ای آرزوی آرزو ، ای پرده را بردار از او
من کس نمی دانم جز او ، مستان سلامت ميکنند
ای ابر خوش باران بيا ، ای مستی ياران بيا
ای شاه تنهايان بيا ، مستان سلامت ميکنند
مستان سلامت ميکنند جان را غلامت ميکنند
مستی ز جامت ميکنند ، مستان سلامت ميکنند
ای آرزوی آرزو ، ای پرده را بردار از او
من کس نمی دانم جز او ، مستان سلامت ميکنند
ای ابر خوش باران بيا ، ای مستی ياران بيا
ای شاه تنهايان بيا ، مستان سلامت ميکنند
مستان سلامت ميکنند جان را غلامت ميکنند
مستی ز جامت ميکنند ، مستان سلامت ميکنند
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد ،گرچه او بالاتر است
تا تو با منی زمانه با منست
بخت و کام جاودانه با منست
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با منست
تو که گفتی دلت تنها ترینه *** دلت تنها ترین قلب زمینه
...
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زالودگیها کرده پاک
ای تپشهای تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
...
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی ِ سیاه ِ دیدگان ِ من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود
---------------------
روز خوش
دانه دارم
توی شیارهای خواهش دستانم
و تو می ترسی
و کاش می دانستم
عشق من کپک زده است
یا من فاسدترین عاشق
دنیا هستم
من , با سمند سر کش و جادوئی شراب ,
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پا ,
تا شهر یاد ها ...
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد !
در زیر بار اشک های مرده ی خویش
در شیشه ی در ، نقش خود را می شناسم
پیری که باری می کشد بر گرده ی خویش
در زیر این بار
دیگر نه آن هستم که بودم
خالی است از آن آتش دیرین ، وجودم
پیچیده در چشم فضا ، دود کبودم
افسوس ، افسوس
دیگر نه آن هستم که بودم
من در انتظار یک اشاره ام !
حرف های خویش را
از تمام مردم جهان نهفته ام
با درخت و چاه وچشمه هم نگفته ام
مثل قصه شنیده ,آه!
نشنود کسی دوباره ام !
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)