هر خرابه خود قصريست يادگار صدخاقان
چون مدائنش بشو خطبههاي خاقاني
عقده سرشك اي گل بازكن چو بارانم
چند گو بگيرد دل در هواي باراني
هر خرابه خود قصريست يادگار صدخاقان
چون مدائنش بشو خطبههاي خاقاني
عقده سرشك اي گل بازكن چو بارانم
چند گو بگيرد دل در هواي باراني
یا خدا --شعر با یه چقدر سخته---بیفته با هر کسی اون بدبخته
Last edited by Farshadd; 06-06-2007 at 14:26.
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
شعر قشنگی بود فرشاد جان واقعا درکت میکنم![]()
Last edited by sise; 06-06-2007 at 14:31.
درون دلت شهر بندست راز
نگر تا نبیند در شهر باز
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
تو هم شدي مثل همه
از تنه گرم عاشقت
كي ساخته يك مجسمه...
وای چقدر سریع این تاپیک رفرش میشه ..مجبور شدم پستمو 3 دفعه ویرایش کنم...
Last edited by hamid_hitman47; 06-06-2007 at 14:34.
همه
لرزش دست و دلم
از آن بود که
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریز گاهی گردد.
ای عشق ای عشق
چهره آبیت پیدا نیست
***
و خنکای مرحمی
بر شعله زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
ای عشق ای عشق
چهره سرخت پیدا نیست.
***
غبار تیره تسکینی
بر حضور ِ وهن
و دنج ِ رهائی
بر گریز حضور.
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه برگچه
بر ارغوان
ای عشق ای عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست
Last edited by sise; 06-06-2007 at 14:38.
تو خوب می شناسی ام
بسان کبوتر که پرواز را
و چه زود گم کردی
گنبدهای غمگین دلم را
و پر کشیدی
تا گول بام دروغین
همسایه را خوردی
برگرد،
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم عالم ببرد
دل صنوبریم همچو بید لرزان است ...... ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)