می پرستمت ، می دانی ؟
به اندازه ی تمامی سر سبزی همين درخت رو به رو
دلگير می شوی
گريه می کنی
حواسم نبود ، زمستان است !
می پرستمت ، می دانی ؟
به اندازه ی تمامی سر سبزی همين درخت رو به رو
دلگير می شوی
گريه می کنی
حواسم نبود ، زمستان است !
قصهي عشق من و تو قصهي ماه و پلنگه
بذا قصهمو بخونم آخر قصه قشنگه
ماهبانو، بين ابرا، رو حرير شب نشسته
اما اين پلنگ عاشق بدجوري دلش شكسته
روي قله، زير مهتاب، چشم به آسمون ميدوزه
ماه براش يه شبچراغه كه تو آسمون ميسوزه
ماه بانو، بين ابرا، عشوه ميريزه، ميخنده
اما آسمون بيرحم راه عاشق رو ميبنده
بين اين پلنگ و اون ماه فاصله يه آسمونه
اما اين پلنگ عاشق، نميدونه، نميدونه
عاقبت پلنگ عاشق ميپّره ماهو بگيره
از بالاي كوه ميافته دست خالي و ميميره
توي دره استخوناي پلنگاي شهيده
هر كدوم يه شب مهتاب سمت آسمون پريده
ماهبانو تو دل شب مث يه گولّه آتيشه
با خودش ميگه خدايا تو بگو آخه چي ميشه
منو يه پلنگ عاشق دستاي همو بگيريم
رو حرير شب بخوابيم صُب كه شد با هم بميريم
نگاهی روی دست هايم جا مانده بود
و من
به دنبال صاحبش
به هر کوچه سر زدم
سال ها بعد
من بودم و نگاهی
که روی دستم مانده بود ...
عمری بود
هر طلوع و هر غروب
هم آغوشی خورشید و دریا را
در افق، نظاره می کردم
...........................................عمری بود
...........................................هرطلوع و هر غروب
...........................................رد پای هزاران عاشق و معشوق را
...........................................به روی ماسه های سینه ام
...........................................احساس می کردم
عمری بود
هر طلوع و هر غروب
عشق بازی های امواج وحشی
با صخره های سنگی را
در سکوت خود
با حسرت، تماشا می کردم
...........................................عمری بود
...........................................که من تنها
...........................................درون غربت خویش
...........................................به انبوه و وسعت شن ها و ماسه های این تن خسته
...........................................اعتراض می کردم
زندگی یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق
زندگی یعنی لطافت گم شدن از نرمی عشق
زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق
رفتن و آخر رسیدن بر در وادی عشق
میتوان هر لحظه هر جا عاشق و دل داده بودن
پر غرور چون آبساران بودن اما ساده بودن
یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا
بین ادم هایی که همه سرد و غریبند با تو
تک و تنها به تو میاندیشد و کمی
دلش از دوری تو دلگیر است
یاد قلبت باشد یک نفر هست که چشمش
به رهت دوخته بر درمانده
و شب و روز دعایش اینست
زیر این سقف بلند هر کجایی هستی به سلامت باشی
و دلت همواره محو شادی و تبسم باشد
یک نفر هست که دنیایش را
به شکوفایی احساس تو پیوند زده
و دلش میخواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد
و دعا میکند این بار که تو با دلی سبز و پر از ارامش
راهی خانه خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید به
شب معجزه و ابی فردا برسی
کلبه ای می سازم
پشت تنهایی شب
زیر این سقف کبود
که به زیبایی پرواز کبوتر باشد
چارچوبش از عشق
سقفش از عطر بهار
رنگ دیوار اتاقش گل یاس
عکس لبخند تو را می کوبم
روی ایوان حیاط
تا که هر صبح اقاقی ها را
از تو سرشار کنم
همه ی دلخوشی ام بودن توست
وچراغ شب تنهایی من
نور چشمان تو است
کاشکی در سبد احساسم
شاخه ای مریم بود
عطر آن را با عشق
توشه راه گل قاصدکی می کردم
که به تنهایی تو سربزند
توبه من نزدیکی وخودت می دانی
شبنم یخ زده چشمانم
در زمستان سکوت
گرمی دست تو را می طلبید...!!!
من از طرز نگاه تو اميد مبهمى دارم
نگاهت را نگير از من كه با آن عالمی دارم
اگر دورم ز ديدارت دليلش بى وفايى نيست
وفا آن است كه یادت را همیشه زنده می دارم
بیا امشب دمی با من کنار بسترم بنشین
من از عشق تو میسوزم تو با خاکسترم بنشین
به اشک چشم و خون دل تو را من آرزو دارم
بیا همچون غبار غم به چشمان ترم بنشین
مرا گفتی که می آیم تو را باور نمی کردم
در این غم خانه هستی به باغ باورم بنشین
به حاتم خانه چشمم اگر دیدی غمی پنهان
قدم بردار از آن چشم و به چشم دیگرم بنشین
به جانم آتش عشقت ببین امشب چه می سازد
مرا دیدی اگر بی جان کنار پیکرم بنشین
زه آه آتش افروزم پیاپی شعله می بارد
بیا آب محبت شو به روی افکرم بنشین
مرا رسوا چو مجنون بیابان گرد می خواهی
مکن ای نازنین دیگر از این رسوا ترم بنشین
هیچَش به هیچ کس شبیه نیست ...
نه دلتنگیش مثال آدمیزاد می ماند
نه شادیش ...
تنها شریکِ خاطراتِ ماندگارش
دلِ نداشته اییست
که سالهایِ سال
بارِ جسمِ خاکیش را به دوش می کشد ...
هیچَش به هیچ کس شبیه نیست ...
پاییز را از همه فصل ها دوست تر دارد ...
و نگاهش به همه فصلها
پاییزیست ...
هیچَش به هیچ کس شبیه نیست ...
نه ستارگان را ستاره می بیند
نه زمین را زمین ...
کودکانه شاد است
کودکانه ساده ...
هیچَش به هیچ کس شبیه ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)