تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 93 از 129 اولاول ... 4383899091929394959697103 ... آخرآخر
نمايش نتايج 921 به 930 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #921
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض مهار اشتغالات ذهني

    حتماً تا کنون سری به تابلو فروشی زده اید، با دیدن تابلوهای نقاشی متعدد به وجد آمده اید و با تلاش فراوان بر وسوسه خود برای خرید بسیاری از آنها غلبه کرده اید. مطمئناً آنچه که شما یا هر کس دیگری را برمی انگیزد تابلویی خریداری کنید، شکل یا تصویری است که در قاب عکس جای گرفته است نه پس زمینه آن. البته پس زمینه تصویر نیز مهم است. چون اگر با شکل هماهنگ نباشد، شکل را از جلوه می اندازد، اما نه به اندازه شکل.همه ما در واقع پول را برای شکل یا تصویری می پردازیم که در قاب عکس جای گرفته است.
    حال اجازه دهید به قضیه شکل و زمینه از زوایه روان شناختی نگاه کنیم و از آن بهره برداری روانی کنیم. به راستی چه کسی می تواند بگوید ذهنش به چیزی مشغول نیست. همه ما در تمام طول روز، علی رغم فعالیت های بدنی و کار فکری، مشغولیت های ذهنی خاص خود را داریم. کار فکری یا فعالیت ذهنی، فعالیت های هدفمندی هستند که ما آگاهانه به آنها می پردازیم. اما اشتغال ذهنی فعالیت هایی است که هدفمند نیست و ما به آنها عادت کرده ایم. حتی ممکن است نسبت به آنها آگاهی کامل نداشته باشیم.
    اشتغال ذهنی معمولاً به مسائلی مربوط به گذشته، اتفاقات روزمره، مسائل مرتبط با آینده یا عوامل استرس زا اختصاص می یابد. مشغول شدن مداوم ذهن ما به این مسائل، از ما انرژی زیادی می گیرد و معمولاً بخش بزرگی از انرژی روانی ما به دلیل پرداختن به مسائلی که برایمان اشتغال ذهنی ایجاد می کنند، هدر می رود.
    مواردی را به یاد آورید که ذهنتان درگیر مسائل خاصی بود و شما با وجودی که فعالیت بدنی چندانی انجام نداده بودید به شدت خسته شدید. در آن شرایط تنها ذهن شما در فعالیت بوده است. آن هم فعالیت غیرسازنده. بله، اشتغال ذهنی ما را خسته می کند. شاید بیش از زمانی که فعالیت های جسمانی انجام می دهیم. در اینجا روشی را به شما پیشنهاد می کنیم که به کمک آن می توانید ذهنتان را از یوغ اشتغال ذهنی رها سازید. به عبارتی از بار ذهنی خود بکاهید، از خستگی مغز جلوگیری کنید و از هدر رفتن بی دلیل انرژی روانی ممانعت به عمل آورید. در این زمینه روش هایی برای مهار اشتغالات ذهنی به کمک تکنیک شکل و زمینه ارائه می شود. امید است مفید باشد.
    قبل از هر چیز مواردی را که معمولاً در طی روز ذهن شما را به خود مشغول می سازد، یادداشت کنید. به این منظور لازم است چند روز تا حداکثر یک هفته بر فعالیت های ذهنی خود نظارت کنید و متوجه افکاری باشید که در ذهن شما جاری است. پس از این که به اشتغالات ذهنی خود پی بردید و متوجه شدید معمولاً چه نوع افکاری ذهن شما را مشغول می کند، مرحله بعدی تفکیک مسائل مهم و مسائل غیرمهم است. به یاد داشته باشید که قرار است مسائل مهم را در شکل و مسائل غیرمهم را در پس زمینه شکل جای دهید.
    ممکن است از خود بپرسید، به راستی چگونه می توانم مسائل مهم را از غیرمهم تفکیک کنم. برای این کار می توانید معیارهای زیر را شاخص قرار دهید، مانند:
    اتفاقات گذشته را کنار بگذارید، گذشته، گذشته است. برای تغییر آن نمی توانید کاری انجام دهید، جز آن که از آن درس بگیرید. پس افکاری را که درباره مسائل گذشته است و ذهن شما را به خود مشغول می سازند به پس زمینه برانید. چون این مسائل، جزو مسائل غیرمهم به شمار می روند.
    مسائل حل ناشدنی زندگی را که راه حلی ندارند و باید با آنها کنار بیایید، جزو مسائل غیرمهم یادداشت کنید. جای آنها در پس زمینه است.
    مسائل مربوط به زندگی، اهداف، مشکلات و برنامه های دیگران را جزء مسائل غیرمهم یادداشت کنید و به پس زمینه برانید. اگر هم تصمیم دارید به دیگران کمک کنید، با مشغول ساختن ذهنتان به مسائل آنان آن هم به شیوه ای منفعل نمی توانید کار مفیدی انجام دهید.
    مسائل مربوط به آینده، نگرانی ها و آرزوها را در پس زمینه جای دهید.
    مسائل پیش پا افتاده روزانه را که معمولاً تکراری هستند و فکر شما را مشغول می سازند، مسائل غیرمهمی هستند که باید به پس زمینه رانده شوند.
    شاید از خود بپرسید، پس چه نوع اشتغالات ذهنی را می توان در خود شکل یا تصویر جای داد؟ برای راحتی کار می توانید یک قاب عکس را طراحی کنید. در این قاب عکس، بین زمینه و شکل تمایز قائل شوید. برای این کار می توانید از مداد رنگی و ماژیک استفاده کنید. قسمت مربوط به شکل قسمتی است که مسائل مهم مربوط به اشتغالات ذهنی را باید در آن جای دهید. خوب، مسائل مهم چه مسائلی هستند؟
    طرح هایی را که برای آینده برنامه ریزی کرده اید، می توانید در این قسمت بگنجانید. البته به شرطی که در طول روند آگاهانه به آنها فکر کنید و راهبردهایی را برای رسیدن به آن برنامه ها طراحی کنید.
    اهداف زندگی را که ممکن است کوتاه مدت، میان مدت یا دراز مدت باشند، می توانید جزء مسائل مهم طبقه بندی کنید و آنها را در بخش شکل قاب عکس جای دهید، چرا که اهداف شما جزو مواردی است که باید به عنوان دورنمای زندگی همیشه پیش روی شما باشند.
    عواملی را که برای شما استرس ایجاد می کنند، باید در شکل بگنجانید. اینها مسائل مهمی است که باید حل کنید. اگر نتوانید آنها را حل کنید یا آنها را به حال خود بگذارید، این مسائل به کرات برای شما استرس ایجاد خواهند کرد. پس لازم است آنها را در بخش شکل قاب عکس جای دهید.
    مشکلات بین فردی با افراد مهم زندگی یا افرادی را که با آنها سرو کار دارید، باید در قسمت شکل جای دهید. چون حل نشدن مشکلات می تواند منبع مهمی از استرس بین فردی برای شما باشد.
    اگر دانشجویید یا در حال یادگیری حرفه یا تخصصی هستید، این را در قسمت شکل جای دهید و به یاد داشته باشید که قسمت شکل یک قاب عکس به مسائلی اختصاص می یابد که باید در مورد آنها آگاهانه فکر کنید و به آنها اهمیت دهید و برایشان راه حل ارائه کنید.
    در مجموع ابتکار با شماست که چه مواردی را در چه قسمتی بگنجانید. البته این موارد ثابت نیستند و ممکن است بر حسب شرایط تغییر کنند. مثلاً چیزی که قبلاً آن را در شکل جای داده اید، ممکن است مدتی بعد در زمینه قرار گیرد یا برعکس. بنابراین می توان به تعدادی از مسائل اشاره کرد که در زمان های مختلف جایشان تغییر می کند، اما چیزی که تغییر نمی کند این است که قاب عکس باید دو بخش داشته باشد، شکل و زمینه و دیگر این که مسائل خود را باید از نظر میزان اهمیت و تاثیری که بر زندگی شما دارند، به مسائل مهم و غیرمهم تقسیم بندی کنید.
    Last edited by aligol172; 22-02-2011 at 19:57.

  2. 6 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #922
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض مراحل تمرکز

    یکی از مؤثرترین راه های تقویت حافظه، افزایش قدرت تمرکز است. هر چه بیشتر، حواس خود را متمرکز کنید، مطالب، موضوعات و خاطره ها، سریعتر و ژرفتر در ذهن شما نقش می بندند.
    معمولاً قدرت تمرکز حواس، بستگی به اراده فرد دارد. مثلاً وقتی شدیداً گرسنه هستید و در رستوران فهرست غذاهای موجود را در اختیارتان قرار می دهند، با تمام تمرکز سعی می کنید غذای مورد علاقه خود را انتخاب کنید و حواستان به این طرف و آن طرف نمی رود.
    همچنین زمانی که مطلب مورد علاقه خود را می خوانید، هیچ گونه مشکلی در تمرکز کردن ندارید. بنابراین اراده هر فرد می تواند تاثیر بسزایی در تمرکز او داشته باشد.
    تمرکز حواس، استعداد ثابت نگاه داشتن توجه و دقت روی موضوعی است که به آن می اندیشید یا کاری است که انجام می دهید. به بیان دیگر، تمرکز یعنی از میان همه تصویرها و فکرهایی که ممکن است در مغز نشو و نما کند، آنهایی را که به نفع موضوع انتخابی تان است، دنبال کنید و آنهایی را که نسبت به هدف تان بیگانه اند، کنار بگذارید. داشتن تمرکز برای انجام کارها به خصوص مطالعه کردن امری ضروری است. می توانید قدرت تمرکز خود را با طی مراحل زیر افزایش دهید. این مراحل عبارتند از:
    ۱) اولین مرکز تمرکز:
    در هر شرایطی نمی توان حس خود را متمرکز کرد، اگر می خواهید حواس خود را کاملاً متمرکز کنید، باید ابتدا خود را از دنیای خارج مجزا و محیط مناسبی را برای مطالعه انتخاب کنید؛ چنین محیطی باید آرام، روشن، دارای گرمای طبیعی و ساکت باشد. چون هیچ چیز به اندازه سر و صداهای مکرر و خسته کننده برای تمرکز حواس زیان بخش نیست. انتخاب محیط مناسب برای تمرکز کامل به دو دلیل اهمیت دارد: نخست اینکه اگر شرایط آرام و راحتی فراهم نباشد، شما تمرکز لازم برای مطالعه مطالب رانخواهید داشت. دیگر اینکه زمانی که شما هر بار خود را در شرایط مادی یکسانی برای مطالعه قرار می دهید، بازتابی شرطی از تمرکز را ایجاد می کنید. چون ذهن انسان طوری طراحی شده است که هنگامی که بدن به طور دائم در شرایط مادی یکسان قرار می گیرد، به خودی خود حالتی بیدار، دقیق و متمرکز به خود می گیرد، بنابراین تمرکز حواس بنابر عادت آسانتر می شود.
    ۲) مرحله دوم تمرکز:
    پس از استقرار در محیط منتخبتان، باید علل و عواملی را که موجب تفریح فکر شما می شود، کنار بگذارید؛ مثلاً جلوی پنجره اتاق قرار نگیرید، یکی به این علت که نور از مقابل دریافت می شود و دیگر اینکه شما از پنجره مناظر یا افرادی را می بینید که تمرکزتان را به هم می ریزند، محل مطالعه باید از صدای رادیو و تلویزیون و رفت و آمد افراد، مصون باشد. به طور کلی، همواره باید دو اصل زیر را به خاطر بسپارید تا به یک تمرکز مطلوب برسید:
    الف) انتخاب محیطی مناسب
    ب ) حذف علل مادی پریشانی حواس
    ۳) مرحله سوم تمرکز:
    آیا از نظر بدنی در وضع مناسبی برای انجام یک کار فکری هستید؟ اگر شما دچار خستگی مفرط شده اید، درصدد تمرکز حواس روی موضوع خاصی برنیایید، زیرا در این شرایط اگر بخواهید تمرکز کنید بیشتر خود را خسته می کنید.
    ۴) مرحله چهارم تمرکز:
    معمولاً تمرکز حواس درباره موضوعاتی که به آنها علاقه مند هستید، آسان تر است. یعنی عوامل عاطفی و احساسی، نقش بسزایی در فرمان دادن یا ندادن به تمرکز دارد. اما ممکن است گاهی مجبور باشید درباره موضوعات یا دروسی مطالعه کنید که اصلاً برایتان خوشایند نیست. در این موارد باید سعی کنید اطلاع کافی از فایده مطالعه موضوعات مذکور به دست آورید تا با حسن نیت پذیرفته شوند.
    ۵) مرحله پنجم تمرکز:
    چگونه می توانید مجذوب موضوعی که باید بخوانید، شوید؟ نخست سعی کنید نتایج مثبتی را که از خواندن یک مطلب به دست آورده اید، برای خودتان بازگو کنید. مثلاً با خواندن کتابی مقدماتی در معرفی فلسفه، متوجه می شوید که این کتاب کمک می کند شمابعداً فلان فیلسوف مشهور و آثار او را بهتر بشناسید. سپس برای خود سئوالاتی مطرح کنید: برای چه این کتاب نوشته شده است؟ هدف مؤلف از نگارش آن چه بوده است؟ مولف آن کیست؟
    خلاصه با تجسس در معنی ژرف کتاب با اثر نویسنده، در امر خواندن، علاقه بسیار زیادی پیدا می کنید و تمرکز حواس شما در مطالعه آن کتاب، آسان تر می شود.
    در این باره نباید هرگز از خواندن پیشگفتار و فهرست مطالب غافل شوید. مؤلف در پیشگفتار یا دیباچه کتاب، معمولاً در ضمن چند صفحه سعی می کند که به خواننده علت نوشتن کتاب خود و آن چه را که می خواهد، معرفی کند یا توضیح دهد.
    فهرست مطالب نیز به شما نگرشی کلی از کتاب می دهد و آن را خلاصه می کند.
    امید است با به کارگیری پنج اصل مهم تمرکز، هرگز در خواندن مطالب درسی یا غیر درسی دچار مشکل نشوید ومطالب را بخوبی به خاطر بسپارید و در مواقع لزوم به راحتی از آن انتخاب بهره گیرند.
    Last edited by aligol172; 22-02-2011 at 19:59.

  4. 6 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #923
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض توصيه هايي براي بهبود کارايي و اثر بخشي يادگيري

    انسان ها همواره به یافتن راه های تازه برای یادگیری بهتر و سریع تر علاقه مند بوده اند. از سوی دیگر، مدّت زمانی که هر کس می تواند صرف یادگیری چیزهای جدید کند محدود است. بنابراین، استفاده بهینه از زمان، نقشی اساسی در این مورد بازی می کند. و البته، یادداری، یادآوری و انتقال اطلاعات نیز جایگاه خاص خود را دارا می باشد. توصیه های زیر به شما کمک می کند که اطلاعات فرا گرفته را به طور دقیق به خاطر بسپارید، بعداً آن ها را به یادآورید و به طور موثری از آن ها در موقعیت های مختلف استفاده کنید.
    ۱) تقویت حافظه
    خواندن مقاله ۱۰ راهنمایی موثر برای تقویت حافظه را به شما توصیه می کنیم. توصیه های اولیه مانند بهبود تمرکز، اجتناب از با عجله حفظ کردن مطالب و سازماندهی به اوقات مطالعه، نقطه شروع خوبی است امّا با استفاده از مطالب مختلف روان شناسی نیز می توانید کارایی یادگیری خود را به نحو چشمگیری بهبود بخشید.
    ۲) به یادگیری (و تجربه کردن) چیزهای جدید ادامه دهید
    یکی از مطمئن ترین شیوه ها برای یادگیری اثربخش تر، ادامه دادن یادگیری است. در مقاله ای که در سال ۲۰۰۴ در مجله نیچر به چاپ رسید، آمده بود که کسانی که تردستی یاد می گیرند بر حجم ماده خاکستری در قطعه پس سری آن ها، ناحیه ای در مغز که به حافظه دیداری مرتبط است، افزوده می شود. هنگامی که این افراد تمرین کردن مهارت تازه را متوقف کنند، مادّه خاکستری اضافی از بین می رود.
    بنابراین، اگر شما زبان تازه ای را فرا می گیرید، تمرین کردن آن زبان برای حفظ پیشرفتی که به دست آورده اید اهمیت دارد. همان طور که شاخ و برگ های زاید درختان را قطع می کنند، در مغز نیز این فرایند هرس کردن وجود دارد. برخی مسیرهای اطلاعاتی در مغز حفظ می شود و برخی دیگر حذف می شوند. اگر می خواهید اطلاعات جدیدی که به تازگی یاد گرفته اید در مغزتان حفظ شوند، به تمرین و مرور ذهنی آن ها بپردازید.
    ۳) یادگیری از چند راه مختلف
    سعی کنید یادگیری را از چند راه مختلف انجام دهید. مثلاً به جای آن که فقط از طریق گوش کردن به یک وسیله پخش صدا به یادگیری بپردازید (یادگیری شنیداری)، راه دیگری برای تمرین و مرور ذهنی اطلاعات، هم به صورت کلامی و هم دیداری بیابید. مثلاً آنچه یاد گرفته اید را برای دوستتان تشریح کنید، از آن یادداشت بردارید یا یک نقشه ذهنی برای آن رسم کنید. با یادگیری از چند راه مختلف، در واقع به استحکام بخشیدن بیشتر اطلاعات در ذهنتان کمک خواهید کرد. هر چه در ناحیه های بیشتری از مغز، اطلاعات درباره یک موضوع ذخیره شده باشد، ارتباطات درونی بیشتری برقرار می شود. این افزونگی اطلاعات بدین معنی است که با در دست داشتن یک سرنخ واحد، امکان بیشتری برای استخراج اطلاعات از ناحیه های مختلف حافظه وجود خواهد داشت. این ارجاعات متقابل اطلاعات یعنی ما مطلب را یاد گرفته ایم نه این که صرفاً حفظ کرده باشیم.
    ۴) آنچه یادگرفته اید را به کس دیگری بیاموزید
    یکی از بهترین راه های یادگرفتن یک چیز، آموختن آن به فردی دیگر است. ابتدا آنچه یاد گرفته اید را به کلمات و عبارات خود ترجمه کنید. خود این فرایند به تنهایی به استحکام بیشتر و یکپارچگی اطلاعات در مغز شما کمک می کند. سپس راهی را پیدا کنید تا آنچه یادگرفته اید را با دیگران به اشتراک بگذارید. اگر هیچ فردی را نیافتید که به طور حضوری مطالب را با او در میان بگذارید می توانید به وب نویسی (blog) روی آورید.
    ۵) از آموخته های قبلی برای یادگیری جدید استفاده کنید
    یکی دیگر از بهترین راه های اثربخش تر کردن یادگیری، استفاده از یادگیری رابطه ای است که مستلزم ارتباط دادن اطلاعات جدید به چیزهایی است که از قبل می دانستید. برای مثال، چنانچه در حال مطالعه نمایشنامه رومئو و ژولیت هستید، می توانید آنچه درباره این نمایشنامه یاد گرفته اید را با دانش قبلی خود درباره شکسپیر، دوره تاریخی که در آن می زیسته و سایر اطلاعات مربوط، مرتبط سازید.
    ۶) تجربه عملی به دست آورید
    برای بسیاری از ما، یادگیری مستلزم خواندن کتاب و مقاله، حضور در کلاس و جلسات سخنرانی، و یا انجام پژوهش در کتابخانه و بر روی وب است. با وجودی که یافتن اطلاعات و سپس نوشتن آن ها اهمیت دارد امّا دانش و مهارت های جدید را به محک تجربه زدن، چیز دیگری است و یکی از مطمئن ترین شیوه ها برای بهبود یادگیری است. اگر در حال کسب مهارت یا توانایی تازه ای هستید، بر روی به دست آوردن تجربه عملی تمرکز کنید. اگر یک مهارت ورزشی است، آن فعالیت را به طور مرتب انجام دهید. اگر در حال یادگیری یک زبان جدید هستید، هیچ فرصتی را برای صحبت کردن به آن زبان با فردی دیگر از دست ندهید.
    ۷) به جای تلاش برای به یادآوردن، پاسخ را ببینید
    البته یادگیری فرایند کاملی نیست. گاهی اوقات، جزئیات چیزهایی که فراگرفته ایم را فراموش می کنیم. اگر برای به یادآوردن مطلبی با خود کلنجار می روید و به ذهنتان فشار می آورید، پژوهش ها نشان می دهند که بهتر است پاسخ درست را از کسی بپرسید یا از منبعی به دست آورید. مطالعات نشان داده اند که هر چه بیشتر زمان صرف به یادآوردن یک مطلب کنید، احتمال این که در آینده دوباره آن را فراموش کنید بیشتر است. چرا؟ زیرا این تلاش برای به یادآوردن اطلاعات آموخته شده قبلی، در واقع به جای پاسخ درست به یادگیری «حالت خطا» می انجامد.
    ۸) بهترین شیوه یادگیری خود را کشف کنید
    یک راهبرد خوب دیگر برای بهبود اثربخشی یادگیری، درک عادت ها و سبک های یادگیری خود است. نظریه های مختلفی درباره سبک های یادگیری وجود دارد که می تواند به شما کمک کند تا بهترین شیوه یادگیری خود را بهتر درک کنید. نظریه هوش چندگانه گاردنر، به توصیف هشت نوع هوش می پردازد که می تواند به آشکارسازی قدرت های فردی شما کمک کند. سبک های یادگیری یونگ نیز می تواند به شما کمک کند تا ببینید کدام راهبرد یادگیری بهترین کاربرد را برای شما دارد.
    ۹) استفاده از آزمون برای بهبود یادگیری
    هر چند ممکن است به نظر آید که صرف زمان بیشتر برای مطالعه، یکی از بهترین راه های به حداکثر رساندن یادگیری است امّا پژوهش ها نشان داده اند که امتحان گرفتن کمک می کند تا آنچه یاد گرفته اید را بهتر به خاطر بسپارید، حتی اگر آن مطلب در امتحان نیامده باشد. مطالعات نشان داده اند که دانشجویانی که مطالعه کرده اند و سپس از آن ها امتحان گرفته شده است، یادآوری بلند مدّت بهتری از مطالب داشته اند، حتی در مورد اطلاعاتی که در امتحان نیامده باشد. دانشجویانی که زمان بیشتری برای مطالعه در اختیار داشتند امّا از آن ها امتحان گرفته نشده است، قدرت یادآوری به مراتب کمتری داشته اند.
    ۱۰) دست از انجام چند کار همزمان بردارید
    برای سال های متمادی این گونه فکر می شد که کسانی که چند کاره هستند و بیشتر از یک کار را در یک زمان انجام می دهند، مزیتی بر دیگران دارند. اما اکنون پژوهش ها نشان می دهند که انجام چند کار همزمان می تواند باعث اثربخشی کمتر یادگیری گردد. با پریدن از یک فعالیت به فعالیت دیگر و انتقال تمرکز، یادگیری شما کندتر و کم اثرتر می شود وخطای بیشتری می کنید. چگونه می توانید از این خطر اجتناب کنید؟ توجه خود را برروی کاری که در دست دارید متمرکز سازید و برای مدّت زمان از پیش تعیین شده ای به کار ادامه دهید.
    Last edited by aligol172; 22-02-2011 at 22:31.

  6. 6 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #924
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض روزنه اي به جهان رنگها

    ● بهره گیری از رنگ ها
    امروزه یکی از راه های شناخت افراد و تشخیص مشکلات عاطفی کوکان روانشناسی رنگ است و انسان ها از روزگاران بسیار کهن تاکنون تحت تاثیرات و نفوذ رنگ های پیرامون خود بوده اند.
    در سال ۱۶۶۶، اسحاق نیوتن، دانشمند نامدار انگلیسی، کشف کرد که چنانچه نور خالص سفید از یک منشور عبور داده شود، به رنگ های قابل رویت تجزیه می شود. نیوتن همچنین کشف کرد که هر رنگ از یک طول موج منحصر به فرد تشکیل شده و قابل تجزیه به رنگ های دیگر نیست.
    آزمایش های بعدی نشان داد که با ترکیب نورها می توان رنگ های مختلف را ایجاد کرد. برای مثال، نور قرمز در ترکیب با نور زرد، رنگ نارنجی را به وجود می آورد. رنگی که بر اثر ترکیب دو رنگ دیگر به وجود آید را ترکیبی می گویند. بعضی از رنگ ها، مثل زرد و ارغوانی، در صورت ترکیب شدن، همدیگر را خنثی می کنند و نور سفید می سازند. این رنگ ها را نیز رنگ های مکمل می نامند.
    در طول تاریخ، فلسفه رنگ برای متفکران قابل توجه و تأمل بوده است؛ رنگ برای «سنت آگوستین» انعکاس افلاطونی خدا بود، برای «ولفگانگ فون گوته» یک ادراک ذهنی و برای «ایزاک نیوتن» انرژی نوری، برای «جان لاک» کیفیتی از اشیای قابل رویت، برای «الکساندر اسکریابین» رنگ تمثیل بصری موسیقی، برای «لودویک ویتگن اشتاین» یک مسئله معنایی و برای «واسیلی کاندینسکی» یک شیوه بیان روح بود بنابراین رنگ ضمن اینکه شامل همه معنای مذکور می تواند باشد در این حال یکی از شیوه های معتبری است برای شخصیت شناسی. مضاف بر این یکی دیگر از ارکان مهم مبحث علم روانشناسی رنگ ها، موضوع خواص درمانی آن است. انسان طی قرن ها از تاثیرات شگفت انگیز پرتو رنگی بر سلامت خودآگاه بوده است و امروزه کاربرد رنگ درمانی به عنوان طب مکمل (درمان نامتعارف) قابل توجه دانشمندان قرار گرفته است.
    طی تحقیقاتی که در زمینه نقش و اثر رنگ ها در تمامی شئون زندگی انسان به عمل آمده است مبین این واقعیت می تواند باشد که آثار و نفوذ رنگ ها بر تار و پود ذهن، روح و جسم آدمی غیرقابل انکار است به طوری که آثار رنگ ها عموما در دو نقش مثبت و منفی ظاهر می شود. به عبارت دیگر دوگانه عمل می کند. شفا می دهد و بیمار می کند. آباد یا تخریب می کند. شادمان یا افسرده می نماید. آرامش یا اضطراب می دهد لذا بهره گیری آگاهانه از علم روانشناسی رنگ ها می تواند فواید بسیار مطلوبی را در جهت ایجاد و حفظ سلامتی و آرامش روحی، فکری و جسمی به ویژه در درمان کودکان مضطرب و ناآرام درپی داشته باشد. با وجودی که اثر رنگ ها تا حدودی ذهنی است و در مورد اشخاص مختلف فرق می کند اما برخی از تاثیرات رنگ ها دارای معنی یگانه ای در سراسر جهان هستند. رنگ هایی که در طیف رنگ ها در ناحیه قرمز قرار دارند به عنوان رنگ های گرم شناخته می شوند که این دامنه اش از احساسات گرم و صمیمانه تا احساس خشم و عصبانیت متغیر است.
    رنگ هایی که در ناحیه آبی طیف قرار دارند، رنگ های سرد نامیده می شوند و شامل آبی، ارغوانی و سبز هستند. این رنگ ها معمولا آرامش بخشند اما گاهی نیز ممکن است احساس غمگینی و بی تفاوتی را به ذهن آورند. در برخی از فرهنگ های قدیمی، از جمله مصری ها و چینی ها از رنگ ها برای درمان استفاده می شده است. این کار که گاهی به آن نور درمانی یا رنگ شناسی نیز گفته می شود هنوز هم به عنوان روش درمان جایگزین مورد استفاده قرار می گیرد:
    ▪ از رنگ قرمز برای تحریک بدن و ذهن و افزایش تمرکز استفاده می شود.
    ▪ از رنگ زرد برای تحریک اعصاب استفاده می شود.
    ▪ از رنگ نارنجی برای بالا بردن سطح انرژی استفاده می شود.
    ▪ از رنگ آبی برای کاهش درد و تسکین بیمار استفاده می شود.
    ▪ از رنگ نیلی برای تسکین ناراحتی های پوستی استفاده می شود.
    برخی از روانشناسان به رنگ درمانی به دیده شک و تردید می نگرند و می گویند که درباره تاثیرات احتمالی رنگ ها اغراق شده و رنگ ها در فرهنگ های مختلف، معانی متفاوتی دارند. پژوهش ها نشان داده اند که در بسیاری از موارد، تاثیرات رنگ ها در تغییر حالت افراد، تاثیراتی زودگذر و موقتی بوده است. برای مثال، قراردادن افراد در اتاق آبی ممکن است در ابتدا احساس آرامش در آنها به وجود آورد اما این اثر پس از آنکه آنها آرامش شان را بازیافتند، به تدریج کاهش خواهد یافت.
    به عنوان نمونه طی مطالعاتی که در مرکز روانشناسی آلسن آلمان به عمل آمده است نشان می دهد که شاخص ترین رنگ های مورد علاقه کودکان چهار رنگ: قرمز، نارنجی، زرد و آبی است به همین دلیل کارخانجات اسباب بازی براساس سفارش روانشناسان وسایل بازی کودکان را اغلب در چهار رنگ مذکور تهیه و تولید می کنند. از طرفی رنگ های خاکستری، سیاه، قهوه ای و سفید مورد علاقه کودکان نیستند و اغلب آنها را می رنجاند بنابراین مسئولان و مربیان مهدکودک ها و کودکستان ها باید به مبانی اولیه علم روانشناسی رنگ ها آشنا شوند تا در تزئین محیط آموزش و نیز در پوشش لباس های خود و کودکان، آگاهانه دقت بیشتری به کار برند. برای مثال: معلمان می دانند که اگر با پوشش سیاه رنگ در کلاس درس حاضر شوند، کودکان آنها را دوست نخواهند داشت ضمنا در روند تحصیلی شان افت درسی خواهند داشت لذا با توجه به اینکه رنگ ها اثرات عمیقی بر سلسله اعصاب و روان کودکان به جا می گذارد نباید از رنگ هایی مانند سیاه، قهوه ای یا سفید یک دست در لباس استفاده کرد زیرا نوعی اختلالات عصبی، خستگی روحی و بی قراری در کودکان ایجاد می کند و به بی علاقگی و گاهی احساس نفرت نسبت به مربیان و معلمانی که از این رنگ ها به صورت یک دست استفاده می کنند، می انجامد.
    ● ویژگی رنگ ها
    ▪ سیاه، تمام نورها در طیف رنگ ها را جذب می کند.سیاه معمولا به عنوان نماد ترس یا شیطان مورد استفاده قرار می گیرد اما به عنوان نشانگر قدرت نیز شناخته می شود. از رنگ سیاه برای نشان دادن شخصیت های خطرناک مثل دراکولا یا جادوگران استفاده می شود.
    ▪ رنگ سیاه؛ در بسیاری از فرهنگ ها برای مراسم سوگواری مورد استفاده قرار می گیرد. این رنگ همچنین نشانگر غمگینی، جذابیت جنسی و رسمی بودن است.در مصر قدیم، رنگ سیاه نشانگر زندگی و تولد دوباره بود.
    ▪ رنگ سفید؛ نماد معصومیت و پاکی است.رنگ سفید می تواند در انسان احساس فضای بیشتر به وجود آورد.رنگ سفید معمولا نشانگر سرما، پاکیزگی و آرامش است. اتاقی که کاملا به رنگ سفید نقاشی شده باشد ممکن است جادار و بزرگ به نظر آید اما خالی و سرد است. بیمارستان ها و کادر پزشکی از رنگ سفید برای ایجاد حس پاکیزگی استفاده می کنند.
    ▪ رنگ قرمز؛ رنگ گرمی است که برانگیزاننده هیجانات قوی است.رنگ قرمز، نشانگر عشق، حرارت و صمیمیت است.رنگ قرمز، به وجود آورنده احساس شور و هیجان است.رنگ قرمز، تحریک کننده احساس خشم و عصبانیت است.
    ▪ رنگ آبی؛ سمبل و نشانه الهام، گذشت و ایثار، خشنودی، صلح و آرامش، سکوت و سکون، تعمق و تفکر، کامیابی، مراقبه، نیایش، شفابخشی و مظهر جاودانگی است.
    ▪ رنگ سبز؛ رنگ سردی است که نماد طبیعت است. رنگ سبز، نشانگر آرامش، خوشبختی، سلامتی و حسادت است.پژوهشگران دریافته اند که رنگ سبز می تواند باعث افزایش قابلیت خواندن شود. برخی از دانش آموزان و دانشجویان با قراردادن یک برگه شفاف سبز رنگ روی صفحه کتاب، می توانند مطالب را با سرعت بیشتری از حد معمول بخوانند و درک کنند. رنگ سبز باعث کاهش استرس می شود. کسانی که در فضای کاری سبز رنگ کار می کنند، کمتر دچار دردهای دستگاه گوارش می شوند.
    ▪ رنگ زرد؛ رنگی گرم و شاد است.رنگ زرد به دلیل مقدار زیاد نوری که منعکس می کند، بیشتر از بقیه رنگ ها چشم را خسته می کند.رنگ زرد می تواند احساس رنجیدگی و خشم را به وجود آورد. با وجودی که رنگ زرد به عنوان یک رنگ شاد شناخته می شود اما بیشتر مردم در اتاق های زرد رنگ، هیجان شان را از دست می دهند و بچه ها نیز در اتاق های زرد رنگ بیشتر گریه می کنند.رنگ زرد باعث افزایش سوخت و ساز بدن انسان می شود چون رنگ زرد، از بقیه رنگ ها زودتر دیده می شود، بیشتر از بقیه برای جلب توجه مورد استفاده قرار می گیرد.
    ▪ رنگ ارغوانی؛ نماد وفاداری و ثروت است. رنگ ارغوانی نشانگر عقل و معنویت است.
    رنگ ارغوانی خیلی کم در طبیعت وجود دارد و به همین دلیل ممکن است به عنوان نشانه مصنوعی یا غیرعادی بودن در نظر گرفته شود.
    ▪ رنگ قهوه ای؛ رنگی طبیعی است که برانگیزاننده حس قدرت و اطمینان پذیری است.رنگ قهوه ای همچنین می تواند حس غم و انزوا را به وجود آورد. رنگ قهوه ای، حس گرما، محبت، آسایش و امنیت را به ذهن می آورد. رنگ قهوه ای معمولا بیانگر طبیعی بودن، زمینی بودن و متفاوت بودن است اما گاهی می تواند نشانگر پیچیدگی نیز باشد.
    ▪ رنگ نارنجی؛ ترکیب زرد و قرمز است و به عنوان یک رنگ انرژی زا در نظر گرفته می شود.
    ▪ رنگ نارنجی؛ احساس هیجان، گرما و شور و شوق را به ذهن می آورد. رنگ نارنجی، معمولا برای جلب توجه مورد استفاده قرار می گیرد.
    ▪ رنگ صورتی؛ در واقع همان رنگ قرمز کمرنگ و معمولا نشانگر محبت است. رنگ صورتی اثر آرام بخشی دارد. در ورزشگاه ها معمولا رختکن تیم حریف را به رنگ صورتی نقاشی می کنند تا بازیکنان آنها کم انرژی و منفعل شوند. با وجودی که اثر آرام بخشی رنگ صورتی مشخص شده است ولی پژوهشگران دریافته اند که این اثر تنها در خلال مواجهه اولیه به وجود می آید.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 15:41.

  8. 5 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #925
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض روش برخورد با افرادي که خود را عقل کل ميدانند!

    آیا تا به حال با کسی برخورد داشته اید که احساس می کند همه چیز را می داند و هرچیزی که می گوید درست است؟ مطمئنم که یکجا در زندگیمان همه ما با چنین کسی برخورد کرده ایم. سوال این است که وقتی با چنین شخصی مواجه شدید چه می کنید؟ در اکثر موارد، احتمالاً سعی می کنید که از آنها اجتناب کنید و تا حد ممکن از او دور شوید. اما کارهای مختلفی برای فهماندن نظرتان به این افراد می توانید انجام دهید، البته بدون اینکه با او وارد یک رقابت دردسرساز شوید.
    اول از همه اینکه باید بفهمید که این فرد چطور فکر می کند. اگر فکر کند که همه چیز را می داند احتمالاً سعی می کند آنرا با برخی واقعیات یا اطلاعاتی که دارد ثابت کند. اکثر افرادی که احساس می کنند همه چیز را می دانند معمولاً در خانواده هایی بزرگ شده اند که از کودکی مسئولیت بسیار سنگینی بر دوششان بوده است. وقتی می خواهید نظرتان را به چنین افرادی بفهمانید بهترین راه این است که درست به همان روشی که او حرفش را به شما ثابت می کند، شما هم حرفتان را به او ثابت کنید. بعنوان مثال، اگر سعی دارید که به کسی نشان دهید که بیشتر از یک روش برای پیدا کردن راه حل برای یک مشکل خاص وجود دارد می توانید به آنها بگویید که یک راه بهتر برای اینکار وجود دارد. باید به او نشان دهید که چطور می توانید با استفاده از یک روش متفاوت به همان راه حل برسید. اصولاً باید بتوانید گفته های خودتان را با واقعیت پشتیبانی کنید.
    ● چند ایده و توصیه برای برخورد با آنها که فکر می کنند همه چیز را می دانند
    بهتر است در ابتدای گفتگویتان، سعی نکنید به آنها بگویید که حرفشان غلط است. اینکار باعث می شود که فوراً حالت دفاعی بگیرند و دیگر به حرفهایتان گوش ندهند. اینجاست که داد و بیدادها شروع می شود. اگر نمی توانید در همان لحظه نشان دهید که نظرتان چیست، بحث نکنید، زمانی دیگر را برای اثبات نظرتان در نظر بگیرید. آنهایی که احساس می کنند همه چیز را می دانند افرادی بسیار خودخواه هستند. یادتان باشد که با آنها وارد جار و جنجال شدن فقط باعث خوشحالی آنها می شود نه شما. معمولاً آخر کار بسیار خسته می شوید. رمز کار این است که مواجهه با چنین افراد یک راه درست دارد و یک راه غلط. دوری کردن از آنها کمک نمی کند که بفهمند همه چیز را نمی دانند. درعوض می توانید این را به آنها ثابت کنید.
    انواع کمی از آدمهای دیگر هستند که به این اندازه دیگران را عصبانی می کنند. این افراد باعث می شوند فکر کنیم افرادی نالایق هستیم و هیچ قدرتی نداریم به همین خاطر خیلی بد واکنش می دهیم و تایید می کنیم که روی ما سلطه دارند. اما اگر آرامش خودتان را حفظ کنید و کمی بیشتر فکر کنید می توانید یاد بگیرید که چطور با ایندسته افراد برخورد کنید.
    ● چرا اینکار را می کنند؟
    اگر سعی کنید از دیدگاه خود آنها مسئله را ببینید خیلی راحت تر می توانید با این افراد برخورد کنید. این افراد معمولاً فاقد اعتماد به نفس هستند به همین خاطر سعی می کنند باید آنچه را که می دانند را نشان بقیه دهند و کاری کنند که بقیه احساس کنند زیردست آنها هستند. شاید هیچوقت نتوانید دلیل این رفتار خودخواهانه آنها را بفهمید اما با درک اینکه مسئله ای باعث شده است که این فرد چنین شخصیتی داشته باشد، می توانید درک خودتان را بالاتر برده و راحت تر با رفتار او کنار بیایید.
    ● ارزش خودتان را گوشزد کنید
    اصلاً اینطور نیست که شما پایین تر از این فرد باشید یا کمتر از او بدانید. این آنها هستند که می خواهند چنین حسی را به شما منتقل کنند. اگر به آنها اجازه بدهید احساستان نسبت به خودتان را تغییر می دهند. پس به جای اینکه همه حرفهایی که می زنند را تایید کنید، به همه کارهای مثبتی که قادرید انجام دهید فکر کنید. ارزش شما بسیار بالاست و هیچکس حق خدشه وارد کردن به آن را ندارد.
    ● به حرفهای او گوش دهید
    گاهی اوقات چنین رفتاری به این علت از فرد سر می زند که او فکر می کند کسی نیست که به حرفهایش گوش دهد. شما می توانید با گوش دادن به حرفهایشان بدون اینکه نظراتتان را مطرح کنید، ترسهای آنها را از بین ببرید. با این روش، دیگر شما را تهدیدی برای خود قلمداد نمی کنند.
    به آنها نشان دهید که بعضی از نظراتشان را قبول دارید و خواهید دید که احساس می کنند که به آنها ارزش و اعتبار داده اید.
    وقتی باعث شدید که احساس اعتماد به نفس و راحتی بیشتری کنار شما بکنند، می توانید برای تغییر بعضی از نگرش های آنها وارد عمل شوید. اما باید اینکار را خیلی زیرکانه انجام دهید. اگر مستقیماً آنها را به چالش بکشید یا خشن برخورد کنید، باعث می شود که همان رفتار دفاعی قبلیشان را پیشه کنند.
    درعوض باید نگرششان را به خودشان انعکاس دهید. بااین روش به آنها نشان داده اید که به حرفهایشان گوش کرده اید و از ایده هایشان تقدیر می کنید و احساس خوشحالی خواهند کرد. از اینجا به بعد می توانید به آرامی بعضی از ایده هایشان که غیرقابل قبول به نظر می رسد را انتخاب کرده و اطلاعات لازم برای تکذیب آنها را مطرح کنید. به جای اینکه ایده هایشان را رد یا مسخره کنید، خیلی ساده شواهد متنقض آنرا به آنها نشان دهید. بعد از آنها نظرشان را جویا شوید.
    اما در اکثر موارد این افراد از تغییر دیدگاهشان خودداری می کنند. در چنین صورتی، با بررسی دیدگاه آنها در سایه اعتقادات خودتان، باید سعی کنید با بی اعتنایی از آنها بگذرید. مطمئناً این افراد با باور یک چیز اشتباه صدمه ای به شما نمی زنند پس لازم نیست که نگران چیزی باشید.
    ● اگر این مشکل خیلی آزارتان داد می توانید دیگر آن فرد را نبینید.
    پس بااینکه برخورد و مواجهه با کسانی که فکر می کنند همه چیز را می دانند زمان و انرژی زیادی از شما می برد اما می توانید تاثیری که بر شما دارند را محدود کنید. اعتقادات و باورهای خودتان را بررسی کنی تا از قدرت آنها مطمئن شوید. بااینکار اعتماد به نفستان در برخورد با این افراد بالا خواهد بود. اکر فردی حساس و شکننده هستید، شاید بتوانید کاری کنید که باورشان را عوض کنند اما اگر نتوانستید می توانید از آنها دوری کنید فقط کافی است که همیشه از آنچه هستید شاد و راضی باشید.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 15:41.

  10. 6 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #926
    حـــــرفـه ای Mohammad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2004
    پست ها
    9,311

    پيش فرض

    دوست من ! مطالبی که قرار داده شده مخالف عنوان تاپیک نیست که شما موضع گیری می کنی ! حالا که ایشون تاپیک رو سر پا نگه داشته بجای تشکر می بایست گفت اسپم ؟!

    مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي


    اگه از نظر شما مشکلی هست "گزارش تخلف" بدین ، مشکلی باشه رسیدگی میشه !!

  12. 3 کاربر از Mohammad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #927
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض چگونه کنترل احساساتتان را به دست بگیرید!

    ● مراحل
    ۱) احساساتتان را بشناسید. میلیون ها راه برای احساس کردن وجود دارد اما دانشمندان احساسات انسانها را به چند احساس اصلی تقسیم بندی کرده اند: لذت، پذیرش، ترس، تعجب، ناراحتی، تنفر، عصبانیت و پیشبینی. انجمن تشخیص و آمار روانشناسی امریکا مهمترین احساساتی که بیشترین مشکل را برای ما ایجاد می کنند را این احساسات برشمرده اند: عصبانیت، ترس، اضطراب و افسردگی.
    ۲) بدانید که احساسات مرموزانه و از غیب ظاهر نمی شوند. بسیاری اوقات ما در سطح ناخودآگاهمان تحت مرحمت احساساتمان هستیم. با شناخت احساساتمان در سطح خودآگاه بهتر می توانیم آنها را کنترل کنیم. بدترین کاری که می توانید بکنید این است که احساساتتان را نادیده بگیرید یا سرکوب کنید چون حتماً می دانید که اگر اینکار را بکنید این احساسات بدتر شده و بعدها فوران می کنند. در طول روز از خودتان بپرسید، "الان چه احساسی دارم؟" اگر می توانید دفترچه ای برای یادداشت احساساتتان داشته باشید. وقتی احساس افسردگی می کنید، مکث کنید و موقعیتی که این احساس را در شما ایجاد کرده بررسی کنید. به احساستان از ۱ تا ۱۰۰ نمره بدهید طوریکه عدد ۱ کمترین شدت و عدد ۱۰۰ بالاترین شدت را نشان دهد.
    ۳) ببینید در آن زمان چه فکری از سرتان می گذشته است. مکث کنید و ببینید به چه چیز فکر می کردید و تا زمانیکه نفهمیدید چه فکری آن احساس را در شما ایجاد کرده دست برندارید. مثلاً ممکن است رئیستان بدون اینکه حتی متوجه باشد موقع ناهار به شما نگاه نکرده باشد و این فکر در ذهن شما ایجاد می شود که، "او آماده است که من را اخراج کند!"
    ۴) حادثه ای که آن فکری که احساس مورد نظر را ایجاد کرده تایید می کند را روی کاغذ بیاورید. بعنوان مثال، ممکن است حرفی از دهانتان خارج شده باشد که او را عصبانی کرده باشد و جمع و جور کردن آن دیگر ممکن نباشد.
    ۵) حادثه ای که مخالف آن فکر است را نیز بنویسید. اگر فکر کنید می فهمید که ازآنجاکه هیچ کس نمی تواند به خوبی با این رئیس راه بیاید، به همین خاطر نمی تواند کسی را اخراج کند چون تعداد کارمندان همین حالا هم کم هستند.
    ۶) از خودتان بپرسید، "راه دیگری که منطقی تر و متعادل تر از این رویکرد باشد برای دیدن این موقعیت وجود دارد؟" با در نظر گرفتن این دلیل جدید می توانید نتیجه بگیرید که با وجود عصبانیت رئیس، کارتان کاملاً در امنیت است. البته ممکن است هنوز کار یا رئیستان را دوست نداشته باشید و بخواهید که دنبال کار دیگری بگردید. اما حداقل می توانید برای پیدا کردن یک کار بهتر به خوبی وقت بگذارید و نیازی نیست نگران بیکاری باشید.
    ۷) انتخاب های مختلف را در نظر بگیرید. وقتی احساسی را شناسایی کردید، به حداقل دو راه برای واکنش دادن به آن فکر کنید. وقتی تصور کنید که فقط یک راه برای واکنش دادن وجود دارد، احساساتتان کنترل شما را به دست می گیرند.
    همیشه انتخاب های مختلفی پیش رویتان است. بعنوان مثال، اگر کسی اذیتتان می کند و شما عصبانی می شوید، واکنش فوری شما می تواند این باشد که شما هم او را اذیت کنید اما صرفنظر از اینکه آن احساس چه باشد، همیشه حداقل دو جایگزین دیگر هم دارید:
    ▪ هیچ عکس العملی نشان ندهید. اما اگر اینکار را می کنید باید شناسایی احساستان را ادامه دهید. فقط به این خاطر که به یک احساس واکنش نمی دهید به این معنا نیست که آن احساس وجود ندارد. اگر انتخاب می کنید که هیچ عکس العملی نشان ندهید، باید حتماً به خاطر یک دلیل باشد (همانطور که در مورد بعد توضیح داده خواهد شد) نه به خاطر اینکه ترس از روبه رو شدن.
    ▪ عکس کاری که معمولاً انجام می دهید را انجام دهید.
    ۸) انتخاب کنید. حالا که انتخاب های مختلفی پیش رویتان است، وارد عمل شوید:
    ▪ اصول: می خواهید چه کسی باشید؟ اصول اخلاقی شما چیست؟ می خواهید نتیجه این موقعیت چه باشد؟ و آخر اینکه کدام تصمیم بیشتر باعث افتخارتان خواهد بود؟ اینجاست که راهنمایی های مذهبی برای خیلی افراد وارد کار می شوند.
    ▪ منطق: چه راهکاری نتیجه دلخواهتان را می دهد؟ بعنوان مثال، اگر با یک دعوای خیابانی مواجه شده اید و می خواهید که راهکار صلحطلبانه را پیش بگیرید، می توانید از آن گذر کنید اما این احمال وجود دارد که اگر رویتان را برگردانید طرف مقابل عصبانی تر شود. شاید بهتر باشد که عذرخواهی کنید و اجازه بدهید تا زمانیکه آرامتر شود حرفهایش را بزند.
    ۹) نگرشتان را تغییر دهید. مراحل بالا نشان می دهد که چطور اجازه ندهید احساساتتان رفتار شما را کنترل کند اما نشان نمی دهد که چطور خودِ آن احساسات را تغییر دهید. اگر می خواهید احساساتتان را کنترل کنید باید نگرشتان به دنیا را عوض کنید. اگر یاد بگیرید که چطور خوشبین باشید، خواهید دید که احساسات منفی کمتر به سراغتان می آیند. حتی می توانید مستقیماً خیلی از اعتقادات اصلی خودتان که افکار ناراحت کننده و منفی برایتان ایجاد می کنند را از بین ببرید. می توانید با بحث های درونی از شر این ایده های ازاردهنده خلاص شوید. در زیر به چند نمونه از این افکار و اعتقادات ناراحت کننده اشاره می کنیم:
    ▪ برای اینکه فردی باارزش باشم باید در همه جنبه ها فردی کامل باشم. هیچ کس نمی تواند در همه چیز کامل باشد. اما اگر باور داشته باشید که اگر کامل نباشید فردی شکست خورده هستید فقط تا آخر عمر خودتان را بدبخت می کنید.
    ▪ باید همه کسانیکه برایم مهم هستند دوستم داشته باشند و قبولم کنند. گاهی اوقات نمی توانید از دشمن سازی برای خودتان جلوگیری کنید. خیلی ها هستند که با همه بدرفتار هستند. اما نمی توانید برای راضی نگه داشتن آنها زندگی را به خودتان زهر کنید.
    ▪ وقتی مردم غیرمنصفانه رفتار می کنند به خاطر بدجنسیشان است. اکثر کسانی که با شما غیرمنصفانه رفتار می کنند دوستان و خانواده ای دارند که عاشقشان هستند. همه انسانها ترکیبی از خوبی و بدی هستند.
    ▪ خیلی احساس بدی است وقتی ناامیدم، با من بد رفتار می کنند یا نادیده ام می گیرند. برخی افراد این حس را دارند که به خاطر اینکه نمی توانند کوچکترین ناامیدی را تحمل کنند، همیشه شغلشان را از دست می دهند یا روابطشان به خطر می افتد.
    ▪ بدبختی از نیروهای خارجی ناشی می شود که کاری برای تغییر آن از دستم برنمی آید. خیلی از زندانیان وضعیتشان را گردن قضا و قدر می اندازند و می گویند که نقشی در آن نداشته اند.
    ▪ اگر چیزی خطرناک یا ترسناک است باید نگران آن باشم. خیلی ها باور دارند که نگران بودن به دور شدن مشکلات کمک می کند.
    ▪ خودداری از مواجهه با سختی ها و مسئولیت ها ساده تر از روبه رو شدن با آنهاست. حتی تجربیات دردناک هم اگر با آنها روبه رو شوید می تواند پایه ای برای یادگیری و رشد شما در آینده باشد.
    ▪ به خاطر اینکه اتفاقات گذشته زندگی من را کنترل کرده، حال و آینده ام هم باید همینطور باشد. اگر این واقعاً صحت داشت به این معنا بود که ما زندانیان گذشته مان هستیم و تغییر غیرممکن است. اما انسانها همیشه در حال تغییرند و بعضی وقت ها این تغییرات چشمگیر است.
    ▪ وقتی کارها آنطور که می خواهم پیش نمی رود خیلی بد است. آیا می توانستید روند زندگیتان را پیشبینی کنید؟ مطمئناً نه. به همین خاطر نمی توانید پیشبینی کنید که کارها آنطور که شما می خواهید پیش خواهند رفت یا نه.
    ▪ فقط با لذت بردن و خوش گذراندن و تفکر هرچه پیش آید خوش آید می توانم فرد خوشبختی باشم. اگر این درست بود تقریباً همه آدم های پولدار بازنشسته هیچ کاری نمی کردند. اما درعوض می بینید که همه آنها از چالش های جدید بعنوان راهی برای رشد بیشتر استفاده می کنند.
    ● نکات
    ▪ یادبگیرید که از انحرافات شناختی که باعث می شود همه چیز بدتر از آن چیزی که هست به نظر برسد دوری کنید. اکثر ما این را شنیده ایم که می گویند نیمه پر لیوان را ببینید. اما وقتی قدرت درکتان منحرف می شود، فقط نیمه خالی لیوان را می بینید. در زیر به چند نمونه اشاره می کنیم:
    ▪ تفکر هیچ چیز یا همه چیز. همه چیز یا خوب است یا بد و هیچ چیز بین این دو وجود ندارد. اگر شما کامل نیستید پس کاملاً شکست خورده هستید.
    ▪ تعمیم افراطی. یک اتفاق بد موجب یک سلسله اتفاقات بد می شود.
    ▪ فیلتر ذهنی. یک چیز منفی همه چیز را منفی می کند. خیلی وقت ها وقتی افسرده اید نیمه خالی لیوان را می بینید.
    ▪ مردود کردن جنبه مثبت. اگر کسی نظر مثبتی نسبت به شما ابراز می کند به حساب نمی آید. اما اگر کسی چیز بدی درموردتان بگوید "همیشه می دانستید".
    ▪ نتیجه گیری سریع. بااینکه هیچ واقعیت قطعی وجود ندارد که نتیجه گیری شما را تایید کند، یک تفسیر و نتیجه گیری منفی می کنید.
    ▪ خواندن ذهن. فکر می کنید که کسی به شما بی احترامی می کند و برای مطمئن شدن از آن تلاشی نمی کنید. فقط تصور می کنید که اینطور است.
    ▪ اشتباه طالع بینی. فکر می کنید که همه چیز بد پیش خواهد رفت و خودتان را قانع می کنید که این حقیقت دارد.
    ▪ بزرگسازی و کوچکسازی. تصور کنید که با یک دوربین به خودتان یا کسی دیگر نگاه می کنید. ممکن است تصور کنید که اشتباهی که انجام داده اید یا موفقیت کسی دیگر مهمتر از آن چیزی است که هست. حالا تصور کنید که دوربین را برمی گردانید و از آن سر دوربین به همان چیزها نگاه می کنید. کاری که انجام داده اید ممکن است کم اهمیت تر از آنچه که بوده جلوه کند و اشتباه کسی دیگر کم اهمیت تر از آنچه که هست به نظر برسد.
    ▪ استدلال احساسی. تصور می کنید که احساسات منفی شما منعکس کننده واقعیت امر است: "من اینطور حس می کنم پس باید واقعیت داشته باشد."
    ▪ بایدها. تلاش می کنید که به خودتان برای کاری انگیزه بدهید. باید اینکار را بکنی. حتماً اینکار را بکن و امثال آن. اینکار باعث نمی شود که علاقه ای برای انجام آن پیدا کنید فقط باعث می شود احساس گناه کنید. وقتی این بایدها را برای بقیه به کار ببرید احساس عصبانیت، دلسردی و خشم خواهید کرد.
    ▪ برچسب زدن. این یک نوع حاد از تعمیم افراطی است. وقتی که اشتباهی مرتکب می شوید به خودتان برچسب می زنید، مثل، "من یک بازنده هسنم". وقتی رفتار اشتباه فردی دیگر شما را ناراحت می کند باز یک برچسب منفی به او می چسبانید.
    ▪ به خود گرفتن. تصور می کنید که شما علت اتفاقات بد هستید درحالیکه هیچ تقصیری متوجه شما نبوده است.
    ● هشدارها
    ▪ خیلی مهم است که بتوانید کنترل احساساتتان را به دست گیرید اما سرکوب کردن آنها یا نادیده گرفتنشان کاملاً متفاوت از این قضیه است. سرکوب کردن احساساتتان ممکن است باعث بروز اختلالات جسمی و احساسی در شما شود.
    ▪ مشکلات احساسی آنقدر پیچیده هستند که نیاز به کمک تخصصی یک روانشناس، مشاور، یا مددکار دارد.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 15:41.

  14. 6 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #928
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض در جستجوی آرامش از دست رفته

    فکر می کنید بالاخره روزی فرا می رسد که بتوانیم به آرزوهای د ور و د ست نیافتنی مان برسیم؟ روزی که باور کنیم آنچه می د انیم، همانی است که به د نبالش بود ه ایم. گاهی احساس می کنیم که آنچه د ر د ست د اریم، موقتی است و جایگاه و لیاقت مان به مراتب بیشتر از آنی است که الان هست. بیشتر اوقات د ر این فکر هستیم که بعد از این د وره، زند گی مان واقعاً شروع می شود و تازه آنچه که د اریم، استفاد ه می کنیم:
    «بگذار فارغ التحصیل شوم، سربازیم را بروم، خانه بخرم، کارم تثبیت شود ، بچه ام بزرگ شود و ...».
    ما د ر اکثر موقعیت های زند گی فراموش می کنیم که د ر زند گی، هر د ورانی شرایط، سختی ها، خاطرات ، تجربه ها و زیبایی های خاص خود را د ارد . د وران سربازی و د وران تحصیل، هرچند تفاوت های زیاد ی باهم د ارند ، اما هر کد ام قسمتی از زند گی ما هستند .
    همین الان که این سطور را می خوانید ، لحظه ای از زند گی شما بود که گذشت و الان لحظه ای د یگر و ... «جویبار لحظه ها جاری است». کافی است نگاهی به آلبوم مان بیند ازیم و یاد مان بیاید که آن موقع چه طور فکر می کرد یم، چه طور می پوشید یم و ... آیا چیزی را که د ر چند سال پیش برای مان آرزو بود ، الان د ر د ست د اریم؟ د ر بسیاری از موارد آن موضوعات اهمیت خود را از د ست د اد ه اند .
    زمانی د اشتن یک د وچرخه تمام خواسته مان بود و بعد از به د ست آورد ن آن، د اشتن یک اتومبیل، یا نمی د انم چیز د یگری تمام آرزوی مان می شد . فقط من و شما این طور نبود ه ایم. از د وستان و اطرافیان تان هم که بپرسید می گویند بله. ما هم همین طور بود ه ایم.
    این چه حسی د ر د رون ماست که همیشه ما را به چیزی می خواند که د ر د ست ند اریم واد ارمان می کند که برای به د ست آورد ن آن تلاش کنیم، خود را به آب و آتش بزنیم و گاهی اوقات بجنگیم، به خصوص با ناخود آگاه وجود خود مان و اگر نتوانیم به آن برسیم، د ر آرزوها و رؤیاهای مان د اشتن و رسید ن به آن را تصور کنیم.
    گاهی این تمایل به حد ی است که به صورت بیماری د رمی آید و عقل و اراد ه و شعور ما را تسخیر می کند . فکر می کنیم با رسید ن به آن ، به همان آرامشی می رسیم که همیشه د نبالش بود ه ایم. گمان می کنیم با رسید ن به آن زند گی اصلی مان شروع می شود و د ر جایگاه اصلی خود مان قرار می گیریم. اما انگار آرامشی روی کرة زمین وجود ند ارد . با این ابزاری که ما انتخاب کرد ه ایم، همیشه باید به د نبال آن خوشی بد ویم.
    انواع و اقسام کلاس های «ایجاد آرامش فوری» وجود د ارند که توسط افراد شیاد برگزار می شوند و هد ف شان منافع مالی و بعضاً منافع د یگر است. این شیاد ان از کشش فطری انسان ها به آرامش خبر د ارند و آن را وسیلة پر کرد ن جیب خود و بهره برد اری های مختلف د یگر قرار د اد ه اند . بعضی ها گام را فراتر می نهند و به د نبال این آرامش خود را اسیر مواد مخد ر می کنند .
    واقعیت این جاست که ما د ر ناخود آگاه مان همیشه به د نبال آرامش هستیم. اما چون تعریف د رستی از آن ند اریم، آن را د ر جای د یگری جستجو می کنیم. گاهی آرامش را با د اشتن اتومبیل، یا حساب بانکی مناسب، یا تحصیل د ر رشته ای خاص به د ست می آوریم. اما این آرامش، آن چیزی نیست که ناخود آگاه و فطرت اصلی ما به د نبالش است.
    اگر د ر چشم برهم زد نی، بعد از مد ت کوتاهی چیزی را که به د ست آورد ه ایم و اسمش را گذاشته ایم آرامش، از د ست می د هیم. آرامشی که می خواهیم تعریف کنیم و فطرت اصلی ما به د نبالش است، د ر این بیت زیبای حافظ به ظرافت بیان شد ه است:
    ای د ل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
    چون تو را نوح است کشتی بان، ز توفان غم مخور
    اگر احساس کنیم که هرچه اتفاق می افتد ، چه خوب و چه بد تحت کنترل اوست، آن وقت می توانیم از هر لحظة زند گی لذت ببریم.د ر د ام جبر و اختیار نیفتید . منظور از این شعر این نیست که هیچ چیز د ر اختیار ما نیست. همه می د انیم که انسان، هرچند محد ود ، اما مقد اری اختیار د ارد و سرنوشتش را خود ش می سازد . اما موضوع این جاست، اگر بد انیم که غریق نجاتی شش د انگ مواظب ماست، راحت تر شنا می کنیم. اگر اعتقاد د اشته باشیم که خد اوند مهربان، بخشند ه و البته آموزگار و پرورش د هند ة عالمیان است، د ر این جایگاهی که هستیم خود را د ر بهترین جایگاهی می بینیم که تاکنون لیاقتش را د اشته و تلاش کرد ه ایم و از این پس نیز بستگی به خود مان دارد .
    تلاش یعنی چه؟
    به د ور و اطراف تان نگاه کنید . آنهایی که خود را به د ر و د یوار می زنند تا به هر ترتیب ممکن د رآمد بیشتری د اشته باشند ، الزاماً د رآمد یا موقعیت خاصی ند ارند همة ما افراد ی را می شناسیم که بعد از رسید ن به یک موقعیت مالی یا شغلی مناسب، با سرعت هرچه تمام تر رو به انحطاط رفته و زند گی شان را تخریب کرد ه اند . کسانی که بهتر فکر می کنند ، وضع مناسب تری د ارند .
    بعضی ها با روش زیرآب زنی و پارتی بازی و روش هایی که امروزه متأسفانه معمول شد ه، پست و مقام و جایگاه ظاهری برای خود شان د ست و پا می کنند ، به امید همان آرامش؛ اما این ظاهر د استان است.
    د ر پشت پرد ة این موفقیت، حس جاه طلبی، حساد ت، غرور، زیاد ه خواهی، افتخارطلبی و شهرت طلبی رشد می کند و د ر د رون ما ریشه می د واند و آن ذره آرامشی را هم که هرازگاهی روح مان را نوازش می د اد از منزلگاه وجود مان بیرون می کنند .
    وقتی یک سرخرگ بزرگ پاره می شود ، خونریزی شد ید می شود ، حجم خون کاهش می یابد . د ر نتیجه خون کمی وارد قلب می شود و قلب برای جبران این کمبود ، با شد ت و سرعت بیشتری منقبض می شود .
    ضربان قلب د ر حقیقت افزایش می یابد تا فشارخون را افزایش د هد ، اما چون رگ پاره شد ه، هنوز ترمیم نشد ه، خون بیشتری بیرون می رود . قلب تند تر و شد ید تر می تپد و خون بیشتر بیرون می رود .
    قلب می خواهد کمک کند ، اما چون پارگی رگ ترمیم نشد ه، این فعالیت قلب به ضرر فرد می شود و سرانجامی جز مرگ ند ارد . این د ور باطل با تلاش زیاد ی همراه است، اما تلاشی که نتیجة عکس د ارد .
    وقتی برای کسی کار خیری انجام می د هیم و انتظار د اریم که کارمان را هرچه سریع تر جبران کند و از بهرة مالی آن برخورد ار شویم، پشت د ر اتاق رئیس مان د عا می کنیم که برگه مان را امضا کند ، برای مشتری از تمام فامیل و شرافت خود مایه می گذاریم تا بالاخره جنس مان را بخرد و ... د ر آن د ور باطل افتاد ه ایم.
    اینها ما را از آرامشی که از ابتد ا به د نبال آن بود ه ایم، د ور می کنند اما چون این حس د ر د رون ماست و ما را رها نمی کند ، به د نبال راهی برای به د ست آورد ن آن می رویم و چه پرخطرند این راه ها، که از سر ناچاری، ناد انی و بی توجهی به آنها پا می گذاریم.
    او د ر کتاب ما و با ماست و منتظر است تا او را بخوانیم و با صد اقت بخوانیم او چوب د ر د ست ند ارد که تا خلاف و گناهی کرد یم، با آن روی دست مان بزند او می خواهد ما د ر بزنیم، تا د ستش را برای ما دراز کند.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 15:42.

  16. 6 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #929
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض حسادت بیمارگونه چیست؟

    اغلب روان شناسان توافق دارند که حسادت یکی از شایع ترین هیجانات انسانی است که مستقیماً به روابط بین افراد مربوط می شود. برخی از روان شناسان حتی ادعا کرده اند که اگر کسی اصلاً احساس حسادت نداشته باشد، در تعهد خود نسبت به رابطه با دیگران دچار کمبود خواهد بود.
    حسادت در انواع مختلفی از روابط ممکن است بروز کند:
    ▪ دوستی
    ▪ رابطه با جنس مخالف
    ▪ رابطه با همجنس
    ▪ رابطه بین اولیاء و فرزندان
    ▪ رابطه بین خواهر و برادرها
    ▪ رابطه بین اعضای خانواده
    غالباً حسادت ریشه در کمبود عزت نفس و اعتماد به خود دارد و در نتیجه به درجات مختلف، بر حسب این که میزان و سطح عزت نفس و اطمینان فرد چقدر باشد، بر روی افراد تأثیر می گذارد.
    حسادت نیز مانند بسیاری از هیجانات دیگر، معمولاً مسأله مهمی نیست و در واقع می تواند به «حفظ» رابطه کمک کند امّا در برخی موارد، میزان آن شدّت می گیرد و شروع به منحرف کردن فکر فرد می کند و اینجاست که دیگر از جنبه محافظتی خارج شده و جنبه مخرّب به خود می گیرد. این نوع حسادت، غیرعادی یا نابهنجار است و روان پزشکان آن را حسادت بیمارگونه می نامند. حسادت بیمارگونه در برخی موارد حاد ممکن است به خشونت و حتی مرگ بینجامد.
    ● حسادت به عنوان یک هیجان طبیعی انسان
    تفاوت عمده ای بین حسادت طبیعی و غیرطبیعی وجود دارد، هر چند صاحب نظران در مورد نقطه دقیقی که حسادت طبیعی به صورت حسادت بیمارگونه در می آید بحث دارند. به عنوان یک قاعده کلّی، حسادت طبیعی را می توان چنین تعریف کرد که حسادتی است که فرد حس می کند چنانچه:
    ▪ همسر یا دوستش را با کس دیگری ببیند
    ▪ دوستش او را به خاطر کس دیگری کنار بگذارد
    ▪ کودکی در خانواده مورد محبت و علاقه بیشتری از دیگران قرار داشته باشد
    احساس حسادت می تواند خیلی دردناک باشد امّا در حسادت های طبیعی، افراد خود را با شرایط و موقعیت جدید وفق می دهند و زندگیشان را می کنند.
    ● هنگامی که حسادت از کنترل خارج می شود
    حسادت بیمارگونه به دو شکل وجود دارد: حسادت وسواسی و حسادت توهمی یا روان پریشانه.
    در حسادت وسواسی، فرد دارای افکار شدید و تکرار شونده ای مبنی بر روراست نبودن یارش است. با وجودی که ممکن است فرد از ته قلب به این گونه افکار اعتقاد نداشته باشد امّا نمی تواند فکر کردن درباره آن را متوقف کند و این افکار می توانند خیلی زود به صورت مخرّب و ناراحت کننده درآیند. غالباً به علت حسادت وسواسی، روابط از هم می گسلند.
    حسادت روان پریشانه، خطرناک تر و حادتر از حسادت وسواسی است. افرادی که از حسادت روان پریشانه رنج می برند کاملاً مطمئن هستند که یارشان به آن ها خیانت می کند و بر خلاف حسادت وسواسی هیچگونه شکی در این مورد در ذهنشان وجود ندارد. آن ها احتمالاً عقیده دارند که شواهدی نیز برای خیانت یارشان وجود دارد، حتی چنانچه شواهدی واقعاً وجود نداشته باشد.
    رفتارهای خطرناک و آسیب رسان مرتبط با حسادت روان پریشانه عبارتند از:
    ▪ تعقیب کردن یار
    ▪ استخدام کسی برای تعقیب کردن یار
    ▪ سوء تعبیر رویدادهای عادی به عنوان نشانه های تقلّب
    ▪ رو در رویی با یار و متهم کردن او به داشتن رابطه با دیگران
    ▪ رفتار خشونت آمیز با یار
    ▪ رفتار خشونت آمیز با کسی که فکر می کند با یارش رابطه دارد
    حسادت روان پریشانه کمتر از حسادت وسواسی شایع است و ممکن است به علّت اختلالات دیگری چون اسکیزوفرنی، افسردگی، سوء مصرف مواد، زوال عقل و ناتوانی جنسی به وجود آید.
    ● درمان حسادت بیمارگونه
    از آنجا که حسادت بیمارگونه طرز فکر فرد را خراب می کند، می تواند اثرات منفی قابل ملاحظه ای بر کیفیت زندگی او بگذارد. با وجود این، چون حسادت بیمارگونه به عنوان یک اختلال ذهنی شناخته می شود، درمان هایی برای آن وجود دارد.
    «درمان های گفتگویی» نظیر درمان رفتاری شناختی (CBT) برای درمان حسادت بیمارگونه متداول تر است. CBT به فرد کمک می کند که شیوه تفکر و عملش را تغییر دهد و مشکل وی را قابل تحمل تر می سازد.
    دارودرمانی نیز برای درمان حسادت بیمارگونه به کار می رود. برای حسادت وسواسی، داروهای ضدافسردگی مفیدند و برای حسادت روان پریشانه، داروهای ضدروان پریشی (مانند داروهایی که برای درمان اسکیزوفرنی تجویز می شود) ممکن است لازم باشد.
    ● توصیه هایی برای دوستان و افراد خانواده کسانی که از حسادت بیمارگونه رنج می برند
    همجواری با افرادی که از حسادت بیمارگونه رنج می برند می تواند برای دوستان و افراد خانواده شان بسیار سخت باشد. به یاد داشتن این نکته اهمیت دارد که حسادت بیمارگونه یک نوع اختلال ذهنی است که قابل درمان است امّا همچنین باید به یادداشت که خطر خشونت آمیز شدن رفتار فرد نیز وجود دارد.
    به افرادی که دچار حسادت بیمارگونه هستند می توان کمک کرد امّا غالباً آن ها کمک را رد می کنند و یا اصلاً انکار می کنند که نیاز به کمک دارند. با وجودی که باید آن ها را تشویق به کمک گرفتن کرد امّا ممکن است آن ها از این پیشنهاد عصبانی شوند. با در نظر داشتن این که افرادی که دچار حسادت بیمارگونه هستند ممکن است به خشونت روی آورند، دوستان و افراد خانواده شان باید رفتار احتیاط آمیزی با آن ها داشته باشند. هنگامی که به خشونت روی آورده شد توصیه می شود با پلیس تماس گرفته شود. در این شرابط، افرادی که از حسادت بیمارگونه رنج می برند، به ویژه از نوع روان پریشانه اش، ممکن است به اجبار تحت درمان قرار داده شوند.
    ● حسادت ممکن است بیش از یک هیجان طبیعی باشد
    از آنجا که حسادت معمولاً به عنوان یک هیجان انسانی متداول در نظر گرفته می شود، مردم غالباً باور ندارند که حسادت، در شکل حادش، یک نوع اختلال ذهنی است. تفاوت گذاری بین حسادت طبیعی و غیرطبیعی گاهی اوقات دشوار است امّا به عنوان یک قاعده کلّی، حسادت طبیعی می تواند باعث حفظ رابطه با دیگران گردد در حالی که حسادت غیرطبیعی مخرّب است و غالباً به خشونت می انجامد.
    حسادت غیرطبیعی شایع است و قابل درمان می باشد امّا غالباً افرادی که از حسادت بیمارگونه رنج می برند از دریافت کمک خودداری می کنند. در این موارد ممکن است آن ها را به اجبار تحت درمان قرار داد.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 15:42.

  18. 5 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #930
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض نظریه ویژگیهای شخصیت

    نظریه ویژگی های شخصیت یکی از مهم ترین محدوده های نظری در مطالعه شخصیت است. براساس این نظریه، شخصیت افراد از خصوصیات وصفات گسترده ای ترکیب یافته است. برای مثال، در نظر بگیرید که خودتان چگونه شخصیت یک دوست نزدیکتان را توصیف می کنید. به احتمال زیاد، از تعدادی از ویژگی های او مانند اجتماعی بودن، مهربانی و خونسردی نام می برید. منظور از «ویژگی» یک خصوصیت نسبتاً پایدار است که باعث می شود افراد به شیوه های خاصی رفتار کنند.
    نظریه ویژگی های شخصیت بر خلاف سایر نظریه های شخصیت مانند نظریه های روانکاوانه و انسان گرایانه، بر تفاوت های بین افراد تمرکز دارد. ترکیب و تعامل ویژگی های مختلف است که شخصیت یک فرد را تشکیل می دهد و این برای هر شخص، یگانه و منحصر به فرد است. نظریه ویژگی های شخصیت بر تعیین و اندازه گیری این خصوصیات فردی شخصیت تمرکز دارد.
    ● نظریه گوردون آلپورت
    در سال ۱۹۳۶، گوردون آلپورت، روان شناس، متوجه شد که تنها در یک فرهنگ لغات انگلیسی، بیش از ۴۰۰۰ واژه برای توصیف ویژگی های مختلف شخصیت وجود دارد. او این ویژگی ها را در سه سطح رده بندی نمود:
    ▪ ویژگی های اصلی: ویژگی هایی که بر کلّ زندگی فرد غالب است، تا جایی که آن شخص معمولاً به خاطر این ویژگی ها شناخته می شود. در واقع، شنیدن نام فرد، این ویژگی ها را به ذهن شنونده متبادر می کند. برای درک بهتر این موضوع، عبارت هایی نظیر فرویدی، ماکیاولی، دون ژوان، مسیح گونه و ... را در نظر آورید. به نظر آلپورت، ویژگی های اصلی نادرند و در طول زندگی ساخته می شوند.
    ▪ ویژگی های مرکزی: خصیصه های عمومی که پایه های اصلی شخصیت را شکل می دهند. این ویژگی های مرکزی، هر چند به نفوذ و اقتدار ویژگی های اصلی نیستند، امّا خصیصه های عمده ای هستند که ممکن است برای توصیف یک فرد دیگر به کار آیند. عبارت هایی چون هوشمند، امین، کمرو و مضطرب نمونه هایی از ویژگی های مرکزی هستند .
    ▪ ویژگی های ثانویه: ویژگی هایی که گاهی به نگرش ها یا اولویت ها مربوطند و غالباً تنها در وضعیت های خاص یا تحت شرایط خاص پدیدار می شوند. به عنوان نمونه می توان به مضطرب شدن به هنگام صحبت در میان جمع یا بی صبری در هنگام انتظار در صف اشاره کرد.
    ● پرسشنامه ۱۶ عامل شخصیت ریموند کاتل
    ریموند کاتل، یکی از نظریه پردازان ویژگی های شخصیت، تعداد ویژگی های اصلی شخصیت را از بیش از ۴۰۰۰ مورد که در لیست اولیه آلپورت وجود داشت به ۱۷۱ مورد تقلیل داد. او این کار را عمدتاً از طریق حذف ویژگی های غیرمتداول و ترکیب خصوصیات مشترک انجام داد. کاتل سپس نمونه بزرگی از افراد را برای این ۱۷۱ ویژگی مختلف مورد ارزیابی قرار داد. وی آنگاه با استفاده از یک روش آماری به نام «تحلیل عوامل» ، ویژگی های نزدیک به هم را معین کرد و سرانجام لیست خود را به تنها ۱۶ ویژگی شخصیت کاهش داد. به گفته کاتل، این ۱۶ ویژگی، منبع و منشاء شخصیت تمام انسان ها می باشند. او همچنین یکی از پرکاربردترین آزمون های ارزیابی شخصیت به نام پرسشنامه ۱۶ عامل شخصیت (۱۶PF) را طراحی کرد.
    ● سه بعد شخصیت آیزنک
    هانس آیزنک، روان شناس انگلیسی، مدلی برای شخصیت، بر پایه تنها سه ویژگی عمومی بنا کرد:
    ۱) درون گرایی/برون گرایی:
    درون گرایی مستلزم جهت دهی توجه و تمرکز بر روی تجربیات درونی است در حالی که برون گرایی به تمرکز و توجه بر سایر مردم و محیط ارتباط دارد. بنابراین، یک فرد درون گرا معمولاً فردی ساکت و خوددار است و یک فرد برون گرا بیشتر خونگرم و اجتماعی.
    ۲) تهییج پذیری/پایداری هیجانی:
    این بعد از نظریه ویژگی های شخصیت آیزنک به دمدمی مزاجی در مقابل خونسردی و آرامی مربوط است. فرد تهییج پذیر، زود ناراحت یاهیجان زده می شود در حالی که منظور از پایداری هیجانی یعنی از نظر هیجانی، ثابت و یکنواخت باقی ماندن.
    ۳) روان پریشی گرایی:
    آیزنک بعداً پس از مطالعه افرادی که از بیماری روانی رنج می بردند، بعد دیگری از شخصیت را به نظریه خود افزود. او این بعد را روان پریشی گرایی نامید. کسانی که این ویژگی در آن ها برجسته است در برخورد با واقعیت ها مشکل دارند و معمولاً جامعه ستیز، مخالف، غیرهمدل و عوام فریب هستند.
    ● نظریه پنج عامل شخصیت
    نظریه های کاتل و آیزنک موضوع پژوهش های بسیاری قرار گرفته است و برخی از نظریه پردازان عقیده دارند که کاتل بر روی تعداد زیادی ویژگی تمرکز کرده است و آیزنک بر روی تعداد کمی. در نتیجه، یک نظریه جدید ویژگی های شخصیت به نام نظریه پنج عامل شکل گرفت. این مدل پنج عامل شخصیت نشانگر پنج ویژگی اصلی است که در تعامل با یکدیگر، شخصیت انسان را شکل می دهند. با وجودی که پژوهشگران غالباً با یکدیگر بر روی نامگذاری دقیق این ابعاداختلاف نظر دارند امّا نام های زیر بیشتر متداول است:
    ▪ برون گرایی
    ▪ خوشایندی (مقبولیت)
    ▪ وظیفه شناسی (وجدان)
    ▪ تهییج پذیری
    ▪ آزاداندیشی
    ● ارزیابی نظریه ویژگی های شخصیت
    با وجودی که اغلب روان شناسان قبول دارند که می توان مردم را بر حسب ویژگی های شخصیتی شان توصیف کرد امّا نظریه پردازان همچنان به بحث در مورد تعداد ویژگی های اصلی سازنده شخصیت انسان ادامه می دهند. در حالی که نظریه ویژگی های شخصیت دارای واقع بینی هایی است که برخی دیگر از نظریه های شخصیت (مانند نظریه روانکاوانه شخصیت فروید) فاقد آن هستند، امّا دارای نقاط ضعفی نیز هست. برخی از متداول ترین انتقاداتی که به نظریه ویژگی های شخصیت می شود بر این واقعیت تمرکز دارد که ویژگی ها غالباً پیش بین های ضعیفی برای رفتار هستند. مثلاً در حالی که یک فرد ممکن است امتیاز بالایی در ارزیابی یک ویژگی خاص به دست آورد امّا او شاید همیشه و تحت هر شرایط، به همان شیوه رفتار نکند. مشکل دیگر این است که نظریه ویژگی های شخصیت مشخص نمی سازد که چگونه و چرا تفاوت های شخصیتی افراد شکل می گیرد یا پدید می آید.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 15:42.

  20. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •