تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 93 از 469 اولاول ... 4383899091929394959697103143193 ... آخرآخر
نمايش نتايج 921 به 930 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #921
    آخر فروم باز MR.Punisher's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    None of your Business
    پست ها
    1,711

    پيش فرض

    قربونت sina818.مخلصیم.شما هم اگر چیزی داری بذار ملت حال کنن.

  2. #922
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    فولادشهر
    پست ها
    2,228

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط MR.Punisher
    سلام سینا
    مرغ مینا یه ÷رنده سیاه رنگ و فوق العاده باهوشه.هر کی دفعه اول ببینش
    فکر می کنه زاغه.این ÷رنده تو تقلیده صدا بی نظیره.سوت می زنه.
    ازادش که می کنم میره ÷شت ÷نجره و صدای ÷رنده های دیگه رو تقلید می کنه و گولشون میزنه
    خیلی زود کارها رو یاد میگیره.هوشش خداست لامصب.
    با سلام
    خیلی خیلی ممنون
    واقعا من از پی سی ورلد و کاربرای گلش خیلی چیزا یاد گرفتم از شیر مرغ تا جون آدمیزاد اینم نمونش
    واقعا جالب بود برام دسست درست
    فعلا با سوتی یات داریم اساسی حال میکنیم

  3. #923
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    فولادشهر
    پست ها
    2,228

    پيش فرض

    با سلام
    سوتی ضایع از من بعد از چند روز فهمیدم
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    به پست 609 و 610 توجه کنید تا ویرایش نکردما

  4. #924
    Banned x-boy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    محل سكونت
    HoTeL CaLiFoRnIa
    پست ها
    881

    پيش فرض

    رفته بوديم با دوستم بيرون
    تو تاكسي بوديم
    3 تا زنم پشت
    وسطه يه چهارراه همه ماشينا پيچيده بودن توي هم ديگه
    چراغ راهنمايي خراب بود

    يهو اين دوست من بلند بلند گفت
    ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااا اينجا چه باحاله همه رفتن تو همديگه

    زنا:
    من:
    راننده:
    دوستم:

  5. #925
    Banned x-boy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    محل سكونت
    HoTeL CaLiFoRnIa
    پست ها
    881

    پيش فرض

    ما هفته پيش واسه جمعه شب مهمون دعوت كرديم، طرف پنجشنبه ظهر اومد !!!
    بدبختي هم اين بود كه تو رودربايستي افتاديم و مجبور شديم بهشون يه ناهار و شام بديم، شب هم نگهشون داريم، فرداش هم يه ناهار بديم، تا شب برسن!

  6. #926
    Banned x-boy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    محل سكونت
    HoTeL CaLiFoRnIa
    پست ها
    881

    پيش فرض

    ديروز صبح با يكي قزاز داشتم.رفتم و برگشتم.
    تو راه برگشت يه ترافيک ِ شلوغ تو خيابون جلوييشون بود .
    خلاصه ...........
    ما اومديم از خيابون رد شيم .عطسه مونم ميومد .مثلا" ميخواستم جلب
    توجه نشـــه گفتم نگهش ميدارم اونور خيابون ميزنمش .

    زهي خيال ِ باطل ......
    ماشين اولي رو با موفقيت رد کردم ..دومي رو ..رسيدم به شيشه عقب
    ماشين سومي يه دختر کوچولو سرشو از شيشه کرده بود بيرون .يه خنده اي
    مليحي به ما کرد خدا وکيلي يه دنيا حال کردم اومدم بگم سلام عمو
    (همه ء اين قضايا تو يک ثانيه اتفاق افتاد).آقا ما دهنو باز کرديم

    عــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــر چــــــــــــــــــــــــ ــه

    بچه ه ِ مظلوم .گُرخــــــــــيد .حتي ننش هم که جلو نشسته بود از جيغه دخترِ
    فــــــــِر خورد .

  7. #927
    داره خودمونی میشه shaparake_sahra's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    توی صحرا
    پست ها
    66

    پيش فرض

    با سلام خدمت همتون
    و ممنون از سوتی های قشنگتون
    یه روز با یکی از دوستام رفته بودیم بازار رضا برای خرید همین طور که داشتیم با هم راه میرفتیم و مغازه هارو یکی یکی میدیدیم شنیدم که فروشنده یکی از مغازه های داره به ما یه چیزی میگه من که داشتم دقت میکردم چی بلغور میکنه اون دوستم منو میکشید میگفت بیا ولش کن جوابشو نده منم تا رومو برگردوندم دیدم که دارم خودم رو میبینم!!!!!!!!!!!!!!!!!
    و اون دوستم داره سر جاش درجا میزنه اما بنده خدا هنوز متوجه نشده بود که داره میره تو آینه انتهای سالن و اون فروشنده بد بخت هم داره میگه مواضب باشید نرید تو آینه...
    دیگه مارو میگید مرده بودیم از خنده حلا هر وقت میریم اونجا دقت میکنیم که 50 متری اونجا رد نشیم...

  8. #928
    داره خودمونی میشه shaparake_sahra's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    توی صحرا
    پست ها
    66

    پيش فرض

    اینم یکی دیگه از سوتیام:
    کلاس اول دبیرستان بودم . شر و شیطونی زیاد نمیکردم میز سوم هم میشستم یه روز سر زنگ عربی که میز آخر خالی بود با اصرار بچه ها واسه تنوع رفتم میز آخر نشستم دیدم چه جای دبشیه . چرا زود تر این کارو نکردم خلاصه منو جو گرفته بود ندیده بودم میز آخر چه دور نمایی داره خلاصه یکم شیطونی کردم بماند...
    دیگه آخرای زنگ بود که معلمه گیر داد همه با صدای بلند باید صرف کنن تا یاد بگیرن منم اصلا از این حرکتش خوشم نیمد آخه کی حال داشت صرف کنه ؟... خلاصه بچه ها شروع کردن به صرف کردن منم باصدای نازک و مسخره همراهیشون میکردم که و وسایلم رو هم جمع میکردم که زود تر زحمت رو کم کنم یه دفه متوجه شدم کههمه ساکت شدند و دیگه صدایی نمیاد ولی من هنوز دارم با اون صدای مسخره اربده میکشم نگو دبیره بدجنسی کرده اشاره به بچه ها که ساکت ببینم این صدای قشنگ مال کیه یه دفه چشم غره رفته به من و من هم هنوز دارم صرف میکنم !... همه مرده بودن از خنده دبیره هم شروع رده بود متلک گفتن که وسایلتم که جمع کردی میخوای بری
    بعدشم من رفتم بیرون یا به عبارتی منو انداخت بیرون..

  9. #929
    آخر فروم باز MR.Punisher's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    None of your Business
    پست ها
    1,711

    6

    سلام مخلص بچه ها مخصوصا سینا جون
    بابام از 19 سالگی ماشین داشته و میگه یادم نمیاد تا حالا سوار وسایط نقلیه عمومی شده باشم.
    یه روز ماشین بابام خراب بود و مجبور شد اونو بذاره تعمیرگاه و یارو گفت 2 روزه تعمیرش می کنه.
    عصر همون روز باید می رفتیم جایی.من گفتم با اتوبوس بریم.بابام گفت باشه.رفتیم ایستگاه اتوبوس.
    داشتیم سوار می شدیم که یهو دیدم بابام داره می ره تو قسمت زنونه.داد زدم بابا اونجا زنونست.کجا میری.
    دیدم ایستگاه از صدای خنده ملت به لرزه دراومد.
    جفتمون بدجوری ضایع شدیم.بابام مثل همیشه جمله معروفشو گفت.خاک بر سرت با اون حرف زدنت.
    اینم از محصول مشترک من و بابام.من ادم بشو نیستم
    مخلص سینا و شهریار جون هم هستیم.ارادت داریم.
    Last edited by MR.Punisher; 24-06-2006 at 06:16.

  10. #930
    آخر فروم باز MR.Punisher's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    None of your Business
    پست ها
    1,711

    6 جوجه اردک ضایع

    بچه که بودم یه اردک داشتم.همیشه به بابام می گفتم این چرا تخم نمی ذاره.
    یه روز بابام اومد خونه و دیدم یه کفتر سفید تو دستشه.گفتم اینو از کجا اوردی.
    گفت افتاده بود تو حیاط.زخمی شده.چند روز ازش مراقبت می کنیم و وقتی خوب شد
    ولش می کنیم بره.شب کفتر رو گذاشتم ÷یش اردکه.فرداش جمعه بود و فامیل خونه ما جمع بودن.
    منم رفتم به کفتره سر بزنم که دیدم اردکه تخم گذاشته.
    منم رفتم بلند گفتم بابا دیشب کفتره رو گذاشتم ÷یشه اردکه.حالا اردکه تخم گذاشته.
    یهو خونه از صدای خنده فامیل منفجر شد.
    اون موقع نفهمیدم چرا فامیل می خندنولی حالا می دونم چرا می خندیدن
    حتما اردکه و کفتره...................
    این هم از سوتی من ولی.........من ادم بشو نیستم
    Last edited by MR.Punisher; 24-06-2006 at 08:07.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •