نميدونــم چي شـــد
يهــو اومدي تو زندگيــم يهـو هم از زندگيـم رفتــي
ولــي چه روزاي خوبـي بــود
يــادش بخيـــر
ميدونـــي دوســت دارم اون روزا برگرده
ولـــي نميـــاد
نميدونــم چي شـــد
يهــو اومدي تو زندگيــم يهـو هم از زندگيـم رفتــي
ولــي چه روزاي خوبـي بــود
يــادش بخيـــر
ميدونـــي دوســت دارم اون روزا برگرده
ولـــي نميـــاد
دروغکی عاشق نشو
که عاشقی راستی میخواد
قول و قرارای قدیم
نگو که یادت نمیاد
نگو که اون حرفای خوب
تمومشون یه قصه بود
طفلی دل ساده ی من
به پای کی نشسته بود
تویی که قصر قصه رو
ساختی با نیرنگ و فریب
منی که آشنا شدم
با این زمونه ی غریب
منی که دل به عشق تو
رو سادگی باخته بودم
چه سخته باورش ولی
عشقمو نشناخته بودم
بازم میگم تا بدونی
که عاشقی راستی میخواد
دروغ نگو که عاشقی
به رنگ چشمات نمیاد
...
Last edited by Alireza_SA; 27-01-2011 at 14:41.
چو در رویت بخندد گل نشو در دامش ای بلبل
که بر گل اعتمادی نیست اگر حسن جهان دارد
نمی دانـــــم
آیا یک عمـــــر
برای فراموش کردن تــــو
کافـــــی خواهــــد بود؟!
بیچاره آهویی که صید پنجه شیری است......
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی.........
اینروزها اینگونهاَم:
با کابوسی از خواب میپرمْ که میگوید
راهِ برگشت را بستهاَند ستارهها !
ز حال من اگر پرسی به جز دوری ملالی نیست
ملالی هم اگر باشد تو خوش باشی خیالی نیست
نمیدانم که در خاطر بری نام مرا یا نه
ولی این را بدان هردم خیالم از تو خالی نیست
و تنها
به خاطر شنیدن صدایت
دروغهایت را باور میكنم.!
یک بار دگر عبث در ائینه
غمگین و خموش خنده بر من کرد
یک بار دگر ز خوشه سیگار
در اینه اه و دود خرمن کرد
مشرق چپق طلائی خود را
برداشت,به لب گذاشت, روشن کرد
زرین دودی گرفت عالم را
افاق ردای روز بر تن کرد
و ان زلف گلابتون ابی پوش
باغی گل اتشی به دامن کرد
انـدوه.....
همراه بسيار است، اما همدمي نيست
مثل تمام غصه ها، اين هم غمي نيست
دلبسته اندوه دامنگير خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمي نيست
كار بزرگ خويش را كوچك مپندار
از دوست دشمن ساختن كار كمي نيست
چشمي حقيقت بين كنار كعبه مي گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمي» نيست
در فكر فتح قله قافم كه آنجاست
جايي كه تا امروز برآن پرچمي نيست
فاضل نظری
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)