اختیار دارین !
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم***که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوسـت***به هوای ســــر کویش پر بالی بزنم
مولانا
اختیار دارین !
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم***که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوسـت***به هوای ســــر کویش پر بالی بزنم
مولانا
می سوزم از اشتیاقت در آتشم از فراقت
کانون من سینه من سودای من آذر من
اول دلم را صفا داد آیینه ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد عشق تو خاکستر من
صفای اصفهانی
نمیخورید زمانی غم وفـــــــــــــاداران***ز بی وفایی دور زمـــــانه یاد آرید
به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال***ز روی حافظ و این آستانه یاد آرید
حافظ
Last edited by ask_bl; 05-09-2009 at 20:52.
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
سهراب سپهری
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست***راهرو گر صـــــد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظر بازی حــرام***هر که روی نازنین و جعد سنبل بایدش
حافظ
شب ایستاده است
خیره نگاه او
بر چارچوب پنجره من
سر تا به پای پرسش اما
اندیشناک مانده و خاموش
شاید از هیچ سو جواب نیاید
سهراب سپهری
در این راهم چو گوی انداختـــــستند***تو گویی بهــر راهم ساختستند
چه راه است آنکه او را منزلی نیست***خلائق رهرواندو واصلی نیست
خیام
تو کاندر لب نمک پیوسته داری
به مهمان بر چرا در بسته داری
در بگشای کاخر پادشاهم
به پای خویشتن عذر تو خواهم
بیاید با منت دمساز گشتن
ترا نادیده نتوان باز گشتن
نظامی
ندارم راه فکر روشنایی
ز لطفت پرتوی دارم گدایی
اگر لطف تو نبود پرتو انداز
کجا فکر و کجا گنجینه راز
وحشی بافقی
زان کوزه می که نیست در وی ضرر***پر کن قدحی بخور به من ده دگری
زان پیشتر ای صنم که در رهـگذری***خاک من و تو کــوزه کند کوزه گری
خیام
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)