تاپیکی هست که اشعارو توش نقد کنند؟
تاپیکی هست که اشعارو توش نقد کنند؟
فكر نكنمتاپیکی هست که اشعارو توش نقد کنند؟
ولي مي شه يكي زد مخصوص كسايي كه مي خوان شعراشون نقد شه
مي تواني عين يك آدم (!)
روي سطح صاف اوج بگيري
پرواز كني
و آرام فرود بيايي
يا مي تواني مثل من
با هزار آرزوي توخالي قصد رفتن كني
پرواز كني
زمان فرود آمدن كه رسيد
لذت اوج نگذارد مطيعانه تسليم فرود شوي
و درنتيجه دير يا زود
با مخ زمين بخوري!
بپاشي روي سنگفرش
و با يك گچ كوچك
ساده و قابل فهم و عبرت آموز
جغرافياي خودكشي را
رسم كني!!!
Last edited by Ar@m; 26-04-2008 at 22:27.
قشنگ بود و سبک جالبی داشت
سخته کسایی رو پیدا کنی که طاقت نقد رو داشته باشن
کاش می دانستی
بیش از درد جسمم
روحم را در هم می شکند
امشب به اندازه ی تمام ثانیه های عمرم
بر خویش و بر تنهایی و بر چشمان بارانیم
که در انتظار ماندنت گریستم
کاش بودی و
دست های تنهایم را می فشردی
تا بر سینه مهرت
بغض ناباوریم را
برای همیشه
به گور فراموشی سپارم
ای هوای پر ترانه.............. تک نگاه عاشقانه
سرو تنهای زمین.............. برتر از ایمان و دین
بشناس اولین عاشقت را.....
دریاب آخرین لایقت را..........
او که زیباست از روی تو ....... پر ز غوغاست از بوی تو
سوز عشقت در صدایش....... شرم دنیا در نگاهش
بگو تا باران ترین باران ببارم
بساز تا خانه ای از تو زیبا بسازم
مرسي!قشنگ بود و سبک جالبی داشت
آره خب مثلا من خودم اصلا آدم نقد پذيري نيستمسخته کسایی رو پیدا کنی که طاقت نقد رو داشته باشن
وبي بازم همچين كسايي پيدا مي شن! امتحانش مجانيه
يه تاپيك بزن ببين كسي مي ياد يا نه
خواهش میکنم
امتحانش که اره مجانیه
حالا از کجا یه نفرو پیدا کنیم اون اشعار رو نقد کنه باید کسی باشه که بشه رو حرفاش حساب باز کرد
آن شب که مرا طرد نمودی مُردم
آواره و دلسرد نمودی مُردم
در ذهن خودم من و تو زوجی بودیم
آن شب که مرا فرد نمودی مُردم
من چهره ی تاریک خودم را دیدم
آن وقت دلیل نفرتت فهمیدم
تاریک تر از سیاهی شب بودم
بین خودمان، من از خودم ترسیدم
صنعت همه چیز را دگر رنگ زند
کرمی شده او به دور ما تار تند
صنعت به درون عشق هم کرده نفوذ
فرهاد جدید با لودر کوه کند
سجاده ی بی نماز را می بینید؟
بی حرمتی مجاز را می بینید؟
کافر شده ایم بی گمان گمراهیم!
بت های مدرن و ناز را می بینید؟
امروز زدم پیامک ارسال نشد
هی زنگ زدم تا بشود call نشد
می دید که از استرس دوری او
روی لب من پر شده تبخال نشد
گفتم که تمام شعر بر وزن تو بود
بی ذوق نفهمید که خوشحال نشد
می گفت تمام عمر پهلوی من است
عمرش چه سریع طی شد و یکسال نشد
می رفت که با رفتن او خرد شوم
می خواست شوم همیشه پامال نشد
می خواست مرا از اوج پایین بکشد
می خواست بگیرد این پر و بال نشد
پشت سر من غیبت من را می کرد
گفتم که نکن نگو ولی لال نشد
امروز برای او نوشتم مردی
هی send زدم ولیکن ارسال نشد
"صحرا"
دلیل شعر هایم مُرد آنروز
غزل ها یک به یک افسرد آنروز
نگاهش سوی دیگر بود دیدم
که احساسم گلش پژمرد آنروز
نمی دانست تنها در سفر نیست
دلم را با خودش می برد آنروز
به روی خاک ها افتاده قلبی
که دائم پشت پا می خورد آنروز
جدایی بود در آخر جزای
گناه اولین برخورد آنروز
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)