لب خود بر لب من مينهادي
حيات تازه در من ميدميدي
خوشا آن دم كه با من شاد و خرم
ميان انجمن خوش ميچميدي
ز بيم دشمنان با من نهاني
لب زيرين به دندان ميگزيدي
چو عنقا، تا به چنگ آري مرا باز
وراي هر دو عالم ميپريدي
مرا چون صيد خود كردي، به آخر
شدي با آشيان و آرميدي
تو با من آن زمان پيوستي، اي جان
كه بر قدم لباس خود بريدي
از آن دم بازگشتي عاشق من
كه در من روي خوب خود بديدي
من ار چه از تو ميآيم پديدار
تو نيز اندر جهان از من پديدي
مراد تو منم، آري، وليكن
چو وابيني تو خود خود را مريدي
گزيدي هر كسي را بهر كاري
عراقي را براي خود گزيدي