مي رسد تا كه پس از اين همه دلتنگي ها
گره ازبغض غزل هاي ترم بگشايد
اين همه شور كه در ذهن غزل هاي من است
بوي ياسي ست كه از هرم تنش مي آيد
غزلم نذر نگاهت مددي كن؛ چنديست
"مرگ دارد تن خود را به تنم مي سايد"
مي رسد تا كه پس از اين همه دلتنگي ها
گره ازبغض غزل هاي ترم بگشايد
اين همه شور كه در ذهن غزل هاي من است
بوي ياسي ست كه از هرم تنش مي آيد
غزلم نذر نگاهت مددي كن؛ چنديست
"مرگ دارد تن خود را به تنم مي سايد"
در برابر بی کرانی سکن
جنبش کوچک گلبرگ
به پروانه ئی ماننده بود
زمان با گام شتا بنک بر خواست
و در سرگردانی
یله شد
در باغستان خشک
معجزه وصل
بهاری کرد
سراب عطشان
برکه ئی صافی شد
و گنجشکان دست آموز بوسه
شادی را
در خشکسار باغ
به رقص در آوردند
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی, در بگشای
یک نفر را دار زدند
و ستارهها هم
هیچ کار نتوانستند بکنند
حتّی مردم
که من نمیدانم چرا
از تاریکی شب خسته نمیشوند
و از نور میترسند
هم
مسیحا جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هو بس نا جوانمردانه سرد است
تا آ یینه پدیدار آئی
عمری دراز در آ نگریستم
من برکه ها ودریا ها را گریستم
ای پری وار درقالب آدمی
که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
حضور بهشتی است
که گریز از جهنم را توجیه می کند،
دریائی که مرا در خود غرق می کند
تا از همه گناهان ودروغ
شسته شوم
وسپیده دم با پایتخت عطش
بازم عقب افتادم قهر میکنما![]()
شاید غروب دل من بار دیگر طلوع یابد و اگر نیابد خود را به غروب تن خواهم سپرد
دلم را دیریست سپرده ام به باد ،
شاید بیابم او را بار دیگر...
اما باد دلم را برده است به ناکجا آبادی که خسته از گردباد است و همیشه بارانی است
نه بابا بدتر از من نبود که این قدر عقب بودم جواب 2 پست قبل را دادم
توفان ها
در رقص عظیم تو
به شکوهمندی
نی لبکی می نوازند،
و ترانه رگ هایت
آفتاب همیشه را طالع می کند
بگذار چنان از خواب بر ایم
که کوچه های شهر
حضور مرا دریابند
دستانت آشتی است
ودوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
پیشانیت ایینه ای بلند است
تابنک و بلند،
که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند
خود فروم هم یه کمی دیر آپدیت میکنه
دیگر نه پای و نه رفتار;
تنها تویی با من ای خوبتر تکیه گاهم ,
چشمم , چراغم , پناهم
بی تو از خود نشانی نبینم;
تنها تر از هر چه تنها
همداستانی نبینم
باا من بمان ای تو خوب , ای یگانه
برخیز , برخیز , برخیز
[قهر نکن بابا ]
Last edited by Doyenfery; 10-06-2007 at 01:14.
زان لحظه كه ديده بررخت واكردم
دل دادم و شعر عشق انشاء كردم
ني، ني غلطم، كجا سرودم شعري
تو شعر سرودي و من امضاء كردم
شاید
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)