خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
[ + افزودن آگهی متنی جدید ]
نه ارزوي كسي هستم
نه در روياي كسي
هيچكس در ذهنش با همچون مني به اغوش فكر نكرد
قهرمان هيچ داستاني نيستم و مخاطب هيچ شعري
بودنم دلي را نلرزاند
و رفتنم خاطري را مكدر نكرد
نه كسي منتظرم ماند
نه كسي كه منتظرش بودم امد
فراموش كردن من اسان بود
چنان كه پاييز روزي فراموش خواهد شد
ادمي كه فراموش شده را به فراموشي نترسانيد
كه او در اتاقش به ديواري خيره شده
كه روزي به ان تكيه داده بود و كسي خيره اش بود...
مثل کشیدن کبریت در باد
دیدنت دشوار است
من که به معجزه ی عشق ایمان دارم
می کشم
آخرین دانه ی کبریتم را در بادهر چه بــــــادا بــــــــــاد!
Last edited by Demon King; 28-01-2014 at 22:02.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرصت زير يك سقف ماندن
از دست رفت
يا چتر باز نشد
يا باران بند آمد
ساره دستاران
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پی دلداری من....
فرستاده شده از LG-P713ِ من با Tapatalk
از نقطه ای که من ایستاده ام
جهان ,
تراکم بیهوده‌ی خاطراتی ست
که حول محور نبودنت می‌چرخد...
شورشيان ِ
اين ماجرا
اندك اند...
منو
گيسوانت و
باد...
کنارم که هستی
خیابان ها از ماهیت می افتند
رسیدنی در کار نیست
من,
شانه به شانه ی مقصدم قدم می زنم .
معلم عشق را موضوع انشا قرار داد,
چندین بار نوشتم و پاره کردم
ولی پس از هر بار پاره کردن
مفهومی نو از عشق یافتم
اخر سر به بهترین تعریف از صفر رسیدم
هر چند معلم به انشایم صفر داد
چون دفترم سفید سفید بود ...
من از هفت سنگ می ترسم
می ترسم آنقدر ..سنگ روی سنگ بچینیم
که دیواری ماراازهم بگیرد
بیا لی لی باز کنیم که در هررفتنی دوباره برگردیم
از سر كـوي تو با ديـــده تر خواهم رفتچهـره آلـوده به خوناب جگـر خواهـم رفـتتا نظر مي كني از پيش نظـــر خواهم رفتگـر نرفتـم زدرت شــام سحـر خواهـم رفـتنه كه اين بار چو هر بار دگر خواهم رفتنيسـت بـاز آمدنـم باز اگـر خواهـم رفـت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بــرقِ چـشمانـت شبی تاب و تـوانم را گرفت
چشمِ تــو نادر شــد و کـلِّ جـهانم را گرفت
اتفاقــی تازه در شهــرِ دلــم رخ داده اسـت
چشم های مـستِ تو، شـب پاسبانم را گرفت
چــشمِ مـحمـودت کـنـارِ نـالــه و افغان ما
از حــریمِ دل گـذشــت و اصفهانم را گرفت
آهوی چشمت شبی از بیشه ام رد گشت و بعد
بَبـرِ تـنها مانــده ی مـازنــدرانـــم را گرفت
لَـخت لــختِ دردهــایم در گـلویم گیر کرد
حرف حرف اســم تـو وقتی دهـانم را گرفت
شاعری با چشم خود می دید جانش می رود(1)
من ولی دیدم که یک بیگانه جانم را گرفت.
امیر حسین خوش حال
محتوای مخفی: (1) اشاره به شعری از سعدی
در تمامِ میهمانی‌ها
آویزِ گردن ِ من
کلیدِ خانه‌ی توست
حالا بگذریم
مرا جراتِ آمدن نیست و
تو را
جراتِ عوض‌کردنِ قفل
فرستاده شده از LG-P713ِ من با Tapatalk
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)
قوانين ايجاد تاپيک در انجمن
جواب بصورت نقل قول
