شعرها
زود فراموش میشوند از ذهن
و تو..
شعر ناتمام ذهن منی
شعرها
زود فراموش میشوند از ذهن
و تو..
شعر ناتمام ذهن منی
به چشم هایَت بگو
انقدر برای دلم رجز نخوانند
من اهل ِ جنگ نیستم،شاعرم
خیلی بخواهم گرد و خاک کنم
شعری می نویسم
آنوقت اگر توانستی مرا در آغوش نگیر ...!
چه تقدیربدیست !
من اینجا بی تو می سازم
و تو، آنجا با او می سازی...!!!
خدای خوبی داریم ...
آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ،
اگر پشیمان شویم و توبهکنیم باز هم مهربانانه ما را می بخشد ...
و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد ...
آری خدای خوبی داریم ...
خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد،
با چنین خدای بخشنده و مهربانی ؛ ناامیدی از درگاهش معنایی ندارد ...
دختری به مادر گفت: مادرم عشق چیست؟ مادر اندکی رفت به فکر.با نگاهی پرمِهر گفت: دخترم عشق؛ فریاد شقایق هاست. عشق؛ بازگشت پرستوهاست. عشق؛ نوید تَداوم است. مادرم، عشق؛ تپش قلب آدمی تنهاست. عشق؛ عروس حِجله تنهایی انسانهاست. عشق؛ سرخی گونه های آدمی رسوا است. دخترم تو چه می دانی عشق؛ لذت انسان بودن است. تو نمی دانی عشق؛ نغمه های قلب قناری ها است. راستی دخترم تو چرا پرسیدی؟ دخترک با گونه های سرخ با کمی لبخند گفت: آخر پسر همسایه با نگاهی عاشقانه گفت: دوستت دارم. بی درنگ مادر یاد بی مهری شوهر افتاد . یاد آن سیلی سرخ. یاد آن عشق حقیر. یاد آن قلب بی مهر و وفا . گفت: دخترم عشق؛ سرابی در دل دریاهاست
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود
انتظــارت را میـکشـــــد چــه شیرین اســـــت
طعــم پیامکی کــه میگـــوید :
" کجایـی نگران شدم "
قرعه کشی تمام شد.....
و تو به اسم دیگری درآمدی....
تقدیر جای خود....
لعنتی حداقل، اسم مراهم در کیسه ات میگذاشتی....
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است ...
کم است ...
کم است ...
کم است ...
![]()
پ.ن:لطفا حذفش نکنید خب عین اون شعر که نیست اقتباسیه
Last edited by Atghia; 02-01-2013 at 23:05.
دوســ ــتـــ دارم بـــدانــــ ــی...
هـــ ــر روز کـــــه پــ ــلــکــ هــ ـــایـــم را بـــ ــاز مــیـــکـــ ــنــم
چــ ــشــ ـمــانـــم بــ ـــه دنبـــ ـــال چــــه میــــگـ ـــردد!!!
اولـــیـــ ــــن چــــیــــزی کـ ـــه چشـ ـــمانـ ـــم دوسـ ـــت دارد بـ ـــبیـ ـــند
ایـ ـــن اسـ ـــت کـ ـــه جـ ـــایـ ـــت کنـ ـــارم خـ ـــالی نبـ ـــاشـ ـــد
هـ ـــمـ ـــیـ ـــن
چقدر سخت است با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن.
کاش میشد با پا پس زد و با دست پیش کشید.
آری اینگونه راحت تر میتوان در آغوش کشید.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)