تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 94 از 638 اولاول ... 4484909192939495969798104144194594 ... آخرآخر
نمايش نتايج 931 به 940 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #931
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    نقل:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    سلام گرامی...

    بسیار کار خوبی کردید... پیشنهاد این حقیر را هم پذیرفتید

    نقل:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    سلام گرامی...

    شعر زیبایی بود....

    این جا هیچ کس از شما انتظار شعر حافظ و نیما و سپری را ندارد...بسیار وقت لازم است تا اشعار پخته شوند... و قرار نیست این جا کسی از دیگری پوزش بخواهد

    __________________________________________________ ___________________

    صبح خيال داد ز كف آفتاب را
    رويا شكست شيشه شيرين خواب را
    با چشمه زلال بگو رفت آنكه داشت
    قدر صداي زمزمه پاي آب را
    از او بهشت هشت كتابست يادگار
    گل رفت و ما زكف ندهيم اين گلاب را
    سهراب سايه بود ولي در بهار عشق
    مي كاشت پشت پنجره ها آفتاب را
    سهراب نور بود ولي در تمام عمر
    از چهره بر نداشت حرير حجاب را
    در خلوت سكوت به خورشيد راه يافت
    افراشت بر فراز سحر شعر ناب را
    با رنگ گونه، گل را شكوه داد
    بر لوح جان سپرد گل انتخاب را
    گاهي به روي صفحه آب روان جوي
    تصوير مي نمود گذشت شباب را
    گاهي بگوش كوچك گلبرك مي سپرد
    نجواي دلخراش شب اضطراب را

  2. #932
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    امروز
    فرسوده بازگشتم از کار
    اما
    لبهای پنجره
    به پرسش نگاهم
    پاسخ نگفت
    و چهره بدیع تو
    از پشت میله های فلزی
    نشکفت
    امروز اتاقها
    مانند دره های بی کبک سوت و کور است
    بی خنده های گرم تو بی قال و قیل تو
    امروز خانه گور است
    گلزار پر طراوت قالی امروز
    بی چشمه سار فیاض اندام پک تو افسرد
    گلبوته های لادن نورسته
    وقتی ترا ندیدند
    که از اتاق خندان بیرون ایی
    لبخند روی لبهاشان مرد
    آن ختمی دوبرگه که دیروز
    در زیر پنجههای نجیب تو می تپید
    و آوار خک را پس می زد
    پژمرد
    امروز بی بهار سر سبز چشم تو
    مرغان خسته بال نگاهم
    از آشیانه پر نکشیدند
    و قوچ های وحشی دستانم
    در مرتع نچریدند
    امروز
    با یاد مهربانی دست تو خواستم
    با گربه خیال تو بازی کنم
    چنگال زد به گونه ام از خشم
    و چابک
    از دستم لغزید
    رفت
    امروز عصر
    گنجشک های خانه
    همبازیان خوب تو
    بی دانه ماندند
    وان پیر سائل از دم در
    ناامید رفت
    امروز
    در خشت و سنگ خانه غربت غمنکی بود
    و با تمام اشیا
    دیگ و اجاق و پنجره و پرده اندوه پکی بود
    دستم هزار مرتبه امروز
    دست ترا صدا کرد
    چشمم هزار مرتبه امروز
    چشم ترا صدا کرد
    قلبم هزار مرتبه امروز
    قلب ترا بلند صدا کرد
    آنگاه
    یک دم کلاف کوچه یادم را
    گام پر اضطراب تپش وا کرد

  3. #933
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    کودکیم به باید و نباید

    و تمام جوانیم گذشت به اما و اگر

    در غم ای کاش ها سوختم

    و چشم به راه شایدها

    به شمارش ثانیه ها نشسته ام...

    مگر زندگی غیر این است؟
    Last edited by دل تنگم; 01-05-2008 at 02:48.

  4. #934
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    می نویسم از تو و برای تو،


    بدون هراس از خوانده شدن،


    بگذار همه بدانند


    می نویسم برای تو،


    برای تویی که بودنت را


    نه چشمانم می بیند،


    و نه گوش هایم می شنود،


    و نه دستانم لمس می کند.


    تنها با شعفی صادقانه


    با دلم احساست می کنم ...


    عشق هست و دل و نور ...

    از اشک لبریزم مسافر


    که تو دوری


    و من


    همچنان سکوت هایی که کلام نمی شوند


    همچنان بغض هایی که فریاد نمی شوند


    همچنان تنهایی ای که تنهایی باقی می ماند.


    مسافر مهربان من:


    دل تنگم ...


    که نشنیدی و رفتی


    ندانستی و رفتی


    ندیدی و رفتی


    تمام ترانه هایم تو را فریاد می زنند و تو............


    غمی نیست ، می گذرد...


    تنهایی مرا بس است که در آن با همه غربت و بی کسی اش


    عشق هست


    و دل ...


    و نور ...

  5. #935
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    يادم مي آيد كه ديروزها
    چگونه دوستت داشتم
    چگونه اشتباهات بزرگت را
    به سادگي بادي كه مي وزد
    و جمع مي كند برگهاي مرده را
    مي بخشيدم
    امروز من چه ام شده است؟
    امروز من چه ام شده است؟
    تمام سخاوتم را از دست داده ام
    لبخندهايم
    مثل قاب عكس كهنه روي ديوار
    بوي ماندگي مي دهد
    نگاهم
    روي آنچه بود و ديگر نيست
    حسرت زده مانده است
    تو هستي
    من هستم
    چه چيز ديگري بايد اتفاق بيفتد تا اين دو جمله ساده را
    بفهمم؟؟؟

  6. #936
    پروفشنال آرسـام's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    شما کجاست؟
    پست ها
    932

    پيش فرض

    تو بودی و من بودم
    .................... تو رفتی و من هستم
    ............................................ ولی برای چه؟

  7. #937
    آخر فروم باز omid.k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Basin city
    پست ها
    2,500

    پيش فرض

    نمی دونم چرا اینجا نوشتن اسم اشعار رسم نیست
    یا برای کارها نامی انتخاب نمی شه
    من شروع می کنم و امیدوارم شما هم اشعارتون را از داشتن اسم محروم نکنید

  8. #938
    آخر فروم باز omid.k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Basin city
    پست ها
    2,500

    پيش فرض

    سوگ سرداب
    .........................

    هر ترانه بی نشانه .................. هر غزل با یک بهانه
    سرد سوزان زمانه ................... سوگ سرداب شبانه

    سبز زیبایی به مرداب ............... سرخی به سرخی زرتاب
    بزمی با حضور آفتاب ................ شاعری در قعر گرداب

    شبنمی در کنج دیوار ............... عشقی در راه دشوار
    کاتبی در مکتب یار................... زارعی در مرگ زار

    بی صدا در مزرعه .................. قاتلان در هلهله
    نو عروسی را به هجله ............ می برندش چو فرشته

    معبری بی رهگذر .................. منتظر بر یک خبر
    می زند لنگر به در .................. مانده اما بی ثمر

    چشم کور این زمانه ................ شور شعری عاشقانه
    می برد دستی به تیشه........... می زند سنگی به شیشه

    اینچنین نزدیک و دور ................ یاد زاری در عبور
    می کند فریاد زور ................... ظلم ظالم ره به گور

    ...........................................
    تقدیم به دوستم خوبم که فرموده بودند - غم ما رو بنو یس -

  9. این کاربر از omid.k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #939
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    سوگ سرداب
    .........................

    هر ترانه بی نشانه .................. هر غزل با یک بهانه
    سرد سوزان زمانه ................... سوگ سرداب شبانه

    سبز زیبایی به مرداب ............... سرخی به سرخی زرتاب
    بزمی با حضور آفتاب ................ شاعری در قعر گرداب

    شبنمی در کنج دیوار ............... عشقی در راه دشوار
    کاتبی در مکتب یار................... زارعی در مرگ زار

    بی صدا در مزرعه .................. قاتلان در هلهله
    نو عروسی را به هجله ............ می برندش چو فرشته

    معبری بی رهگذر .................. منتظر بر یک خبر
    می زند لنگر به در .................. مانده اما بی ثمر

    چشم کور این زمانه ................ شور شعری عاشقانه
    می برد دستی به تیشه........... می زند سنگی به شیشه

    اینچنین نزدیک و دور ................ یاد زاری در عبور
    می کند فریاد زور ................... ظلم ظالم ره به گور

    ...........................................
    تقدیم به دوستم خوبم که فرموده بودند - غم ما رو بنو یس -
    سلام دوست گرامی...

    بسیار سپاسگزارم

  11. #940
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    از عشق بگو

    آن لحظه كه چيزی آمد پديد
    آن لحظه كه در قلبت چيزی روييد .

    از شوق بگو

    آن لحظه كه پلك هايت را بسته نمی ديد
    آن لحظه كه نگاهت چيزی می جوييد

    از مهر بگو
    آن لحظه كه لبخندی به لب هايت آمد پديد.
    آن لحظه كه برقی ميان چشم هايت می شد ديد

    از عشق بگو
    آن لحظه كه ازدهام افكارت تو را در هم پيچيد
    آن لحظه كه دلت تنها برای يك چيز می تپيد.

    از ناگفته هایت بگو

    آن لحظه كه كلام از فرط شوق ميان لبانت گم گرديد.
    آن لحظه كه از چشم هايت، گفته هايت را تراويد.

    از عشق بگو
    آن لحظه كه جنبش نبضت ميان تنهایی و ياد آمد پديد
    آن لحظه كه اشك بر گونه هايت سُريد.
    Last edited by دل تنگم; 03-05-2008 at 01:46.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •