ابر می گرید
باد می گردد
و به زیر لب چنین می گوید عابر:
- آه!
رفته اند از من همه بیگانه خو بامن...
من به هذیان تب رؤیای خود دارم
گفت و گو با یار دیگر سان
کاین عطش جز با تلاش بوسه خونین او درمان نمی گیرد.
ابر می گرید
باد می گردد
و به زیر لب چنین می گوید عابر:
- آه!
رفته اند از من همه بیگانه خو بامن...
من به هذیان تب رؤیای خود دارم
گفت و گو با یار دیگر سان
کاین عطش جز با تلاش بوسه خونین او درمان نمی گیرد.
در (( بوسه)) و ((نگاه)) , تو شادی نهفته ای
در ((مستی )) و ((نگاه)) , تو لذت نهاده ای
بر هرکه در بهشت خدائی طمع نبست
دروازه بهشت زمین را گشاده ای
يار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا * يار تويي غار تويي خواجه نگهدار مرا
..........................
نوح تويي روح تويي فاتح و مفتوح تويي * سينه مشروح تويي بر در اسرار مرا
..........................
نور تويي سور تويي دولت منصور تويي * مرغ كه طور تويي خسته به منقار مرا
..........................
قطره تويي بحر تويي لطف تويي قهر تويي * قند تويي زهر تويي بيش ميازار مرا
..........................
حجره خورشيد تويي خانه ناهيد تويي * روضه اوميد تويي راه ده اي يار مرا
..........................
روز تويي روزه تويي حاصل دريوزه تويي * آب تويي كوزه تويي آب ده اين بار مرا
..........................
دانه تويي دام تويي باده تويي جام تويي * پخته تويي خام تويي خام بمگذار مرا
..........................
اين تن اگر كم تندي راه دلم كم زندي * راه شدي تا نبدي اين همه گفتار مرا
..........................
اینک افتاده بر این لاشه و گند
باید از زاغ بیاموزد پند
بوی گندش دل و جان تافته بود
حال بیماری دق یافته بود
دوستت دارم حتی اگر قرار باشد
شبی بی چراغ در حسرت یافتنت
تمام پس کوچه ها را زیر باران قدم بزنم
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
.............
من تو را سؤالی می مانم بيشتر ، تا شايد « الهه » ای .
جوابت نگفته می خوانم از خطوط جوان پيشانيت :
«الوهيّت و زيبايی ؟! چه تاريخي ! چه پاک ! »
کی رود از خاطر من
آخرین بوسه شبی در زیر باران
رفتی و کردم صدایت
اما در آغوش شب گشتی تو پنهان
این کلام آخرینت
برده میل زندگی را از سر من
گفته ای شاید بیایی
از سفر اما نمیشه باور من
نمی خواهی به آغوشم بگیری؟
نمی گیرد دلت هر دم بهانه؟
تو تا تنهای تنها می شوی باز
نمی خوانی به یاد من ترانه؟
چه گویم ؟ ای جدا افتاده از من
منم بی تاب و مست و بی قرارم
برای لحظه ای پیش تو بودن
تمام لحظه ها را می شمارم...
سنت شکنیمو باید ببخشید ..
به خاکم می سپاری به هنگام مرگ ؟.
به من می آموزی تا هستم
درست آن دم که خو می گیرم
وقتی است که نا پدید می شوم
[جیمز هتفیلد]
Last edited by Doyenfery; 08-06-2007 at 18:39.
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)