اي هميشه خوب، اي هميشه آشنا، هر طرف كه ميكنم نگاه، تا همه كرانههاي دور، عطر و خنده و ترانه ميكند شنا، در ميان بازوان تو ماهي هميشه تشنهام،يك نفس اگر مرا به حال خود رها كني ماهي تو جان سپرده روي خاك
اي هميشه خوب، اي هميشه آشنا، هر طرف كه ميكنم نگاه، تا همه كرانههاي دور، عطر و خنده و ترانه ميكند شنا، در ميان بازوان تو ماهي هميشه تشنهام،يك نفس اگر مرا به حال خود رها كني ماهي تو جان سپرده روي خاك
شب آشیان شبزده چکاوک شکسته پر
رسیده ام به نا کجا مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خود شکن تو مانده ای و بغض من
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر که شهر ، شهر یار نیست
مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره می زند که شب ترانه ساز نیست
مرا به خانه ام ببر که عشق در میانه نیست
مرا به خانه ام ببر اگرچه خانه ، خانه نیست
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
گل بارون زده ی من
گل یاس نازنینم
میشکنم پژمرده میشم
نذار اشکاتو ببینم...
تا همیشه تو رو داشتن
داشتن تمام دنیاست
از تو و اسم تو گفتن
بهترینِ همه حرفاست
با تو، باتو اگه باشم
وحشت از مُردن ندارم
لحظه هام پر میشه از تو
وقت غم خوردن ندارم
ای غزلواره ی دلتنگ
که همه تنت کلامه
هنوزم با گل گونه ت
شرم اولین سلامه
ای تو جاری توی شعرم
مثل عشق و خون و حسرت
دفتر شعر من از تو
سبد خاطره هامه
ای گل شکسته ساقه
گل پر پر
که به یاد هجرت پرنده هایی
توی یأس مبهم چشمات می بینم
که به فکر یه سفر به انتهایی
سر به زیر دل شکسته نازنینم
اگه ساده ست واسه تو گذشتن از من
مرثیه سر کن برای رفتن من
آخه مرگه واسه من از تو گذشتـــــن
با تو، با تو اگه باشم
وحشت از مُردن ندارم
لحظه هام پر میشه از تو
وقت غم خوردن ندارم...
گل بارون زده ی من
اگه دل تنگم و خسته
اگه کوچیدن طوفان
ساقه ی منم شکسته
میتونم خستگیاتو
از تن پاکت بگیرم
میتونم برا ی خوبیت
واسه سادگیت بمیرم
...
نه براشتری سوارم , نه چو خر به زیر بارم
نه خداوند رعیت , نه غلام شهریارم
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی میزنم آسوده و عمری به سر آرم
-------
نه دیگه به روم نیار که چی اومد به سرم
نگو خاطرخواهی چه گلی زد به سرم
یا به لیلا برسون این دله مجنونو ...
یا مداوا کن این درد بی درمونو ...
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
متــــــابان گــــــیسوان درهـــمت را
بشوی ای رود دلــــواپس غـــمت را
تن از خورشید پر کن ورنه این شب
بیـــــالاید هـــــــمه پـیچ و خـــمت را
به سان چشــــمه ساری پاک ماندم
نهان در ســنگ و در خاشاک ماندم
هــــوای آسمــــــان ها در دلــم بـود
دریــــغا هـمنشــــــین خاک مانـــــدم
ای دوست!
این ابر را از دوش من بردار
بارانیام بسیار.
استکان از دستم افتاد شکست
- پدرم ناراحت شد
- مادرم حرص خورد
- برادرم گفت قشنگ بود
- خواهرم گفت مال من بود ؟؟؟
اما وقتی قلبم شکست
هیچ کس چیزی نگفت ..
بمیرم ای دل که بی صدا شکستیــــــــــــــ
Last edited by Miss Artemis; 29-01-2011 at 15:53.
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش / زده ام فالی ، فریاد رسی می آید
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)