عسل
نویسنده : نازنین. م
موفق باشيد!
عسل
نویسنده : نازنین. م
موفق باشيد!
Last edited by Hadi King; 02-05-2011 at 19:10.
عاشقانه ها
موفق باشيد!
Last edited by Hadi King; 02-05-2011 at 19:10.
الهه ی زندگی
نویسنده : ندا آقاخانی
موفق باشيد!
Last edited by Hadi King; 02-05-2011 at 19:10.
كتاب ها واقعا جالبن
فقط اگه امكانش هست چند خط در مورد هر رمان مطلب بذارين كه از قبل آدم يه ويوي كلي از داستان داشته باشه و بعد اگه دوست داشت دانلود كنه
.
سلام به روي چشـــم حتما
ولي همه اين كتاب ها ارزش دانلود و خوندن رو دارن از نظــر من !
مثل اون رمان هاي نيستن كه تا تمومش كردي از محتواش و درسش هيچي ندونسته باشـي !
موفق باشيد!![]()
اسير عشق
+
موفق باشيد!
Last edited by Hadi King; 02-05-2011 at 19:10.
رمان زیبای با باد می خوانم
نویسنده: بهیه پیغمبری
نسخه پرنیان
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
نسخه Readmaniac
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
نسخه txt :
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
کوچ غریبانه
نویسنده:زهرا اسدی
موفق باشيد!شرح پشت جلد: با رنجها کنار میآمدم٬ به سرزنشها و خشونت هایش تن داده بودم٬ چرا که تنها به قاضی رفته بودم و خود را گناهکار میدانستم. غافل از اینکه گناه من نبود٬ از او بود٬ از مادرم...!
در این تنگنا و تاریکی نگاهی مهربان٬ تسکین دهنده دردهایم بود. لبخندی دلنشین گرمیبخش وجود خستهام و دستان یاریدهندهای تنها دلخوشیام در لحظههای سخت زندگی.
میدانستم که عاقبت او٬ ناجی من از گرداب غصههاست. چه خوش خیال...!
غافل از بازی سرنوشت ...
خلاصه داستان: این داستان بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده و زندگی دختری به نام مانی را به تصویر کشیده است که به اجبار زنباباش (خاله)مجبور میشه علیرغم میل باطنی و عشق عمیقی که بین او و پسرعمهاش مسعود بوده٬ با پسرخالهاش ناصر ازدواج کنه.
بعد از هشت سال و خیانتهای مکرر ناصر و سرطان و مرگش و تولد دخترش سحر و کوچ غریبانه مانی و سحر به شمال که به نوعی فداکاری از نوع فردینی محسوب میشده و فوت عمه٬ بالاخره مسعود و مانی به وصال هم میرسند.
Last edited by Hadi King; 02-05-2011 at 19:10.
شب بی ستاره
نویسنده : فریده شجاعی
موفق باشيد!دوستان رمان خيلي قشنگيه حتما تاكيد ميكنم حتما بخونيدش
نخستین جلسه دادگاه کشنده ترین و سخت ترین پیش آمد برای من بود . مواجه شدن با کیان خیلی برایم سخت بود . وقتی او را دیدم که به ما نزدیک می شد بدنم آشکارا به لرزه افتاد طوری که حس کردم نمی توانم سرپا بایستم و از حمید که کنارم ایستاده بود خواستم مرا از آنجا خارج کند ...
Last edited by Hadi King; 02-05-2011 at 19:10.
رمان بسیار زیبای آی ناز
نویسنده: میترا دارم
نسخه پرنیان
نسخه Readmaniacکد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
نسخه txt :کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)