تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 90 از 137 اولاول ... 4080868788899091929394100 ... آخرآخر
نمايش نتايج 891 به 900 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #891
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    به باد خواهم گفت حکایت نامهربانیت را ...
    تا از سر هر کوی که میگذرد آنرا بخواند
    تا شاید روزی از سر کوی تو نیز بگذرد
    و در گوشت بخواند قصه ای را که برایت آشناست
    به یاد خواهی آورد مرا ، نگاه یخ زده ام را
    و روزی که دنیا را بر سرم خراب کردی
    به یاد قصه ای خواهی افتاد که
    نا مهربانی تو و سکوت من آخرین برگش بود
    همه را به یاد خواهی آورد...
    نامهربانیت را به باد خواهم گفت ... !!!

  2. 2 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #892
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    حسادت ميکنم به رنگ ديوار!! وقتي که اتفاقي سايه ی بدنت به پوستش را حس ميکند.
    حسادت ميکنم به آفتاب وقتي با نوازش آرام پوستت به گرمي ميبخشد .
    حسادت ميکنم به برگ گياه وقتي در گلدان آرام گرفته و حرکت تو از کنارش او را هيجان زده و بي تاب و چرخان ميکند .
    وحسادت ميکنم به مادرت هم وقتي چند لحظه قبل از خواب به ياد تو لبخند ميزند

    و به تختت که همه روزه به هم آغوشي شبت پريشان وبهم ريخته است
    و به فرش که چند تار مويت را ميان پرزهايش نگه مي دارد
    و به آينه ات که هميشه و هر روز گرمي نگاهت را حس ميکند و
    به کوچه ات?درختان باغچه ?چشمانت و به خودت وبه خدايت و به اين قلم که از تو نوشت...


  4. 5 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #893
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست میدارم
    آینه هاو شب پره های مشتاق را به من بده
    روشنی وشراب را
    آسمان بلند و کمان گشاده ی پل
    پرنده ها وقوس و قزح رابه من بده
    و راه آخرین را
    در پرده ای که میزنی مکرر کن.
    در فراسوی مرزهای تن ام
    تو را دوست می دارم
    در آن دور دست بعید
    که رسالت اندامها پایان می پذیرد
    وشعله وشور تپش ها وخواهش ها
    به تمامی
    فرو می نشیند
    وهر معناقالب لفظ را وا میگذارد
    چنان چون روحی
    که جسد را در پایان سفر،
    تا به هجوم کرکس های پایان اش وانهد...
    در فراسوی عشق
    تو را دوست می دارم،
    در فراسوی پرده ورنگ
    در فراسوی پیکرهامان
    به من وعده ی دیداری بده


  6. 4 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #894
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    صدای خیس تو را خوب می شنوم

    از میان هزاران صدا و نگاه

    وقتی که خیره می شوی

    به حرف های دلم

    و فاصله ها را دور می ریزی ...

    چه عاشقانه تو را دوست می دارم

    چه بی بهانه، تویی بهانه ی من

    و حرف های دلم

    دلیل دل تنگی ست

    اگرچه گریه و بغضم برای دوری تو

    هزار بار تکراری ست

    اگرچه همیشه ناتمام می ماند

    تمام حرف های من

    برای دوری تو

  8. 4 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #895
    آخر فروم باز gmuosavi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    نصف جهان سبزوهمیشه سبز
    پست ها
    4,094

    پيش فرض

    در آن روزها،چشمانت آرامش بود و اطمينان
    و دستانت تمام خوشبختي را يكباره برايم ارمغان آورده بود.
    در آن روزها چقدر با تو خستگي و ماندگي سالهاي تنهايي و در به دري از تن رنجورم به در مي آمد.
    در آن روزها كه مي پنداشتم تنها خدا و عشق پايان نمي گيرند،
    تو را به خلوت خدايي خيالم دعوت كردم.
    تو آمدي و مثل يك واژه گرم و روان در سطر خاموشم جاري شدي.
    نقطه پاياني شدي بر انتهاي خط تنهاييم.
    تصويري شدي درون قاب چشم من
    و براي هميشه جاودانه شدي
    در آن روزها ، هر چيز اندازه اي داشت جز عشق كه اندازه نمي شناخت...

  10. این کاربر از gmuosavi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #896
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    تکرار تکراری دوستت دارم را دوست ندارم
    بسی دشوار است
    مکتوبات شعری این چنینی از محفوظات قلبی آن چنانی
    من باور کردم تو نیز باور کن
    بزرگی سکوت را
    و برای من به ارمغان بیاور
    گلی را که هرگز نرویاندی
    و نیز جمله‌ای را که هرگز نگفته‌ای
    بگذار جاذب براده‌های احساس تو باشم
    من باور کردم، تو نیز باور کن
    اینکه برای عشق ورزیدن یک قلب کفایت می‌کند
    چرا که عنایت عشق ماورائی است
    در جمع عشق یک و یک می‌شود یک
    می‌گویم تو
    می‌گویی تو
    پس بگذار تو را آنقدر بالا برم که حسادت اوج را بر انگیزد
    چرا که خود در حضیض ترین نقطه ممکن غرق گشته‌ام

  12. 4 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #897
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    نه، نه، اصلا قبول نیست...
    هر شب که آغوش می گشایی و مرا با لالایی آرام بخشت خواب می کنی
    با خودم می گویم :
    به پاس همه ی عشقت، فردا صبح که چشم باز کردم به تو سلام می کنم.، لبخند میزنم و روی ماهت را می بوسم.
    اما هر روز صبح ، مثل همیشه ، باز تو برنده ای ، هر روز صبح که به پلک هایم قدرت باز شدن
    و به چشمهایم نور دیدن میدهی
    باز هم این تویی که اول به من سلام می کنی
    این تویی که اول به من لبخند میزنی ..
    این تویی که در من می درخشی با تک تک اشعه های خورشید آسمانت
    این تویی که در من می شکفی با باز شدن هر شکوفه ات
    تو در من سروده می شوی با آواز خوش پرندگان
    در من جاری می شوی با جریان رود
    بر من میوزی با هر نسیم
    بر من می باری با هر قطره باران
    آرامشم میدهی با یادت در کنار عزیزانم
    در من میخندی با لبخند کودکان پاک

    تو را می بینم در مهر بی توقع دوست
    تو را می یابم در همراهی بال یار آماده به پرواز به سوی تو

    ...تو را ...تو را می جویم در هر نفس...
    و باز هر شب با چشمک زیبای ستارگانت
    با نور مهتابت
    در آغوش پر مهرت
    آرام ، آرام به خواب میروم
    به آن امید که باز چشمانم به رویت باز شود
    و از عشقت سیراب شوم

  14. 2 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #898
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    چه بنامم تو را
    که از آن سوي افق هاي خوشبختي
    به سراغم آمدي
    تو را که دست هايت را
    پيشکش دست هاي سردم کردي
    تو را که در پناهت
    همچون کودکي بي پناه
    به آرامش رسيدم
    تو را که شانه هات
    ماوراي گريه هاي غمناکم شد
    تو را که در کوچه هاي پر فراز و نشيب زندگي
    همسفرم شدي
    خودت بگو
    چه بنامم تو را؟

  16. 5 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #899
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    کاری به کار عشق ندارم !
    من هیچ چیز و هیچ کسی را ... دیگر
    در این زمانه دوست ندارم
    انگار
    این روزگار چشم ندارد من و تو را ... یک روز
    خوشحال و بی ملال ببیند
    زیرا
    هرچیز و هر کسی را
    که دوستر بداری
    حتی اگر که یک نخ سیگار
    یا زهر مار باشد
    از تو دریغ می کند ...

    پس
    من با همه وجودم
    خودم را زدم به مردن
    تا روزگار ، دیگر
    کاری به من نداشته باشد
    این شعر تازه را هم
    ناگفته می گذارم ...
    تا روزگار بو نبرد ...

    گفتم که
    کاری به کار عشق ندارم !! ......

    قيصر امين پور

  18. 3 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #900
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    40

    پيش فرض

    درس زندگي

    آموخته ام ...... بهترين كلاس درس دنيا كلاسي است كه زير پاي پير ترين فرد دنياست .
    آ‌موخته ام ...... وقتي كه عاشق هستيد عشق شما در ظاهر نيز نمايان مي شود.
    آموخته ام ...... تنها كسي كه مرا در زندگي شاد مي كند كسي است كه به من مي گويد : تومرا . شاد كردي .
    آموخته ام ...... داشتن كودكي كه در آغوش شما به خواب رفته زيباترين حسي است كه در دنيا وجود دارد .
    آموخته ام ...... كه هرگز نبايد به هديه اي از طرف كودكي ( نه ) گفت .
    آموخته ام ...... كه هميشه براي كسي كه به هيچ عنوان قادر به كمك كردنش نيستم دعا كنم .
    آموخته ام ...... كه مهم نيست كه زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد ،‌ همه ما احتياج به دوستي داريم كه لحظه اي با وي به دور از جدي بودن باشيم .
    آموخته ام ...... كه پول شخصيت نمي خرد .
    آموخته ام ...... كه تنها اتفاقات كوچك روزانه است كه زندگي را تماشايي مي كند .
    آموخته ام ...... كه چشم پوشي از حقايق آنها را تغيير نمي دهد .
    آموخته ام ...... كه اين عشق است كه زخمها را شفا مي دهد نه زمان .
    آموخته ام ....... كه وقتي با كسي روبرو مي شويم انتظار لبخندي از سوي ما را دارد .
    آموخته ام ...... كه هيچ كس در نظر ما كامل نيست تا زماني كه عاشق بشويم.
    آموخته ام ...... كه زندگي دشوار است اما من از او سخت ترم .
    آموخته ام ...... كه فرصتها هيچگاه از بين نمي روند ،‌ بلكه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد كرد.
    آموخته ام ...... كه لبخند ارزانترين راهي است كه مي شود با آن نگاه را وسعت داد.
    آموخته ام ...... كه نمي توانم احساسم را انتخاب كنم اما مي توانم نحوه بر خورد با آنرا انتخاب كنم.
    آموخته ام ...... كه همه مي خواهند روي قله كوه زندگي كنند ، اما تمام شادي ها و پيشرفتها وقتي رخ مي دهد كه در حال بالا رفتن از كوه هستيد .
    آموخته ام ...... بهترين موقعيت براي نصيحت در دو زمان است : وقتي كه از شما خواسته مي شود ،‌ و زماني كه درس زندگي دادن فرا مي رسد .
    آموخته ام ...... كه گاهي تمام چيزهايي كه يك نفر مي خواهد فقط دستي است براي گرفتن دست او و قلبي است براي فهميدن وي .

  20. 3 کاربر از saminn بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •