اگر مرا به حريمت راهي بود
به اعماق قلبت مي آمدم
و اندوهش را سراسر مي زدودم
اگر مرا به حريمت راهي بود
بر مژگانت مي نشتم
و از قاب چشمانت
دنيا را زيباتر مي ديدم
اگر مرا به حريمت راهي بود
شانه اي مي شدم
و در ژرفاي شبهاي گيسوانت
به آرامش مي رسيدم
اگر مرا به حريمت راهي بود
در لايه لايه ي خيالت مي تنيدم
و نام و نشان رقيب را مي کاويدم
اگر مرا به حريمت راهي بود
به روي گونه هاي لاله گونه ات مي خزيدم
و همراه با تبسم هاي شيرينت
قله هاي ابتهاج را در مي نورديدم
اگر مرا به حريمت راهي بود
بر لبانت مي نشستم
و ترانه ي عشق و شيدايي را
نجوا مي کردم
اگر مرا به حريمت راهي بود
پوپکي مي شدم و شب تا به صبح
در کنار بسترت مي آرميدم
اگر مرا به حريمت راهي بود
بر خامه ي قلمت جاري ميشدم
بر سپيدي صفحه ي کاغذت مي چکيدم
و مي نگاشتم که نازنينم
آيا مرا به حريمت راهي هست؟!