تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 94 از 934 اولاول ... 4484909192939495969798104144194594 ... آخرآخر
نمايش نتايج 931 به 940 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #931
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    بذار باور کنم با من می مونی تموم لحظه های زندگیتو
    بذار مثل یه سایه با تو باشم، بذار باور کنم دلبستگیتو

    بذار تا قصه ی عشقم بمونه هنوزم توی ذهن این زمونه
    نذار باور کنم چیزی نمونده از اون رویای شیرین شبونه


    بذار تا دلخوشی های گذشته هنوزم در کنار من بمونه
    بذار باور کنم با بودن تو غم تنهاییام، تنها می مونه


    بذار دنیا اگه همراه من نیست تو اما پا به پای من بمونی
    بذار فردا اگه من رو نمی خواد تو از من شعر فردا رو بخونی

    بذار با تو ترانه جون بگیره، تموم واژه هام رنگه تو باشه
    بذار باور کنم میتونه این شعر ازین مرداب بی وزنی رهاشه

    بذار با بودنت آروم بگیره همه دردای قلب خسته ی من
    بذار دستای گرمت مرهمی شه واسه زخم عمیق دل سپردن


    بذار تا آخر این جاده باشم همیشه همسفر با خاطراتت
    نذار باور کنم لایق نبودم که باشم من مرید اون نگاهت

    بذار تا در خیال تو بمونم اگه حتی فقط این یک خیاله
    بذار باور کنم با من می مونی اگه حتی خیالش هم محاله

  2. #932
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    گم‌ترین پیدایی، دوری و اینجایی
    من که با تو هستم، تو چرا تنهایی
    با همه دوری ما، این‌همه فاصله‌ها
    همه‌جا سرشار است، از هوایت اینجا
    گل من، گوهر من، کاش اینجا بودی
    جان من، جوهر من، کاش اینجا بودی


    "اردلان سرفراز"

  3. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #933
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    به سنگى سرد
    چشم بخشيدند

    در تو
    خيره شد و
    گداخت و
    تابيدن گرفت

    امروز اما
    همه از ياد برده اند
    كه خورشيد
    يعنى عاشق

  5. این کاربر از M A R S H A L L بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #934
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    زندگي زيباست حتي اگر کور باشي
    خوش آهنگ است حتي اگر کر باشي
    مسحور کننده است حتي اگر فلج باشي
    اما بي ارزش است اگرثانيه اي عاشق نباشي...
    عشق حيات عاشق را تشکيل مي دهد وگرنه معشوق بهانه است

  7. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #935
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    اگر باران بودم ،آنقدر مي باريدم تا غبار غم از دلت بردارم
    اگر اشك بودم ، مثل باران بهاري به پايت مي گريستم
    اگر گل بودم شاخه ايي از وجودم را تقديم وجود عزيزت ميكردم
    اگر عشق بودم ،آهنگ دوست داشتن را برايت مي نواختم
    ولي افسوس كه نه بارانم ،نه اشك ،نه گل و نه عشق
    اما هر چه هستم دوستت دارم

  9. #936
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.


    براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.


    براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن .


    براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير .


    براي عشق وصال كن ولي فرار نكن .


    براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن .


    براي عشق بمير ولي كسي رو نكش .


    براي عشق خودت باش ولي خوب باش

  10. #937
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    امشب اي زيبا ترين روياي من


    گل کن از سر شاخه لالاي من


    در سراب خواب من سبزينه نيست


    خسته شد تصويرم و آيينه نيست


    بسکه تنها سوخت در تب شعر من


    سکته خواهد کرد امشب شعر من


    آخر اي شب من شبيه بيشه ام


    رحم کن نيلوفري بي ريشه ام


    گوشوار حسرتم گوشم بده


    آه سر گردانم آغوشم بده


    زادگاه من درخت بيد بود


    سال ها همسايه ام خورشيد بود


    شاپرک بودم مرا پرواز برد


    هر پرم را يک نسيم ناز برد


    مثل همسالان شبنم زاد خود


    پر کشيدم من هم از مياد خود


    ناگهان در نور عزلت واشدم


    سايه ام ترسيد و من تنها شدم


    چشم واکردم زمانم رفته بود


    قايق رنگين کمانم رفته بود


    پوپک من از نيستانها گذشت


    کهکشانم از بيابانها گذشت


    اينک اي شب من گياه خسته ام


    در تب آيينه آه خسته ام


    با گياهان همزباني مي کنم


    سور ها را مهرباني مي کنم


    غربت قشلاق دارد راه من


    حسرت ييلاق دارد آه من


    آخر اي شب سايه من ساز نيست


    سينه سرخم لانه ام نيزار نيست


    دفن کن در خاک خود درد مرا


    سايه اي ده ابر ولگرد مرا


    سال ها انديشه ام خيزش نکرد


    کوهسار روح من ريزش نکرد


    ني لبک ها مرد در مرداب من


    سر نزد نيلوفري از خواب من


    اينک اي شب در تو لب وا مي کنم


    با تو شبنم را تما شا مي کنم


    اي شب آوار نگاه من تويي


    دورگرد شهر آه من توي


    باز کن از دانه روحم سبوس


    منتشر کن در نگاهم آبنوس


    نردباني شو براي ناز من


    آستاني باش بر آواز من


    ياس باراني کن تن خواب مرا


    شبنم افشان سطح مهتاب مرا


    در خيال من گل سوري بکش


    روي نازک بالي ام توري بکش


    من غبار ره نشين تربتم


    دوره گرد کوچه هاي غربتم


    چکه هايي از چکاوک با من است


    لهجه اي از لهن پوپک با من است


    روح مي رويد زخاک رويشم


    گل تنين مي افکند در گويشم


    اي شب آتش زن به جان کوه من


    شعله شو در بيشه اندوه من


    اي به عرفان عبادت آشنا


    وي برسم استعارت آشنا


    با تو هستم اي گل همزاد من


    اي گياه رسته در ميلاد من


    با تو اي جسمي که روحت دور نيست


    با تو اي جاني که چشمت دور نيست


    اي که نيلوفر نشين تن تويي


    اي که روح عارف سوسن تويي


    اي که مي ايي ز بالاهاي من


    اي داري بوي فرداهاي من


    من تو را در باغي از آهنگ ها


    ميبرم تا برکه اي از رنگها


    ميدمم آيينه در اندام تو


    مي گذارم خله اي در نام تو


    من تو را مهمان عادت مي کنم


    روي آوازت عبادت مي کنم


    نيست بالي از کبوتر پاکتر


    نيست زخمي از شقايق چاکتر


    من به پژواک تو پاسخ مي دهم


    من به تصويرت تناسخ مي دهم


    آغلي مي سازم از آغوش تو


    آبشاري مي شوم بر دوش تو


    لاله پر چين مي کنم بر دامنت


    پونه خواهم کاشت در پيراهنت


    صد سبد توت از لبت خواهم چشيد


    در نگاهت فصلها خواهم وزيد


    در من اي بانوي تالار سفال


    آتشي افروز از عود خيال


    در بروي حيرت من باز کن


    روبروي خاطراتم ناز کن


    من به آوازي در آبي ها خوشم


    من به رقص با شرابي ها خوشم


    زادگاهم خاک پندارمنست


    زيستن در خواب ها کار من است


    وهم هم در دور دست باد هاست


    وهم من بالا تر از شمشاد هاست


    من بميرم مي چکد الهام تو


    قبر من چک مي شود با نام تو


    مي دهد خورشيد از شلاق تو


    شيهه نور است در اشراق تو


    معرفت مي بارد از چشمت مدام


    مي درخشد اندرونت از طعام


    من تو را در فصل شبنم ديده ام


    از چکاوک ها تو را پرسيده ام


    چشم تو در مرتعي از ناز بود


    ديدگانت بر شقايق باز بود


    من هراس خويش را پر داده ام


    عشق را در جان خود سر داده ام


    تا تنم همرنگ چشمانت شود


    تا وجودم عين عرفانت شود


    من تو را مي خواهم اي مسخ قشنگ


    من تو را مي جويم اي آنسوي رنگ


    شعر من در چشم تو جاري شده


    ديدگانم با تو گلکاري شده


    کاشفم شو کاشفم شو زير خاک


    ناجي ام شو از زمين اي دست پاک


    خم شو و اشک عقيمم را ببوس


    کودکي هاي يتيمم را ببوس


    من نمي گريم مگر نازم کني


    ساکتم من تا تو آوازم کني


    امشب اندوه مرا آغوش کن


    ارتعاش بودنم را گوش کن


    تا چکاوک ها دلم را سر کشند


    تا قناري ها هوشم را پر کشند


    من از اين خر خاکيان بيگانه ام


    دوستار پاکي و پروانه ام


    جسم من تعميري دست خم است


    استخوان روح من از گندم است


    من ز استغناي بودن آمدم


    از نيستان سرودن آمدم


    بر لب من خوشه ها تابيده اند


    حوريان در چشم من خوابيده اند


    بوسه پاک مرا حاشا مکن


    بکربکرم از لبم پروا مکن


    بي تو لحن گل نمي داند دلم


    خط شبنم را نمي خواند دلم


    من ز زيبايي تورا خم کرده ام


    نيمه ام را در زمين گم کرده ام


    اي تن زيبا روانم کن به خويش


    اي مجسم نيمه جانم کن به خويش


    اي طنين مرمرين ب ا من بيا


    تا سرود آخرين با من بيا


    اي صبور پاک اي نور لطيف


    اي گل پروانه اي بال ظريف


    اي هراس پاک اي ترس نجيب


    اي بلوغ من در اين عشق عجيب


    اي تمام عشق جاري در تنت


    وي بهار مهرباني دامنت


    اي گل مرطوب آهم را ببخش


    خيرگي هاي نگاهم را ببخش


    اي ميان ناگهان ها ناپذير


    در کجاي شب تو را بايد چشيد


    اي گل خالص به قعر خون مرو


    اي تلاوت از تنم بيرون مرو


    اي گل آتش شقايق سوز باش


    اي تب ديروز من امروز باش


    اي ظهور آخرين آغاز شو


    اي گل موعود نرگس باز شو


    بي تو آتش اضطرابم مي دهد


    بي تو تنهايي عذابم مي دهد


    بي تو من آلاله اي آواره ام


    خسته اي در سنگلاخ خاره ام


    بي تو لحن زنده ماندن مبهم است


    بي تو رفتار سرودن مبهم است


    بوسه اي شو بر لبان خوني ام


    من همان خونياگر مقدوني ام


    بوسه راه خانه تو تا من است


    بوسه رقص روح در جشن تن است


    بوسه استنساخ گل در نام ماست


    بوسه تنها غنچه ی اندام ماست


    ظهر خوابيدم دلم بي کينه بود


    بوسه اي شفاف در آيينه بود


    تو نبودي اي بهار پونه ام


    اشک آمد بوسه زد بر گونه ام


    بي تو ما يک نسل زنبق خواره ايم


    بي تو ما لولي وشان آواره ايم


    اي لب شبنم تنم را تر مکن


    من گلي بکرم مرا پرپر مکن


    من تنم بوي زيارت مي دهد


    روح در چشمم بشارت مي دهد


    دوست دارم سايه باشم زير بيد


    تا بريزم روي گلهاي سپيد


    دوست دارم اسب باشم در غبار


    زير پاي عارفان سر بدار


    سر گذارم روي دامان گلي


    خون بريزم در فغان بلبلي


    دوست دارم سرگل آواز را


    غنچه بازي هاي فصل ناز را


    دوست دارم منقرض گردد تنم


    روح باشد دکمه پيراهنم


    گوش کن قلب مرا اي همنفس


    من نمي بويم گل سرخ هوس


    من تو را با غنچه ها آراستم


    من بهار بوسه ام را خواستم


    لب شدم يا مي شدم يا خم شدم


    من تو را صد بار در خود گم شدم


    روح تو لغزيد هر شب بر تنم


    من تو شد صد بار در پيراهنم


    بي تو بودن پوچي و بيهودگيست


    سايه دامان تو آسودگيست


    کاش مي مردم شبي مدهوش تو


    در ميان اندکي آغوش تو


    من نه مشعل من نه آتش خوانده ام


    من دو دفتر عشق سرکش خوانده ام


    اي گل گيلاس ها در گوش تو


    اي تمام عشق در آغوش تو


    زندگي يعني طلوع روي تو


    زندگي يعني گل گيسوي تو


    بي تو در من خواهش ديدن کجاست


    بي تو احساس پرستيدن کجاست


    ما به يکديگر شدن سر مي زنيم


    ما به اوج روح هم سر مي زنيم


    عشق تو از عصر آتش با من است


    تا ابد اين اسب سر کش با من است


    پس لبالب از تو بايد بود و بس


    زير چتر زلف تو آسود و بس


    دوست دارم باز باشد راه راز


    تا نماند نيمه ما در نماز


    تب کنم در داغ عشق لاله اي


    بوته مريم شوم در هاله اي

  11. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #938
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض


    شيرواني سرخ عشق را كه نساختيم
    بادگير احساست نيز قد علم نكرد
    لااقل بيا
    براي دوپرنده اي كه در روياهايمان جدا افتاده اند
    آشيانه اي نقاشي كنيم
    قول ميدهم برايشان شعر تازه اي بگويم
    قاب گرفته در روياي مشتركمان
    و نصب شده بر طرح آشيانه اي كه بايد سهم ما مي شد .
    بي انصافي تو بود كه پرنده ها جدا ماندند
    بي انصافي تو بود كه نخواستي
    براي شب هاي باراني و بي چتر دنبال سقفي باشي
    و لجبازي من كه نخواستم هيچ كس جز تو
    بناي خانه عشقم باشد
    حالا كه دست هايت چتر نمي شوند
    حالا كه نگاهت ستاره نمي بارد
    حالا كه خانه اي براي ما شدن نداريم
    از كاغذ شعرهايم اتاقي مي سازم
    تا آوار تنهايي بر سرت نريزد
    و آرامش خيالت ،‌خيس اشك هايم نشود

  13. این کاربر از M A R S H A L L بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #939
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    سخن از عشق می گویم
    چو خوشتر کلمه ای یا رب که خلا قش تو باشی
    ولی یارب تو می دانی که انسان های بی وجدان
    چو گرگی صورت انان
    برای خون مظلومان
    چه در ظاهر چه در پنهان
    زهر کاری دریغ وکوتهی
    هر گز نمی دارند
    پس این عشق و صداقت را بگو من با چه کس گویم ؟
    مگر در سنگ خارا اه اثر دارد ؟
    مگر یک فرد نابینا طبیعت را نظر دارد؟
    مگر در بین ما عصیانگری هم تیشه ای برنده تر دارد ؟
    اگر دارد نباید ریشه ها را از سر اندازد
    بلی انجا که طفلی بهر نانی چشم تر دارد
    واو پیراهن کهنهء مال پدر دارد
    نباید عشق را تفسیر بنماییم
    زنم مهر خموشی بر لب و از عشق بگریزم
    خوشا بر حال وی سوزم که ان خود عشق می باشد .

  15. #940
    اگه نباشه جاش خالی می مونه M A R S H A L L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    [Sin City]
    پست ها
    506

    پيش فرض

    روزگار اما وفا با ما نداشت
    طاقت خوشبختی ما را نداشت
    پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
    بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
    آخر این قصه هجران بودو بس
    حصرت و رنج فراوان بودو بس
    یار ما را از جدایی غم نبود
    در سرش مجنون عاشق کم نبود
    بر سر پیمان خود محکم نبود
    سهم من از عشق جز ماتم نبود
    با من دیوانه پیمان ساده بست
    ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
    بی خبر پیمان یاری را گسست
    این خبر ناگه پشتم را شکست
    آن کبوتر عاقبت از بند رست
    رفت و با دلدار دیگر عهد بست
    از غمش با دودو دم همدم شدم
    باده نوش غصه او من شدم
    مست و مخمور و خراب از غم شدم
    ذره ، ذره آب گشتم ! کم شدم
    عشق من از من گذشتی خوش گذر
    بعد از این حتی تو اسمم را نبر
    آخر این یکبار از من بشنو پند
    بر منو بر روزگارم دل نبند
    گرچه آب رفته باز آید به رود
    ماهی بیچاره اما مرده بود
    بعد از این هم آشیانت هر که هست
    باش با او ، یاد تو ما را بس است...!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •