تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 95 از 640 اولاول ... 4585919293949596979899105145195595 ... آخرآخر
نمايش نتايج 941 به 950 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #941
    داره خودمونی میشه schizophrenic's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    22

    پيش فرض

    مرز گمشده
    ریشه ی روشنی پوسید و فرو ریخت
    و صدا در جاده ی بی طرح فضا می رفت
    از مرزی گذشته بود
    در پی مرز گمشده می گشت
    کوهی سنگین نگاهش را برید
    صدا از خود تهی شد
    و به دامنه کوه اویخت :
    پناهم بده تنها مرز اشنا پناهم بده
    کوه انتظاری نوسان داشت
    نگاهی در راه مانده بود
    و صدایی در تنهایی می گریست

  2. #942
    داره خودمونی میشه schizophrenic's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    22

    پيش فرض

    [FONT='Tahoma','sans-serif']یک نفر هست که از پنجره‌ها
    نرم و آهسته مرا می‌خواند
    گرمی لهجه بارانی او
    تا ابد توی دلم می‌ماند
    یک نفر هست که در پرده شب
    طرح لبخند سپیدش پیداست‌
    مثل لحظات خوش کودکی‌ام‌
    پر ز عطر نفس شب‌بوهاست‌
    یک نفر هست که چون چلچله‌ها
    روز و شب شیفته پرواز است
    توی چشمش چمنی از احساس
    توی دستش سبد آواز است
    یک نفر هست که یادش هر روز
    چون گلی توی دلم می‌روید
    آسمان، باد، کبوتر، باران‌
    قصه‌اش را به زمین می‌گوید
    یک نفر هست که از راه دراز
    باز پیوسته مرا می‌خواند
    [/FONT]

  3. #943
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    نزار باور کنم تنهای تنهام
    نمیخوام با کسی غیر از تو باشم
    میخوام از خوابی که لحظه اش، به ساله
    برای دیدن روی تو پاشم
    اگه تو باشی و دنیا نباشه
    میشه با تو همه دنیا رو حس کرد
    همه دنیا بیاد و تو نباشی
    دلم دق میکنه با این همه درد
    تمام زندگیم و زیر رو کن
    که بی تو دلخوشی هام هم گناه
    خودت باش و منو دیونگی هام
    فقط با تو دل من رو به راه
    بزار باور کنم اینو که با عشق
    حقیقت میشه تو افسانه باشه
    میشه افسانه ها رو زندگی کرد
    اگه حق با من دیونه باشه

  4. #944
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    چه بی حوصله

    می گذرم

    ازخیر ثانیه ها:

    انگار نه انگار که

    روز،

    انگار

    نه انگار که

    من!



    کتایون آموزگار

  5. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #945
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    دیشب در هذیان هایم

    نام تو را صدا می کردم.

    می ترسم مادرم فهمیده باشد

    مردی را دوست می دارم

    که حتی نگاهم نمی کند.

  7. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #946
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    غبار به غبار راه لعنت شده را

    پشت سرت از سر می گذراندم

    یک قدم مانده به رسیدن

    از بودنت رخت بسته و

    از دلدادنت دست شستی


    وقتی چیزی برای مقصد نامیده شدن ندارم

    هر چهار سوی این راه ناتمام

    به تو نمی رسند !

  9. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #947
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    تو نمی دانی

    واژه هایت از عشق که می نویسند

    از انتظار که خسته نمی شوند

    بر کج و تاب کاغذ و میز که می لغزند و

    از گونه های من فرو می ریزند

    اینجا همه چیز چه تنها تر

    و چه شاعر تر می شود

  11. #948
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    گلدان ياس پنجره مان

    چشم به دستان من دوخته است

    نمی داند انگار

    روزی که رفتی

    دست نوازشم را حتی

    با خود بردی

  12. #949
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
    پرشی دارد اندازه عشق
    زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
    زندگی بعد درخت است به چشم حشره
    زندگی تجربه شب پره در تاریکی
    زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
    خبر رفتن موشک به فضا
    لمس تنهایی ماه فکر بوییدن گل در کره ایی دیگر
    زندگی شستن یک بشقاب نیست
    زندگی گل به توان ابدیت
    زندگی ضرب در ضربان دلها
    زندگی هندسه ساده یکسان نفس هاست

    و نترسیم از مرگ
    مرگ پایان کبوتر نیست
    مرگ وارونه یک زنجره نیست
    مرگ در ذهن اقاقی جاریست
    مرگ در آب وهوای خوش اندیشه نشیمن دارد
    مرگ با خوشه انگور می آید به دهان
    مرگ در حنجره سرخ گلو می خواند
    مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
    مرگ گاهی ریحان می چیند
    مرگ گاهی ودکا می نوشد
    مرگ در سایه نشسته به ما می نگرد
    و همه می دانیم
    ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است

  13. #950
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    قاصدك ؛
    روزي باد مرا خواهد برد...
    ميان دشت ساكت آرزوها رهايم مي كند ؛
    و من پرسه زنان از ميان كوچه باغهاي خاطرات قدم خواهم زد...
    چشمانم را همچون شمعي نيمه افروخته
    در مسير باد قرار مي دهم..

    آغوشم رو به دشت میگشایم

    و منتظر مي مانم تا نگاهم خاموش شود

    و براي هميشه ارام گیرم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •