خدای تبارک و تعالی را سپاس که نعمت بر بندگان خویش تمام کرد ، خدایگان حاج مهدی را بر ما جمعیت اسپمر ها
سروری بداد که شاگردی وی کنیم و عمر خویش به بطالت نبریم .
حاج مهدی را گر به بهشت برند و روزیش نهند و ایشان را حوری و پری ندهند و گویند که حوریان به جهنم برده ایم که ز دست شما در امان باشند . استاد را میل عزیمت به جهنم باشد یا بهشت ؟
ز خادمان و غلامان ایشان چون یکی آب زیر کاهی رفته و دست بر لیست استاد برد . استاد را چه حال باشد؟
شبی با فرغون خویش به در خانه معشوقه برفتم و نیک منتظر بماندم که معشوق ز ره رسد و ایشان به توبره اندازم و بر فرغون نهم و الفرار ،از قضا دایی ایشان ز ره بیامد و ما دایی ندیده !! در انتظار .
پرسید به این دیار تو را چه روی داده که اینچنین با گردن کج دیده بر در آن خانه نهادی ؟ ماجرا بگفتیم و تا بشنید مشتی بر چانه مان بخواباند و ناسزا بگفت که گه خوری و ....
حال ما را مسئله این چه کنیم که دل در اسارت معشوق است و دایی دم در ؟
عمری خدمت شاهان کردیم و عمری به ملایان و نیک بدیدیم که عمر همه به تباهی برفت . و این عمر باقی را چه کنیم ؟
حاجی را با صادق هدایت مراوده ایی بوده است ؟
اهل اسپم را چگونه بدیدید؟ و ز ایشان کدام خصلت نیک بود ؟ و کدامین ناپسند ؟ و به چه روی به کسرت اسپمرها در آمدید ؟
گر ز دیار خویش بیرونتان کنند و خانه بر سرتان ویران شما به که پناه برید ؟
آن را که ما شناسیم و شما شناسید و دگران نشانسند و به قلب شماست چگونه گزیدید؟ و به چه افعالی ؟
چون است که موسی با مشت بر صورت قانون نانوای فرعون زد و ایشان بمرد؟
ز پیمبران موسا را خدای بسیار نعمت بداد و به قران نام برد
گویند ز باب غضبش بود که چون غضبناک می شد مشت بر دهان دشمن می کوفت و این به چه روی است ؟
چون مراد دل برنیاید بی بی دوباره بیاید