-افرادی که وقت ِ زیادی صرف ِ المپیاد (یا هر موضوع ِ دیگری) می کنند و هنگامی که نتیجه نمی گیرند خیلی افسرده و محزون می شوند مقصر خود ِ شان هستند.(حرف هایم را به طور ِ کلی دارم می گویم.مخاطبم فقط شخص ِ خاصی نیست)به خاطر ِ اینکه هیچ رویداد ِ مادی ای وجود ندارد که شما بتوانید با اطمینان در مورد ِ نتیجه اش سخن بگویید. من نمی گویم که از تبعیض ها ناراحت نباشید، نمی گویم دنبال ِ گرفتن ِ حق ِ تان نروید، فقط می خواهم بگویم این درد ِ "ناگهانی افتادن" نتیجه ی طبیعی ِ تکیه بر چوب ِ خشکی پوسیده است.شما مگر چگونه در خصوص ِ المپیاد فکر می کردید؟ خیال می کردید مرحله دوم ، دادگاه ِ عدل ِ الهی است که "هرکس به اندازه ی ذره ای کار ِ خِیر کند، نتیجه اش را می بیند". اصلا مگر قرار بوده هر کس خیلی با استعداد است و برای ِ المپیاد زیاد خوانده است، مرحله دوم قبول شود؟ این حرف را هر که گفته، اشتباه گفته است.اصلا هدف ِ شما از المپیاد چه بوده است؟فقط مدال ِ طلا؟ فقط معافیت از کنکور؟ ...؟ کسانی که هدفشان اینجور چیزها بوده است بدون ِ تعارف باید بگویم که شکست خورده اند! چه مرحله دوم قبول شوند چه نشوند! چه طلا بگیرند، چه برنز، چه آهن! اصلا شکست یعنی همین!یعنی دنبال ِ هدف های ِ بی خودی رفتن.یعنی بی هدف رفتن! اما اگر هدف ـ تان معقول باشد اگر هدف ِ تان "هدف" باشد، شما شکست نخواهید خورد، شکست معنی نخواهد داشت! آنجا که "توکل" هست، "شکست" ور شکسته می شود. پیش ِ پاهای فولادین ِ "متوکل" هر علف هرزه ای که جسارت کند، محکوم به خرد شدن است! به هر حال هنوز دیر نشده است.باید تکلیف ِ مان را با خود ِ مان روشن کنیم.آیا می خواهید "بازنده ی همیشه ی تاریخ" باشید؟ اینجا مرز ها مشخص اند."شما کدام طرف ایستاده اید؟"
به خاطر ِ حرف هایم معذرت می خواهم. ببخشید اگر به جای "مُسَکّن" برای زخم های ِ مان "دوا" آورده ام.
برگرفته از حرفهای برادر بزرگم:سید امیر سادات موسوی