من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقتگل دیوانه باشم گر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقتگل دیوانه باشم گر کنم
من مرگ خوشتن را
با فصلها در میان نهاده ام و
با فصلی که در می گذشت؛
من مرگ خویشتن را
با برفها در میان نهادم و
با برفی که می نشست؛
با پرنده ها و
با هر پرنده که در برف
در جست و جوی
چینه ئی بود.
با کاریز
و با ماهیان خاموشی.
من مرگ خویشتن را با دیواری در میان نهادم
که صدای مرا
به جانب من
باز پس نمی فرستاد.
چرا که می بایست
تا مرگ خویشتن را
من
نیز
از خود نهان کنم
با تشکر از این واسطه الهی
من به نفس چاق کردن
حق می دهم
تا با تمام آسمانها کنار بیاید
تا با نفس تنگی دستانم
تنفست را تنگ تر کنم
و هی دور بزنم
دور رنگهایت
خوبی اقا مهدی؟
ساکتی چرا
تن تو آهنگی ست
و تن من کلمه ئی ست که در آن می نشیند
تا نغمه ئی در وجود اید :
سرودی که تداوم را می تپد
در نگاهت همه مهربانی هاست :
قاصدی که زندگی را خبر می دهد
و در سکوتت همه صداها :
فریادی که بودن را تجربه می کند
سلام فرانک جان خيلی خيلی خيلی خستم از اين روزگاره خيلی
تا بدين منزل نهادم پاي را
از در اي كاروان بگسسته ام.
گر چه مي سوزم از اين آتش به جان،
ليك بر اين سوختن دل بسته ام.
مدتها برای نقشهای قالی نشستهبودم
چای و نعلبکی میخوردم
قندهایی که پهلوی من قلیان میکشیدند
فوت میکردند
حباب میساختند
من داخل حبابها دخیل میبستم
چه قدر همه خستن
نمی دونم شاید فردا بهتر باشه
راستی اقا مهدی باید با "د" شروع می کردید
اما من چون می خواستم شب به خیر بگم به همگی دیگه اومدم جواب دادم صبر نکردم ویرایش بشه
شب خوش
من دلم براي تاريخ مي سوزد
براي نسل ببرهايش كه منقرض گشته اند
براي خمره هاي عسلش كه در رف ها شكسته اند
گوش كن
به جاي عشق و جستجوي جوهر نيلي مي شود چيزهاي ديگير نوشت
حق با تو بود
مي بايست مي خوابيدم
اما مادربزرگ ها گفته اند
چشم ها نگهبان دل هايند
سلام دوست عزیز:
به جمع خستگان خوش آمدی.اگه میخوای عاقبت کارتو بدونی به امضای من مراجعه کن!
دلش گرفت ...و جام شراب را برداشت
و مست شد ، عاشق شد ، طناب را برداشت؟
و قرص ماه تو و قرصهاي زردي كه ...
فقط گريست ... و ليوان آب را برداشت
همينكه خواست كه شك بين ِ... خواست شك بين ِ...
خدا همان لحظه ، انتخاب را برداشت
ممنون از شما دوستانه گلم
اينم آخرين جوابه من باسه امشب که از امضا دوسته عزيزم فرانک جان برداشتم
تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را؟
دیدم ای بس آفتابی را
کو پیاپی در غروب افسرد
آفتاب بی غروب من !
ای دریغا در جنوب ! افسرد
بعد از او دیگر چی میجویم؟
بعد از او دیگر چه می پایم ؟
اشک سردی تا بیافشانم
گور گرمی تا بیاسایم
پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد
شب شما هم خوش
سلامی دوباره.
این چند روز که من نبودم ببین چی شده!!!!
در شب مهتاب مي خوانم تو را
خستگي را مي تكانم از تنت
با زبان خواب مي خوانم تو را
با لباني كه عطشبو سيده است
با صداي آب مي خوانم تو را
Last edited by raheman; 08-06-2007 at 02:22.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)