تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 92 از 129 اولاول ... 4282888990919293949596102 ... آخرآخر
نمايش نتايج 911 به 920 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #911
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض از روانشناسی رنگها چه میدانید؟

    در سال ۱۶۶۶، اسحاق نیوتن، دانشمند نام دار انگلیسی، کشف کرد که چنان چه نور خالص سفید از یک منشور عبور داده شود، به رنگ های قابل رؤیت تجزیه می شود.
    ● تعریف رنگ
    در سال ۱۶۶۶، اسحاق نیوتن، دانشمند نام دار انگلیسی، کشف کرد که چنان چه نور خالص سفید از یک منشور عبور داده شود، به رنگ های قابل رؤیت تجزیه می شود. نیوتن هم چنین کشف کرد که هر رنگ از یک طول موج منحصر به فرد تشکیل شده و قابل تجزیه به رنگ های دیگر نیست.
    رنگی که بر اثر ترکیب دو رنگ دیگر به وجود آید را ترکیبی می گویند. بعضی از رنگ ها، مثل زرد و ارغوانی، در صورت ترکیب شدن، همدیگر را خنثی می کنند و نور سفید می سازند. این رنگ ها را نیز رنگ های مکمل می نامند.
    آزمایش های بعدی نشان داد که با ترکیب نورها می توان رنگ های مختلف را ایجاد کرد. برای مثال، نور قرمز در ترکیب با نور زرد، رنگ نارنجی را به وجود می آورد.
    رنگی که بر اثر ترکیب دو رنگ دیگر به وجود آید را ترکیبی می گویند. بعضی از رنگ ها، مثل زرد و ارغوانی، در صورت ترکیب شدن، همدیگر را خنثی می کنند و نور سفید می سازند. این رنگ ها را نیز رنگ های مکمل می نامند.
    ● تأثیرات رنگ ها از نظر روان شناسی
    با وجودی که اثر رنگ ها تا حدودی ذهنی است و در مورد اشخاص مختلف فرق می کند اما برخی از تأثیرات رنگ ها دارای معنی یگانه ای در سراسر جهان هستند. رنگ هایی که در طیف رنگ ها در ناحیه ی قرمز قرار دارند به عنوان رنگ های گرم شناخته می شوند که این دامنه اش از احساسات گرم و صمیمانه تا احساس خشم و عصبانیت متغیر است.
    رنگ هایی که در ناحیه ی آبی طیف قرار دارند، رنگ های سرد نامیده می شوند و شامل آبی، ارغوانی و سبز هستند. این رنگ ها معمولا" آرامش بخشند اما گاهی نیز ممکن است احساس غمگینی و بی تفاوتی را به ذهن آورند.
    ● روان شناسی رنگ ها به عنوان روش درمان
    در برخی از فرهنگ های قدیمی، از جمله مصری ها و چینی ها، از رنگ ها برای درمان استفاده می شده است. این کار که گاهی به آن نور درمانی یا رنگ شناسی نیز گفته می شود هنوز هم به عنوان روش درمان جایگزین مورد استفاده قرار می گیرد.
    ▪ در این روش:
    از رنگ قرمز برای تحریک بدن و ذهن و افزایش تمرکز استفاده می شود.
    از رنگ زرد برای تحریک اعصاب استفاده می شود.
    از رنگ نارنجی برای بالا بردن سطح انرژی استفاده می شود.
    از رنگ آبی برای کاهش درد و تسکین بیمار استفاده می شود. از رنگ نیلی برای تسکین ناراحتی های پوستی استفاده می شود.
    اغلب روان شناسان به رنگ درمانی به دیده ی شک و تردید می نگرند و می گویند که درباره ی تأثیرات احتمالی رنگ ها اغراق شده و رنگ ها در فرهنگ های مختلف، معانی متفاوتی دارند. پژوهش ها نشان داده اند که در بسیاری از موارد، تأثیرات رنگ ها در تغییر حالت افراد، تأثیراتی زودگذر و موقتی بوده است. برای مثال، قراردادن افراد در اتاق آبی ممکن است در ابتدا احساس آرامش در آن ها به وجود آورد اما این اثر پس از آن که آن ها آرامش شان را بازیافتند، به تدریج کاهش خواهد یافت.
    ● روان شناسی رنگ های مختلف
    ۱) روان شناسی رنگ سیاه
    سیاه تمام نورها در طیف رنگ ها را جذب می کند.
    سیاه معمولا" به عنوان نماد ترس یا شیطان مورد استفاده قرار می گیرد اما به عنوان نشان گر قدرت نیز شناخته می شود. از رنگ سیاه برای نشان دادن شخصیت های خطرناک مثل دراکولا و یا جادوگران استفاده می شود.
    رنگ سیاه در بسیاری از فرهنگ ها برای مراسم سوگواری مورد استفاده قرار می گیرد. این رنگ هم چنین نشان گر غمگینی، جذابیت جنسی و رسمی بودن است.
    در مصر قدیم، رنگ سیاه نشان گر زندگی و تولد دوباره بود.
    رنگ سیاه معمولا" به دلیل لاغر نشان دادن در نمایش های مد مورد استفاده قرار می گیرد.
    ۲) روان شناسی رنگ سفید
    رنگ سفید، نماد معصومیت و پاکی است.
    رنگ سفید می تواند در انسان احساس فضای بیش تر به وجود آورد.
    رنگ سفید معمولا" نشان گر سرما، پاکیزگی و آرامش است. اتاقی که کاملا" به رنگ سفید نقاشی شده باشد ممکن است جادار و بزرگ به نظر آید امَا خالی و سرد است. بیمارستان ها و کادر پزشکی از رنگ سفید برای ایجاد حس پاکیزگی استفاده می کنند.
    ۳) روان شناسی رنگ قرمز
    رنگ قرمز، رنگ گرمی است که برانگیزاننده ی هیجانات قوی است.
    رنگ قرمز، نشان گر عشق، حرارت و صمیمیت است.
    رنگ قرمز، به وجود آورنده ی احساس شور و هیجان است.
    رنگ قرمز، تحریک کننده احساس خشم و عصبانیت است.
    ۴) روان شناسی رنگ آبی
    آبی، رنگ مورد علاقه ی بسیاری از مردم و محبوب ترین رنگ در بین مردان است.
    رنگ آبی، احساس آرامش را به ذهن می آورد و معمولا" نشان گر صلح، امنیت و نظم است.
    رنگ آبی، می تواند احساس غم، درون گرایی یا گوشه گیری را در بعضی افراد به وجود آورد.
    رنگ آبی معمولا" برای دکور دفاتر مورد استفاده قرار می گیرد زیرا تحقیقات نشان داده است که افراد در اتاق های آبی کارآیی بیش تری دارند.
    رنگ آبی با وجودی که از محبوب ترین رنگ هاست اما یکی از رنگ هایی است که کم ترین اشتها را برمی انگیزد. در برخی از برنامه های کاهش وزن توصیه می شود که غذای خود را در بشقاب های آبی بکشید. رنگ آبی به ندرت به صورت طبیعی درخوراکی ها وجود دارد. هم چنین رنگ آبی غذا معمولا" به عنوان نشانه ی فاسد بودن و یا سمی بودن آن در نظر گرفته می شود.
    رنگ آبی می تواند باعث کاهش ضربان قلب و حرارت بدن گردد.
    پژوهش ها نشان داده اند که در بسیاری از موارد، تأثیرات رنگ ها در تغییر حالت افراد، تأثیراتی زودگذر و موقتی بوده است.
    ۵) روان شناسی رنگ سبز
    رنگ سبز، رنگ سردی است که نماد طبیعت است.
    رنگ سبز، نشان گر آرامش، خوشبختی، سلامتی و حسادت است.
    پژوهش گران دریافته اند که رنگ سبز می تواند باعث افزایش قابلیت خواندن گردد. برخی از دانش آموزان و دانشجویان با قراردادن یک برگه ی شفاف سبز رنگ بر روی صفحه کتاب، می توانند مطالب را با سرعت بیش تری از حد معمول بخوانند و درک کنند.
    رنگ سبز، از دیرباز نماد باروری بوده و در قرن پانزدهم برای لباس عروسی به کار می رفته است.
    از رنگ سبز در دکوراسیون به دلیل اثر آرام بخشی آن استفاده می شود.
    رنگ سبز باعث کاهش استرس می شود. کسانی که در فضای کاری سبز رنگ کار می کنند، کمتر دچار دردهای دستگاه گوارش می شوند.
    ۶) روان شناسی رنگ زرد
    رنگ زرد، رنگی گرم و شاد است.
    رنگ زرد به دلیل مقدار زیاد نوری که منعکس می کند، بیش تر از بقیه ی رنگ ها چشم را خسته می کند.
    استفاده از رنگ زرد برای پس زمینه ی کاغذ یا نمایش گر کامپیوتر می تواند باعث چشم درد یا در حالت های خاص از دست دادن بینایی گردد.
    رنگ زرد می تواند احساس رنجیدگی و خشم را به وجود آورد. با وجودی که رنگ زرد به عنوان یک رنگ شاد شناخته می شود اما بیش تر مردم در اتاق های زرد رنگ، هیجان شان را از دست می دهند و بچه ها نیز در اتاق های زرد رنگ بیش تر گریه می کنند.
    رنگ زرد باعث افزایش سوخت و ساز بدن انسان می گردد.
    چون رنگ زرد، از بقیه ی رنگ ها زودتر دیده می شود، بیش تر از بقیه برای جلب توجه مورد استفاده قرار می گیرد.
    ۷) روان شناسی رنگ ارغوانی
    رنگ ارغوانی نماد وفاداری و ثروت است.
    رنگ ارغوانی نشان گر عقل و معنویت است.
    رنگ ارغوانی خیلی کم در طبیعت وجود دارد و به همین دلیل ممکن است به عنوان نشانه ی مصنوعی یا غیر عادی بودن در نظر گرفته شود.
    ۸) روان شناسی رنگ قهوه ای
    رنگ قهوه ای، رنگی طبیعی است که برانگیزاننده ی حس قدرت و اطمینان پذیری است.
    رنگ قهوه ای هم چنین می تواند حس غم و انزوا را به وجود آورد.
    رنگ قهوه ای، حس گرما ، محبت، آسایش و امنیت را به ذهن می آورد.
    رنگ قهوه ای معمولا" بیان گر طبیعی بودن، زمینی بودن و متفاوت بودن است اما گاهی می تواند نشان گر پیچییدگی نیز باشد.
    ۹) روان شناسی رنگ نارنجی
    رنگ نارنجی، ترکیب زرد و قرمز است و به عنوان یک رنگ انرژی زا در نظر گرفته می شود.
    رنگ نارنجی، احساس هیجان، گرما و شور و شوق را به ذهن می آورد.
    رنگ نارنجی، معمولا" برای جلب توجه مورد استفاده قرار می گیرد.
    ۱۰) روان شناسی رنگ صورتی
    رنگ صورتی، در واقع همان رنگ قرمز کم رنگ است و معمولا" نشان گر عشق است.
    رنگ صورتی اثر آرام بخشی دارد. در ورزشگاه ها معمولا" رختکن تیم حریف را به رنگ صورتی نقاشی می کنند تا بازیکنان آن ها کم انرژی و منفعل شوند.
    با وجودی که اثر آرام بخشی رنگ صورتی مشخص شده است ولی پژوهش گران دریافته اند که این اثر تنها در خلال مواجهه ی اولیه به وجود می آید. مثلا" هنگامی که از این رنگ در زندان ها استفاده شد، زندانیان پس از عادت کردن به آن، حتی نا آرام تر از قبل شدند.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 15:40.

  2. 2 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #912
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض زنده باد مرگ!

    مکتب روانکاوی در میان شاخه های مختلف روانشناسی بیش از همه در تبیین مرگ کوشیده است. البته منظور ما تنها روانکاوی به معنای کلاسیک آن نیست، بلکه به مفهوم عام و متحول آن نظر داریم که افکار روانکاوی متاخر و آرای روانشناسان متاثر از این مکتب را نیز دربرمی گیرد.
    فرضیه فروید درباره غریزه مرگ یکی از مهم ترین مبانی شناخت مفهوم مرگ را به دست می دهد. تاناتوس واژه ای که فروید از آن برای نامگذاری غریزه مرگ استفاده کرد، در اساطیر یونان به فرشته مذکر بالداری گفته می شد که مجسم کننده مرگ بود. نیروی این غریزه متوجه تخریب یا به پایان رساندن حیات است. فروید معتقد بود تمام رفتارهای انسان از بازی پیچیده میان این غریزه با غریزه زندگی یا عشق و تنش و کشمکش دائم میان آنها زاده می شود.
    فروید در کتاب «فراسوی اصل لذت جویی» می گوید: «در حیات ارگانیک، غریزه به معنی تمایلی ذاتی برای اعاده حالت اولیه چیزها و بازگشت به آن حالت است. به نظر فروید آنچه حیات می خواهد و باید به آن نائل شود، بازگشت به نقطه ای است که هستی زنده از آنجا عزیمت کرده است یعنی بازگشت به طبیعت غیرارگانیک و فاقد حیاتی که قبل از ارگانیسم زنده وجود داشت.»
    فروید به خاطر همین بازگشت به حیات غیرارگانیک معتقد بود هدف زندگی، مرگ است. به عقیده او اگر بپذیریم که در گذشته دور، حیات از ماده بی جان به وجود آمده باشد، باید در همان زمان، یعنی لحظه ای که قوای عالم طبیعت برای آفرینش حیات مشغول تاثیر در ماده غیرزنده بودند، غریزه ای با هدف بازآفرینی حیات غیرآلی اولیه و نابودی حیات پا به ظهور گذاشته باشد. پس این غریزه مظهر نیرویی است که در تمام فرآیندهای حیاتی حضور دارد و در جهت نیل به سکون و مرگ عمل می کند.
    به نظر فروید هدف غریزه زندگی، پیوند، تکامل و وحدت بخشیدن به ارگانیسم، و هدف غریزه مرگ تجزیه، قطع و جدا کردن هرگونه رابطه و ویران کردن همه چیز است. لذا می توان گفت دوام و بقا توسط غریزه زندگی تامین می شود که در توالد و تناسل متجلی می شود. اما در ژرفای حیات گرایش و میل بازگشت به ماده بی جان قرار گرفته که ناشی از شرایط به وجود آمدن حیات است، پس به عقیده فروید در درون انسان و در میان نیروهای متضاد مرگ و زندگی کشمکش ابدی وجود دارد. ناگفته نماند که این فکر در طول جنگ جهانی اول در ذهن فروید شکل گرفت و پیش از آن او غریزه زندگی را به تنهایی برای تغذیه و شخصیت کافی می دانست.
    اما تخریب و ویرانگری وصف ناپذیر موجود در جنگ این تصور را از میان برد و او نتیجه گرفت که غرایز ارتقابخش به زندگی توسط غرایز قدرتمند مرگ محدود می شوند. تهاجم به مثابه غریزه ای ویرانگر، در میان غرایز مرگ از همه مهم تر است.
    فروید معتقد بود غرایز زندگی به صورت رفتارهای جنسی بیان می شوند، حال آنکه غرایز مرگ زیربنای اعمال تهاجمی را تشکیل می دهند. نیروی غرایز مرگ در داخل ارگانیسم به وجود می آیند و باید تخلیه شوند؛ خواه این تخلیه به صورت تهاجم آشکار به طرف دنیای بیرون انجام گیرد یا به سوی جهان درون و به شکل اعمال خودویرانگرانه صورت پذیرد.
    فرضیه فروید در مورد غریزه مرگ تاملات دیگران را برانگیخت. این فرضیه بیشتر برای توجیه روان رنجوری ها و روان پریشی ها به کار رفت و از آن در تفسیر ارتباط میان مرگ و ترس ناشی از آن با اضطراب استفاده شد. در مقابل، عده ای از روانکاوان در برابر این فرضیه با تردید و اعتراض واکنش نشان دادند. مثلاً اتوفنیشل معتقد بود پیش از طبقه بندی غرایز به دو دسته باید منتظر ماند تا از پژوهش های فیزیولوژیک اطلاعات موثق تری درباره منشاء غرایز به دست آید. به نظر او پرخاشگری در پاسخ به ناکامی ایجاد می شود و فاقد هدف های به خصوص غریزی است. فرانتس الکساندر نیز می گفت تحلیل روانکاوانه روان نژندی ها نشان دهنده آن است ک تفکیک غریزه ای مرگ و زندگی برای شناخت آسیب شناسی روانی پدیده ها کارآمد نیست. حتی کلارا تامپسون که از نوفرویدیان محسوب می شود اصلاً منکر وجود غریزه مرگ است.
    اریک فروم که شاید بتوان او را در زمره نوفرویدیان به شمار آورد، در مورد مرگ تاملات قابل توجهی دارد. او در مورد کیفیت و نقش غریزه های مرگ و زندگی با فروید هم عقیده نیست. هرچند در ابتدا فروم فرضیه غریزه مرگ فروید را رد می کرد، اما به تدریج و در جریان تجربه های بالینی خود متوجه اهمیت عقاید فروید در این باره شد. به عقیده فروم شواهد زیست شناختی نشان می دهد که نیروی گرایش به مرگ و ویرانگری با نیروی عشق به زندگی برابر نیست. او اساسی ترین و ابتدایی ترین گرایش و تمایل انسان را زنده ماندن و میل به زندگانی می دانست و معتقد بود که تضاد درونی از ناکامی آنجا تسلط می یابد که از آشکار شدن غریزه زندگی جلوگیری می کند. در حقیقت فروم غریزه مرگ و محصول آن (گرایش به ویرانگری) را پیامد زیستن نادرست و در حقیقت پدیده ای ثانوی نسبت به شکست در هنر زیستن دانست.
    فروم در بسط عقیده خود دو اصطلاح زندگی پرستی و مرگ پرستی را مطرح می کند که در کاربرد دومی از «اونامونو» فیلسوف اسپانیایی پیروی می کند که شعار فالانژیست های اسپانیا یعنی «زنده باد مرگ!» را شعار مرگ پرستی می نامید.
    فروم مرگ پرستی را عشق به هرچیز مرده و بی جان و پاره پاره کردن و گسستن هرگونه پیوند با زندگی می داند. در برابر آن، زندگی پرستی، عشق به هر آن چیزی است که دارای رشد و ساختار است و می بالد و واحدی یکپارچه را تشکیل می دهد.
    مرگ پرست مجذوب چیزهای مرده مانند جسد، زوال، تباهی، سیاهی و بوهای ناخوشایند می شود. از ویژگی های او تمایل به تخریب و ویرانگری، گرایش به زور و شیفتگی در برابر شب و تاریکی است. فروم حتی خصوصیات ظاهری مرگ پرستان را نیز ترسیم می کند. مرگ پرست دارای ظاهری سرد، خشک، خشن، جامد، بی حرکت و پوستی مرده است. او هیچ گاه زیبا نیست زیرا فاقد سرزندگی است. اغلب حالت خاصی در سیمای مرگ پرست به چشم می خورد، مانند کسی که بوی ناخوشایندی احساس می کند. او محضری کسالت بار دارد. همیشه در گذشته به سر می برد و توجهی به آینده ندارد و آن را انکار می کند. به شدت از نظم و قانون به ویژه قوانین موجود دفاع می کند و هیچ گونه تغییری را برنمی تابد و از ماهیت نامنظم و تسلط پذیر حیات می هراسد.
    تقابل اساسی موجود برای مرگ پرست تقابل در میان افرادی است که قدرت کشتن دارند و کسانی که فاقد آن هستند. او تنها قاتل و مقتول و توانا و ناتوان را می شناسد؛ به تسلط عشق می ورزد و با این گرایش خویش حیات را نابود می کند. مرگ پرست پدیده های ماشینی را دوست دارد و با نگرشی ماشینی به حیات می نگرد و انسان ها را به مثابه اشیا می بیند. او تنها هنگامی می تواند با یک شیء یا یک انسان رابطه برقرار کند که صاحب آن باشد. لذا مالکیت برای او اهمیتی بسیار دارد و اصولاً زندگی را در شکل (مالکیت آن هم تباه کننده ترین شکل آن) تجربه می کند. آرزوی کشتن، گرایش به مرگ، کثافت و آزارگری، ستایش قدرت و تمایل تبدیل چیزهای زنده به بی جان با توسل به نظم از ویژگی های دیگر مرگ پرست است.
    فروم، آدولف هیتلر را به عنوان نمونه برجسته و مشخص مرگ پرستی معرفی می کند.
    به عقیده فروم مرگ پرستی همراه با همبودی و خودشیفتگی وخیم، نشانه های تباهی را تشکیل می دهند. در برابر آنها عشق به زندگی، استقلال و غلبه بر خودشیفتگی، نشانه های رشد محسوب می شوند. نشانه های تباهی نمایانگر جوهر شر است. همچنین فروید به رابطه میان مرگ پرستی با خوی نشیمنگاهی سادیستی که توسط فروید توضیح داده شده است، اشاره می کند. فروم این دو را در علاقه به چیزهای بی جان از لحاظ کیفی یکسان می داند و تفاوت آنها را تنها از لحاظ کمی در میزان این وابستگی می بیند. به عقیده او خوی مرگ پرست شکل وخیم تری از ساختار خوی نشیمنگاهی فروید است. از سوی دیگر او به رابطه مشابهی میان خوی تناسلی و خوی زندگی پرست نیز اشاره می کند.
    زندگی پرست برخلاف مرگ پرست شیفته حیات و زندگی است. تقابل بنیادی موجود برای او تقابل زیبا و زایای میان مرد و زن است. زندگی پرست به جای جست وجوی ایمنی و ثبات در پدیده های کهنه و دیرینه سال به نمودهای نو و تازه گرایش نشان می دهد. او شیفته انعکاس حیات در تمام زمینه ها و ابعاد وجود خود است و از آن استنباط کنشی دارد نه مکانیستی. زندگی پرست از مشاهده پدیده های متنوع هستی به شگفتی می آید. خلاقیت تنها در بستر سرشار زندگی پرستی است که مجال بروز می یابد.
    از جمله شرایطی که موجب رشد و گسترش مرگ پرستی می شود، می توان پرورش کودک در میان افراد مرگ پرست، فقدان امنیت، فقر اقتصادی و روانی، بی عدالتی اجتماعی، عدم وجود آزادی و برخورداری جامعه از نظمی مکانیستی را نام برد. هنگامی که شرایط نابسامان اجتماعی موجب افزایش تعداد آدم های ماشینی شود، حاصلی جز تزاید عشق به مرگ نخواهد داشت. جامعه صنعتی معاصر انسانی مکانیکی را خلق کرده است که مجذوب همه چیزهای مکانیستی است و تمایلی به ستایش نمودهای زنده هستی ندارد و از تحقق اصول حیاتی و طبیعی خود غفلت می ورزد. همچنین جامعه ای که در آن آزادی و عدالت نادیده گرفته شود، موجب رشد مرگ پرستی خواهد شد. طبیعی است از آنجا که قدمت مرگ پرستی برابر با قدمت انسان است، در جوامع سنتی و نیمه سنتی معاصر نیز به اشکال متنوعی رخ می نماید که مولفه های اصلی همه آنها یکسان است و در حقیقت صور گوناگون تبلور جوهر شر را تحقق می بخشد.
    Last edited by aligol172; 22-02-2011 at 19:19.

  4. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #913
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض امروز ما، چگونگي فردايمان!

    روانشناسی رشد، شاخه ای از روانشناسی است که به مطالعه چگونگی رشد و تغییر افراد در طول زندگی شان می پردازد. روانشناسی رشد، شاخه ای از روانشناسی است که به مطالعه چگونگی رشد و تغییر افراد در طول زندگی شان می پردازد. روان شناسان رشد نه تنها به مطالعه تغییرات جسمی و فیزیکی در فرآیند رشد افراد می پردازند بلکه رشد اجتماعی، هیجانی و شناختی افراد در طول زندگی شان را نیز در نظر می گیرند.
    رشد انسان در طول زندگی، از شکل گیری نطفه تا مرگ، را توصیف می کند. مطالعه علمی رشد انسان، به دنبال درک و تشریح چگونگی و چرایی تغییراتی است که افراد در طول زندگی شان می کنند. این مطالعه، تمام جنبه های رشد انسان، شامل رشد جسمی، هیجانی، ذهنی، اجتماعی، ادراکی و شخصیتی را در برمی گیرد.
    مطالعه علمی رشد، نه تنها برای روانشناسی بلکه برای جامعه شناسی، آموزش و بهداشت نیز اهمیت دارد. منظور از رشد، تنها جنبه های جسمی و فیزیولوژیکی آن نیست بلکه جنبه های شناختی و اجتماعی مرتبط با آن نیز می باشد. مطالعه رشد انسان برای تعدادی از رشته ها از جمله زیست شناسی، انسان شناسی، آموزش، تاریخ و روانشناسی اهمیت دارد. البته ازهمه مهم تر، کاربردهای عملی مطالعه رشد انسان است. با درک بهتر این که افراد چرا و چگونه رشد و تغییر می کنند، می توان این دانش را برای کمک به آنها در زمینه به کارگیری تمام توانایی های بالقوه شان در زندگی، به کار بست.
    روانشناسان رشد، روش ها و فنون متفاوتی را برای مطالعه رشد انسان به کار می گیرند. پژوهشگران از روش های علمی برای جمع آوری و تحلیل سامانمند اطلاعاتی که قابل نتیجه گیری باشند، بهره می گیرند. روش علمی،فرآیندی است که از رویه ها و اصول مشخصی برای یافتن پاسخ سوالات استفاده می کند.
    چهار مرحله اصلی در یک روش علمی وجود دارد:
    ۱) پاسخگویی به یک سوال
    ۲) ایجاد یک فرضیه
    ۳) آزمودن فرضیه
    ۴) نتیجه گیری
    پژوهش های روانشناسی در زمینه رشد نیز از روش های مختلفی از جمله؛ آزمایش، مطالعات طولی (پژوهشی که با پیگیری آزمودنی برای دوره های طولانی انجام می گیرد)، مطالعات مقطعی(پژوهشی که در آن گروهی را در زمانی خاص تحت بررسی قرار می دهد)، مطالعات همبستگی و مطالعات موردی، استفاده می کنند.
    پس از آنکه نوع پژوهش تعیین گردید، مرحله بعد تعیین چگونگی جمع آوری اطلاعات است. در روانشناسی رشد از روش های مختلفی استفاده می شود که هر یک نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند.
    برخی از رویکردهای متداول عبارتند از:
    دو نوع متفاوت از مشاهده وجود دارد.
    ۱) مشاهده موضوع مورد نظر در محیط آزمایشگاهی و دیگر
    ۲) مشاهده در محیط طبیعی.
    فایده مشاهده در محیط آزمایشگاهی این است که شرایط توسط آزمایش قابل کنترل هستند اما عیبش این است که شرایط ممکن است غیرطبیعی باشند و فرد از تحت مطالعه بودن آگاه است. مشاهده طبیعی به پژوهشگر امکان می دهد تابه مطالعه در شرایط طبیعی و واقعی بپردازد. فایده این روش این است که پژوهشگر می تواند رفتارها را آن گونه که واقعا در شرایط طبیعی اتفاق می افتند مشاهده کند اما عیبش این است که پژوهشگر ممکن است نتواند متغیرهای خارجی موثر بر رفتار را کنترل کند.
    یک مطالعه موردی، تحلیل عمیق یک فرد خاص است. با وجودی که این روش پژوهشی، اطلاعات جامعی درباره یک فرد خاص فراهم می سازد، اما تعمیم نتایج به دست آمده روی گروه های بزرگ تر غالبا مشکل است. به این دلیل، از مطالعات موردی غالبا در پژوهش های بالینی یا در مواردی که جنبه های خاص زندگی فرد مورد مطالعه قابل تکثیر یا بازتولید نباشد، استفاده می شود.
    این روش راه ساده و سریعی را برای جمع آوری حجم زیادی از اطلاعات در اختیار پژوهشگر قرار می دهد. یکی از نقاط ضعف این روش این است که تنوع، خلاقیت و فردیت پاسخ ها را کاهش می دهد. در مواردی که فرد مورد مطالعه قادر به پر کردن پرسشنامه نباشد، مثلا کودک خردسال، سوالات از طریق مصاحبه پرسیده می شود.
    آزمایش مستلزم دستکاری و اندازه گیری متغیرهاست. این روش پژوهشی، علمی ترین روش است اما در صورتی که متغیرهای مورد نظر، مفاهیم انتزاعی یا درونی باشند، به کارگیری آن دشوار است. مشکل دیگر این است که برخی متغیرهای مورد نظر به دلایل اخلاقی، قابل مطالعه در خلال آزمایش نیستند. به عنوان مثال، می توان به پژوهش روی اثرات تنبیه شدید کودکان در رشد آنها اشاره کرد. چند بحث و موضوع مهم در طول تاریخچه روانشناسی رشد وجود داشته است. بعضی از پرسش های اصلی که از سوی روانشناسان و پژوهشگران مطرح گردیده، حول محور اهمیت نسبی وراثت در مقابل محیط، فرآیندی که رشد از طریق آن صورت می گیرد و اهمیت کلی آزمایش های اولیه در مقابل رویدادهای بعدی، بوده است.
    یک موضوع کلاسیک در پژوهش های رشد کودکان، طبیعت در برابر وراثت است. آیا وراثت نقش عمده تری در رشد کودک دارد یا محیط؟ امروزه، اغلب روانشناسان تشخیص داده اند که هر دو عنصر، نقشی اساسی دارند اما بحث همچنان بر سر موضوعات دیگری چون استعداد تحصیلی یا گرایش های دوره نوجوانی ادامه دارد.
    در روانشناسی ژنتیک یا تحولی، مفهوم بسیار مهمی که روانشناسی رشد به دنبال تبیین آن می باشند سازش است. سازش در علوم و پدیده های زیستی مطرح است، اما در اینجا بیشتر سازش روانی مدنظر است. منظور از سازش در زمینه زیستی این است که جایی که حتی یک موجود کوچک را رها کنیم، ارگانیزم با فعالیت های خود، سعی بر سازش با محیط بیرونی دارد. البته برای موجود تک سلولی، محیط اجتماعی مطرح نمی باشد و سازش اجتماعی در موجودات پیچیده تر مطرح می شود.در روانشناسی رشد، کودک به عنوان موجودی فعال، نه موجودی منفعل، در نظر گرفته می شود. موجود منفعل، موجودی است که یک جا نشسته، همه چیز باید برای وی فراهم گردد و هیچ تعاملی با محیط ندارد. در حالی که در روان شناسی تحول، به خصوص در روانشناسی پیاژه، کودک موجود فعالی است که فعالانه درونسازی و برونسازی می کند، در مسیر تحولی خود با محیط تعامل برقرار می کند و بهتر است که در امور مربوط به خود، مشارکت داشته باشد، زیرا این امر موجب می گردد که وی دنیای خود و حتی خود را بسازد.
    این همان فرآیند تعادل جویی است. با ایجاد مسئله، کودک می خواهد، خود را از حالت بی تعادلی به تعادل بکشاند و مسئله را حل کند.
    عامل اصلی تحول کودک، تعادل جویی است. به منظور تقویت تعادل جویی، باید شرایطی را برای کودک فراهم نمود که بتواند فعال باشد و به طور مداوم، درونسازی و برونسازی کند.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:04.

  6. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #914
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض اگر میخواهید، فکر دیگران را بخوانید!

    آیا مایلید به افکار کسی که کنار دستتان نشسته است پی ببرید؟ اگر با افراد زیادی مواجهه شده باشیم می توانیم بسیاری از افراد را حتی از نوع صحبت کردن شان نیز بشناسیم، اما این شناخت در مواجهه حضوری با دانستن بسیاری از حالات اثبات شده در علم روانشناسی بهترین شناخت را نسبت به دیگران را به ارمغان می آورد. در دنیای درون امروز و با توجه به نکته فوق الذکر می توانید از روی هر یک از حالات زیر افکار افراد مختلف را بخوانید و بشناسید:
    ▪ خوددار: اگر شخصی دستهایش را پشت کمر خود قفل کند این امر نشان میدهد که وی خود را بشدت کنترل کرده است . دراین حالت او سعی دارد خشم یا احساس نا امیدی را از خود دور کند. این فرد در واقع نشان میدهد که از اعتماد به نفس بسیار بالایی برخوردار است و میتواند در حالات مختلف بر خشم یا ناامیدی خود غلبه کند . در این حالت بهتر است با این فرد به آرامی ارتباط برقرار کرد.
    ▪ تدافعی: اگر انگشتان دستها به بازو گره خورده باشد این حالت نشان دهنده حالت تدافعی در برابر حمله غیر منتظره و ناگهانی یا بی میلی برای تغییر چهره شخص است. اگر انگشتها مشت شده باشند حالت بی میلی شدیدتر است در این حالت بهتر است با ارامش با شخص مورد بحث برخورد شود تا کم کم از حالت تدافعی خود خارج شده و ارتباطی زیبا را شروع کند.
    ▪ متفکر: گره کردن دستها به دسته های صندلی نشان میدهد که شخص سعی دارد احساس خود را مهار کند اما قفل کردن قوزک پاها به یکدیگر حالت تدافعی است این حالت شاید بیشتر در مسافران مظطرب هواپیما به هنگام پرواز و فرود دیده شود. بسیاری از افراد این حالت را به نوعی رسیدن به تصمیمی بزرگ میدانند اما روانشناسان بالینی میگویند که حتی اظطراب نیز نشانه تفکر فرد است.
    ▪ دقیق: وقتی شخص انگشت سبابه خود را روی صورت و بقیه دستش را بصورت گره کرده در پایین صورتش قرار میدهد یعنی که فرد مورد نظر بسیار دقیق است. این حالت نشان میدهد که شخص با دقت زیاد به صحبت های شما گوش میدهد و یک یک کلمات شما را می سنجد و در عین حال در چهره او حالت انتقادی نیز به چشم میخورد اما این انتقاد جنبه دوستانه دارد و شاید بیشتر به منظور برقرار یک ارتباط بین دو نفر است.
    ▪ دودلی: انگشت های گره شده زیر چانه و نگاه خیره نشان دهنده حالت تردید و دو دلی است . او به صحبت های شما و صحت گفته هایتان تردید میکند . در این حالت ممکن است آرنج روی میز قرار گرفته باشد به گفته برخی از روان شناسان نگاه خیره همیشه نشانه دو دلی است چرا که ثابت قدم و محکم بودن نگاه انسان را نیز مصمم و با اراده می سازد. شاید چون از نگاه شما تردید و دودلی آشکار است دیگران برای قدم جلو گذاشتن و دوست شدن با شما ترید دارند.
    ▪ بی گناه: دست هایی که روی سینه قرار گرفته باشند بهترین نمونه برای حالت بی گناهی و درستکاری است. این حالت به عقیده اکثر روانشناسان اثر باقیمانده ای از شکل سوگند خوردن است که در آن دست را روی قلب قرار میدهند. حالت تواضعی که در این عمل وجوددارد میتواند به شما بگوید که این فرد به رغم آنکه خود به بی گناهیش اذعان دارد ولی نمیداند چگونه آنرا به اثبات برساند و در عین حال بسیار مایل است تا دوست صمیمی برای بیان آنچه در قلبش میگذرد داشته باشد.
    ▪ مطمئن: دست هایی که به کمر زده میشود در مردها نشان دهنده آن است که فرد به آنچه میگوید اعتقاد و اعتماد کامل دارد. خانمها هنگامی که دست خود را به کمر میزنند نشان میدهند که به آنچه میگویند اطمینان دارند. اما در هر دو مورد این حالت به ما میگوید که فرد به هر حال احساس اطمینانی در گفته ها و رفتار خود دارد که میتواند به سادگی این شرایط را به دیگری نیز منتقل کند.
    ▪ مرموز: دستهای مشت شده در زیر چانه نشان میدهد که شخص نظریاتش را پنهان میکند و به شما اجازه می دهد تا صحبت خود را تمام کنید. آنگاه زمانیکه حرفهای شما پایان یافت در کمال آرامش به شما و نظریات شما حمله میکند. شگرد جالبی است. شخص ابتدا اطمینان شما را جلب میکند و سپس در نهایت آرامش به شما میگوید که شما و نظریاتتان را قبول ندارد.
    ▪ ظاهر ساز: در این حالت شخص آرام بنظر میرسد اما این آرامش پیش از توفان است این حالتی است که بیشتر روسا بخود میگیرند تا خود ر ا بگونه ای به زیر دستان نزدیک کنند و در عین حال جاذبه و جذابیت آنها نیز کم نشود. ظاهرسازی معمولا از آن دسته حالتهایی است که در بیشتر افراد دیده میشود ولی نوع آنها با
    ▪ مالکیت: قرار دادن پاها روی هر چیز (روی صندلی میز سکو و (اشانه حالت مالکیت است. در یک میز گرد تنها رئیس اجازه دارد چنین حالتی داشته باشد و از این طریق آرامش خود را نشان دهد. روان شناسان این حالت را حالت مالکیت میدانند که در نهایت به عقیده فرد مورد نظر به موفقیت وی در کارها منجر خواهد شد.
    ▪ اعتماد به نفس: تکیه زدن به صندلی درحالتیکه دستها پشت سر قفل شده نشان دهنده اعتماد به نفس قوی است . اگر شخصی در این حالت صحبت میکند به گفته های خود اعتماددارد و اگر به صحبت های شما گوش میدهد به خود زحمت ندهید ا و خود همه ماجرا را میداند.
    Last edited by aligol172; 22-02-2011 at 19:23.

  8. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #915
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض چگونگي ايجاد و تقويت اعتماد به نفس

    برای ایجاد و تقویت اعتماد به نفس ، می توان از تکنیک های زیر سود جست :
    ▪ خود شناسی
    شناخت استعداد ها و توانایی های خدا دادی و استفاده بهینه از این پتانسیل ها .
    ▪ خود باوری
    باور به وجودتوانایی ها و سرمایه هایی که خداوند به ما داده است تا به وسیله آنها قله های موفقیت و پیروزی را فتح کنیم .
    ▪ خدا باوری
    باور به اینکه خدای رحمان ما را بر اساس عشق آفریده و تکیه به قدرت بی انتهای او برای استفاده بیشتر از حمایت بی دریغش .
    ▪ استفاده از حکمت ، علم و دل سوزی بیکران خالق مهربان
    واگذاری سر آغاز و سرانجام امور به دست خدای مهربان و استفاده از برترین خرد موجود در عالم هستی .
    ▪ بهره مندی از تکنیک جلب برترین قدرتو حکمت
    استفاده از دعاها و مناجات برای جذب و جلب برترین قدرت و حکمت بی انتهای خدای رحمان . دعا ما را به منبع لایزال قدرت ، حکمت و شادمانی متصل می کند و شهامت انجام هر کاری را به ما می دهد . بیائیم دعا کنیم ، به هر زبان و لهجه ای که ، می توانیم . دعا کنیم تا خداوند خواسته های به حق ما را اجابت کند .
    ▪ از قدرت های متافیزیک برای افزایش قدرت خود بهره مند شوید
    برقراری ارتباط و اتصال با ضمیر ناخود آگاه شخصیت های الهی چون رسول الله ، حضرت علی ، حضرت زهرا و سایر امامان معصوم ، خصوصا امام زمان ( عج ) تا اراده و باور خلل ناپذیر موفقیت را به ما تزریق کنند .
    ▪ تبعیت و پیروی از ارزش ها
    پیروی از ارزش های اعتقادی ، دینی ، ملی و خانوادگی و حتی شخصی . پیروی از این ارزش ها شهامت ما را تقویت خواهند کرد .
    ▪ تعیین هدف ، هدف مندی و هدف گذاری
    برای رسیدن به قله های موفقیت نباید از انتخاب اهداف شایسته و با ارزش غافل بمانیم ، زیرا هر چه انسان به هدف هایش نزدیک تر می شود شهامت او برای انجام کارها بیشتر می گردد . بی هدف بودن شهامت انجام کارهای بزرگ را از آدمی می گیرد .
    ▪ برخورداری از اشتیاق در امور
    ایجاد علاقه و عشق به کار ، موتور حرکت و تلاش انسان است . هر چه اشتیاق ما در انجام کارها بیشتر باشد شهامت و اعتماد به نفس ما افزایش چشمگیر تری پیدا خواهد کرد .
    ـ از برنامه ریزی غافل نباشیم . فقدان برنامه ریزی می تواند ضرر و زیان فراوانی به سرمایه های ما وارد آورد . بهترین اهداف اگر فاقد برنامه مناسب باشند ، تحقق نخواهند یافت . برنامه ریزی ، دستیابی به اهداف را تسریع و تسهیل خواهند کرد و موجب تقویت اعتماد به نفس خواهند شد .
    ـ همیشه سعی در اولویت بندی امور خود داشته باشیم . اولویت بندی انجام کارها را تسریع و آسان می کند و موجبات آرامش روحی ما را فراهم می آورد و شهامت ما را تقویت می کند .
    ـ زمان بندی کارها ، انجام دادن امور را سرعت می بخشد و استفاده بهینه از فرصت ها را برای ما امکان پذیر می سازد ، در نتیجه زمان بندی ، ما ، هم از وقت با ارزشی که در اختیار داریم بهره مند خواهیم شد و هم اعتماد به نفس ما تقویت می گردد و در ما شهامت انجام کارهای بزرگ پیدا می شود .
    ـ برخورداری از دانش و تجربه ، به ما برای انجام امور آرامش می دهد و شهامت ما را برای پشروی در زندگی تقویت می کند . حضرت علی ( ع ) می فرماید : داراترین مردم در درستی رای و اندیشه ، مردمان با تجربه هستند .
    ـ رعایت نظافت و آراستگی ظاهر ، در برخورد با دیگران دستاوردهای فراوانی بهمراه دارد که علاوه بر جذب افراد موجب تقویت اعتماد به نفس است .
    ـ بردباری و صبر و تحمل از ویژگی های انسان های موفق و کامیاب است . خود را به این صفت زیبا و پسندیده آراسته کنید ، زیرا حضرت علی ( ع ) می فرماید : برای کسی که صبر ندارد پیروزی نیست .
    ـ استفاده از تجربیات ، آموخته ها و دانش دیگران یکی از عوامل اساسی تقویت اعتماد به نفس است . بی نیاز بودن از تجارب دیگران عمر ما را در بوته آزمایش و خطا ذوب خواهد کرد . در دستورات دینی بر بهره مندی از مشورت با افراد آگاه ، امین و دلسوز تاکید زیادی شده است .
    ـ با استمرار و پشتکار آدمی می تواند جاده های موفقیت و پیروزی را با سرعت بیشتری در نوردد . افرادی که از پشتکار برخوردارند با بروز مشکلات صحنه زندگی را ترک نمی کنند . پشتکار یعنی : اقدامات منظم و مستمر برای رسیدن به هدف در زندگی . پشتکار ، شهامت و اعتماد به نفس را تقویت می کند .
    ـ برخورداری از صداقت و یکپارچگی شخصیت ، برای انسان سلامت و آرامش جسمی و روحی به ارمغان می آورد و شهامت را تقویت می کند . برعکس ، دورویی و بی صداقتی ، اعتماد به نفس را نابود می کند .
    ـ استفاده از عبارت ها و کلمات مثبت ، دستاوردهای فراوانی بهمراه دارد که می توان به برخی از آنها اشاره کرد : نظیر ، تغییر باورهای منفی به مثبت ، تحریک و شکوفایی قوه خلاقیت ، نابود کردن افکار و احساسات منفی که در وجود انسان آشیانه کرده اند ، از بین بردن یاس و افسردگی و زمینه آنها و تمرکز بیشتر بر اهداف .
    ـ بهره مند شدن از ویژگی های مدیران موفق و شایسته ، یکی دیگر از عوامل تقویت اعتماد به نفس ، برخورداری از صفات مدیران موفق و لایق و شایسته است . این ویژگی ها عبارتند از : دانش و مهارت کافی ، سعه صدر ، گذشت و اغماض ، دلسوزس و توجه به زیر دستان ، مشاوره با افراد مجموعه ، واگذاری مسئولیت با افراد با اختیارات لازم ، ارزیابی امور و بازخواست از مسئولان ، برخورداری از روحیه ای با نشاط در برخورد با همکاران ، همکاری و همیاری با افراد زیر مجموعه برای حل مشکلات شخصی و صنفی آنان ، توجه به نیازمندی ها ی مادی و معنوی همکاران ، بهره مندی از جدیدترین تکنولوژی در تخصص کاری ، اظهار علاقه و محبت به همکاران ، تشویق علنی و انتقاد خصوصی از همکاران ، بسترسازی برای شکوفایی قوه خلاقیت ؤ استعداد ها و پتانسیل های نهفته در همکاران با تشویق مبتکران و فروتنی در مقابل همکاران .
    ـ پایداری و استقامت یکی دیگر از ویژگی های انسان های موفق است . پایداری یعنی این که انسان برای رسیدن به هدف ، زحمات و هزینه های آن را تحمل کند . خدای مهربان می فرماید : کسانی که گفتند خداوند پروردگار مااست و در این راه استقامت و پایداری کردند ملائکه برای حمایت از آنها نازل می شوند .
    ـ همکاری و همیاری ، کسی که به همکاری و همیاری دیگران اقدام می کند به ضمیر ناخود آگاه می گوید : من این توانایی را دارم که به دیگران کمک کنم . ضمیر ناخود آگاه پیام را دریافت کرده و باور می کند که توانا و نیرومند است .
    ـ پرهیز از گناه و معصیت ، آنچه را که گرداننده عالم به عنوان دین قرار داده آئین نامه موفقیت است و حرکت بر خلاف آن گناه و معصیت شمرده می شود . مخالفت فرمان خداوند ، اقبال و همکاری آفرینش با انسان را کاهش می دهد .
    ـ حرکت در مسیر حق ، کسی که در مسیر باطل گام بردارد ، همواره در اضطراب ، نگرانی و ترس به سر می برد . حرکت در مسیر حق ، انسان را شجاع و اعتماد به نفس را در او تقویت می کند .
    ـ شکر گزاری نعمت ها ، قانون آفرینش براین اساس است که : هر قدر شما بیشتر از امکانات موجود قدردانی کنید چون مغناطیس امکانات را برای شما جذب می کند .
    ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
    تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
    شکر نعمت ، نعمتت افزون کند
    کفر ، نعمت ، از کفت بیرون کند
    ـ اطاعت از خالق مهربان ، انسان در جهانی زندگی می کند که این جهان ، فرمانده و حاکمی دارد که بر ذره ذره موجودات حاکمیت دارد ، او خالق و آفریننده کائنات است ، امکان ندارد کسی با او هماهنگ بوده و از او اطاعت کند ، اما موجودات جهان در خدمت او نباشند . خداوند می فرماید : ای بنده من ، مرا اطاعت کن ، تا تو را مثل خودم قرار دهم من هر چه را اراده کنم می شود ، تو هم هر چه را اراده کنی خواهد شد .
    ـ توبه از خطاها و لغزش ها ، یکی از عواملی که انسان را متزلزل می کند آلودگی به معصیت است ، زیرا انسان با معصیت و نافرمانی خداوند ، حمایت او را از دست داده و نگران می شود . برای تقویت اعتماد به نفس ، بازگشت به سوی خالق مهربان بهترین تکنیک موفقیت است .
    بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
    گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ
    این درگه ما درگه نومیدی نیست
    صدبار اگر توبه شکستی بازآ
    ـ عفو و گذشت ، کینه و انتقام جسم و روح انسان را بیمار می کند . گذشت به انسان نشاط و شادمانی می بخشد . گذشت کنید تا همواره شادمان و مسرور باشید .
    ـ تصمیم گیری مناسب در هر زمان و مکان ، از عواملی که اعتمادبه نفس را تقویت می کند قاطعیت است . قاطعیت یعنی تصمیم شایسته و متناسب با شرایط زمان و مکان و موقعیت کاری .
    ـ اجتناب از خطا و لغزش ، هر چه اشتباهات انسان بیشتر شود او مجبور است بیشتر عذر خواهی کند و این شهامت افراد را کم می کند . حضرت علی ( ع ) می فرماید : عذر خواهی زیاد یکی از عوامل شکست و ناکامی انسان است .
    ـ تواضع در مقابل دیگران ، تواضع و فروتنی دستاوردهای زیادی برای روحیه و موفقیت آدمی بهمراه دارد . انسانی که توانایی و قدرت خود را باور دارد و در معاشرت با دیگران از تواضع و فروتنی برخوردار است ، شهامت او در انجام کارها افزایش می یابد .
    ـ اظهار علاقه و محبت به دیگران ، کسانی می توانند به قله های رفیع موفقیت صعود کنند که به همه موجودات جهان پیام محبت مخابره کنند . علاقه به دیگران و آرزوی موفقیت برای آنها اعتماد به نفس آدمی را افزایش می دهد .
    به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
    عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
    ـ نظارت و ارزیابی کارها ، کسی که بر همه امور از آغاز تا پایان نظارت دارد و ارزیابی می کند ، علاوه بر افزایش کییفیت کار و اطمینان از درستی فرایند طی شده ، از شهامت بیشتری برای انجام کارهای بزرگ بهره مند خواهد شد .
    ـ امیدواری به فضل پروردگار ، حضرت علی ( ع ) می فرماید : هدایا و عطایای پروردگار به میزان توقع و انتظار شخص است . باور انسان از توجهات ، عنایات و هدایای پروردگار ، به هر میزان که باشد برای او همان مقدر خواهد شد .
    ـ تمرکز بر پیروزی های گذشته ، یکی دیگر از راههای تقویت اعتماد به نفس تجسم و تمرکز بر موفقیت های گذشته است ، تمرکز بر موفقیت های گذشته دستاوردهایی چون ، امیدواری به آینده ، تغییر روحیه و تقویت شهامت در انسان دارد .
    ـ تجسم اهداف ، مجسم کردن اهداف در ذهن ، یک مرحله از موفقیت است کسی که تحقق خواسته خویش را در ذهن مشاهده کند . شهامت او تقویت شده و راه رسیدن به اهداف را آسان و ممکن می بیند .
    ـ اقدام عملی برنامه ها ، ضمیر ناخود آگاه تا عمل و تلاش را در انسان مشاهده نکند ، اراده شخص را باور نمی کند . اقدام عملی برنامه ها به افراد این اطمینان و آرامش را می دهد که می توان وارد میدان عمل شد .
    ـ تناسب اهداف با امکانات ، چنانچه اهداف با امکانات تناسب نداشته باشند ، تحقق اهداف دچار اختلال خواهدشد در نتیجه به اعتماد به نفس فرد آسیب می رسد . بین اهداف و امکانات باید تناسب ایجاد شود تا با تحقق سریع اهداف ، اعتماد به نفس افزایش پیدا کند .
    ـ اجتناب از خیال پردازی غیر واقعی ، به ضمیر ناخود آگاه باید برنامه ای داده شود ، که تحقق آن به زودی امکان داشته باشد ، یا حد اقل اقدامات عملی آن به زودی آغاز شود . خیال پردازی های غیر واقعی ، شهامت افراد را کاهش می دهد .
    ـ بهره مندی از نشاط روحی ، روحیه در اعتماد به نفس تاثیر به سزایی دارد کسی که با گشاده رویی با دیگری برخورد می کند از اعتماد به نفس و روحیه مثبت برخوردار است . کسی که به کائنات پیام های زیبا مخابره می کند شاهد بازگشت پیام های نیک نیز خواهد بود .
    ـ تسریع در انجام امور ، یکی دیگر از عواملی که اعتماد به نفس را تقویت می کند سرعت در انجام کارهاست . به تاخیر انداختن کارها ، آفات زیادی را در پی خواهد داشت .
    ـ نظم و انضباط ، این ویژگی دستاوردهای زیادی بهمراه دارد از جمله : تاثیر مثبت در روحیه و تقویت شهامت در افراد . امام علی ( ع ) می فرماید : شما را به تقوای الهی و نظم در کارها سفارش می کنم .
    ـ بهره مندی از انضباط نفس ، یکی از مهمترین عوامل کامیابی را می توان کنترل صحیح و مدیریت ذهن و غرایز دانست . برایان تریس می نویسد : رشد و توسعه فردی که در روان شناسی موفقیت نقش عمده و حیاتی را به عهده دارد مستلزم انضباط نفس است .. هر چه بیشتر بر روی نفس خویش کار کنیم ، خود را دوست داشتنی تر می یابیم . کسی که بتواند غریزه ها و تمایلات نفسانی خود را کنترل و مدیریت کند در واقع توانسته اعتماد به نفس خود را تقویت کند .
    ـ استقلال در نیازهای ضروری ، وابستگی به افراد در تامین نیازهای ضروری ، اعتماد به نفس را کاهش خواهد داد . هر چه استقلال در تامین نیازهای ضروری بیشتر باشد شهامت و شجاعت اقدامات بزرگ تقویت می شود .
    ـ بهره مندی از برقراری ارتباط مناسب ، دنیای امروز ، دنیای ارتباطات است . قدرت و امکانات از آن کسی است که از مناسبات بیشتر با دیگران برخوردار است . هنر ایجاد ارتباط زیبا و موثر با قدرت بی انتها ( خالق کائنات ) ، مردم و با خود . اعتماد به نفس را در انسان افزایش می دهد .
    ـ ابتکار روش های جدید برای تحقق اهداف ، کشف روش های جدید برای تسریع در موفقیت ، شهامت افراد را افزایش می دهد . نو آوری ، امتیازی برای انسان محسوب می شود که ضمن تزریق شادی و شادکامی ، اعتماد به نفس آدمی را افزایش می دهد .
    ـ ثبت اهداف و موفقیت های روزانه ، وقتی انسان موفقیت های روزانه را در دفتری ثبت می کند ، این کار ضمن تقویت روحیه ، اعتماد به نفس را افزایش می دهد .
    ـ کنترل احساسات و عواطف ، احساسات و عواطف محرک اصلی مغز انسان هستند ، کسی که توانایی کنترل آنها را داشته باشد ، در واقع مغز و رفتار خود را مدیریت کرده است . کسی که می تواند احساسات خود را کنترل کند هیچگاه به ترس و اضطراب گرفتار نخواهد شد .
    ـ اخلاص در امور ، انسانی که کارها را برای خدا انجام می دهد و انگیزه دیگری ندارد و فقط رضایت خدا برای او اهمیت دارد ، همه امکانات عالم در اختیار اوست و او از شهامت بالایی برای انجام کارهای بزرگ برخوردار است .
    در درگه ما دوستی یک دله کن
    هر چیز که غیر ماست آن را یله کن
    یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
    گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن
    ـ مطالعه زندگی افراد موفق ، یکی دیگر از عواملی که اعتماد به نفس را افزایش می دهد ، مطالعه زندگی افراد موفق است . این کار به ما اجازه می دهد تا با تکنیک ها و فرمول های موفقیت آنها آشنا شویم و آنها را الگوی خود در زندگی قرار دهیم .
    خدای مهربان به ما قدرت ، توانایی ، حکمت و عظمتی داده است که شگفت انگیز تر از کل آفرینش است . ما می توانیم برای دستیابی به همه ابعاد مادی و معنوی زندگیمان برنامه ریزی کنیم و با شهامت و امید به حمایت خدای مهربان منتظر دستیابی به خواسته های خود باشیم .
    Last edited by aligol172; 22-02-2011 at 19:25.

  10. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #916
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض حوض نقاشی نیم وجبی ها

    شاید باور نکنید نقاشی های ساده و بازیگوشانه ای که بچه ها در خلال بازی روزانه اشان می کشند، الزاما بازی با خطوط و رنگ نیست. روان شناسان معتقدند، این خط خطی کردنهای بازی گونه و سرسری نشانی از درون و ذهن کودک دارند. کودک نیازمند گفتگو است و از آنجایی که قادر نیست به شیوه گفتاری بزرگترها ابراز احساسات نماید و خواسته هایش را بیان دارد از طریق نقاشی وارد عمل می شود و به طور غیر مستقیم آنها را آشکار می کند.
    نقاشی کودکان با اشکال و رنگ ها و ترکیب خطوط و دوایر ساده شروع می شود و هرچه که کودکان بزرگتر می شوند ، نقاشی های آنها جزئیات بیشتر متناسب تر و واقعگرایانه تر می یابد. در این مقاله سعی شده است، ابتدا، والدین را با سیر تکاملی نقاشی کودکان آشنا سازیم و در ادامه به برخی از سوالات رایج والدین در زمینه نقاشی کودکان خواهیم پرداخت.
    ● طبقه بندی مراحل تکاملی
    ▪ از ۱۸ ماهگی تا ۵/ ۲ سالگی :
    کودکان معمولا کشیدن علائمی برصفحة کاغذ را از حدود ۱۸ ماهگی به بعد آغاز می کنند . از دیدگاه بیشتر پژوهشگران این خط خطی کردن ها حرکاتی بی هدف وناهماهنگ نیست ، بلکه نشاندهندة آگاهی نسبت به الگو وافزایش هماهنگی چشم – دست است . کودکان برای رسیدن به درجه ای ازتوازن بصری به خط خطی کردن کاغذ می پردازند ویا یک خط را بالای خطی که قبلا کشید ه اند می کشند . خط خطی کردن برای کودکان کاملا جذاب است . پژوهشگران این خط کشیدن های اولیه را صرفا بازی وتمرین می دانند. به هر حال زمانی فرامی رسد که کودکان شروع به تفسیر خطوط خود به عنوان تصویر می کنند . کودکان عموما قبل از آن که کشیدن را آغاز کنند مقاصد خود را بیان نمی کنند بلکه اغلب پس از اتمام کار به تفسیر نقاشی خود می پردازند . نخستین شکل بسته ای که توسط کودکان کشیده می شود تقریبا می تواند جایگزین کلیه اشیای موجود درمحیط کود ک باشد. دایره ، ساده ترین طرح بصری برای کودکان خردسال است .
    ▪ از۵/۲ سالگی تا ۵ سالگی :
    ازحدود ۵/۲ سالگی آشکار می شود که کودکان نقاشی های خود را بازنمایی چیزی تلقی می کنند . گاهی اوقات پیش از آنکه کشیدن نقاشی را آغازکنند مقاصد خود رابیان می کنند ودیگر معنی نقاشی تاپایان تکمیل آن پنهان باقی نمی ماند ، اما هنوز درتفسیر کودکان از نقاشی خود، نوعی عنصر فرصت طلبی وجود دارد . دراین مرحله از تکامل چنانچه نقاشی کودکان درعمل شبیه به چیز دیگری از کار درآید ، آنها از قصد اعلام شدة خود عدول می کنند . دراین مرحله ، دیگران نیز این خط خطی ها را باسهولت بیشتری درک می کنند وبه تدریج اشکال بیشتر ومتنوع تری دریک صفحه کشید ه می شود.
    اشکال تفکیک نشده و نامنظمی که کودکان می کشند به تدریج به صورت دایره ها ، مربع ها ، مثلث ها وصلیب ها قابل تشخیص می شوند . این شکل ها که جملگی به صورتی طرح گونه کشیده می شوند اغلب روی یکدیگر قرارمی گیرند وبه چیزی تبدیل می شوند که آنها را ‹‹ ترتیب ›› می خوانیم .
    سایر شکل های مهم درنقاشی های کودکان عبارتند از : خورشیدها ، دایره ها وشعاع ها ، از ۵/۳ سالگی به بعد است که کودکان برقرار کردن رابطه میان جزئیات یک نقاشی را آغاز می کنند . به نظرمی رسد که بسیاری از نقاشی های آنها دراین مرحله مبتنی برقواعد یا طرح های ساده است ، به عنوان مثال نقاشی نمونه وار چهرة انسان دراین مرحله ، مشتمل بریک دایره به جای سر( یا یک سروبدن مرکب ) ودوخط آویزان به جای پاست ، برای مشخص کردن جزئیات چهره ازقبیل چشم ها ودهان ممکن است علائمی دردرون دایره گذشته شود .
    این قبیل چهره ها اغلب ‹‹ بچه قورباغه ای ›› نامیده می شوند . گاهی اوقات به نظرمی رسد که این نقاشی های طرح دار ، بیش از آنکه بازنمایی دقیق موضوع نقاشی شده باشند جنبه ای نمادین دارند ؛ به عنوان مثال نتایج به دست آمده از مشاهدات نشان می دهد که وقتی از کودکان ساکن درواحدهای آپارتمانی خواسته شده تامنزلی مسکونی خود را نقاشی کنند ، آنها به کشیدن نقاشی های متداولی از خانه های دارای سقف شیروانی و دودکشی که از آن خارج می شود پرداخته اند .
    ▪ ۵سالگی تا ۸ سالگی :
    به طور کلی هرچه که کودکان بزرگتر می شوند نقاشی های آنها نیز واقعگرایانه تر می شود . اما نقاشی های کودکان درفاصلة سنی ۵ تا ۷ سالگی هنوزشامل عناصری است که کودک بروجود آنها آگاهی دارد ، حتی اگر به طور طبیعی قابل رؤیت نباشند . به این لحاظ حاصل کار آنها نقاشی ‹‹ شفاف بینی ›› یا ‹‹ اشعه ایکس ›› نامیده می شود ؛ مانند نقاشی ای که درآن بچه ای درشکم مادرش است نشان داده می شود . دراین مرحله نقاشی های آنها از چهرة انسان ، طرح بچه قورباغه ای را پشت سر می گذارد وبه نشان دادن سر وبدن جدا از یکدیگر می رسد . جزئیات بیشتری از قبیل دست ها ، انگشتان ولباس بیش از پیش تصویر می شوند .
    نقاشی کودکان نه تنها برای آنها یک نوع لذت و بازی است، بلکه می تواند به والدین در دیدن و شناختن دنیای درونی آنها کمک کند. البته نقاشی نکشیدن یک کودک یا تمایل کم او به این کار به این معنی نیست که تخیل ضعیفی دارد.
    ▪ ۸سالگی تا نوجوانی :
    کودکان ۸ ساله به بالا اغلب سعی می کنند در نقاشی های خود عمق را نه تنها دراشیای منفرد بلکه دررابطه میان اشیا نیزنشان دهند . همچنین نقاشی های آزاد بچه های بزرگتر ، یعنی بچه های ۹ یا ۱۰ ساله از نظرسبک به تدریج به سمت الگوهای قراردادی حرکت می کند . دراین مرحله چهره های کارتون وچهره های سریال های کمیک مرتب نقاشی می شوند . نقاشی ها تنوع وتشخیص کمتری پیدامی کنند . به نظرمی رسد که کودکان دراین سن اغلب از نقاشی خود ناراضی اند و دیگر رغبتی به انجام این فعالیت ندارند . گفته می شود دلیل این امر آن است که آنها قادرنیستند نتایج دلخواه خویش را از نقاشی های خود به دست آورند .
    نقاشی کودکان نه تنها برای آنها یک نوع لذت و بازی است، بلکه می تواند به والدین در دیدن و شناختن دنیای درونی آنها کمک کند. البته نقاشی نکشیدن یک کودک یا تمایل کم او به این کار به این معنی نیست که تخیل ضعیفی دارد. بسیارند کودکانی که از طرق دیگر غیر از نقاشی دنیای خود را به شما نشان می دهند. برخی از والدین در این زمینه با سوالاتی مواجه می شوند که برخی از آنها در ذیل آمده است.
    ● آیا همیشه باید نقاشی کودکان را تحسین کرد؟
    نقاشی کشیدن کودکان نشانه رشد آنهاست. نقاشی تمام کودکان زیباست گرچه ممکن است نقاشی یک کودک با هارمونی و دیگر از روی بی دقتی باشد. توصیه روان شناسان به شما این است که همیشه با گفتن این جمله که چه نقاشی زیبایی، کودک تان را تشویق کنید اما به او دروغ نگویید زیرا کودکان می توانند متوجه تشویق بی جا شوند. نظر خود را صادقانه در مورد انتخاب رنگ ها و محل قرار گرفتن آدم ها و اشیا بیان کنید و به او بگویید که می تواند بهتر نقاشی کند.
    ● آیا باید نقاشی کودکان را نگه داشت؟
    وقتی کودکی نقاشی می کشد و آن را به شما می دهد یعنی کادویی به شما تقدیم کرده که بابت آن تلاش بسیار کرده است. پس کادوی او را دور نیندازید یا حداقل همان لحظه این کار را نکنید. معمولا کودکان از تماشای نقاشی های یکی دو سال قبل خود بسیار ذوق زده می شوند و این کار آنها را تشویق به ادامه کار و بهبود هنرشان می کند.
    ● آیا می توان نقاشی کودکان را نقد کرد؟
    نقاشی ها تولیدات آنی هستند. به همین دلیل تفسیر آنها آن هم توسط انسان های بالغی که دیدشان به واسطه ترس ها و پروژه های روزانه تغییر کرده بی فایده است. نقاشی ها تنها گویای شخصیت در حال ساخت کودک هستند. مثلا اگر کودکی ۲ درخت تنومند را در کنار دو نهال به تصویر می کشد ممکن است بخواهد خانواده ای را ترسیم کند. توصیه ما به شما این است که نقاشی ها را نقد نکنید بلکه از خود کودک بخواهید آنچه را ترسیم کرده برای شما تعریف کند و قضاوت را به گفته های او بسپارید.
    ● اینکه کودکی همیشه تصویر یک چیز را بکشد طبیعی است؟
    برخی کودکان تنها به خانه کشیدن یا کشیدن درخت علاقه دارند. دلیل این امر آن است که آنها تنها به مسایل روزانه یا علایق خود دارند فکر می کنند. تکرار یک نقاشی کار غیرطبیعی نیست. اتفاقا این کار سبب افزایش مهارت در آنها می شود. اما اگر کودک تان مرتبا تصویر سیاه و ناخوشایند را به تصویر می کشد و این نقاشی ها با علایم دیگر مثل بروز مشکل در مدرسه یا خانه همراه است باید با یک روان شناس در مورد آ نها صحبت کنید.
    ● آیا دستکاری در نقاشی های آنها کار صحیحی است؟
    نقاشی های کودکان معمولا کمی دور از حقیقت است. ممکن است آدمک نقاشی او ۴ انگشت و خورشیدش قرمز باشد. دلیل آن هم این است که کودکان آنچه را می دانند می کشند نه آنچه را می بینند. برای آنها خانه همیشه سقف تیز مثلثی دارد. سعی نکنید حقیقت را به آنها بفهمانید. دست شان را آزاد بگذارید تا آنچه را می خواهند بکشند. اگر خودشان موافق اند شما می توانید به نقاشی آنها گل یا خانه بیفزایید. اگر بخواهید حقیقت را به آنها نشان دهید ممکن است از نقاشی زده شوند.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:04.

  12. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #917
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض معذب ها بخوانند

    احساس گناه کردن، احساسی ریشه دار است که به زمان های بسیار دور برمی گردد؛ آنقدر دور که اگر سر رشته را بگیریم، شاید به بهشت عدن برسیم و زمانی که خدا به آدم و حوا گفت نباید میوه ممنوعه را بخورند اما آنها چنین کردند و در نهایت از بهشت رانده شدند...
    فکر می کنید چه چیزی تمام لحظات آنها را خراب می کرد؟! احساس اینکه در گذشته چه بوده اند و ترس و شکی که در قلب آنها وارد شده بود. ما هم فرزندان همان آدم و حواییم و حالا به دلایل گوناگون احساس گناه می کنیم. البته بعضی از ما این حس را بیشتر داریم و بعضی ها کمتر و بعضی هم انگار اصلا این حس را ندارند. راستی شما این حس تیز را دارید یا نه؟! «نفس عمیق» این هفته می خواهد درباره این احساس با شما صحبت کند.
    رایج ترین موارد روزمره ای که ما معمولا درباره آنها احساس گناه می کنیم، عبارتند از:
    ▪ غذا خوردن بیش از حد یا خارج از رژیم غذایی.
    ▪ خرید افراطی لباس و لوازم تزیینی.
    ▪ زمان هایی را برای خود اختصاص دادن به دور از خانواده و فرزندان و پدر و مادر سالخورده مان.
    ▪ وقتی از یکی از اعضای خانواده مان مراقبت کرده ایم اما نتوانسته ایم او را از مردن نجات دهیم.
    ▪ «نه» گفتن!
    ▪ به تعویق انداختن کارهایی که باید انجام می دادیم.
    ▪ بد برخورد کردن با اطرافیان و خیلی موارد ریز و درشت دیگر! این حالت، بسیار همه گیر است و کافی است برای اثباتش همین کلمه «احساس عذاب وجدان» را در اینترنت جست وجو کنید تا ببینید با چه مواردی که روبه رو نخواهید شد!
    این احساس گاهی وقت ها آنقدر ادامه می یابد که باعث افسردگی و خستگی طولانی مدت و بی دلیل می شود و باید برای آن راه حلی پیدا کرد.
    ● پایان یک احساس ناخوشایند
    چگونه می توانیم احساس گناهمان را متوقف و آن را به شادی تبدیل کنیم؟ قبل از پاسخ به این پرسش، بد نیست بدانید که بعضی ها احساس گناهشان به این دلیل است که احساس گناه نمی کنند.اگر جزو این افراد هستید.
    ▪ قدم اول، کنار گذاشتن این حس است. شما نباید از اینکه احساس گناه نمی کنید احساس گناه کنید! اگر خودتان را از فکر کردن آن رها کنید، می توانید براحساس عذابی که دارید چیره شوید و نقاط منفی خود را پیدا کنید.
    ▪ قدم دوم، دست برداشتن از قضاوت مداوم درباره خودتان و دیگران است. شما باید بدانید که شکست و پیروزی به نوع درک انسان بستگی دارد. شکست امروز می تواند موفقیت فردا باشد. از تجربیات تان درس بگیرید و اجازه تجربه کردن را به دیگران هم بدهید.
    ▪ قدم سوم، شناخت توانایی های تان در زندگی است. استعداد خاص شما چیست؟ هول نشوید و اگر نمی دانید به موفقیت های قبلی تان فکر کنید مهم نیست چقدر به عقب برگردید حتما موفقیتی ریز یا درشت پیدا خواهید کرد.
    ▪ در قدم چهارم، باید احساس کنید که مدیر زندگی خودتان هستید. پیام های مثبت و موثر را برای خودتان و برای هر کسی که شما را می شنود، مدام تکرار کنید؛ به عنوان نمونه: «من ارزشش را دارم» و آن را آنقدر تکرار کنید تا قسمتی از وجود شما شود.
    ▪ قدم پنجم، این است که آنچه را می خواهید یا لازم دارید، توضیح دهید؛ البته اول برای خودتان! از چیزهای کوچک شروع کنید و ببینید چه تاثیر و احساس خوبی برای شما دارد. به عنوان نمونه از یک نفر بخواهید که برای صبحانه تان قهوه درست کند. از کسی که درخواستی از او دارید خواهش کنید و این درخواست را با جمله ای تعریفی یا تحسین آمیز شروع کنید.
    برای خودتان توضیح دهید که اگر می خواهید رژیم بگیرید یا ترک تحصیل کنید یا شغلتان را تغییر دهید هدفتان دقیقا چیست؟! با این کار خودتان را توجیه می کنید که باید چه سختی هایی را از سر بگذرانید و برای چه؟!
    ▪ قدم ششم، این است که یک گوشه خلوت و آرام در خانه تان برای خود بسازید که می تواند گوشه ای از اتاق یا یک میز یا وان حمامتان با شمع ها و حباب ها باشد.
    ▪ قدم هفتم، این است که هر روز به خودتان هدیه ای کوچک بدهید و آن را بو، مزه یا لمس کنید؛ مثلا یک شکلات تلخ.
    ▪ قدم هشتم، این است که درد دل هایتان را با یک دوست صمیمی در میان بگذارید؛ کسی که می تواند کمکتان کند و مشکل تان را تجزیه و تحلیل کند.
    ▪ قدم نهم، این است که رنگی را انتخاب کنید که زندگی بدون عذاب را به شما القا کند. قرمز برای نبرد با این احساس، سبز برای التیام این احساس، آبی برای اوج گیری روح، نارنجی برای لمس لحظه های خوش و زرد برای استفاده از هوشتان برای پیدا کردن راه خلاصی از احساس عذاب. هر روز یکی از این رنگ ها را بپوشید (حتما نباید لباس باشد؛ می تواند روبانی باشد به دور مچتان) و آنها را در فضای خصوصی تان و جلوی چشمتان قرار دهید.
    ▪ قدم دهم، این است که وقتی احساس گناه می کنید با خودتان کاملا منطقی صحبت کنید و به یاد داشته باشید که احساس عذاب در بیشتر مواقع غیرمنطقی است. دلیل کار اشتباهتان را پیدا کنید و اگر دیدید واقعا اشتباه کرده اید، مسوولیتش را به عهده بگیرید و احساس عذابتان را متوقف کنید. احساس عذاب غیرمنطقی، زندگی شما را فلج می کند.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:04.

  14. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #918
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض تمرکز فکر و راهکارهای عملي براي تقويت آن

    یکی از ویژگی های قرن حاضر، کثرت، پیچیدگی و تنوع روز افزون عوامل و پدیده های زندگی است. این امر، به طور مستقیم و غیر مستقیم، بر شرایط روانی انسان اثر می گذارد. محرک های تأثیرگذار روی ذهن و روان انسان، او را به پاسخ دادن و عکس العمل نشان دادن وادار می کند. طبیعی است که هر چه محرک ها بیشتر باشد، میزان پاسخ ها و عکس العمل های بیشتری را طلب می کند و برای ارائه پاسخ بیشتر و عکس العمل نشان دادن، ذهن فرد، به فعالیت بیشتری نیازمند است.
    در نتیجه، انسان مجبور می شود قوای ذهنی و فکری خود را به مسائل گوناگون و متنوع تر و گسترده تری اختصاص دهد و بیشتر از گذشته، تلاش ذهنی داشته باشد. در واقع، این ویژگی، انسان را از جنبه ذهنی و فکری، بیشتر درگیر کرده است و ذهن او را به تفرقه و آشفتگی فکری سوق می دهد و می توان گفت که ارمغان قرن حاضر، آن است که انسان به مرور زمان، تمرکز فکر و اندیشه خود را از دست می دهد و به سوی تفرقه فکر روی می آورد.
    زندگی جدید و صنعتی، تنوع گراست و تنوع گرایی از جنبه فکری و ذهنی، با «تمرکز گرایی» در تقابل قرار می گیرد.
    به عبارت ساده تر، بشر عصر جدید، برای تنوع زندگی اش، بهای زیادی پرداخت کرده است که یکی از آنها، تمرکز فکر و اندیشه اوست.۱
    بدون شک، تمرکز فکر، از لوازم قطعی و ضروری هر کاری، به خصوص دانش افزایی، رشد و کمال علمی است. با تمرکز است که می توان قدرت فوق العاده ای را که در جهات مختلف، پراکنده و متفرق است و ناچیز به نظر می رسد، در یک کانون جمع کرد و به هدف مورد نظر که بدون این تمرکز، دست نایافتنی تلقی می شود، دست یافت. به این مثال توجه کنید:
    زمانی که برگ درخت یا ورق کاغذی را در آفتاب گرم تابستان قرار می دهیم؛ پس از اندکی، سطح و رویه آن اندکی گرم می شود؛ به گونه ای که گرمای آن، برای ما قابل لمس است و بیش از این، چیزی اتفاق نمی افتد؛ اما چنانچه یک عدسی یا ذره بینی را وارد صحنه نموده، نور خورشید را پس از عبور از آن، بر سطح برگ یا کاغذ بتابانیم، لکه نیرومند و درخشنده ای بر آن ایجاد می شود و پس از لحظاتی، شاهد سوختن آن خواهیم بود. در این دو حالت، تنها تفاوت موجود، عامل عدسی یا ذره بین است که توانست اشعه پراکنده خورشید را با ایجاد همگرایی، تمرکز نموده، لکه ای نورانی، کوچک، ولی سوزاننده ایجاد کند که موجب سوختن برگ یا ورق کاغذ می گردد.
    از شدت و میزان اهمیت مسئله و اهتمام زیادی که فرد به موضوع دارد، می توان به عنوان نشانه هایی نام برد که در بحث تمرکز فکر، مطرح می باشند. ارشمیدس به همین دلیل بود که به کشف خود درباره، یکی از قوانین طبیعت رسید و حتی گفته اند که چنان غرق در افکار خود بود که متوجه تسلط رومیان بر منطقه «سیراکوز» نگردید. شاید برای ما نیز باور کردنی نباشد که فردی به خاطر شدت و توجه عمیق و تمرکز زیاد بر مسئله ای، تحمل فشار جسمانی او چنان بالا رود که نتواند در زمانی دیگر و در شرایط عادی، آن درد و رنج را تحمل کند. حتماً جریان بیرون آوردن تیر از پای مبارک امیرمؤمنان علیه السلام را شنیده اید یا خوانده اید که در اوج ارتباط با معبود خود و در حالت شدت توجه به خدای متعال، این عمل ممکن شد. این حالت، حکایت از شدت تمرکز فکر و حضور قلب در نماز می کند.
    لازمه تمرکز فکر، یکی انتخاب یک فکر از میان افکار گوناگون و دیگری تداوم و استمرار همان فکر، برای مدت دل خواه و مطلوب است. برای چنین امری، هم نیازمند عوامل درونی هستیم و هم عوامل بیرونی ضرورت دارد؛ یعنی هم از درون باید خود انگیختگی وجود داشته باشد و هم از بیرون، محرک های محیطی، زمینه ساز تمرکز فکر شود.
    تمرکز فکر، یک امر و پدیده اکتسابی است که با اختیار و تلاش فرد حاصل می شود و نه امری غیر اختیاری و خود به خودی. بنابراین، باید به دنبال شناخت دقیق تر آن و روش های پیدایش و تقویت آن بود تا به نتایج ارزشمند آن، در هر زمینه ای که مطلوب فرد است، دست یافت. بر همین اساس، مناسب است که ابتدا تعریفی از آن ارائه شود و بعد به روش ها و شیوه های تقویت تمرکز فکر پرداخته می شود.
    ● تمرکز فکر
    برخی تمرکز فکر را این گونه تعریف کرده اند: متوجه ساختن و ثابت نگاه داشتن فکر، بر یک تصویر و یا مجموعه ای از اندیشه ها و افکار، برخی دیگر می گویند که تمرکز داشتن، یعنی به طور کامل، در زمان حاضر، در این جا و اکنون زیستن؛ نه این که ضمن انجام دادن کاری، به کار بعدی فکر کردن. شاید بتوان گفت که تمرکز فکر، یعنی مستقل از افکار دیگر و مستقل از انسان های دیگر و مستقل از زمان بودن.
    ● راهکارهای عملی تقویت تمرکز فکر
    ▪ کاهش و کنترل اشتعالات فکری و عملی
    همان طور که در مقدمه بحث گذشت، روز به روز بر گستردگی و کثرت محدوده اشتغالات ذهنی و عملی ما در عصر حاضر افزوده می شود و به تدریج و با گذشت زمان، محرک های ذهنی، فکر و اندیشه انسان را به خود معطوف کرده، افزایش می یابند. از آن جا که توانایی پاسخ گویی فکری نامحدود است و از طرف دیگر بین محرک های ذهنی و اشتغالات ذهنی و عکس العمل های ما باید تناسب کافی وجود داشته باشد، انسان دچار فقدان تمرکز فکر شده، توان پاسخ گویی فکری و ذهنی متناسب با محرک های فراوان رو در روی وی کاهش می یابد و به پراکندگی فکری می انجامد.
    یکی از راه های مقابله با این مسئله، تقسیم کردن اشتغالات به دو مقوله ضروری و غیر ضروری یا دارای اولویت اول و دوم است تا انسان با یک برنامه ریزی حساب شده و دقیق، به آن چه اولویت بیشتری دارد، توجه نموده، دایره مشغولیات را فقط به همان مقوله اختصاص دهد و محدود کند و از صرف فکر و اندیشه خود در مسائل تفننی و روزمره دیگر که جنبه ثانوی دارد، خودداری کند. با این روش، می توان پراکندگی ذهنی را کاهش داد؛ زیرا هر اندازه تنوع و تعدد افکار بیشتر باشد، از تعمق، دقت و تمرکز فکر در آن باره کاسته می شود و هر قدر تعداد موضوع ها و مسائلی که به آنها می اندیشیم، کمتر و محدودتر باشد، بر عمق و غنای فکر در آن زمینه افزوده خواهد شد.
    ▪ تمرین و تداوم
    همان طور که بیان شد، تمرکز فکر، یک توانایی ذهنی و روحی است که جنبه اکتسابی دارد و در هر امر اکتسابی، تمرین و تکرار و استمرار بخشیدن به آن، شرط اساسی دست یابی به هدف است. برای تمرکز فکر نیز تمرین و ممارست، ضروری است. تمرین در این زمینه، این گونه است که باید در ابتدا کلمه دل خواهی مثلاً «دوستی» را در نظر گرفته و آن را روی یک برگه یادداشت بنویسید و با قرار دادن ساعتی در مقابل خود، به مدت یک دقیقه، سعی کنید فقط و فقط به این واژه بیندیشید و از نفوذ افکار نامربوط و مزاحم در حوزه فعالیت ذهن خود پرهیز کنید. با این حال، ممکن است ملاحظه کنید که تعدادی از این افکار مزاحم غیر مربوط که اصطلاحاً به آنها پرش های فکری می گویند به نحوی وارد فضای ذهنتان شود. همین عمل را دو بار دیگر و هر بار، به مدت یک دقیقه، تکرار کنید. طبیعی است که ملاحظه خواهید کرد که در بار سوم، پرش های فکری کمتر شده، «تمرکز فکری» شما بیشتر می شود. در صورتی که به مدت چند هفته و هر روز فقط سه دقیقه، به این تمرین بپردازید، خواهید دید که پیشرفت قابل ملاحظه ای در تمرین فکرتان ایجاد شده است.
    ▪ رهاسازی عضلانی
    یکی از شیوه های مؤثر و عملی در تمرکز فکر، استفاده از فن رهاسازی عضلانی است. در این روش، فرد در محلی آرام و در صورت امکان، بر روی صندلی راحتی می نشیند و سعی می کند به تدریج عضلات بدن را از حالت انقباض به انبساط برساند؛ به این ترتیب که ابتدا از عضلات دست و انگشتان شروع کرده، آنها را ابتدا منقبض نموده، سپس شل و آزاد می کند و آن چنان در انبساط بخشیدن به آنها تلاش می کند که گویی آنها جزء بدن او نیستند و سنگینی ندارند. همین عمل را برای دست دیگر و پاها و قسمت های میانی بدن نیز انجام می دهد تا جایی که تمام عضلات بدن، به رهاسازی کامل برسد. در این صورت، متوجه روح و روان خود می شود. بهترین لحظات برای ایجاد تمرکز و تقویت آن، زمانی است که فعالیت های قوای جسمی به حداقل برسند. در این صورت، فکر و اندیشه، مجال زیادی برای حداکثر فعالیت می یابد و به عبارت دیگر، با فراهم شدن زمینه آرمیدگی کامل به وسیله آرمیدگی جسمانی، «تمرکز فکر» نیز حاصل می شود.
    ▪ تنها بودن با خویشتن
    هر از چند گاهی فرد باید بتواند با فراموش کردن مشکلات و دشواری های ناشی از زندگی اجتماعی، به خلوت با خویشتن بپردازد و رنج و درد برخاسته از ازدحام جمعیت های متراکم و هیاهوی زندگی ماشینی و صنعتی را در کنج خلوت انس با خویشتن، از یاد ببرد. برخی گفته اند که هر شب پس از اتمام فعالیت های روزانه و ارتباط با جهان اطراف و اشتغالات مختلف و متعدد در طول روز، دقایقی را به این امر اختصاص دهید و تنهایی و خلوت با خویشتن را تجربه کنید. این کار، علاوه بر تأثیر اخلاقی، تمرینی برای تمرکز فکر است.
    لازم به ذکر است که در ابتدا، خلوت با خویشتن، با مقاومت درونی فرد مواجه می شود و برای رسیدن به مرحله ای که وی با اراده نیرومندی بتواند بر موانع غلبه کند، نیازمند تلاش بیشتری است؛ ولی اگر مقاومت کند، به مرور زمان، قادر به دست یابی به هدف مورد نظر خواهد شد.
    ▪ تمرین تصویر ذهنی
    نگه داشتن تصاویر ذهنی دل خواه، توانایی تمرکز را به نحو چشم گیری افزایش می دهد. امتیاز این روش، آن است که فرد در همه احوال می تواند به آن بپردازد و بدون هیچ گونه زمینه یا مقدماتی و در هر شرایط و موقعیتی، از این روش استفاده کند. کافی است فرد هر روز چند نوبت و به مدت چند دقیقه، به تصاویر دل خواه خود، تمرکز نماید تا اثرات آن را مشاهده و تجربه کند و به این صورت، تمرین تصویر ذهنی را به اجرا گذارد.
    چشمان خود را ببندید و در ذهن خود کاملاً احیا و بازسازی کنید. ابتدا آن را کلی تر ببینید و سپس وارد جزئیات شوید؛ تمام اجزای آن را ببینید و به تدریج و با تمرینات مکرر، تصویر را واضح تر نمایید. وضوح را به درجه ای برسانید که تصویر ذهن، همچون منظره ای طبیعی زنده، به نظر برسد.
    ▪ خوب شنیدن
    اریک فروم، رابطه خوب شنیدن و تمرکز فکر را این گونه بیان می دارد: «اساس تمرکز حواس، در مناسبات افراد، این است که شخص بتواند به سخنان دیگران گوش بدهد. بیشتر مردم به دیگران گوش می دهند؛ حتی آنها را نصیحت می کنند؛ بدون این که واقعاً به آنها گوش داده باشند. آنان نه سخنان دیگران را جدی می انگارند و نه جواب خود را. به طور کلی، گفت وگو، آنها را خسته می کند. آنان گرفتار این پندارند که اگر با تمرکز کامل گوش دهند، به مراتب بیشتر خسته می شوند و حال آن که عکس این درست است. هر نوع فعالیتی که با تمرکز انجام شود، انسان را بیدارتر می کند».
    خوب شنیدن و خوب گوش دادن به سخنان دیگران، توانایی تمرکز بر سخنان و گفته های دیگران را فراهم می کند و زمینه تمرکز بر امور دیگر را نیز فراهم می کند. در واقع، تمرکز در شنیدن، تمرین و ممارستی است در یکی از حواس چندگانه انسان که با سرایت دادن به دیگر حواس و کنترل آنها و متمرکز شدن بر موضوع و مسئله ای خاص، به تقویت تمرکز فکر می انجامد. به عبارت دیگر، تمرین و تمرکز در حواس ظاهری، زمینه ساز تمرکز در فکر و اندیشه است. برخی، تمرینات شنیداری مختلفی را پیشنهاد می کنند؛ مثلاً می گویند: چشمان خود را ببندید و به صدای تیک تاک ساعت گوش دهید و به مدت سه دقیقه، تمام توجه خود را فقط به صدای تیک تاک ساعت معطوف کرده، به هیچ چیز دیگر توجه نکنید و گوش خود را به صدای آن متمرکز کنید.
    ▪ نماز و عبادت تجلی تمرکز
    نماز، موقعیتی را فراهم می کند که فرد می تواند در پرتو آن، ذرات پراکنده فکر را پیرامون محور یاد خدا، وحدت و تمرکز بخشد؛ زیرا در نماز، پیوسته اندیشه انسان متوجه خداست. وقتی آدمی برای دست یابی به تمرکز فکر در نماز، به محل سجده اش چشم بدوزد، از نگاه به اطراف باز می ماند و در نتیجه، افکارش در فضای مشخص و محدود عبادی نماز، به حرکت در می آید و در صورتی که مقدمات و اجزای نماز را با آمادگی به جای آورد، دوام بر تمرکز فکر در نماز خواهد داشت. اگر لحظاتی قبل از شروع نماز، بنشیند و بیندیشد که می خواهد در محضر چه بزرگی حاضر شود، بر کیفیت تمرکزش خواهد افزود و اینها همه زمانی حاصل می آید که نماز، نزد انسان، بزرگ و عظیم تلقی شود و در این صورت، تمرکزی که به کمک و برکت نماز حاصل می آید، همچون نیرویی فراگیر و گسترده، به همه جوانب و زوایای زندگی رسوخ نموده، آدمی، برکات را در خویشتن و زندگی اش مشاهده می کند. بدون شک، نماز و عبادت، آشفتگی و پراکندگی فکری را به کلی می شوید و آرامش فکری و روحی شگفت انگیزی به انسان می بخشد.
    اگر افراد عابد را مورد توجه قرار دهید، همه دارای تمرکز فکر فوق العاده و آرامش روحی شگرفی هستند. کمتر کسی است که با تأثیر تسبیح گفتن، ناآشنا باشد. از زمان های قدیم تا کنون و در بین افراد قدیمی معروف است که تسبیح، راه اساسی مبارزه با تشتت و پراکندگی فکر و اندیشه است.
    اگر هر روز صبح، در هوای آزاد و خلوت صبحگاهی، تسبیحی به دست گرفته، ذکر تسبیحات اربعه سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله الله اکبر را تکرار کنید و با حضور ذهن و حضور قلب و با آرامش مناسب، هر روز به این کار بپردازید، مطمئناً به مرور زمان و به تدریج به تمرکز و نظم فکری دست خواهید یافت.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:05.

  16. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #919
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض روانشناسی و مرگ

    دلش می خواست براش بند کفش قرمز رنگ بخرم؛ چند بار به ام گفته بود…». جمله زن با هق هق وحشتناکی قطع می شود. شاید شما هم این دیالوگ فیلم «۲۱ گرم» به یادتان مانده باشد.
    شوهرزن در یک حادثه غیرمنتظره مرده است و کارگردان با مهارت تمام دارد چیزهایی که در ذهن یک زن سوگوار می گذرد را رو می کند؛ چیز هایی مثل احساس گناهی این قدر بزرگ برای یک مسئله به ظاهر خیلی کوچک مثل رنگ بندکفش. به احتمال زیاد شما هم این تجربه ناخوشایند سوگواری یک عزیز را پشت سر گذاشته اید. روان شناس ها فرایند سوگواری را مطالعه کرده اند و پیشنهادهای جالبی برای تبدیل فرایند ناخوشایند سوگواری به یک تجربه معنادار دارند.
    «از دست دادن»، قسمتی از زندگی هر بنی بشری است؛ از دست دادن کار به شکل اخراج؛ از دست دادن معشوق به شکل شکست عشقی؛ از دست دادن همسر به شکل جدایی یا طلاق؛ از دست دادن دوستان دوران دانشگاه به شکل جشن فارغ التحصیلی(!)؛ از دست دادن همسایه ها به شکل مهاجرت و از همه بزرگ تر از دست دادن عزیزان به شکل مرگ.
    تحقیقات یک روان شناس مشهور ثابت کرده است که مرگ عزیزان بالاترین میزان فشار روانی را برای افراد در پی دارد. هانس سلیه در پژوهش هایش میزان استرسی که اتفاقات مختلف زندگی برای هر فرد دارد را سنجید؛ بعد با جمع و تفریق و میانگین گرفتن فهمید که اگر فرض کنیم درجه استرس از یک تا ۱۰۰ واحد است، ازدواج ۵۰ واحد و مرگ همسر ۱۰۰ واحد استرس دارد.
    بعد از مرگ همسر هم مرگ یک عزیز دیگر در مقام دوم رویداد های استرس زا قرار دارد. در این شماره، می خواهیم به بزرگ ترین نوع از دست دادن یعنی مرگ عزیزان بپردازیم و در یکی از شماره های بعدی به انواع مهم اما کوچک تری مثل شکست عشقی.
    ● سوگواری با ما چه کار می کند؟
    در جواب این سؤال باید گفت همه کار. از دست دادن یا به قول روان شناس ها «فقدان» یک عزیز می تواند بر همه حوزه های ذهن و رفتار ما تاثیر بگذارد؛ یعنی هم احساسات، هم افکار، هم رفتار و حتی فلسفه زندگی ما را تغییر دهد. یک یک این تاثیرات را که بخوانید، حتما شما هم به یاد سوگواری خودتان یا یکی از آشنایان تان خواهید افتاد.
    ۱) احساسات: شاید خیلی ها فکر کنند که سوگواری تنها یعنی دپ زدن و احساس تنها ماندن. اما روان شناس ها که ته ذهن سوگواران را کاویده اند، می دانند که احساسات دیگری هم در این وسط نقش دارند. مثلا ما ممکن است که از فرد مرحوم خشمگین شویم.
    یا اگر خیلی منصف باشیم از سرنوشت به طور کلی احساس خشم کنیم و برسیم به اینکه «چرا او باید برود؟» یا «چرا من باید تنها شوم؟». غیر از احساس غمگینی و خشم ، شما نمی دانید که تاب تحمل این از دست دادن بزرگ را دارید یا نه؛ به همین خاطر مضطرب می شوید. و برعکس این اضطراب، ممکن است بعد از پذیرفتن اینکه عزیزتان برای همیشه از دست رفته است، احساس آرامش کنید.
    شما به این خاطر که نتوانسته اید جلوی از دست دادن فرد مرحوم را بگیرید و به خاطر بدی های کوچک و بزرگی که به او کرده اید، حسابی احساس گناه می کنید. پس دیگر به خاطر اینکه حالا آرام هستید، احساس گناه نکنید.
    این آرامش به شرطی که بعد از پذیرفتن واقعیت باشد، طبیعی است. بالاخره اینکه به خاطر بزرگ بودن فشار روانی، احساس خستگی و فرسودگی می کنید. یادتان باشد که همه این واکنش ها طبیعی است و نباید شما را نگران کند.
    ۲) افکار: فکر، فکر، فکر، فکر. چیزی که در سرافراد سوگوار که در گوشه مجلس ختم نشسته اند، فکر هایی است که همه و همه در حول و حوش فرد از دست رفته می چرخد. اولین نوع این افکار که زودتر از همه بعد از شنیدن مرگ عزیز به ذهنمان می رسد «ناباوری» است؛ یعنی ما اصلا باورمان نمی شود که او را از دست داده باشیم.
    خیلی سخت است که خانه ای که همیشه عزیزی تویش می چرخیده را حالا خالی ببینیم؛ خالی بودنی که معنایش این است که ما یک حامی عاطفی و یک برطرف کننده نیازهایمان را از دست داده ایم.
    غیر از این، در مدت سوگواری خیلی مشکل است که بتوانیم روی یک فکر دیگر متمرکز شویم. حل کردن مسائلی که قبل از فقدان برایمان از آب خوردن هم راحت تر بود، حالا تبدیل می شود به یک گره وحشتناک و خلاصه اینکه حسابی گیج می زنیم. غیر از گیجی و ناباوری، شما ممکن است بنشینید، چشمتان را ببندید و هی در ذهن خودتان مجسم کنید که فرد از دست رفته زنده است و دارید با او قدم می زنید و حرف می زنید و بدی هایتان را جبران می کنید و الی آخر.
    و علاوه بر تمام این احساسات، ممکن است ذهنتان برای مدت زیادی تحت فرمانروایی بلامنازع «فکر به عزیز از دست رفته» قرار بگیرد؛ یعنی حجم زیادی از فکرتان همین باشد. بازهم می گوییم که برای کوتاه مدت همه این افکار در دوره سوگواری طبیعی است.
    ۳) رفتار: اگر آن ۲ مورد قبلی را فقط خود فرد سوگوار بداند و بقیه فقط از نشانه هایش بتوانند پی به احساسات و افکار ببرند، این آخری یعنی رفتار آشکار است و ممکن است واکنش دیگران را هم برانگیزد. رفتارهای فردی که عزیزش را از دست داده را همه ما دیده ایم. خواب سوگوار به هم می ریزد. ممکن است شب ها اصلا خوابش نبرد و وقتی هم که می خوابد، مرتب در خواب فرد از دست رفته را می بیند.
    غیر از خواب، خورد و خوراک سوگوار نیز به هم می ریزد. شاید تصورتان این است که همه سوگوارها بی اشتها هستند. نه! بعضی ها حتی پرخورتر از معمول می شوند و این برای خودشان هم عجیب است. ممکن است شما به اطرافیان و کارهایتان بی تفاوت شوید و حوصله هیچ کاری نداشته باشید و از همه متداول تر اینکه گریه کنید. به این بهانه که مرد نباید گریه کند یا اینکه آدم باید صبور باشد، جلوی این واکنش طبیعی و سودمند را نگیرید. اگر جلوی دیگران سخت است، در تنهایی گریه کنید.
    ● سوگواری برای چه کسانی مشکل تر است؟
    شاید فکر کنید که از دست دادن همسری که بی نهایت دوستش دارید، مشکل ترین و بزرگ ترین نوع سوگواری است اما باید گفت که نه. قضیه کاملا برعکس است. شما در سوگواری زمانی مشکل پیدا خواهید کرد که احساسات متضادی به فرد از دست رفته داشته باشید. مثلا تصور کنید از همسرتان سال هاست که طلاق گرفته اید و حالا خبر مرگش به شما می رسد.
    نه اطرافیان می گذارند برای کسی که خودتان ترکش کرده اید، سوگواری کنید و نه خودتان می توانید با ذهنی که پر است از خاطرات خوش و صمیمانه تا خاطرات تلخ جدا شدن، کنار بیایید. غیر از این، مرگ بچه ای که هنوز متولد نشده است خصوصا برای مادر که او را در شکم خودش حس کرده است خیلی مشکل است؛ مرگی که معمولا مراسم خاصی برایش برگزار نمی شود.
    و بالاخره سوگواری، برای کودکان خیلی سخت است چون بزرگسال ها دوست ندارند کودکان شان در مراسم مختلف کفن و دفن و ختم از دست رفته شرکت کنند، ممکن است کودک هیچ وقت با از دست رفتن عزیزش کنار نیاید.
    ● گذر از ۵ خوان سوگواری
    سوگواری بخشی از زندگی است و مثل تمام زندگی یک جورهایی یک گذرگاه است. برای اینکه با موفقیت از این مسیر بگذرید، باید اول آنها را به خوبی بشناسید.
    ۱) مرحله شوک و ناباوری
    همان طور که در بخش احساسات هم گفتیم، اولین واکنش ما به مرگ یک عزیز، این است که اصلا مرگش را باور نکنیم یا اینکه بهت زده یک جا بایستیم و زانویمان ناخودآگاه کرخت شود.
    ۲) مرحله پرسش و آرزو
    پرسش همیشگی «چرا باید برای من این اتفاق بیفتد؟» و آرزوی اینکه «همه چیز به یک شکل جادویی حل شود».
    ۳) مرحله یأس و آشفتگی
    افسرده می شوید و فکر می کنید دیگر هیچ چیز درست نمی شود و این طبیعی است.
    ۴) مرحله پذیرفتن واقعیت و بازسازی زندگی
    تازه اینجاست که امید های جادویی را کنار می گذارید، افسردگی را کنار می گذارید، واقعیت را می پذیرید و شروع می کنید به برنامه ریزی زندگی ای که «او» در آن حضور ندارد.
    ۵) مرحله هویت تازه
    شیوه جدید زندگی تان را تجربه می کنید، می پذیرید و احساس می کنید که با ازسرگذراندن این سوگواری بزرگ تر شده اید.
    ● اشک های گوله گوله
    اگر بقیه متن را خوانده باشید، دست تان آمده است که سوگواری موفق چه شکلی است. اما برای جمع بندی هم که شده این تکلیف ها را به شکل چند پیشنهاد با هم مرور می کنیم:
    ۱) واقعیت از دست دادن را بپذیرید
    ممکن است ناباوری و خیال پردازی های اول شنیدن خبر به شما کمک کند که بار این شوک ناگهانی را راحت تر تحمل کنید اما زیاد در این خیالات ماندن، ممکن است حتی شما را مبتلا به بیماری های روانی کند. سعی کنید این واقعیت را که یک عزیز را از دست داده اید بپذیرید. به آرامش بعد از این توفان فکر کنید و این را باور کنید که ماهیت زندگی همین است؛ دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
    ۲) گریه کنید
    مثل این گزارشگر های تلویزیونی که می روند جلوی کودکان زلزله زده و می گویند «گریه نکن عزیزم» نباشید؛ هم خودتان با تمام وجود غمگینی و به قول شاملو «گریه کردن از سویدای جان»را تجربه کنید و هم بگذارید که دیگران گریه کنند.
    اگر الان که داغ مرگ عزیزتان تازه است گریه نکنید، در واقع دارید یک واکنش طبیعی را به یک بیماری مزمن تبدیل می کنید و داغ عزیزتان همیشه تازه می ماند. غیر از این، تخلیه کردن هیجان ها بعدا به شکل بیماری های روان تنی مثل زخم معده یا بیماری های روانی مثل «اختلال استرس پس از سانحه» خودش را نشان می دهد. پس این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار!
    ۳) با زندگی تازه سازگار شوید
    شکل زندگی ما با از دست دادن یک عزیز خانواده، ممکن است بسیار تغییر کند. این تفاوت ها را بپذیرید و باور داشته باشید که زندگی، فصل های نا مرتبی دارد؛ یعنی ما واقعا نمی دانیم کی پاییزش شروع می شود، کی بهارش و کدام پشت کدام است.
    ۴) ادامه دهید اما فراموش نکنید
    افراد سوگوار فکر می کنند اگر به زندگی عادی شان برگردند یعنی اینکه فرد از دست رفته را فراموش کرده اند و به این خاطر، احساس گناه می کنند. اما واقعیت این است که می توان زندگی را ادامه داد و یاد عزیز را هم همیشه گرامی داشت.
    ۵) به مرگ معنایی دوباره دهید
    آدم های سوگوار زیادی فیلسوف منش می شوند، یعنی اینکه آنها بعد از حیرت در برابر از دست دادن، می پرسند: «اصلا چرا مرگ؟» «چرا ما همیشه زنده نمی مانیم؟». این پرسش ها به شرطی که به یک جواب یا باور قانع کننده ختم شوند، خیلی خوبند. خیلی از مذهب ها معنای بزرگی برای مرگ قائل اند. روان شناس هایی مثل کوبلر راس و کوسنبام هم در مورد معناهای مرگ مطلب نوشته اند.
    آنها می گویند ما اگر این باورها را داشته باشیم، پذیرش مرگ به عنوان یک اتفاق اجتناب ناپذیر برایمان راحت تر می شود:
    ▪ مرگ به ما کمک می کند که قدر زندگی را بدانیم.
    ▪ ما دیر یا زود می میریم؛ پس باید تصمیم های بزرگی برای زندگی بگیریم.
    ▪ دیگران دیر یا زود می میرند، پس تا جایی که می توانیم با آنها خوب باشیم.
    ▪ مرگ باعث می شود هرچه را که در این زندگی به دست آورده ایم، برای همیشه به نام خودمان ثبت کنیم.
    ▪ و نتیجه همه اینها اینکه «مرگ معنای زندگی است»
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:05.

  18. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #920
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض باورهای غلط درباره روانشناسان!

    روانشناسان هم همچون دیگر مردم عصبانی می شوند، اما از شیوه های سالم برای ابراز آن بهره می گیرند.
    در بین عامه مردم باورهای غلطی شکل گرفته که تعدادی از این باورها ناشی از اعتقاد غلط گذشتگان و تعدادی از آنها ناشی از فقر دانش و میزان همنوایی بالا در میان مردم است که البته این باورهای غلط در زمینه های گوناگون به چشم می خورد و زمینه ساز بسیاری از کج اندیشی ها و تصمیم های غلط در زندگی بسیاری از ماست.
    وقتی عامه مردم درباره همه چیز و خارج از حیطه تخصص خود حکم صادر کنند، بستر بی اعتمادی فراهم می شود.این مقاله درباره تعدادی ازاین باورهای غلط در ارتباط با روانشناسان توضیح می دهد.
    ۱) روانشناسان عصبانی نمی شوند!
    در باور فوق، ما به کلمه هیچ وقت برمی خوریم که یک کلمه مطلق است و این خود اولین نکته منفی درباره این باور است. چون درباره خصایص روانی و هیجانی انسان ها هیچ کلمه مطلقی نمی توانیم استفاده کنیم، چون انسان موجودی بسیار پیچیده، متفکر و انتخاب گراست. ضمن این که عصبانیت جزو مکانیزم های متعادل ساز روان آدمی است که توسط خداوند در ذهن انسان ها به ودیعه نهاده شده است ،چرا که اگر همین عصبانیت وجود نداشت انسان به مثابه دیگ بخاری بودکه سوپاپ اطمینان نداشت و بنابراین پس از گذشت چندین ساعت از کار این دیگ بخار ،ما شاهد انفجار این دیگ می بودیم.
    و مهم تر از همه این که اگر خشم و عصبانیت به هر دلیلی ابراز نشوند خود می تواند زمینه ساز کینه، نفرت، دشمنی و انواع و اقسام بیماری های روانی و جسمانی در آینده شود که به مراتب بدتر از ابراز خشم به وجود آمده در آن موقعیت مشخص است. بنابراین چگونه می توان انتظار داشت که یک روانشناس که خود به خوبی از عملکرد این فعالیت در ذهن و بدن خویش آگاه است خشم خود را فروخورد تا به او مهر تأیید روانشناس زبده را بزنند. در حالی که او قادر است با مکانیزم های دفاعی پخته و پیشرفته همچون شوخ طبعی باور فوق را به این شکل اصلاح کند.
    روانشناسان هم همچون دیگر مردم عصبانی می شوند، اما از شیوه های سالم برای ابراز آن بهره می گیرند.
    ۲) خودشان دیوانه اند!
    این هم یک باور غلط شایع در میان مردم است که به هیچ عنوان علمی و منطقی نیست، چرا که اگر ما بخواهیم یک حکم کلی در ارتباط با گروهی از مردم بدهیم نیازمند آنیم که تحقیق علمی در سطحی وسیع انجام دهیم و با انجام روش های آماری ادعای فوق را اثبات کنیم.
    همانطور که یک مکانیک اتومبیل هنگامی که خودرواش در معرض نقص فنی احتمالی قرار دارد زودتر از دیگر افراد مطلع می شود این قاعده در ارتباط با روانشناسان نیز صادق است، چرا که آنان به دلیل آگاهی از بیماری های روانی بسیار زودتر مطلع شده و به دلیل اطلاع از مشکلات پیش آمده احتمالی بر اثر بیماری های روانی خیلی زودتر به سمت و سوی درمان و حل مشکل خویش روان می شوند.
    ما نمی توانیم بگوییم چون روانشناسان با بیماران روانی بسیاری درگیرند خود نیز قطعاً از این بیماری ها بی بهره نخواهند ماند، به همان دلیل که اشخاصی که در بیمارستان ها در بخش مراقبت از بیماران عفونی کار می کنند اگر مراقب خودشان نباشند قطعاً به این بیماری ها مبتلا خواهند شد. بنابراین باور فوق را به شکل زیر اصلاح می کنیم.
    روانشناسان هم همچون دیگر مردمان اگر مراقب خود نباشند در معرض بیماری های روانی قرار دارند.
    ۳) ما خودمان روانشناسیم
    بله این جمله ای است که کارل راجرز، یکی از روانشناسان بزرگ و پایه گذار روانشناسی انسانگرا بر آن معتقد بود. او اعتقاد داشت که هر کس خودش بهترین درمانگر خویش است اما سئوالی که پیش می آید این است، پس چرا همه روزه تعداد کثیری از مردم به کمک و دخالت روانشناسان نیازمند هستند؟ جواب این است به همان دلیل که همه ما بالقوه می توانیم به قله دماوند صعود کنیم اما به شرطی که شخصی نتواند راهنمایی ما را به عهده بگیرد. یعنی راه را به ما نشان دهد و تجهیزات لازم را به ما معرفی کند.
    برای حل مشکلات شخصی هم ما نیاز به کمک یک روانشناس زبده داریم که نه برای ما بلکه با ما حرکت کند تا به حل مشکلاتمان نائل شویم و از همه مهم تر این که ذهن انسان از۳ بخش عمده هشیار، نیمه هشیار و ناهشیار تشکیل یافته است که اگر ما خیلی توانا باشیم حداکثر به نیمه هشیار ذهنمان دسترسی پیدا می کنیم که البته برای حل مشکلات کافی نیست.
    بنابر این نیازمند کمک کسی هستیم که بتواند به ناهشیار ذهن ما وارد شده و از این انبار متروکه پرونده های دردناک بایگانی شده گذشته را بیرون آورده و از نو رسیدگی کند.بنابراین باور فوق را به شکل زیر اصلاح می کنیم.
    هیچ کس بیشتر از خود انسان به احوالات خودش آگاه نیست اما بدون کمک یک روانشناس هرگز بدان احوالات دسترسی نخواهد داشت. روانشناسان با یک نگاه می توانند همه چیز را درباره ما بدانند.
    ۴) روانشناسان حلال مشکلاتند
    این باور، روانشناسان را به جادوگرانی مبدل می سازد که قادرند فکر ما را بخوانند شود، که این موضوع به هیچ عنوان صحت ندارد، چرا که برای شناختن افراد در روانشناسی روش های گوناگونی همچون مشاهده تجربی یعنی در نظر داشتن رفتار افراد بدون آنکه خودشان متوجه باشند، مصاحبه با نزدیکان و خویشاوندان ،اجرای آزمون های روانی همچون پرسشنامه، تست و آزمون های فرافکنی و در نهایت مصاحبه با خود شخص که از انواع مختلفی برخوردار است در نظر گرفته می شود.
    در نهایت می توان گفت پس از انجام این آزمایش ها و آزمون ها شاید با احتیاط بتوان گفت از شخص مورد نظر نیمرخ روانی به دست آورده ایم. که باز هم در پاره ای از موارد بی نقص نخواهد بود. بنابراین باور فوق را به شکل زیر اصلاح می کنیم.
    روانشناسان هرگز با یک نگاه نمی توانند همه چیز را درباره ما بدانند.
    ۵) نیاز به مشورت ندارند
    این هم یک باور غلط دیگر است، چرا که روانشناسان هم همچون آرایشگران قادر به اصلاح سر خویش نیستند، هرچند که آرایشگر قابلی باشند. به این دلیل که مشکلات روانی همیشه صرف نظر از داشتن لایه های منطقی از لایه ای هیجانی نیز برخوردارند، بنابراین با توجه به اصل نیروگذاری روانی (یعنی مقدار مشخصی انرژی روانی می توان در ذهن به فعالیتی خاص صرف شود) وقتی بخشی از نیروهای ذهنی ما در هیجانات ما صرف شده است نمی توانیم انتظار داشته باشیم که با آگاهی و اشراف کامل دست به حل مسئله بزنیم، بنابراین، نیاز داریم از شخص دیگری که البته رابطه خویشی و دوستی با ما ندارد کمک بگیریم تا او با صددرصد توان به کمک ما برای حل مسائل بیاید. البته این قاعده شامل حال تمام افراد می شود؛ چه مشاوران و چه روانشناسان. پس باور فوق را به شکل زیر اصلاح می کنیم. روانشناسان هم نیاز به مشورت دارند.
    ۶) روانشناسان دانای کل هستند
    این باور غلط و غیرمنطقی در بین مردم شایع است. البته متأسفانه این به دلیل ضعف حرفه روانشناسی در ایران است که اگر شما به اکثر روانشناسان شاغل در ایران مراجعه کنید قادرند از مشکل شب ادراری کودکتان تا لکنت زبان همسرتان، دعاوی خانوادگی، ترس و اضطراب و وسواس و... همگی آنها را درمان کنند.
    در صورتی که در کشورهای پیشرفته شاید هر روانشناس حداکثر در ۲ ۳ موضوع مرتبط تخصص دارد و داوطلبانه اعلام می کند که فقط قادر به حل مشکل ترس و اضطراب شماست، نه به عنوان مثال مشاوره شغلی و تحصیلی هم انجام دهد. ضمن اینکه در باور فوق زندگی کردن واژه ای کلی و مصادیق آن وسیع است، بنابراین باور فوق به شکل زیر اصلاح می شود.
    هر روانشناسی قادر به حل بعضی از مشکلات خاص و مشخص مراجعانش می باشد.
    ۷) سرنوشت را تغییر می دهند
    این هم یک باور عجیب دیگر که اصلاً نمی تواند درست باشد. بزرگی می گفت: مراقب افکارت باش چون به حرفهایت بدل می شود. مراقب حرفهایت باش چون به اعمالت تبدیل می شود. مراقب اعمالت باش چون به عادت هایت مبدل می شود. مراقب عادت هایت باش چون به شخصیت تو تبدیل می شود. مراقب شخصیت خود باش چون به سرشت تو تبدیل می شود و مراقب سرشت خویش باش چون به سرنوشت تو تبدیل می شود.
    Last edited by aligol172; 22-02-2011 at 19:37.

  20. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •