تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 90 از 131 اولاول ... 4080868788899091929394100 ... آخرآخر
نمايش نتايج 891 به 900 از 1301

نام تاپيک: معرفي كتاب هايي كه خوانده ايم

  1. #891
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    عشقهای خنده دار



    میلان کوندرا
    فروغ پوریاوری





    کتاب از 4 داستان تشکیل شده است .
    هیچ کس نخواهد خندید : در مورد پسری است که شوخی شوخی وارد یک مسئله جدی می شود که تمام زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد
    بازی اتواستاپ : در مورد دختر و پسری که از روی شوخی وارد یک بازی می شوند که فرار از آن امکان ندارد
    مرده های قدیم باید برای مرده های جدید جا باز کنند : دو دلداده قدیمی که پس از سالها باز روی در رو قرار می گیرند
    ادوارد و خدا : پسری که در یک جامعه کومنیستی عاشق دختری مذهبی می شود

    هر 4 تا داستان یک پس زمینه عشقی دارد عشقهایی که با تصادفات و رویدادهای ساده به سویی کاملا متفاوت هدایت می شوند . همچنین محیط کمونیستی ، تمام این عواطف و عشق ها را تحت نفوذ دارد .
    موضوعات داستان ها خیلی قشنگه و به فلسفه تاثیر اتفاقات ساده توی تغییر مسیر زندگی ها و شکستن مرز عادت های قدیمی و .... اشاره دارد . نیم نگاه زیبا و در عین حال عمیقی هم به جامعه کمونیستی داره اما من هم از ترجمه اش بدم اومد هم از سبک نوشتنش البته شاید هم سبک نوشتن باز از ترجمه بود یک جوری به جای داستان انگار مقاله بود یعنی معنی داشت اما حس ادبی و زیباشناختی را به شخصه به من که اصلا منتقل نمی کرد . شدیدا رو مخم بود که وقتی جامهاشون را بهم می زدن "به سلامتی " یا "cheers" را شادی ترجمه کرده بود .
    اما انتخاب موضوعاتش خیلی خوب بود



    کوندرا خودش مدتی عضو حذب کومنیست بوده اما بعد از مدتی از حذب جدا می شه و به خاطر انتقاداتش نسبت به این سیستم و کشور شوروی نامش در لیست سیاه قرار می گیره و بعد از تسخیر کشورش ، چاپ نوشته هاش ممنوع می شه . در این زمان کوندرا برای اینکه بتونه خرج خودش را در بیاره شروع می کنه با تخیلش به طالع بینی نوشتن البته این طالع بینی ها را با نام حقیقی اش چاپ نمی کرده ولی بعد از مدتی فوق العاده محبوب می شن

  2. 4 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #892
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    جاودانگی



    میلان کوندرا
    حشمت ا..... کامرانی




    خوب یک جورایی اسم کتاب به یکی از دیدگاه های اصلی کتاب یعنی همون جاودانگی اشاره داره . یعنی اینکه ما دلمان می خواهد جاودانه باشیم اما در ابعاد مختلف . بعضی به جاودانگی جهانی فکر می کنند و برخی می خواهند تنها در ذهن نزدیکانشان جاودان باشند ، اما به صورت مفصلی توضیح می دهد که منشا بسیاری از کارهای ما همین میل به جاودانگی است اینکه دلمان نمی خواهد عزیزانمان در نبودمان ما را فراموش نمایند . البته این فقط یکی از مفاهیم کتاب هست و کلا یک جوری نگاهی ژرف و فلسفی به بسیاری از مسیرها و حرکات ما در زندگی داره و کوندرا خود در یکی از بخش‌های کتاب ضمن گفتگو با دوستش پروفسور آوناریوس در پاسخ به این سؤال که مشغول چه کاری است , می‌گوید: مشغول نوشتن کتابی است به نام سبکی تحمل ناپذیر هستی (بار هستی)
    دوستش می گوید:
    - فکر می‌کنم قبلا کسی آن را نوشته است
    - خودم نوشته‌ام !اما آن موقع درباره عنوان آن کتاب اشتباه کردم .گمان می کنم آن عنوان مناسب رمانی است که الان دارم می‌نویسم.

    کتاب هم در حول و حوش زندگی یک خانواده جریان دارد . اگنس و پل زن و شوهری ارام دخترشان بریژیت و خواهر اگنس به نام لورا که بر خلاف اگنس بسیار احساساتی و شلوغ و عاشق پل می باشد . در این میان به موارد دیگری مثل عشق بتینا به گوته نیز پرداخته می شه و خیلی موشکافانه و دقیق روند این عشق را بررسی می کنه. خیلی دلم می خواد دقیق تر در مورد زندگی گوته بدونم چیزهای جالبی در این کتاب گفته شده بود و یک اشارات جالبی هم در مورد تیکو براهه داره که ظاهرا منجم موفقی در دانمارک بوده اما در یک مهمانی شام در قصر خجالت می کشد که به دست شویی برود و در نتیجه مثانه اش می ترکد و می میرد و بدین صورت به یک جاودانگی مسخره در تاریخ می رسد . باحال بود .



    مبحث کلی کتاب چندان مورد علاقه من نبود و اونقدر هم کتاب جالبی برام نبود با اینکه نکات فوق العاده جالبی توش پیدا می کردم . روند نقل داستانش هم خیلی خوب بود اما کوندرا مسلما جز نویسنده های محبوبم قرار نمی گیره جذبش نمی شم .
    این کتاب اخرین رمان کوندرا بوده و توش اشارات زیادی هم به موسیقی داره و جالبه بدونید که پدر کوندرا موسیقی دان و خودش هم مدتی نوازنده جاز بوده


    یکی از چیزهای جالب کتاب در مورد هدیه دادن بود که بعضی اشخاص چیزهایی که خودشون دوست دارن را به ما هدیه می دهند در حالیکه ما از اون چیزها متنفریم و باعث خشممون می شه من به شخصه توی این مورد همیشه حساس بودم وقتی کسی چیزی مطابق سلیقه ام می خرید واقعا خوشحال می شدم احساس می کردم واسم ارزش قائله سعی کرده منو بشناسه و خوشحالم کنه و عکسش هم صادق بود اما اینجا ایده قشنگی ارائه کرده بود اینکه اینجور افراد سعی می کنند در حقیقت عشق درونیشون علایقشون و قسمتی از قلب و احساساتشون را به ما ببخشند چیزهایی که دوست دارند و جزئی از اونهاست . تعبیر قشنگی بود واقعا شرمنده ام که توی طول زندگیم خودم سعی نکرده بودم اینجور به موضوع فکر کنم واقعا دیدگاه قشنگیه

    یک اشاره دیگه ای هم که داشت این بود که حافظه فیلم برداری نمی کنه بلکه عکس می گیره . من وقتی به حوادثی که دوست دارم فکر می کنم فیلمی توی ذهنم نمی یاد فقط چند تا تصویر از چند تا صحنه و واقعا بعضی وقتها برام سواله از اون همه لحظه ای که داشتم چطو این گوشه اش اینقدر واضح توی ذهنم مونده و صحنه هایی که یاد ادم می مونه گاهی جدا تا ته روح ادم نفوذ می کنه و جالبه ما اون موقع در حین جریان داشتن واقعه نمی دونیم کدوم صحنه است که قراره حافظه ما جاودانه اش کنه

    و کلی جای بحث دیگه هم داره کتاب اما مطلبم خیلی طولانی می شه

  4. 3 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #893
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    دون ژوان



    میلان کوندرا
    آیسل برزگر




    کتاب عشق های خنده دار کوندرا در حقیقت شامل هفت داستان است که در ایران 4 داستان ان تحت عنوان عشقهای خنده دار و 3 داستان آن تحت عنوان دون ژوان ترجمه شده است . خود کوندرا گفته که این کتابش را بیشتر از سایر کتابهاش دوست داره . جالبه بدونید خیلی از رمانهای کوندرا از جمله عشق های خنده دار ، شوخی ، زندگی در جای دیگر و خنده و فراموشی 7 بخشی هستند که البته خود کوندار می گه خرافاتی و یا معتقد به جادوی اعداد نیست .

    این جا هم با داستان های عشقی با پس زمینه طنز و در حقیقت اتفاق افتادن حوادث در پی شوخی های ساده مواجه هستیم . به نظر من ترجمه این 3 داستان خیلی بهتر از عشقهای خنده دار بود . خیلی ها در اروپا عقیده دارند که ریشه های عشقی و جنسی داستان های کوندرا ریشه در ضمیر منحرف او داره و در حقیقت او یک هم ج ن س گرا می باشد .


    در مورد افسانه دون ژوان هم تا جایی که من می دونم ، دون ژوان در حقیقت مرد بسیار جذابی بوده که زنهای طبقه اشراف را اغوا می کرد ، زندگی انها را به نابودی می کشاند و در نهایت نیز پدر انها را می کشت . زنان قدرت مقاومت در برابر جذابیت مردانه او را نداشتند . تا اینکه یک شب دون ژوان روح یکی از این پدرها را در گورستان می بینه و اون را برای شام به خونه دعوت می کنه اما موقع خداحافظی روح پدر دست اون را می گیره و با خودش به جهنم می بره . توی جهنم به اون می گن باید لباس دلقک ها را بپوشه . دون ژوان اعتراض می کنه که من در زندگی زنان زیبای زیادی را از ان خود کرده ام . چطور چنین چیزی از من می خواهی و شیطان بهش می گه اگر اسم یکی از این زنان را بگی حرفت را قبول می کنم . زنان از جلوی چشم دون زوان رد می شوند اما اون هیچ کدام را به خاطر ندارد ......

  6. 3 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #894
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    کتاب خنده و فراموشی



    میلان کوندرا
    فروغ پوریاوری




    در سال 1975 کوندرا به همراه همسرش به دعوت دانشگاه رن به فرانسه می ره و این کتاب را با درون مایه اعتراض به اعمال قدرت شوروی ها در چکسلواکی می نویسد . کتاب یک جورایی ترکیب داستان های کوتاه و تفکرات و فلسفه های نویسنده است . خود کوندرا عقیده داره این کتابش را باید جز رمانها دسته بندی کرد چون انچه رمان را ایجاد می کنه وحدت مضمون هست نه وحدت داستان . و به علت همین کتاب در سال 1979 تابعیت کوندرا لغو شده است و البته جایزه کامن و لث اوارد را هم به خاطر همین اثر برده .
    یک جورایی به همون زندگی سخت در جوامع کمونیستی ، روحیات مردم در این رژیم ها ، خاطرات ، فراموشی و قدرت ..... پرداخته می شه . من به شخصه علاقه خاصی به کتاب نداشتم بد نبود ها اتفاقا به طور خیلی جالبی مسائل مختلف را کنار هم قرار داده بود اما من انتظار داشتم وقتی از مرز معمول رمان پیشتر رفته و یک جوری فلسفه و واقعیت و حکایت را کنار هم قرار داده یک جور مستدل تری می خواد این مسائل را بحث کنه اما استدلال بیشتری از رمان ندیدم واسه همین به دلم ننشست . البته می گم ترکیب وقایعش خیلی خوب بود ، کم حجم هم هست بخونیدش شاید شما دوسش داشته باشید .
    یک چیز جالبی در مورد عشق توی کتاباش می گفت ( البته یک چیز خیلی فرعی بود ) اینکه باید عاشق فرد باشید نه عاشق "عاشق بودن" . اگر کسی را دوست دارید لازمه اش اینه ازش سوال کنید چون دوست دارید در مورد اون بدونید و خیلی خوبه که بشینید و محک بزنید ایا واقعا عاشق فرد بودید یا عاشق اون رابطه کدوم را به اون یکی ارجحیت دادید . ما گاهی به خاطر کسی که عاشقشیم از ایده الهای خودمون در مورد یک رابطه می گذریم اما گاهی هم عاشق اون رابطه موجود هستیم و برای اینکه رابطه به صورت غیر ایده الی در نیاد و مطابق معیارهای ما خراب نشه از کسی که فکر می کنیم عاشقشیم می گذریم .


    کوندرا از جمله نویسنده هایی هست که شدیدا از مصاحبه رویگردانه و در این زمینه نیز کاملا قاطع و استوار بوده و سکوت بلند مدتی را دنبال می کرده . اما ناگهان شایعه ای در مورد او رواج یافت که در سال 1950 او یک خبر چین بوده بدین ترتیب او سکوت 25 ساله خود را شکست تا این اتهام را یک دروغ پردازی بنامد . یازده تن از برندگان نوبل به علاوه تعدادی از نویسندگان معاصر نیز نامه ای تهیه نموده و این عمل را یک افترای سازمان دهی شده نامیدند .

  8. 3 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #895
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    اینجا همه آدم ها این جوری اند



    لوری مور و ......
    مژده دقیقی




    مجموعه ای از 6 داستان کوتاه که همگی به مناسبتی برنده یک جایزه ادبی بوده اند .
    کتاب خیلی خیلی قشنگی هست بهتون پیش نهاد می کنم حتما بخونیدش

    آسمان سیاه شب از جرمی کین : از مجموعه داستان های برگزیده یان سنت جیمز در سال 1992 است . در مورد پیرمردی که دچار فراموشی شده و دخترش او را به یک اسایشگاه روانی می برد . خیلی قشنگه . یک چرخه بی نهایت یک غم و انتظار طولانی

    مردی با کت و شلوار مشکی از استیون کینگ : برنده جایزه اول مسابقه ا هنری در سال 1996 . در مورد پسر کوچولویی که شیطان را ملاقات می کنه . خوبه . جاهایی که پسر کوچولو از دست شیطان فرار می کنه خیلی باحال توصیف شده . اون ایمان و صداقت بچه گانه اش واقعا خواستنی هست .


    هلیم جان سخت از وانگ منگ : برنده جایزه ادبی صد گل در سال 1990-1991 . در مورد یک خانوده پرجمعیت چینی که در کنار هم به صورت منظم و خوشی زندگی می کنند اما یک روز برنامه غذایی آنها تغییر می کند و سعی می کنند با انواع روش ها مثل دموکراسی ، نوگرایی و ..... به بهترین برنامه برسند . خیلی استعاره باحالی به کار برده بود

    زندگی شهری از ماری گوردن : برنده مقام اول جایزه ا هنری سال 1997 . دختری که از خانواده شلخته و فقیرش فرار می کند تا زندگی تمیز و پر نظم برای خود بسازد و رویارویی او با نشانه های گذشته ..... داستان قشنگی بود به خصوص خیلی خوب تموم شده بود قشنگ هم پیش می رفت خیلی قشنگ


    خرابکار از ها جین : جز مجموعه بهترین داستان های کوتاه امریکایی سال 1997 . مردی که بی دلیل به زندان فرستاده می شود و جرمی که مجرم را ایجاد می نماید . واقعا سوژه جالبی داشت خوشم اومد



    اینجا همه آدم ها این جوری اند از لوری مور : برنده مقام اول مسابقه ادبی ا هنری در سال 1998 . در مورد پسر کوچولویی که سرطان داره . عالی بود . یکی از قشنگ ترین و مطمئناً غمگین ترین داستان های کوتاهیی که خوندم . بی نظیر بود واقعا این داستانشو دوست داشتم

  10. 3 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #896
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    پسر مسخره ی پیکاسو هستم

    ناما جعفری

    یک مجموعه شعر هست که سبکش رو میشه فراسپید - فرامدرن نام گذاری کرد!
    بخش اعظمی از نوشته ها برام غیر قابل فهم بود! تشبیهات و تصاویری که هیچ چیزش به هیچ جاش ربط نداشت
    جملاتی/ابیاتی که از نظر دستوری هم قابل درک نبودن
    اسامی آشنای زیادی در کتاب دائما ذکر شده بود که شدیدا من رو متوجه این موضوع کرد که نویسنده ی محترم خیلی کارشون درسته که همه ی این افراد و فیلم ها و کتاب ها رو می شناسند و بسیار فرهیخته و متمدن و روشنفکرن!!



    مثلا:

    از این نردبان هرچقدر می روم
    شبیه شاعر می شوم
    که در سرش آمبولانس جیغ می کشد
    با طعم توت فرنگی
    طعم توت فرنگی زرزر در گوشم می خندد
    زرزر آوازی قدیمی از لورکا می خواند
    گرامافون زرزر
    ساعت زرزر
    ته مانده در جیبم زرزر
    نه! صدای ضبط شده ی ونگوگ است
    که شربت سیاه سرفه تعارف می کند
    و قدم های زنی
    که چهار شنبه ها از رگ هایم می زند بیرون
    برای گرفتن آفتاب!



    یا در جایی دیگر


    بهمن 1342 ناگهان شاملو متوجه می شود آیدا نیست. آیدا آیدا
    بوی تن آیدا از آیینه می آید شاملو ده دقیقه بعد وارد آیینه می شود

    (مخاطبان عزیز
    شما استفراغ موشی را خواندید که توسط باستان شناسی کشف شد در کنار باجه ی تلفن تمام شد به تاریخ ... چهار روز رفته از یکم ماه تابستان هشتاد)


    شاید تنها تشبیه زیبایی که در این کتاب یافتم همین بود:

    من به مادرم گفته بودم با این دوربین قدیمی نمی شود
    فیلم مستند ساخت
    اما
    او همیشه فکر می کند
    جنگ در آفریقا اتفاق می افتد
    و کاری به رگ های من ندارد که دارد
    تیتر مهم روزنامه های فردا صبح را نقاشی می کنند



    یادم باشه زین پس به خاطر طراحی جلد زیبای یک کتاب اونو نخرم! : دی

  12. 4 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #897
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض

    عشقهای خنده دار



    میلان کوندرا
    فروغ پوریاوری





    کتاب از 4 داستان تشکیل شده است .
    هیچ کس نخواهد خندید : در مورد پسری است که شوخی شوخی وارد یک مسئله جدی می شود که تمام زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد
    بازی اتواستاپ : در مورد دختر و پسری که از روی شوخی وارد یک بازی می شوند که فرار از آن امکان ندارد
    مرده های قدیم باید برای مرده های جدید جا باز کنند : دو دلداده قدیمی که پس از سالها باز روی در رو قرار می گیرند
    ادوارد و خدا : پسری که در یک جامعه کومنیستی عاشق دختری مذهبی می شود

    هر 4 تا داستان یک پس زمینه عشقی دارد عشقهایی که با تصادفات و رویدادهای ساده به سویی کاملا متفاوت هدایت می شوند . همچنین محیط کمونیستی ، تمام این عواطف و عشق ها را تحت نفوذ دارد .
    موضوعات داستان ها خیلی قشنگه و به فلسفه تاثیر اتفاقات ساده توی تغییر مسیر زندگی ها و شکستن مرز عادت های قدیمی و .... اشاره دارد . نیم نگاه زیبا و در عین حال عمیقی هم به جامعه کمونیستی داره اما من هم از ترجمه اش بدم اومد هم از سبک نوشتنش البته شاید هم سبک نوشتن باز از ترجمه بود یک جوری به جای داستان انگار مقاله بود یعنی معنی داشت اما حس ادبی و زیباشناختی را به شخصه به من که اصلا منتقل نمی کرد . شدیدا رو مخم بود که وقتی جامهاشون را بهم می زدن "به سلامتی " یا "cheers" را شادی ترجمه کرده بود .
    اما انتخاب موضوعاتش خیلی خوب بود



    کوندرا خودش مدتی عضو حذب کومنیست بوده اما بعد از مدتی از حذب جدا می شه و به خاطر انتقاداتش نسبت به این سیستم و کشور شوروی نامش در لیست سیاه قرار می گیره و بعد از تسخیر کشورش ، چاپ نوشته هاش ممنوع می شه . در این زمان کوندرا برای اینکه بتونه خرج خودش را در بیاره شروع می کنه با تخیلش به طالع بینی نوشتن البته این طالع بینی ها را با نام حقیقی اش چاپ نمی کرده ولی بعد از مدتی فوق العاده محبوب می شن
    نمیدونم چرا از این کتاب خیلی خوشم نیومد؟!
    البته خیلی وقت پیش خوندم و ظاهرا حسابی سانسور شده!
    اما خب هرچی بود نوعی حس "خود برتر بینی" در نویسنده را حس کردم.
    البته شاید اگه الان بخونم نظرم این نباشه.
    قصدم نقد(؟) شخصی نبود . اما یهو این پست را که خونم یادم افتاد که خونده ام این کتاب را.
    Last edited by sise; 10-05-2009 at 23:15.

  14. این کاربر از sise بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #898
    پروفشنال negar00's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    پست ها
    543

    پيش فرض

    مسخ [Die Verwandlung]
    رمانی از فرانتس کافکا (1883-1924)، نویسنده آلمانی زبان اهل چکسلواکی، که در 1916 منتشر شده. مسخ نخستین اثر مهم کافکا است و، همانند بقیه آثار این نویسنده رویدادها در محیطی خرده‌بورژوا و در میان افرادی جریان می‌یابد که همواره درگیر نگرانی فردایند و غرق مشغولیتهای پیش‌پا افتاده هر روزه ی کارشان. جزئیات وقایع به شکلی واقع‌گرا روایت شده.

    ولادیمیر ناباکوف در مورد این کتاب حرف قشنگی زده:اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشره‌شناسانه بداند به او تبریک می‌گویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است

  16. 7 کاربر از negar00 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #899
    پروفشنال negar00's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    پست ها
    543

    پيش فرض

    جوجه تیغی
    نوشته: صلحی دلک نویسنده اهل ترکیه.
    ترجمه: نسرین ضابطی میاندوآب.
    برنده بزرگترین جایزه ادبی سال 1996 ترکیه.

    رشاد معروف به رشاد جوجه تیغی که داستان از قول اون تعریف میشه وقتی جوون بوده دوستاش به خاطر مدل موهاش که شبیه جوجه تیغی بود صداش می کردن رشاد جوجه تیغی. رشاد کلا آدم خوبیه بی خود و بی جهت هم به کسی آزار نمی رسونه ولی روزگار کسی روکه سر به سرش بزاره رو سیاه میکنه!!خلاصه اینکه رشاد هیچ حرکتی رو بی جواب نمی گذاره تا این که یک روز تو صف بانک به یک شخصیت انتقام جو مثل خودش برخورد می کنه و ماجرای اصلی از همینجا شروع می شه و...

    "هیچ وقت قادر به درک دشمنان نخواهیم بود" رشاد جوجه تیغی


    یکی از اون داستان های جالب بود که دلم میخواس مثل سریال هر شب دنبالش کنم پر از اتفاقه.
    Last edited by negar00; 11-05-2009 at 19:56.

  18. 3 کاربر از negar00 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #900
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    نقشه هایت را بسوزان


    رابین جوی لف و ......
    مژده دقیقی



    این کتاب هم سومین جلد از مجموعه داستان های کوتاه برگزیده جهان به انتخاب خانم دقیقی هست . دو تای قبلی هم عبارت بودند از مشقتهای عشق و اینجا همه ادم ها اینجوری اند . و این کتاب هم مانند دو کتاب دیگه کتاب زیبا و با ارزشی و اگه داستان کوتاه دوست دارید بهتون پیش نهاد می کنم هر سه جلدش را مطالعه کنید . داستان های قشنگی را گلچین کرده


    دریاچه بهشت از جس رو : از مجموعه بهترین داستان های کوتاه آمریکایی سال 2003 در مورد یک استاد دانشگاه در امریکاست که مهاجری چینی است و روزهای جوانی خود را به عنوان یک غریب به یاد می اورد . زیبا بود .


    نقشه هایت را بسوزان از رابین جوی لف : از داستان های برگزیده جایزه ا هنری در سال 2003 . پسر کوچک امریکایی که تصمیم دارد مثی یک مغول زندگی کند و پدری که بچه را درک نمی کند و در همین راستا بحران زندگی پدر و مادر . خیلی قشنگ بود اسم داستان را هم خیلی خوب انتخاب کرده بود .


    خواب هاروی از استیون کینگ : زوچ پیری در حال گذران دوران کسل و ارام پیری خود با یک خواب عجیب مواجه می شوند . خوب بود



    بوهمی ها از جرج ساندرز : از مجموعه بهترین داستان های کوتاه آمریکایی سال 2005 . داستان در مورد یک محله فقیر نشین امریکایی و روابط بچه های این محله با دو زن مهاجر است . خیلی زیبا بود واقعا تحسین برانگیز



    شمنگوا از لوئیج اردریج : از مجموعه بهترین داستان های کوتاه آمریکایی سال 2003 . در مورد یک سرخپوست پیر و ویلونش . فوق العاده بود خیلی دوسش داشتم


    کمین از دانا تر : از مجموعه بهترین داستان های کوتاه آمریکایی سال 2006 . در مورد دنیای کودکانه دو دوست در سایه جنگ هست . قشنگ بود


    قاضی شیما رام مورتی از ریشی ریدی : از مجموعه بهترین داستان های کوتاه آمریکایی سال 2005 . یک قاضی هندی که در سال های اخر عمر به امریکا نزد دخترش امده است . بد نبود


    دختر خاله ها از جویس کرول اوتس : از مجموعه بهترین داستان های کوتاه آمریکایی سال 2005 . در مورد نامه نگاری دو دختر خاله غریب . خیلی قشنگ بود یک جوری روان بود و ادم را دنبال خودش می برد


    پسری در ساکیتوس از برو سمک آلیستر : از مجموعه بهترین داستان های کوتاه آمریکایی سال 2007 . داستانی از زبان یک مامور بازنشسته سازمان اطلاعات . قشنگ بود . واقعا چه ازدان چه راحت می تونن راجع به چنین موضوعاتی بنویسن

  20. 3 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •