
    تغییرات هورمونی در دوران بارداری که ناراحتی‌های جسمی مثل تهوع را به وجود می‌آورند. البته این عامل به تنهایی نمی‌تواند منجر به درجات شدید افسردگی شود.
    سابقه افسردگی قبل از بارداری یا سابقه بیماری‌های عصبی در افراد خانواده. مطالعات علمی نشان داده است زنانی که قبل از بارداری‌شان تجربه افسردگی دارند، بیشتر از دیگران احتمال دارد به افسردگی دوران بارداری مبتلا شوند؛ طوری که بیش از 50درصد آنها در طول بارداری از این بیماری رنج می‌برند. همچنین زنانی که یکی از اعضای خانواده درجه یک‌ آنها سابقه ابتلا به افسردگی یا یک بیماری عصبی داشته است، بیش از بقیه مستعد این نوع افسردگی هستند.
    سابقه مورد سوء‌استفاده جنسی قرار گرفتن
    دعواهای خانوادگی به ویژه با همسر و خانواده او
    بی‌توجهی همسر و اطرافیان به زن باردار
    ازدواج اجباری و بی‌علاقگی به همسر
    نگرانی‌های مربوط به سونوگرافی، آزمایش‌های دوره بارداری و حتی نحوه زایمان. این نگرانی‌ها در میان زنان باردار بسیار شایع است؛ به ویژه اگر بار اولی باشد که بچه‌دار می‌شوند. کسب اطلاعات کافی درباره بارداری و زایمان می‌تواند تا حد زیادی این استرس‌ها را کنترل کند.
    نگرانی از سلامت نوزاد
    دکتر کامیاری عوامل دیگری مانند مشکلات اجتماعی و اقتصادی، حاملگی ناخواسته، وحشت از تولد فرزند و سن پایین مادر را از دیگر عوامل مؤثر در ایجاد افسردگی زنان باردار می‌داند و می‌گوید: مادران کم سن و سال آمادگی کمتری برای مواجهه با مسئولیت سنگینی مثل نگهداری از فرزند را دارند. آنها به خاطر کم‌تجربگی بیشتر دچار استرس شده و بسیار حساس و آسیب‌پذیر می‌شوند.

    درمان ضروری است
    تحقیقات نشان داده كه افسردگی دوران بارداری، خطر زایمان زودرس و تولد نوزاد نارس و کم‌وزن و نقص مادرزادی نوزاد را بیشتر می‌کند. موضوع به همین جا ختم نمی‌شود و مشکلات گفتاری مثل تاخیر در تکلم، لکنت زبان، ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران - به ویژه در دوران شروع مدرسه- مشکلات رفتاری، گوشه‌گیری، شب‌ادراری و کابوس‌های شبانه هم اختلالاتی‌اند که به افسردگی دوران بارداری مادر ارتباط دارند. به همین خاطر درمان این بیماری لازم و ضروری است.
    دکترنازنین کامیاری درباره مشکلات تشخیص این بیماری می‌گوید: تشخیص افسردگی در دوران بارداری به دلیل شباهت علائم با تغییرات طبیعی این دوران کار آسانی نیست. علائمی مانند تغییر ذائقه، خستگی، از خواب پریدن‌های مکرر و تغییر در میل جنسی بیمار، نمونه‌هایی از این علائم‌اند.
    ممکن است علائم افسردگی بارداری در شروع خفیف باشند و ممکن است زن باردار در ابتدا قبول نکند که دچار افسردگی شده است. اطرافیان خانم باردار باید هشیار باشند و حالات جسمی و روحی او را زیر نظر داشته باشند و در صورت تکرار یا تداوم علائمی که ذکر شد، او را به مراجعه به روان‌شناس یا روانکاو ترغیب کنند.
    برای درمان این نوع افسردگی از 2 روش مشاوره و درمان دارویی استفاده می‌شود.
    روش اول:
    بیمار با مشاور یا روان‌شناس درباره مشکلات و احساسات‌اش حرف می‌زند و روان‌شناس از طریق بازگشایی عقده‌های درونی بیمار به درمان او کمک می‌کند. در این روش که بر درمان بدون دارو تاکید می‌شود، برطرف کردن مشکلات بیرونی که موجب افسردگی شده‌اند، به روند درمان سرعت بیشتری می‌دهد.

    روش دوم:
    جز در موارد خاص توصیه نمی‌شود. مصرف داروهای افسردگی ممکن است به اختلالات جنینی منجر شود. پزشكان معتقدند مصرف دارو در زنان باردار یا زنان شیرده باید با دقت بیشتری همراه باشد و بهتر است بیمار با درمان غیردارویی درمان شود اما در موارد ضروری باید داروهایی تجویز شوند که کمترین عوارض را برای جنین به همراه داشته باشند.

    3 نکته طلایی
    تحقیقات علمی جدید ثابت کرده ورزش و فعالیت بدنی تاثیر زیادی بر سلامت جسمی و روانی زنان باردار دارد؛ 30دقیقه ورزش در روز به‌ویژه ورزش آرام و همراه با موسیقی، به میزان قابل‌توجهی از افسردگی بارداری می‌کاهد.
    خانم‌های باردار برای پیشگیری از افسردگی بهتر است اطلاعات و آگاهی‌شان را درباره بارداری بیشتر كرده، به اندازه کافی استراحت داشته باشند و روابط اجتماعی‌شان را تا حد امکان مانند دوران پیش از بارداری حفظ کنند.
    همسران زنان باردار افسرده، بیشترین سهم را در حمایت عاطفی و روانی از آنها دارند. بسیاری از افسردگی‌های دوران بارداری به خاطر بی‌توجهی اطرافیان- به خصوص همسران زنان باردار- ایجاد می‌شوند. توصیه می‌شود همسران در طول دوران بارداری درباره نگرانی‌ها وترس‌های این دوران با هم حرف بزنند و به دور از هیجان، با برنامه‌ریزی صحیح با مرحله جدید زندگی مشترک‌شان مواجه شوند.
    سارا هاشمی‌نیك
    همشهری

  6. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #944

    پيش فرض

    چرا با هم سر جنگ داریم؟



    چرا بعضی افراد همیشه در هنگام درخواست، لحن و ژستی طلبكارانه داشته و از كلمات دستوری استفاده می‌كنند؟
    چرا در درخواست‌ها كمتر از كلمه لطفا استفاده می‌شود؟باید گفت این نوع رفتارها به‌ویژه استفاده از كلمات باید گونه و دستوری تا اندازه زیادی از نوع ساخت‌هایی كه بر جامعه ما حاكم است سرچشمه می‌گیرد.ما دچار ساخت‌های قیم مآبانه هستیم و حوزه اجتماعی از این موضوع بیشتر تحت‌تأثیر قرار گرفته است و شما می‌توانید این ساختار را در سطح روابط اجتماعی، خانواده، روابط فردی و نهاد‌های آموزشی بسیار ملاحظه كنید.

    به تعبیر ماكس وبر، روابط سازمانی حاكم بر بنگاه‌ها بر پایه نظام سلسله مراتبی، قفسی آهنی را برای روابط دمكراتیك و برابرساخته است واین آینده بدی را برای نظام بروكراتیك و دیوان سالارانه ترسیم كرده است.
    امروزه اصل را براساس كار گروهی و رفتار برابر می‌گذارند تا ضمن رشد خلاقیت‌های فردی، كارایی نیز بالا رود. روابط احترام آمیز نیز غیر از آن نیست؛تو به من احترام می‌گذاری، من به تو احترام می‌گذارم پس ما با هم برابریم. این در حالی است كه ساخت‌های جامعه این ارزش‌ها را خاموش نگه می‌دارد و این ارزش‌ها بروز پیدا نمی‌كنند مگر در دوره‌هایی كه افراد مصلح ظهور پیدا می‌كنند.
    دكتر علی اصغر سعیدی،جامعه شناس و استاد دانشگاه می‌گوید: اگر به ریشه‌های لاتین برگردیم، parentalism، به اقتدار قیم مآبانه والدین اشاره دارد . اگر دقت كنیم در هر جایی دنبال یك برتر می‌گردیم؛ در خانواده، دولت و... و اعلام اقتدار در هر زمینه‌ای وجود دارد. بنابراین برای برتری طلبی و اعلام قدرت نیز از« باید» استفاده می‌شود.
    تفكری در جامعه ما وجود دارد كه افراد فكر می‌كنند اگر زور وجود نداشته باشد كارها پیش نمی‌رود.مثلا در خانواده می‌گویند بچه باید زور بالای سرش باشد در غیراینصورت كاری كه به او محول شده است را انجام نمی‌دهد.
    دكتر سعیدی در این زمینه می‌گوید: در حقیقت باید گفت تفكر قیم مآبانه ساده ساز است. در این نوع تفكر اولین چیزی كه باعث حل كردن مسائل می‌شود استفاده از زور است. در نحوه رابطه برابرانه درست است كه نتایج بهتر است اما خیلی پیچیده‌تر بوده و در حقیقت به مهارت و دانش بیشتری نیاز است. در شیوه ارتباط برابرانه دیگر به‌خود رابطه فكر نمی‌شود بلكه به نتیجه اش توجه می‌شود.
    تعریف و تصویر اقتدار در جامعه ما به نوعی غلط بوده و شیوه‌ای ناصحیح وجود دارد. رفتارهای باید گونه و امرگونه و در سطوحی نیز در دسترس نبودن، عاملی است كه فرد را مقتدر تصویر می‌كند. این جامعه شناس در این زمینه چنین اظهار نظر می‌كند:در جامعه ما مدیران در هر سطحی، خانواده و دوستان می‌خواهند زیاد دیده نشوند، پاسخگو نباشند، در دسترس نباشند تا به این صورت بگویند اقتدار دارند.مثلا اگر به استاد دانشگاه ای‌میل بزنند جواب نمی‌دهد، چون تفكر او این است كه اگر به دانشجو جواب بدهد اقتدار ندارد و اقتدار به گونه‌ای بافاصله داشتن با دانشجو معنا می‌شود و اتفاقا این قضیه مقبول‌تر می‌افتد و دانشجویان به استاد احترام می‌گذارند. به این علت كه این تفكر وجود دارد كه اگر استاد ای‌میل جواب می‌دهد، در اتاقش باز و در دسترس است و این یعنی زیاد علم ندارد، كارایی ندارد و... .
    عكس این قضیه مربوط به دوستان و استادان بنده در انگلستان است كه آنجا بیشتر اقتدار به دانش بر می‌گردد نه سلسله مراتب. یعنی هركه با دانش‌تر باشد از اقتدار بیشتری برخوردار است.
    سحر محمد زاده،كارشناس ارشد مددكاری اجتماعی علت عدم‌تلطیف در بیان خواهش‌ها را درست اجتماعی نشدن افراد و عدم‌یادگیری درست مهارت‌های زندگی دانسته و می‌افزاید: تغییر در یك سری از ارزش‌های قدیمی به‌دلیل درست درونی نشدن آنهاست، مثلا در گذشته رعایت احترام در كلام بسیار اهمیت داشته اما در نسل‌های بعد این اصل رعایت نمی‌شود. تناقض میان ارزش‌های گفته شده و آنچه در عمل اجرا شده است، نیز عامل تأثیر‌گذار دیگر در ضدارزش شدن درخواست در بیان نیازهاست، خودمحوری افراد نیز عاملی دیگر به حساب می‌آید.
    افسانه پورمحمدی (كارشناس مطالعات خانواده)، استفاده از جملات دستوری را به ساختار اجتماعی، تربیتی و فرهنگی جامعه وابسته می‌داند. به‌نظر می‌رسد ریشه طلبكارانه رفتار كردن و عدم‌درخواست در بیان خواسته‌ها، به مسائل تربیتی و خانوادگی باز می‌گردد. ما در تربیتمان یاد نمی‌گیریم كه خواهش كردن و با لطف صحبت كردن، رعایت ادب و احترام به دیگران است نه احساس حقارت و ضعف. در این صورت وقتی افراد تصورشان این است كه با خواهش كردن كوچك می‌شوند، دائما تلاش می‌كنند كه از جملات امری استفاده كنند. ما به این صورت بار می‌آییم و طرز صحیح صحبت كردن و یا درخواست را یاد نمی‌گیریم و این قضیه در تمامی ارتباط‌ها و در تمامی سطوح وجود دارد.
    وی با بیان مثال‌هایی در نقش‌های مختلف، می‌افزاید: وقتی رئیسی با كارمند خود با لحنی باید گونه و دستوری صحبت می‌كند، دایره اقتدار را در ذهن خود وسیع‌تر می‌انگارد و فكر می‌كند باید كارمندان سلسله مراتب قدرت را از یاد نبرند و با ذكر آن مرتبا این نكته را یادآوری می‌كند.به‌نظر می‌رسد همكاران به‌دلیل حس رقابتی كه نسبت به هم دارند با یكدیگر باید گونه برخورد می‌كنند. در این صورت هر كسی كه خواهش گونه برخورد كند فكر می‌كند رتبه اش پایین‌تر است. پس« باید» می‌گویند تا احساس برتری كنند. باید گفتن در نقش والدین و اساتید نسبت به فرزندان و شاگردان تا حدی كه فرزند به تمییز درست و نادرست و شاگرد به فهم آنچه باید بیاموزد برسد لازم است، ولی نباید ادامه یابد.
    طولانی شدن اقتدارها در هر حوزه‌ای باعث مشكلات می‌شود. مثلا لازم است والدین بچه تا سن 16 سالگی وی اعمال اقتدار داشته باشند و پس از آن كم كم دایره اقتدار را كمتر كنند اما متأسفانه در خیلی از موارد این وضعیت را ادامه می‌دهند. یكی از پیامدهای این طولانی شدن اقتدار، تحقیر شخصیت هاست و باعث ایجاد مشكل می‌شود.در روابط حرفه‌ای، دانشگاه‌ها و فضاهای آموزشی نیز طولانی شدن اقتدارها باعث ایجاد اشكال می‌شود.
    انتظارات، تا چه حد منطقی اند؟
    تا به حال به پاسخ این سؤال اندیشیده‌اید كه در جامعه ما تا چه حد انتظاراتمان از هم منطقی اند؟
    جامعه ما جامعه‌ای پرتنش و پرچالش است. چالش در همه جوامع وجود دارد، اما تنش به ساختار جامعه مرتبط است. افزایش انتظارات در جامعه ما تا حدی ناشی از ورود ما به دوره جهانی شدن است؛ امری كه در زندگی همه تأثیر گذاشته است (وجود كالاهای مختلف، ادغام جوامع و نزدیك شدن حوزه‌های زندگی به هم).

    در این زمان نسبت به نسل پیش اطلاعات افراد از هر چیزی افزایش یافته است و بدیهی است كه اطلاعات بر نوع رفتار و انتظارات بیش از حد تأثیر‌گذار است. می‌توان گفت واقعیت موجود باعث به‌وجود آمدن انتظارات شده است و انتظارات نیز بر واقعیت موجود تأثیرگذار است و شكاف بین واقعیت موجود و انتظارات باعث ایجاد چالش می‌شود. سعیدی می‌افزاید: اگر راه و شیوه درست را برای منطقی كردن انتظارات ندانید، كنش‌ها برای رسیدن به انتظارات خشم آلوده می‌شود و حتی به درگیری فیزیكی و روانی می‌انجامد.بروز انتظارات غیرمنطقی به این علت است كه ما شیوه‌های كاهش چالش‌ها را نمی‌دانیم. وی نوع ابراز خواسته‌ها را در كسب نتیجه، ضروری می‌داند و در این زمینه می‌گوید: انتظارات یا منطقی‌اند یا غیرمنطقی. انتظارات منطقی اگر درست ابراز شود پذیرفته می‌شود و اگر درست ابراز نشود حذف می‌‌شود.
    نتیجه دستور دادن
    «باید» گفتن و دستور دادن باعث دوری، انزجار و لجاجت افراد می‌شود و نتیجه آن نیز سطحی و زودگذر است اما خواهش كردن نتیجه روانی مثبتی دارد. افسانه پور محمدی در این زمینه می‌گوید: اگر به جای«باید» از عبارت« بهتر است» استفاده شود نتیجه بسیار پایدار‌تر و مطلوب‌تر خواهد بود و بار منفی كلمه«باید» نیز گرفته می‌شود. وی همچنین معتقد است كه درصورت طلبكارانه و دستوری برخورد كردن افراد، جامعه دچار سیكلی معیوب از تنش‌ها، فشارها، تقاضاهای برآورده نشده، ناكامی‌ها و سركوب شدن‌ها می‌شود كه اگر كسی در آن سیكل بیفتد، تلاش می‌كند احساس حقارت و خود كمتربینی خود را با فریاد كردن خواسته‌ها التیام بخشد و با استفاده از باید‌ها به‌دنبال شفای سطحی زخم‌های درونی خویش باشد.
    ما بر مكالماتمان حاكم نیستیم و این از بینش‌هایمان نشأت می‌گیرد. باید گفتن ناشی از جهان بینی است كه بر تعاملات و روابط جامعه ما حاكم است. سعیدی می‌گوید:به‌نظر من اگر این قضایا را به‌عنوان مكانیسم‌ها در نظر بگیریم باعث می‌شوند كه چرخ جامعه كند حركت كرده و جامعه‌ای پرتنش داشته باشیم.
    برعكس آن رابطه‌های دوستانه و محترمانه در هر سطحی باعث سرعت و حركت روان‌تر چرخ جامعه می‌شود. وی در ادامه می‌افزاید: رفتار درست و استفاده از كلمات و جملات درخواست گونه و همراه با احترام در هر سطحی باعث سالم‌تر و بهتر شدن روابط شده و فعالیت‌ها را كاراتر و نتایج آن را مثبت‌تر خواهد كرد.

    جامعه- سمیه صیادی‌فر

  8. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #945

    پيش فرض

    تفاهم به سبک دلفینی

    همه ما برای برقراری ارتباط با دیگران، روش‌های منحصر به فردی داریم. بنابراین تعداد بسیار زیادی روش ارتباطی وجود دارد.
    اما چگونه می‌توانیم كلیدی پیدا كنیم كه روابط خانوادگی، عاطفی و حرفه‌ای ما را تسهیل كند؟ و چگونه می‌توانیم راه‌حلی بیابیم كه برای همه اشخاص راضی‌كننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟

    نویسندگان كتاب راهبرد دلفینی كلید این امر را تنها در همكاری و انعطاف‌پذیری می‌دانند. آنها معتقدند كه به طور كلی، انسان‌ها را همانند موجودات دریایی می‌توان به 3 طبقه تقسیم كرد: ماهی‌های كپور، كوسه‌ها و دلفین‌ها.
    دسته اول: ماهی‌های كپور هستند كه همیشه ماهی‌های قربانی‌اند‌ زیرا پیوسته توسط دیگر ماهی‌ها خورده می‌شوند. در حیات اجتماعی بشر، برخی از انسان‌ها نیز چنین‌ هستند؛ یعنی برخی از انسان‌ها در زندگی خود نقش ماهی كپور را بازی می‌كنند. آنها كم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص می‌شوند و حتی ممكن است قربانی روابط غلط و تفكرات منفی خود شوند.
    دسته دوم: كوسه ماهی‌ها هستند كه روش (برنده – بازنده) را به كار می‌گیرند. برای اینكه من برنده شوم‌ تو باید بازنده باشی و این كار باید بدون هیچ تمایز و تفاوتی انجام گیرد. برای كوسه‌ماهی، هر نوع ماهی، دشمن به حساب می‌آید. هر ماهی یك وعده غذایی بالقوه است. شاید ما نیز این نقش را بازی كرده باشیم ‌یا حداقل در زندگی حرفه‌ای یا شخصی خود با كوسه‌هایی برخورد كرده باشیم.
    دنیای سازمان‌ها و دنیایی كه ما در آن كار می‌كنیم از دیرباز دنیای كوسه‌ها تلقی می‌شود كه گاه صحبت از كاركنانی می‌شود كه برای رسیدن به مقام‌های بالا یكدیگر را می‌درند. در دنیای پررقابت امروز، حتی سازمان‌ها گاهی اوقات به طور موذیانه به سازمان‌های دیگر حمله می‌كنند. به طور خلاصه انسان‌هایی را می‌توان یافت كه كم و بیش در حال رقابت دائمی از نوع برنده- بازنده هستند.
    دسته سوم: نوع دیگری از حیوانات دریایی دلفین‌ها هستند. این پستاندار آبزی بزرگ
    به طور طبیعی بازیگوش و دارای روحیه همكاری است و در ارتباطات خود شیوه برنده- برنده را برگزیده است.

    دلفین در دنیایی از وفور نعمت زندگی می‌كند. او هیچ كمبودی ندارد و می‌خواهد كه همه چیز را با همگان تقسیم كند. اگر یك دلفین زخمی شود، 4دلفین دیگر او را همراهی می‌كنند تا خود را به گروه برساند. داستان‌های زیادی نیز وجود دارد كه در آنها دلفین‌ها جان انسان‌ها را نجات داده‌اند. پژوهش‌های انجام شده در سان‌دیه‌گو نشان داده‌است كه دلفین‌ها علاوه بر داشتن روحیه همكاری بسیار باهوش‌ هستند. حتی برخی از پژوهشگران آنها را باهوش‌ترین موجودات روی زمین دانسته‌اند.
    تحقیق زیر روحیه همكاری و روش‌های برنده- بازنده و برنده- برنده را به خوبی آشكار می‌سازد. در سان‌دیه‌گو پژوهشگران 95 كوسه و 5 دلفین را به مدت یك هفته در یك استخر بزرگ رها كرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. ابتدا كوسه‌ها به یكدیگر حمله كردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین‌ها حمله‌ور شدند.
    دلفین‌ها فقط می‌خواستند با آنها بازی كنند ولی كوسه‌ها بی‌وقفه به آنها حمله می‌كردند. سرانجام دلفین‌ها به آرامی كوسه‌ها را محاصره كرده و هنگامی كه یكی از كوسه‌ها حمله می‌كرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده‌هایش می‌كوبیدند و آنها را می‌شكستند. به این ترتیب كوسه‌ها یكی بعد از دیگری كشته می‌شدند. پس از یك هفته 95 كوسه مرده و 5 دلفین زنده در حالی كه با هم زندگی می‌كردند در استخر دیده شدند.
    ارتباط هدایت شده در جهت راه‌حل‌ها، تمایزهای پرباری را برای روشن كردن زندگی حرفه‌ای و ‌شخصی ارائه می‌دهد. كوسه تمایزی انجام نمی‌دهد. در دنیای او برای برنده شدن‌دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند. ولی دلفین‌ها بسیار انعطاف‌پذیرند زیرا در دنیایی سرشار از تشخیص‌های پربار زندگی می‌كنند.
    بیایید یكبار دیگر ماجرای استخر سان‌دیه‌گو را مرور كنیم. وقتی یك كوسه با یك دلفین روبه‌رو می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟ كوسه حمله می‌كند چون روش ارتباطی او برنده- بازنده است‌ ولی دلفین با انعطاف‌پذیری خاص خود فرار می‌كند و می‌گوید من در دنیایی سرشار از ثروت و وفور نعمت زندگی می‌كنم. در دریا برای همه به اندازه كافی غذا هست پس بیا با هم بازی و همكاری كنیم. كوسه دوباره حمله می‌كند و دلفین فرار می‌كند. كوسه توانایی درونی لازم را برای خارج شدن از تنگ‌نظری ندارد، بنابراین مجددا حمله می‌كند.
    دلفین كه می‌بیند دیگر چاره‌ای ندارد می‌گوید: من آنقدر انعطاف‌پذیری دارم كه در موقع مناسب به یك كوسه تبدیل شو‌م پس حالا آماده رویارویی باش.اگر به طور تصادفی، كوسه آنقدر هوش داشته باشد كه بفهمد حریف دلفین نمی‌شود و بخواهد در بازی و همكاری با او شركت كند، دلفین به راحتی او را می‌بخشد و طوری با او رفتار می‌كند كه انگار یك دلفین است.
    تاكید كتاب راهبرد دلفینی این است كه روحیه انعطاف‌پذیری و همكاری دلفینی می‌بایستی در همه ادارات، سازمان‌ها، موسسات، مدارس، خانواده‌ها وحتی زوج‌ها تعمیم یابد‌ زیرا همه ما در سطوح مختلف دلفین‌هایی بالقوه هستیم و برای پایان دادن به مسائل ناخوشایند از انعطاف‌پذیری لازم برای تبدیل شدن به یك كوسه برخورداریم ولی این كار باعث نمی‌شود كه دوباره به روحیه دلفینی خود باز نگردیم.

    جامعه- احمد مطالبی

  10. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #946

    پيش فرض

    آنچه دختران تمایل دارند پسران بدانند

    این می تواند احساس خیلی از شماها باشد: خسته شده اید. احساس می کنید که هر کاری که لازم است را برای به دست آوردن زنی بااصالت با ویژگی های ممتاز انجام می دهید اما خانم ها به شما جواب نمی دهند. تصور شما این است که خانم ها معمولاً دنبال مردی کامل هستند که در واقعیت وجود خارجی ندارد.

    اما اگر از دوستان دخترتان سؤال کنید، مطمئناً پاسخ دیگری دریافت خواهید کرد. درست است که آنها زیبایی ظاهری، جذابیت و رمانتیک بودن را در مرد ایدآلشان دوست دارند، اما آنقدرها هم که شما فکر میکنید درگیر این مسائل نیستند. اگر میخواهید بدانید واقعاً به چه فکر میکنند، به مطالب زیر توجه کنید.
    کمی احترام بگذارید. وقتی نوبت به احترام گذاشتن به خانم ها می رسد، مردهای ایرانی فرقی با بقیه مردهای جهان ندارند. خانم ها وقتی بشنوند که طرفشان در مورد زنان دیگر غیرمحترمانه صحبت می کند، خیلی سریع عقب می کشند. من با مردان زیادی روبرو بوده ام که به خاطر اینکه علاقه ای به من نداشتند، به خودشان اجازه میدادند که وقتی زن زیبایی می بینند آنها را جذاب قلمداد کنند یا زنانی که جذابیت کمتری دارند را به عناوین ناخوشایند بخوانند. حتی اگر این نحوه صحبت کردن به صورت شوخی هم بیان شود، باز اگر خانم ها ببینند که طرفشان زنان را نوعی شیء قلمداد میکند، آزرده خاطر خواهند شد.
    مردها به صورت های دیگر هم می توانند احترامشان را به خانم ها نشان دهند. وقتی در را برای خانم ها باز می کنند، به آنها صندلی تعارف می کنند، یا او را تا اتومبیلش همراهی می کنند، در نظر خانم ها بسیار مؤدبانه می آید. اکثر مردها وقتی با یک خانم قرار ملاقات میگذارند، چنین رفتارهایی از خود نشان می دهند، اما با دوستان دختر معمولیشان چنین برخوردی ندارند.
    با همه مهربان باشید. ممکن است تعجب کنید اگر بفهمید که خانم ها شما را حتی در عادی ترین برخوردهایتان با دیگران هم ارزیابی می کنند. آنها نه تنها به رفتار شما با خودشان، بلکه به نحوه برخورد شما با دیگران هم توجه می کنند. مهربانی، بخشندگی، و خدمت رسانی، از دیدگاه آنها خصوصیاتی قابل تحسین است.
    به دنبال مشاوره و راهنمایی های معنوی باشید. خیلی از مردها از اینکه میبینند خانم ها به دنبال مردان باایمان و معنوی هستند تعجب می کنند. آنها تصور می کنند که ایدآلی که خانم ها دنبال آنند، وجود ندارد اما من از زبان خانم های زیادی شنیده ام که این ویژگی برایشان از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. خانم ها معتقدند که افراد باایمان و متقی، در ازدواج هم کمتر مرتکب گناه می شوند و بیشتر می توان به آنها اعتماد کرد.
    خانواده تان را دوست داشته باشید. خانم ها همچنین به نحوه برخورد آقایون با مادر، خواهر و حتی مادربزرگشان هم دقت میکنند. آنها از اینکه می بینند مردی با زنان خانواده خود نیز رفتار خوبی داشته و به آنها علاقه دارد، احساس امنیت بیشتری میکنند و تاحدودی مطمئن می شوند که با آنها نیز رفتاری پایین تر از آن نخواهند داشت

  12. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #947

    پيش فرض

    لذت از خوشحالی دیگران



    با آغاز سال نو، زمان هدیه دادن و گرفتن نیز از راه می‌رسد. رؤیاهای كودكان، ویترین مغازه‌ها و آگهی‌های تبلیغاتی مملو از این هدایا می‌شوند.
    اگر هدیه دادن برایمان مهم و جدی باشد، خود را با انتخاب هدیه‌ای برای یك دوست و جست‌وجوی چیزی كه حقیقتاً او را خوشحال كند، مشغول خواهیم كرد.

    قبل از رویارویی با جو تب‌آلود و داغ مغازه‌ها در ایام عید، بهتر است در مورد اشیاء گران و یا ارزانی كه قرار است به‌عنوان هدیه به نزدیكان و دوستانمان دهیم، فكر كنیم.قبل از هجوم آوردن به داخل مغازه‌ها هیچ مانعی برای فكر كردن و تصمیم‌گیری وجود ندارد.
    برای یك شروع خوب می‌توانیم از خود بپرسیم كدام یك از هدایایی كه دریافت كرده‌ایم بیشتر از همه موردپسندمان بوده است. این پاسخ می‌تواند راهنمایی‌های باارزشی در مورد خرید كردن، دراختیارمان قرار دهد.
    زمانی كه مهد كودك می‌رفتم، اكثر اوقات مربیان مهد، دفترهای زیبای رنگ‌آمیزی را برای فروش پیشنهاد می‌دادند، دفترچه‌های خوش آب و رنگ، تمیز و معطری كه بوی جوهر نو می‌دادند و میل و اشتیاق بچه‌ها را برای خرید تحریك می‌كردند. پدر و مادرم هرگز از آن دفترچه‌ها برایم نمی‌خریدند.
    با بی‌دقتی و حواس‌پرتی، به اسامی بچه‌های خوشبختی كه از آنان خواسته می‌شد برای برداشتن آلبوم‌های زیبایی كه روی میز آموزگار بود، نزد او بروند، گوش می‌دادم. تا اینكه یك‌روز، اسم خودم را در میان اسامی خوانده شده، شنیدم. فكر كردم كه اشتباهی رخ داده است. اما آموزگار با نگاه خیره‌اش به من فهماند كه پیش او بروم. به یاد دارم كه در آن لحظه دو دل بودم. بالاخره با تردید و دودلی پیش آموزگارم رفتم.
    خودم را متقاعد كردم كه حتماً سوءتفاهمی پیش آمده و به محض برطرف شدن سوءتفاهم، مجبور خواهم بود دفتر نقاشی را به آموزگارم برگردانم. اما دفتر پیش من ماند و چنین چیزی از من خواسته نشد.
    هنگام عصر، زمانی كه پدر و مادرم به خانه برگشتند، فهمیدم كه این هدیه یك سورپریز از طرف آنها بوده است. از آن زمان به بعد، هدیه‌های زیادی از طرف آنها دریافت كرده‌ام، اما فكر می‌كنم در میان تمام این هدایا، دفتر رنگ‌آمیزی از همه بیشتر موردپسندم بوده است.
    هدایا بیانگر عشق و محبتی بیش از آنچه قبلاً با كلمات و الفاظ بیان شده، هستند؛ نشانگر چیزی خارق‌العاده و شگفت‌انگیز و بدون شك این همان چیزی است كه به آن جنبه جادویی و جذابیت می‌بخشد. از روی اجبار و انجام وظیفه نبوده و هیچ منت و یا چشمداشتی به همراه ندارد. هدایایی كه در مناسبت های خاص منتظر دریافت آنها هستیم، تقریباً تمام جذابیت خود را از دست می‌دهند. برای آنكه بدانم والدینم دوستم دارند، نیازی به دریافت آلبوم نقاشی از طرف آنها نبود.
    رفتاری كه هر روزه نسبت به من داشتند، نشانگر عشق و علاقه آنان بود. اما این هدیه بیانگر چیزی بیشتر از عشق و محبت روزانه آنها نسبت به من بود. نمادی از عشق، عشقی ورای محبت‌های عادی و تكراری. هدیه، ذره‌ای از شیفتگی و شور و حال است كه عشق را متبلور كرده و كلام دلنشینش را كه تقلید كردنی نیست، به گوش‌ها می‌رساند. در ذهن كودكانه‌ام به دنبال كشف راز و حقیقت بودم.
    ظاهراً غافلگیركردن افراد، در هنگام جشن تولد و یا اعیاد، دشوارتر به‌نظر می‌رسد. چون در آن روز خاص منتظر دریافت هدیه بوده و هدیه جنبه غافلگیری خود را از دست می‌دهد و شوك شادی لازم را به آنان وارد نمی‌آورد. بنا بر این، می‌توان به جست‌وجوی شیئی پرداخت كه خود شیء باعث غافلگیری شود. چیزی كه مناسب شخص بوده و با این حال، مورداحتیاج فرد باشد. انتخاب هدیه بجا و مناسب، هنری نیست كه موجب به‌كارگیری قوه فكر و تخیل انسان شود.
    در رویارویی با هدایای فراوانی كه پشت سر هم به طرفمان سرازیر می‌شوند، هدایایی كه به مناسبت‌های خاص بنا به رسم و رسومات، وظیفه یا از روی اجبار تهیه می‌شوند، دچار دلزدگی و ناراحتی می‌شویم؛ چرا كه در آن نوعی حساب و كتاب و داد و ستد سودجویانه به چشم می‌خورد، در حالی كه هدیه‌دادن میل و اشتیاقی بس لطیف و زیبا برای ابراز عشق است.
    بنا بر این آیا باید از ورود به این نوع بازی‌ها خودداری كرد؟ شاید. پس چگونه می‌توان عشق و محبت را نشان داد؟ شاید به‌وسیله یك نامه، تلفن، كلمه یا جمله‌ای كه در زمان مناسب ادا شود، یك ملاقات و یا یك علامت.
    بدون شك، دریافت هدیه نیز هنر محسوب می‌شود؛یعنی اینكه به هدیه‌دهنده اجازه دهیم از عشقی كه به همراه دارد سخن بگوید. این امر مستلزم آن است كه از آن حقیقتاً استقبال كرد. همچنین مستلزم این است كه با عشق و علاقه به دیده احترام به آن بنگریم و با هر نگاه، به نوای لطیف و فرحبخش‌اش گوش فرا دهیم.
    گوش سپردن به سخنان كسانی كه دوستشان داریم، به ما روح و جان می‌بخشد، اینطور نیست؟ و ضمناً با برگشتی اسرارآمیز، توجه ما را به سمت این عزیزان و حتی دیگران معطوف كرده و با ورود آنها به ذهنمان، ذهنی كه اغلب درگیر مسائل بی‌ارزش و فاقد اهمیت است، فضایی را در آن ایجاد كرده و لطافت و آرامشی را كه حال یك ملاقات خوشایند است، برجای می‌گذارد.
    همچنین می‌توانیم فقط به‌منظور ارج نهادن به رابطه‌ای كه گرمی و نشاط به زندگی ما بخشیده است، بدون هیچ دلیل خاص دیگری، عزیزان و كسانی را كه دوستشان داریم در دستان امن خداوند سپرده و برای آنان دعای خیر كنیم.
    متوجه شده‌ام كه خود ما از این رابطه، خوشبختی و آرامش عظیمی دریافت می‌كنیم و همچنین فراتر از كسانی كه به دلیل نزدیكی و خویشاوندی دوستشان داریم، افرادی هم هستند كه از روی ضرورت آنها را می‌شناسیم و با آنها برخورد داریم. مثلاً درون وسایل نقلیه، محل كار، مغازه‌ها، یا هنگام عبور از جلوی باجه‌ها و گیشه‌ها. زمانی كه به اضطرار آنها را می‌بینیم، می‌توانیم فقط با شناختن صورت و صدایشان، بدون اینكه چیزی بیشتری از آنها بدانیم، به‌طرف آنها نیز كشیده شویم.
    اما هیچ چیز مانع از آن نمی‌شود كه دیدی كمی متفاوت‌تر نسبت به آنها داشته باشیم. می‌توانیم به افرادی كه هر روزه با آنها سر و كار داریم، بدون اینكه ضرورتاً توجهی نسبت به آنها داشته باشیم، هدیه‌ای كوچك داده یا رفتار و حركتی بیش از آنچه كه شخص انتظارش را دارد، از خود نشان دهیم. در این هنگام روابط همیشگی و متداول به یكباره دستخوش تغییر شده و ما درمی‌یابیم كه توسط این روابط كمابیش اجباری، گرمی و نشاط خاصی به زندگی ما وارد شده است.
    هدیه دادن به افراد ناشناس، لذت و شادی فراوانی به همراه دارد، افرادی كه هیچگاه نه چهره آنان را خواهیم داد و نه صدای قدردانی و تشكرآمیز آنان را خواهیم شنید.
    غریبه‌های آشنایی كه در آن سوی دنیا یا مكانی نزدیك‌تر زندگی می‌كنند و توسط انجمن‌های همبستگی می‌توانیم به آنان ملحق شویم. بنا بر این هدیه دادن عملی بدون چشمداشت و توقع است، البته برای فرد هدیه‌دهنده بدون تأثیر نخواهد بود؛ یعنی ایجاد روابط نامرئی كه او را به افراد دیگر متصل می‌كند.
    سپیده تهرانی

  14. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #948

    پيش فرض

    سالمندی ; آسیب ها و سلامت ها


    « سالمندی » بنابه تعریف سازمان بهداشت جهانی , عبور از مرز شصت سالگی است و برای تمام افرادی كه از حوادث و اتفاقات زندگی جان سالم بدر برده و جوانی و میانسالی را پشت سر گذاشته اند , این دوران تحقق پیدا می كند.
    « سالمندی » یك فرآیند زیستی است كه تمام موجودات زنده از جمله انسان را در بر می گیرد. گذشت عمر را نمی توان متوقف نمود ولی می توان با بكارگیری روش ها و مراقبتهای مناسب , از اختلالات و معلولیتهای سالمندی پیشگیری نمود و یا آن را به تعویق انداخت تا بتوان از عمر طولانی همراه با سلامت و رفاه كه همواره هدف و آرزوی بشر بوده , بهره مند شد.
    تحلیل تاریخی در مورد سالمندان دو تصویر متفاوت می باشد : یكی آنكه سالمندی را با ضعف نیروی جسمی و فكری و عدم كارآمدی اجتماعی و سرانجام , مردن در تنهایی برابر می داند و تصویر دیگر براین است كه سالمندی شامل خصوصیاتی از احترام , عزت , افتخار , دوستی های پایدار , مهربانی های بین فرزندان و نوادگان , انتقال فرهنگ به نسلهای جدید و سرانجام مرگی در آرامش و اتمام زندگی پربار و ارزشمند است و چه زیبا می شود اگر نگاه جامعه به سالمندان و نیز نگاه سالمندان به خویش به گونه دوم باشد كه بنابه گفته بزرگان , لفظ « پیر » و « سالخورده » در نظر افراد , رعب انگیز و انباشته از آلام جسمی , اجتماعی و عاطفی نباشد.
    باید باور داشت كه پیری روزگاری است كه هرچند بازوان دلیر دیگر توان یاوری ندارند , اما دانش و فضیلت , رفعت می یابد. « مك كئون » معتقد است كه پیری عبارت است از , تغییرات بیولوژیكی كه در نحوه زیست ارگانیسم در طول زمان ظاهر می شود. این تغییر با كاهش نیروی حیاتی و تطبیقی یعنی كاهش قابلیت انطباق فرد با تغییر شرایط ناگهانی و ناتوانی در ایجاد تعادل مجدد همراه بوده و به تدریج دگرگونی هایی را در ساختمان و عمل اعضا مختلف به وجود می آورد.
    در اوایل دهه 1950 رقم شاخص « امید به زندگی » در بدو تولد در جهان بطور متوسط 47 سال بود , در سال 1995 به بیش از 65 سال افزایش یافت و حتی در برخی كشورها به 80 سال رسید.
    كاهش تلفات نوزادان و كودكان , ارتقا سطح زندگی و بهداشت عموم و بهبود كیفی وضع تغذیه , ترقیات علم درمانشناسی و كاهش نسبی در میزان موالید هم از لحاظ جمعیت شناسی و هم از نظر فرهنگ تحول عظیمی را در زندگی امروز افراد بشر به وجود آورده است .
    مطابق پیش بینی سازمان بهداشت جهانی , در سال 2020 میلادی (1399 هـ . ش ) بیش از یك میلیارد نفر بالای 60 سال عمر خواهند داشت درحالیكه این رقم درحال حاضر 580 میلیون نفر است . از یك میلیارد نفر سالمند بالای 60 سال در سال 2020 میلادی , 710 میلیون نفر در كشورهای پیشرفته خواهند بود كه این رقم هم اكنون 330 میلیون نفر است .
    افزایش سن , كاركرد دستگاههای مختلف بدن را دچار اختلال می كند این دگرگونی موجب عزلت و گوشه نشینی در سالمندان می شود , زیرا به خاطر ضعف جسمانی , نسبت به دیگران احساس ناامنی كرده و دوری گزیدن را بر حضور در اجتماع ترجیح می دهند. همچنین تغییرات روانی نظیر كاهش حافظه , هوش و ضعف گیرنده , تمایل سالمندان به حفظ خاطرات گذشته را بیشتر می كند و از آن یك مكانیسم دفاعی می سازد كه سالمند را از روزگار بحرانی دوران سالخوردگی به دنیای مطلوب گذشته می كشاند علاوه بر این , تمایل به محافظه كاری در آنها افزایش می یابد.
    « احتیاجات » به عنوان قوه و عامل اصلی ایجاد كننده رفتار از اهمیت ویژه ای برخوردارند و بهداشت روانی مستلزم دانستن و ارزش دادن به احتیاجات اصلی افراد است . نیازهای انسان به دو دسته بدنی و روانی تقسیم می شوند كه به عنوان مثال : غذا و خواب از نیازهای جسمانی و نیاز به جامعه پذیری و امنیت جز و نیازهای روانی انسان می باشند. توجه به این نیازها , سلامت و بهداشت روانی فرد را برآورده می كند. بیشتر سالمندان از جهت شناختی , عاطفی و رفتاری به طور نسبی از سلامت و بهداشت روانی برخوردارند اما این هرگز به معنای كم اهمیت شمردن بهداشت روانی در این دوره نیست بلكه نشان دهنده این است كه ثبات سلامت و روان سالمندان نیازمند كمك خانواده و متخصصان جامعه است تا با توجه و تشخیص به موقع نسبت به درمان سریع آن اقدام نمایند. متاسفانه بسیاری از نشانه های بیماری های روانی در سالمندی یا نادیده گرفته می شود و یا به عنوان بخشی از فرآیند سالمندی كم اهمیت شمرده می شود. این غفلت می تواند مشكلات عدیده ای را در دوران سالمندی بوجود آورد.
    امروزه اثر فشارهای روانی در طولانی تر شدن سلامتی و عمر انسان به اثبات رسیده است . مثلا یك فشار روانی می تواند عاملی در حمله قلبی باشد. استرس یا فشار روانی ریشه اكثر بیماریهای عصبی و روانی است . استرسهای شدید مقاومت بدن رادر مبارزه با ویروس ها و باكتری ها كاهش می دهند. بررسی ها نشان داده اند افرادی كه تاب مقاومت در برابر شدائد زندگی را ندارند , در اثر كاهش مصونیت , بیشتر دچار سرخوردگی می شوند. با توجه به ارتباط تنگاتنگی كه مسایل روانی و جسمانی با هم دارند , برخورداری از یك بهداشت روانی مناسب می تواند تا حدودی سلامت جسمانی فرد سالمند را تضمین نماید. در كنار خانواده بودن , گردش و تفریح و فعال بودن می توانند در جهت بهبود بخشیدن به بهداشت روانی سالمندان موثر باشند.
    جدی ترین خطری كه هر فرد سالمند را تهدید می كند در انزوا قرار گرفتن او از سوی اطرافیان است . براساس آمارهای موجود تقریبا 24 تا 28 درصد افرادی كه بالای 25 سال سن دارند در تنهایی به سر می برند. در این حالت شخص امكان ایجاد ارتباط صمیمی و نزدیك با دیگران را از دست می دهد. تنهایی به تدریج فرد سالخورده را دچار مشكلات روانی می كند. سالمندانی كه در خانواده و در محیطی سرشار از محبت صمیمت , قدرشناسی و احترام زندگی می كنند دارای بهداشت روانی بهتری هستند. بنابر این ضرورت دارد تا حد امكان سالمندان در كنار فرزندان و نوه ها زندگی كنند , بزرگ خانواده محسوب شوند , در تصمیم گیریها از آنان نظرخواهی شود و به عقاید آنان احترام گذاشته شود.
    براساس دیدگاه روانشناختی , انسانها با پدیده سالمندی برخوردهای مختلفی دارند به طوری كه برخی از افراد با آرامش خاطر وضعیت را قبول می كنند. برخی دیگر از برخورد با واقعیت های سالمندی گریزانند و به گونه ای غیرواقع بینانه با آنان برخورد می كنند و سعی می نمایند خود را از آن دور نگه دارند. بعضی دیگر از افراد بصورت پرخاشگرانه و یا احساس نفرت با آن مواجه می شوند. یكی از روانشناسان معتقد است كه افراد سالمند به دلیل غیركارآمد بودن , ضعف تدریجی بدن , از دست دادن دوستان و نزدیكان , با مرحله ای به نام مرور زندگی روبرو می شوند به طوری كه دائم درحال ارزیابی گذشته خود هستند و خود را بدین وسیله مشغول می كنند.
    فرهنگسرای سالمند
    گذشت عمر را نمی توان متوقف كرد ولی می توان با بكارگیری روشها و مراقبتهای مناسب , از اختلالات و معلولیتهای سالمندی پیشگیری نمود
    سالمندی شامل خصوصیاتی از احترام , عزت , افتخار , تجربه , دانش , فضیلت , دوستی های پایدار , مهربانی ها و انتقال فرهنگ به نسلهای جدید است
    با توجه به ارتباط تنگاتنگ تاثیر مسائل روان بر جسم , برخورداری از بهداشت روانی مناسب می تواند تا حدودی سلامت جسمانی فرد سالمند را تضمین كند
    جدی ترین خطری كه هر فرد سالمند را تهدید می كند , در انزوا قرار گرفتن از سوی اطرافیان و جامعه است


    منبع: روزنامه جمهوری

  16. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #949
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض عزت نفس

    این که می بینید بعضی آدم ها حاضرند دزدی کنند، حاضرند آدم بکشند، حاضرند دیگران را آزار بدهند، حاضرند دل دیگران را بشکنند، حاضرند برای پول به دست آوردن هر کاری بکنند، حاضرند هر گناهی بکنند و اصلا برای شان فرقی نکند و با بی تفاوتی از خودشان و دیگران بگذرند. دلیلش می تواند تنها یک چیز باشد آن هم عزت نفس! فکر کردیم در کنار همه مهارت هایی که شبانه روزی سعی می کنیم به دست بیاوریم عزت نفس اهمیت زیادی داشته باشد.
    ● لطفا کوچک نبینید
    داشتن و نداشتن عزت نفس، ارتباط مستقیمی با افکار، احساسات و عواطف شما دارد چون شما خودتان هستید که می توانید عزت نفس مندانه فکر کنید، عمل کنید یا احساس کنید! عزت نفس در واقع احساس ارزشمندی است که شما دارید و مجموعه ای از عواطف و احساسات و البته تجربه های شماست که نشان می دهد، عزت نفس احساس خوب و مثبتی است که شما نسبت به خودتان دارید و یکی از لوازم اصلی و مهم موفقیت به حساب می آید چون هیچ موفقیت و پیشرفتی بدون داشتن عزت نفس امکان پذیر نیست و اتفاقا دلیل خیلی از شکست ها، بدبختی ها و محرومیت های ما آدم ها به خاطر نداشتن همین عزت نفس است.
    عزت نفس محترم! از توانایی ما در ارزیابی کردن خودمان شکل می گیرد یعنی اول باید خودمان را بشناسیم و بعد ببینیم چه قدر می توانیم با توانایی های مان زندگی کنیم و بعدتر به خودمان احترام بگذاریم یعنی آدم هایی که برای خودشان ارزشی قائل نیستند چه برای احساسات خود و چه برای توانایی های خود و آن را مهم نمی دانند عزت نفسی هم ندارند و همین باعث می شود که هر کاری انجام بدهند! مثلا از دیوار خانه مردم بالا بروند، آدم بکشند، به دیگران نارو بزنند و هزار گناه و جرم دیگری را انجام بدهند!
    شاید به همین دلیل است که امام حسین (ع) فرمودند: آن کسی که بزرگی و کرامت نفس خودش را باور داشته باشد آن را با گناه، پست و ذلیل نخواهد کرد. همه می گویند به آدم هایی که برای خودشان ارزشی قائل نیستند اعتماد نکنید و با آن ها دوست نشوید کاری به آن ها نسپارید و... چون آدم هایی که خودشان برای خودشان احترامی قائل نیستند و به شخصیت خود توجهی نمی کنند نمی توانند برای دیگران ارزش قائل باشند و به راحتی می توانند دیگران را خوار و ذلیل کنند. امام سجاد (ع) فرمودند: کسی که نفس او در نزد خودش خوار و ذلیل است از شر او ایمن نباش!
    ● تفاوت های یک باعزت با یک بی عزت!
    خب معلوم است بین آدم های با عزت نفس بالا و آدم های بدون عزت نفس، زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد. اگر فکر می کنید که تفاوتی وجود ندارد توجه تان را برای چند لحظه به تعدادی از تفاوت ها جلب می کنیم:
    ۱) راستش آدم های با عزت نفس خیلی واقعی فکر می کنند یعنی روی هوا و زیر آبی فکر نمی کنند و نگاه واقع بینانه به اطراف شان دارند برای همین هم موفق هستند. اما آن بدون عزت ها معمولا خیلی مصنوعی و تخیلی فکر می کنند چه در مورد خودشان چه در مورد اطراف شان. یعنی یا فکر می کنند خودشان خیلی آدم بی خودی هستند و یا فکر می کنند همه چیز توی این دنیا سیاه سیاه است!
    ۲) بی عزت نفس ها دائم خودشان را ترور شخصیتی می کنند و هر وقت می خواهند درباره عملکرد خود نظر بدهند نگاه منفی دارند که مثلا چه گندی زده ایم، چه قدر بد کار کرده ایم، چه افتضاح بود و... اما در مقابل آن هایی که عزت نفس بالایی دارند چون واقعی نگاه می کنند فقط ضعف های خود را نمی بینند بلکه به توانایی ها و استعدادهای خود هم توجه می کنند و خودشان را دوست دارند و نگاه شان مثبت است.
    ۳) آدم هایی که عزت نفس بالایی دارند اول از همه به نظر خود اعتماد دارند و برای همین در جمع اظهار نظر می کنند بعد هم به نظرات دیگران احترام می گذارند و به آن توجه می کنند اما آن هایی که عزت نفس پایینی دارند اول سعی می کند از جمع دوری کنند و بعد برای نظر دیگران تره هم خرد نمی کنند!
    ۴) آدم های با عزت، همیشه امیدوار هستند و تمام تلاش خود را برای موفقیت می کنند، تازه در فعالیت های اجتماعی هم مشارکت دارند و بسیار مسئولیت پذیرند و سعی می کنند از همه استعدادهای خودشان استفاده کنند و در کارها خلاقیت به خرج دهند اما آن بی عزت ها! همیشه ناامید هستند چون خودشان و توانایی هایی که دارند را دست کم می گیرند و فکر می کنند هیچ کاری از دست شان بر نمی آید برای همین هم توی برنامه ها و فعالیت های جمعی حضور ندارند.
    ۵) اضطراب از آن مواردی است که دامن آدم های با عزت نفس پایین را می گیرد و در کنار آن هیچ استقلال عملی ندارند چون به خود اعتمادی ندارند اما آن هایی که عزت نفس بالایی دارند اول از همه استقلال عمل دارند و بعد خیلی کم دچار اضطراب و استرس می شوند برای همین خیلی کم هم، کارها را خراب می کنند.
    ● پیش به سوی عزت
    اگر کمی فکر کنید و پیامدهایی که نداشتن عزت نفس می تواند روی زندگی شما داشته باشد را بررسی کنید، خودتان می روید دنبال این که عزت نفس تان را تقویت کنید در اولین قدم، ما راهنمایی تان می کنیم و چند پیشنهاد برای عزت نفس دار شدن شما می دهیم:
    ● به خود احترام بگذارید
    شما یک آدم محترم و مهربان هستید! پس لطفا این قدر با خودتان بد برخورد نکنید کمی مهربان باشید و برای خودتان ارزش قائل شوید. هر رفتاری را انجام ندهید که دیگران به خودشان اجازه بی احترامی به شما را بدهند، هر کاری را قبول نکنید که دیگران احساس کنند به به چه آدم هالویی! (هر کاری یعنی کارهای خلافکارانه) وقتی برای خود ارزشمند باشید ناخودآگاه حاضر نیستید هر جایی بروید یا با هر آدمی ارتباط داشته باشید و هر مدلی زندگی کنید.
    ● انتقاد درونی پر
    اگر می خواهید عزت نفس تان بالا برود. هی خودتان را با خاک یکی نکنید و تا یک شکست توی زندگی خوردید دیگر تمام توانایی ها و استعدادهای خود را زیر سؤال نبرید که من آدم بی عرضه ای هستم هیچ کاری از دست من بر نمی آید و... انتقادهای درونی پیامدهای خوبی ندارند چون باعث می شوند شما به خودتان اعتماد نکنید و برای هیچ کاری تلاشی نکنید. سعی کنید انتقادات درونی خودتان را کنترل کنید یعنی مثلا بگویید من نمره کمی گرفتم اما می توانم جبران کنم و...
    ● توانایی ها و محدودیت های خود را بپذیرید
    آدم هایی که عزت نفس پایینی دارند یک ذره بین برداشته اند و گذاشته اند روی محدودیت ها و ناتوانی های خود و دائم غصه می خورند که چرا مثلا پولدار نیستند، چرا زیبا نیستند و... بعد همه استعدادها و توانایی های خود را نادیده می گیرند در حالی که می توانند درس بخوانند یا می توانند نجار و شاید هم یک نقاش خوبی شوند و شاید هم... خلاصه این را داشته باشید که همه آدم ها، در همه زمینه ها نمی توانند موفق شوند، وقتی این جوری نگاه کنید نه تنها خودتان را ترور نمی کنید بلکه امیدوار هم می شوید.
    ● در فعالیت های جمعی شرکت کنید
    فکر نکنید که دست و پا چلفتی تشریف دارید و نمی توانید کاری بکنید برای قدم اول سعی کنید در فعالیت های جمعی مدرسه، دانشگاه یا محل کارتان شرکت کنید و اگر شده حتی یک مسئولیت کوچک قبول کنید. همین قبول مسئولیت به شما توان و انگیزه تلاش کردن می دهد و باعث می شود که شما خودتان را آدم مفیدی بدانید که این در بالا رفتن عزت نفس بسیار تأثیرگذار است.
    ● خود را ببخشید
    اگر اشتباهی کردید و یا یک کار را درست انجام ندادید جان ما چند سال توی جو عذاب وجدان نمانید و سعی کنید به جای غصه خوردن و خودتان را لعن و نفرین کردن برای جبران آن کاری بکنید. وقتی خودتان را ببخشید احساس بزرگواری می تواند به رشد شخصیت تان کمک کند و بعد دیگران را هم به خاطر اشتباه تان ببخشید، این بخشیدن ها به شما عزت نفس می دهد.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:06.

  18. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #950
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض هوش ایرانی

    مهاجرت نخبگان تنها سبب کاهش میانگین ضریب هوشی ملل نمی شود، بلکه این کشورها را از نوابغ تهی می سازد.
    اعلام میانگین ضریب هوشی ۸۴ برای ایرانی ها، سبب تعجب بسیاری از نخبگان ایران گردید. عده ای با انکار این آمار درصدد اعتراض به آن برآمده اند، اما برای اینجانب، این آمار هیچ گونه جای تعجبی نداشت، زیرا این موضوع را در سال ۱۳۷۹ در سخنرانی در سازمان مدیریت و برنامه ریزی تحت عنوان نظریه ترقیق هوشی(Intellectual Dilution) پیش بینی کرده بودم. در این مقاله به اختصار علل افت میانگین ضریب هوشی در کشور را بررسی خواهم کرد و سپس به راهکارهای مقابله با این رخداد تلخ خواهم پرداخت.
    ● ضریب هوشی چیست و اهمیت آن در چیست؟
    ضریب هوشی IQ یک نسبت است که از تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی ضربدر صد به دست می آید. اگر سن عقلی با سن تقویمی یکسان باشد، ضریب هوشی صد می شود ولی در بعضی مواقع در بعضی افراد سن عقلی بیشتر می شود که این فرد هوشی بیشتر از سایر افراد دارد.
    برای به دست آوردن سن عقلی راه های زیادی وجود دارد و معمولا کارشناسان از تست های خاصی استفاده می کنند که جنبه های مختلفی مانند تشخیص الگوها، قدرت حافظه کوتاه مدت، استفاده فرد از واژه ها، سرعت محاسبه فرد، درک روابط یا جبر، اطلاعات عمومی، محاسبات ریاضیات، درک فضایی، منطق و املا را ارزیابی می کند.
    اخیرا در مورد صحت نتایج آزمون های هوش متداول شبهات زیادی وارد شده است. انجمن روان شناسی آمریکا در سال ۱۹۹۵ هوش را به عنوان «توانایی فهم مسایل پیچیده، انطباق موثر با تغییرات محیطی، یادگیری به دنبال تجربیات، استفاده از اشکال مختلف استدلال و فایق آمدن بر مشکلات از طریق تفکر» تعریف کرده است.
    این انجمن بر این موضوع تاکید دارد که آزمون های متداول هوش به هیچ وجه توانایی سنجش چنین سازه انتزاعی پیچیده ای را ندارد. مطالعات متعدد، ارتباط مثبت و قوی بین ضریب هوشی با موفقیت تحصیلی، میزان درآمد، سطح سلامت، طول عمر و سطح اجتماعی و ارتباط منفی و قوی با بی کاری و ارتکاب جرایم را نشان داده است. به این ترتیب موضوع ضریب هوشی پایین یا افت ضریب هوشی و در مقابل آن سازوکارهای ارتقای ضریب هوشی به یک مقوله راهبردی اجتماعی و اقتصادی در بسیاری از کشورها تبدیل شده است. به این ترتیب دستیابی به میانگین ضریب هوشی بالاتر یکی از ابزار توسعه و به طور هم زمان یکی از دستاوردهای مهم توسعه محسوب می گردد.
    ● ضریب هوشی اقوام و ملل
    مطالعات فراوانی روی تفاوت متوسط ضریب هوشی در کشورهای مختلف صورت گرفته است. میانگین ضریب هوشی در آمریکا و انگلستان حدود ۱۰۰ است. این عدد برای شهروندان ژاپنی، چینی، کره ای، هنگ کنگی و تایوانی ۱۰۵ و برای ترکیه، کشورهای خاورمیانه و جنوب آسیا بین ۷۸ و ۹۰ و برای کشورهای آفریقایی پایین تر از صحرای آفریقا بین ۶۵ تا ۷۵ است. در این میان کشور ما ایران با ضریب هوشی متوسط ۸۴ رتبه ۹۷ را بین ۱۸۵ کشور جهان دارا می باشد. هوش یک سازه انتزاعی مولتی فاکتوریال محسوب می شود و هنگامی که صحبت از تفاوت ضریب هوشی بین دو فرد می شود تفاوت های ژنتیکی، تفاوت های محیط فیزیکی، تفاوت های محیط روانی و تفاوت های آموزشی به خصوص در دوران کودکی می تواند توجیه کننده تفاوت ضریب هوشی باشد، اما هنگامی که با تفاوت میانگین ضریب هوشی میان دو کشور یا دو نژاد مواجه می شویم قایل شدن به تفاوت ژنتیکی، به نوعی به معنای وجود نژاد برتر (ژن برتر) است.
    در واقع در توجیه تفاوت ثروت ملل در طول تاریخ توجیهات زیادی آورده شده است.منتسکیو (۱۷۴۸) آب و هوای معتدل را مهم ترین علت برای ثروت ملل می دانست، آدام اسمیت (۱۷۷۶) مهارت های انسانی، تخصص گرایی و وجود یک بازار آزاد را عامل اصلی توسعه فرض می کرد، توماس مالتوس در سال ۱۸۱۷ شناسایی عوامل موثر بر فقر و ثروت ملل را مهم ترین چالش پژوهشی در حوزه اقتصاد سیاسی می داند. دیوید لاندز و ساموئل هانتینگتون عوامل فرهنگی (سخت کوشی، نظم، آرمان های بزرگ، همگرایی اجتماعی، احترام به کار، ارزش قایل شدن برای تحصیلات) را مهم ترین عامل موفقیت و ثروت ملل می دانند. در این میان یکی از جنجال برانگیزترین دیدگاه ها توسط ریچارد لین (۲۰۰۲) مطرح شده است، ریچارد لین ریشه های ثروت و فقر ملل مختلف را در هوش و استعداد ذاتی آنان می داند و قایل به برتری ژنتیکی بعضی از اقوام و نژادها در مقایسه با سایرین است. موضوع ژن برتر و نژاد باهوش تر موضوعی است که در طول تاریخ به کرّات از سوی گروه ها و رهبران نژادپرست (مانند نازی ها و صهیونیست ها) اعلام شده است، اما تاکنون هیچ یک از شواهد ارایه شده نتوانسته است برتری هوشی یک قوم یا نژاد نسبت به سایر اقوام را به تفاوت های ژنتیکی مابین آنان نسبت دهد.
    جدای از عوامل ژنتیکی، عوامل محیطی متعددی روی ضریب هوشی تاثیر می گذارد وضعیت تغذیه ای به خصوص در دوران کودکی، استرس ها و تروماهای روانی، فقر عاطفی و ارتباطی و کمیت و کیفیت تحصیلات همگی بر ضریب هوشی تاثیر می گذارند. به عنوان مثال، نوزادانی که از شیر مادر محروم اند ضریب هوشی کمتری دارند. ضریب هوشی کودکان مبتلا به کم خونی ۵ تا ۱۰ درجه کمتر از حد طبیعی برآورد شده است. کمبود ید نیز باعث کاهش آموزش پذیری کودکان شده و ضریب هوشی آنها را به میزان ۵ تا ۱۳ ( در موارد کمبود شدید ید تا ۳۰ درجه، فوروارد کننده!) امتیاز کم می کند. به این ترتیب می توان در نظر گرفت که فقر و ضریب هوشی پایین هر یک دیگری را تشدید می کنند و یک چرخه معیوب را تشکیل می دهند. این امر بخشی از ضریب هوشی پایین در کشورهای آفریقایی و جنوب آسیا را توجیه می کند.
    ● مهاجرت نخبگان و ضریب هوشی
    مهاجرت انتخابی نخبگان اثری مخرب بر توسعه ملل می گذارد. بدیهی است که بار توسعه و پیشرفت جوامع بر دوش هوشمندان و نخبگان هر جامعه ای است. حال وقتی در یک جامعه شرایط به گونه ای باشد که نخبگان در گذر زمان آن را ترک می کنند، نه تنها خروج آنها مستقیماً جامعه را متاثر می کند، بلکه در دراز مدت، ذخیره ژنتیکی کشور را نیز فقیرتر می کند و در نسل های آتی، روند انتقال ضرایب بالای هوشی به «نسل های آینده» با اختلال مواجه می شود. این امر در مورد کشور اسکاتلند طی بیش از نیم قرن به دقت مطالعه شده است. از اوایل قرن بیستم، هر ساله تعداد زیادی از افراد تحصیل کرده اسکاتلندی به انگلستان مهاجرت می کنند. درصد متوسط مهاجرت سالانه تحصیل کردگان دانشگاهی از اسکاتلند به انگلستان ۲/۱۷ درصد و ضریب هوشی متوسط این مهاجران ۱/۱۰۸ می باشد. این موضوع سبب شده است که میانگین ضریب هوشی اسکاتلندی ها به طور متوسط در هر نسل یک امتیاز نسبت به نسل قبل کاهش پیدا کند و اسکاتلندی ها در اواسط قرن بیستم به کم هوش ترین ملت اروپایی (با میانگین ضریب هوشی ۹۷) تبدیل شدند. در واقع، یک نخبه علمی یا اقتصادی که از کشور خارج می شود، تنها دانش و استعداد فردی یا مقداری ثروت مادی از کشور خارج نمی کند، بلکه ژن های نخبگی و کارآمدی را نیز با خود می برد تا نسل های بعدی او در خارج از کشور مادری از آن بهره مند شوند و جوامع میزبان شان را از آن بهره مند سازند وضعیت کشور ما ایران در میان کشورهای در حال توسعه مشابه وضعیت اسکاتلند در میان کشورهای توسعه یافته است. بر اساس آمار صندوق بین المللی پول، ایران با ضریب مهاجرت ۱۵ درصد، رتبه اول را در میان ۶۱ کشور توسعه نیافته و در حال توسعه دارا می باشد و می توان تخمین زد که در طی سه دهه اخیر حداقل سه واحد از ضریب هوشی متوسط ایرانی ها صرفا به سبب مهاجرت کاهش پیدا کرده است.
    مهاجرت نخبگان تنها سبب کاهش میانگین ضریب هوشی ملل نمی شود، بلکه این کشورها را از نوابغ تهی می سازد. با نگاهی به فهرست اسامی افرادی مانند لئوناردو داوینچی (ضریب هوشی۲۲۰)، گوته (۲۱۰)، پاسکال (۱۹۵)، نیوتن (۱۹۰)، لاپلاس (۱۹۰)، ولتر (۱۹۰)، دکارت (۱۸۵)، گالیله (۱۸۵)، کانت (۱۷۵)، داروین (۱۶۵)، موزارت (۱۶۵)، بیل گیتس (۱۶۰)، کوپرنیک (۱۶۰) و اینشتین (۱۶۰) به سادگی درمی یابیم که توسعه دانش بشر در طول تاریخ بیش از هر چیز مرهون افراد نابغه می باشد. نوابغ همان کسانی هستند که توان حل پیچیده ترین مشکلات یک کشور را دارا می باشند و مسوولیت راهبری کشور را در وضعیت های بحرانی بر عهده دارند. تاثیر نوابغ روی توسعه جوامع به حدی است که می توان عبارت معروف «ملتی که قهرمان ندارد هیچ چیز ندارد» را با جمله «ملتی که نوابغ را در راس مدیریت خود ندارد، به هیچ جا نخواهد رسید» جایگزین کرد.
    ● کنترل موالید و ضریب هوشی
    بررسی های متعدد ارتباط بین هوش و تحصیلات و همچنین ارتباط میان تحصیلات و تبعیت از سیاست های کنترل موالید را به اثبات رسانده است. ضریب هوشی متوسط ۲۰ درصد پرهوش جامعه حدود ۱۱۵ و ضریب هوشی متوسط ۲۰ درصد کم هوش جامعه حدود ۸۵ می باشد. اگر فرض کنیم که میزان زاد و ولد در گروه کم هوش جامعه تنها ۳۰ درصد بیش از میانگین جامعه و میزان زاد و ولد در گروه پر هوش جامعه ۳۰ درصد کمتر از میانگین جامعه باشد، میانگین ضریب هوشی نسل دوم از محاسبه زیر به دست می آید:
    (۰.۲x۱.۳x۸۵) + (۰.۶x۱x۱۰۰) + (۰.۲x۰.۷x۱۱۵) = ۹۸.۸
    به این ترتیب می توان انتظار داشت که میانگین ضریب هوشی هر نسل ۱.۲ امتیاز از میانگین ضریب هوشی نسل قبل کمتر شود.
    تحلیل فوق به خوبی می تواند آمار توصیفی ارایه شده از سوی نهادهای بین المللی را توجیه نماید، اما اصلاح این وضعیت نیازمند اتخاذ رویکردی مداخله ای و همه جانبه است. اتخاذ تمهیدات و سیاست های علمی برای فقرزدایی و مقابله با شکاف رو به فزونی طبقاتی، توجه به مدیریت عوامل خطرزای سلامت و عوامل اجتماعی موثر بر سلامت، حمایت و مدیریت علمی نخبگان و تلاش برای متوقف و معکوس نمودن سیر مهاجرت نخبگان و بازنگری علمی سیاست های کنترل جمعیت تنها بخشی از رژیم درمانی ملتی است که به تدریج هوش خود را از دست می دهد.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:07.

  20. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •