یعقوب وار وا اسفا همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
...
یعقوب وار وا اسفا همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
...
ترک ما سوی کس نمی نگرد......آه از این کبریا و جاه و جلال
لعلی از کان مروت بر نیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟
دید مجنون را یکی صحرا نورد
در میان بادیه بنشسته فرد
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن ........کس عیار زر خالص نشناسد چو محک
کوس رحلت بکوفت دست عجل..............ای دو چشم وداع سر بکنید
ای کف دست و ساعد و بازو...............همه تودیع یکدگر بکنید
بر من اوفتاده دشمن کام...............آخر ایدوستان گذر بکنید
روزگارم بشد بنادانی..............من نکردم شما حذر بکنید
دیگر چه فرقی میکند
وقتی ملکوتیها هم
که دستهاشان بوی قرآن میدهد
و صبحها نانمان را میدزدند
و شبها خوابمان را
راستش را نمیگویند.
در هوای پاک و روشن نوید
خو گرفته با غبار راه
دیده سپیده
سینه سیاه
هر دریچه ای که باز می شود
از شکاف آن
دست استغاثه ای دراز میشود
هر ترانه ای که ساز میشود
ناله نیاز می شود
با خمیر لحظه های بی درنگمان
مایه گلایه ایست
آفتاب و ماه
آفریدگار سایه ایست.
تو برو پیشم نمون
حتی اسممو نیار
اگه یک شبه دیگه زیر بارونا قدم زدی بدون
که تموم فکر من پیش تو بود
مثل تو تو زندگیم هیشکی نبود...
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دلمرده , سقف آسمان کوتاه ,
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است !!!!
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)