توانگر ترشروی باری چراست................مگر می نترسد ز تلخی خواست
________________________
خدا بداد اونایی برسه که کارشون لنگ شماست[از ساعت 3.5 تا الان یادم نبود که دوباره بیام اینجا ]![]()
توانگر ترشروی باری چراست................مگر می نترسد ز تلخی خواست
________________________
خدا بداد اونایی برسه که کارشون لنگ شماست[از ساعت 3.5 تا الان یادم نبود که دوباره بیام اینجا ]![]()
توپ بازی های ما
ظهر تا تنگ غروب
خاطرات کودکی
روزهای شاد و خوب...
من به باران عاشقم
روز من بارانی است
آرزوهایی عجیب
در دلم زندانی است
تو که نوی همیشگی نیستی...دیگه عاشق زندگی نیستی
یارم چو قدح بدست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد
در پاش فتاده ام به زاری
آیا بود آنکه دست گیرد
در چارچوب عصر یکشنبه
آواز سرداده پرستویی
بر سایه سار یک درخت پیر
تنها نشسته یاس خوشبویی
من در اتاق نیمه تاریکم
دور از نگاه هرزه ی هر کس
نقشی به رویاهای خود دادم
تصویر آزادی از این محبس !
سرسبزترین بهارتقدیم توباد
آوای خوش هزارتقدیم توباد
گفتندکه لحظه ای است روییدن عشق
آن لحظه هزاربارتقدیم توباد
Last edited by sise; 04-06-2007 at 11:48.
داد می زنم دوباره فریاد می زنم
دوست دارم دوست دارم
عاشق ترین زمینم
ماچون دودریچه روبه روی هم
آگاه زهر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه ی بهشت ،امّا آه
بیش ازشب و روز تیر و دی کوتاه
نه مهرفسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفرکه هرچه کرد او کرد
در جستجوی عشق بودم
در روزهای خسته از غم
در هر نگاهی راز دیدم
اما همه مغشوش و مبهم
گویی در این ایام مغموم
مردم همه سر خورده بودند
در تاریکی های شبانگاه
گویی درختان مرده بودند
دور،آن جاکه شب فسونگرومست
خفته بردشت های سردوکبود
دور ،آن جاکه یاس های سپید
شاخه گسترده برترانه ی رود
دور،آن جاکه می دمدمهتاب
زردوغمگین زقلّه ی پربرف
دور،آن جاکه بوی سوسن ها
رفته تادرّه های خامش وژرف
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)