خیال می کریدم که پاکی ما را از شرارت نجات می دهد ، چون خبر نداشتیم ممکن است شرارتی در پاکی وجود داشته باشد که از پاکی شرارت تغذیه کند .
سر هیدرا
خیال می کریدم که پاکی ما را از شرارت نجات می دهد ، چون خبر نداشتیم ممکن است شرارتی در پاکی وجود داشته باشد که از پاکی شرارت تغذیه کند .
سر هیدرا
قدرت چون می داند که ناپایدار است ، همیشه بی ترحم است .
سر هیدرا
دنبال جایی بودیم که ارباب باشیم نه برده . اما فقط کسی می تواند ارباب خودش باشد که برده نداشتهب اشد . نفهمیدیم چه طور می شود بدون برده های جدید ارباب بود . برای اینکه قربانی نباشیم ، جلاد شدیم .
سر هیدرا
می توانی به همه تاریخ قرنمان شک کنی ، جز به جهانشمول بودن ارعاب و وحشت .
سر هیدرا
مهار کردن تقدیر اسمش قدرت است .
به نظر من
اسرار واقعی آنهایی هستند که مخفی شان نمی کنند .
سر هیدرا
انتقام فضیلت نیست ولی قابل توجیه است .
سر هیدرا
مرگ همه از بیست سالگی شروع می شود .
سر هیدرا
همیشه جوان می مانم ، چون امروز این جرعت را دارم که جوان باشم .
گرینگوی پیر
در بیابان عقرب و مار فقط غریبه ها را می گزند . مسافر همواره غریبه است .
گرینگوی پیر
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)