تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 9 از 39 اولاول ... 567891011121319 ... آخرآخر
نمايش نتايج 81 به 90 از 390

نام تاپيک: مسابقه شعر / متن متناسب با عكس

  1. #81
    آخر فروم باز vahidhgh's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,035

    پيش فرض





    شده ام دلقک یک راز بزرگ
    شده ام راوی یک حس عجیب
    در دلم
    قاصدکی است
    مهمان نفس کشیدن
    شده ام ساعت بی تاب حضور تو
    پای یک عقربه تاول زده است.....
    شده ام دلقک یک راز بزرگ
    آن که خورشید را در میان دستهایش پنهان کرده است
    و
    یک طناب
    ،
    یک دلقک
    شده ام دلقک خندیدن تو


    فائزه طلایی
    Last edited by vahidhgh; 17-05-2013 at 09:33. دليل: 1

  2. 9 کاربر از vahidhgh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #82
    کاربر فعال انجمن ادبیات hamid_diablo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    محل سكونت
    آنجا که عقاب پر بریزد
    پست ها
    5,780

    پيش فرض



    به زمین خوردن دلقک
    یا در اوردن شکلک
    واسه اینه که تو بخندی
    مثل رسم شاه و تلخک

    مثل رسم شاه و تلخک
    کفش های لنگه به لنگه
    میپوشه که هی بلنگه
    پای راستش میره جف پا
    تا پای چپش بلنگه

    واسه نونه واسه نونه
    تا به کارش تو بخندی
    که اگه این رو بدونی
    تو به دلقک نمی خندی تو به دلقک نمی خندی

  4. 8 کاربر از hamid_diablo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #83
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی fati ghasemi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2011
    محل سكونت
    زمین
    پست ها
    423

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



    این احساس شبانه ی دلقک خسته است

    وقتی همه رفته اند

    نزد آینه در دلیجان تنهایی اش

    رنگ خنده های تماشاگران را

    از چهره اش پاک می کند

    دهانش کوچک می شود

    آه! آه !

    دیگر هیچکس او را بدون این رنگ ها

    نخواهد شناخت

    رهایش کنید

    او در یکی از شعر های من

    تخته سنگ بزرگی را در دست گرفته

    و فریاد می زد

    این تندیس همان پیامبری است که شما را می خنداند

  6. 13 کاربر از fati ghasemi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #84
    حـــــرفـه ای raha bash's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    در خیال ترش کامی های ذهن سرکشم
    پست ها
    1,349

    پيش فرض

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    گلم! نمی شود انگار مال من باشی

    نمی شود نروی بوی خوب زن باشی...
    غروب ساکت یک شهر، سمت راه آهن

    تو یک مسافر غمگین بی وطن باشی

    ولی کنار در ِ ایستگاه راه آهن

    تو یک مسافر جامانده از ترن باشی...


    Last edited by raha bash; 17-05-2013 at 20:23.

  8. 10 کاربر از raha bash بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #85
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Mar 2013
    محل سكونت
    پشت بوم خونه کــــاغذی
    پست ها
    295

    پيش فرض





    خیره به تابلوی سرنوشت بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــود......

    منتظر دوستـــــــــــــــــــــ ــــی بــــــــــــود تا او خنده هایش را تنها مگذارد.....

    اما ....

    دوست او تنهایی او بود...

    دوستش همیشه به دنبالش بــــــــــــــــــــود....

    او هم به یاد دوستش...

    به یغما فــــــرو رفته بود...

    به یاد دوستش.....می نشست در سالن... خیره به تابلوی بی بازگشت سرنوشــــــــــــــــــ ــ ـــ ــت...

    بی بازگشت و پر از فراز و نشیب....

    اما...

    دلقک منتظر استــــــ

    منتظر دوستیست که دوست واقعی او باشــــد....

    دوستی که مانند سایه به دنبالش نباشد......






    این دوست مثل دوستی بود که .....





    م.ن.ح.خ

  10. 10 کاربر از Harvest_moon_majid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #86
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض




    ...
    دلقک نشست و از پشت چهره ی خندانش گریست.

    او میدانست.

    او میدانست که محکوم است.

    محکوم است به انسانها یاد بدهد عبادت خدای فراموشی را

    محکوم است نگوید که آنها با مردگان چه کرده اند.

    محکوم است نگوید که انها کجا را مینگرند.

    او میفهمید.

    اما....

    خوب میدانست
    دلقک
    هرگز اسکار نمیگیرد!
    ...
    ایمان اکرمی

  12. 9 کاربر از saye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #87
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    ﺍﺷﮏ ﺩﻟﻘﮏ

    ﺩﺭ ﻓﻀﺎ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺸﺎﻁ ﻭ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ،
    ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﻗﺼﯿﺪ ﺩﺭﺗﺎﻻﺭ،
    ﺑﺎﻧﮓ آﻓﺮﯾﻦ ﺑﺎ ﮐﻒ ﺯﺩﻧﻬﺎ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﻟﺮﺯﺍﻧﺪ.

    ﺗﻮﺩﻩ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﺟﻤﻌﯿّﺖ ﺯ ﺷﻮﻕ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻭ ﻣﻮﺟﯽ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﺪ،
    ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﺮﻡ ﻭ آﺗﺸﯿﻦ...
    ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﻡ، ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﻡ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ، ﺑﺎﺗﻤﺎﻡ ﻗﻠﺐ ﺍﻣّﺎ :

    ﮐﻮﺩﮎ ﻣﻦ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﻣﺸﺐ،
    ﺳﺎﻟﻦ ﺍﺯ ﺟﺎ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪ.
    ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﯾﮑﺼﺪﺍ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺳﻮﯼ...
    آﻓﺮﯾﻦ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ ......
    ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﯼ ﺍﺳﺖ .............
    ﻣﻀﻤﻮﻥ ﻏﻢ آﻟﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺸﺌﻪ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ .
    ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﺧﻨﺪﻩ ﻣﯽ آﺭﺩ.

    ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ.
    ﮐﻮﺩﮎ ﻣﻦ ﻣﺮﺩ...



    ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺭ آﺧﺮ ﺟﺴﻢ ﺑﯿﺠﺎﻥ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ، ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯾﺶ ﺯﻧﻢ.....
    ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ .....
    ﻣﻦ ﻧﻬﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻏﻨﭽﻪ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮐﺎﺷﺘﻢ .... ﺩﺭ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﻣﯽ ﯾﺎﻓﺘﻢ .

    ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻧﻮﺍﺯﺷﻬﺎﯼ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺵ، ﺧﺴﺘﮕﯿﻬﺎ ﺍﺯﺗﻦ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ. ﺍﻣﺸﺐ آﻥ
    ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﺍﻣﯿﺪﻫﺎﯾﻢ ﺧﺸﮏ ﺷﺪ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﺷﺪ ..... ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ ....
    ﺑﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ...

    ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﯾﮑﺮﯾﺰ ﺑﺮ ﺳﺎﻟﻦ ﻣﺴﻠّﻂ ﺷﺪ، ﺻﻨﺪﻟﯿﻬﺎ ﺟﺎ ﺑﻪ ﺟﺎ ﮔﺮﺩﯾﺪ...
    ﺍﯾﻦ ﺗﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ آﻣﺪ ﮐﻪ:
    ﺑﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﻧﮕﺮ، ﺳﺤﺮﺍﺳﺖ،
    ﺍﻓﺴﻮﻥ ﺍﺳﺖ ....
    ﺑﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ...
    ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﮔﻞ ﮐﺮﺩ ....
    ﺷﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ .....
    ﺯﺑﺎﻧﺶ آﺗﺶ ﺍﻓﺮﻭﺯ ﺍﺳﺖ ......
    ﮔﺮﻣﯽ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ...
    ﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ....

    ﺩﻝ ﺩﺭﻭﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﺗﻨﮕﯽ ﮐﺮﺩ، ﻣﻐﺰﺵ ﺩﺍﻍ ﺷﺪ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺷﺪ. ﯾﺎﺩ آﻫﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻗﺺ ﻣﺎﻧﺪ ....
    ﮔﻠﺰﺍﺭﺵ ﮐﻪ ﭘﺮﭘﺮ ﺷﺪ ...

    ﻧﻬﺎﻝ ﻧﻮﺭﺳﯽ ﮐﺰ ﺑﻮﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﻢ ﺷﺪ، ﯾﺎﺩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ، ﮔﻠﺶ، آﻭﺍﺯﻫﺎﯾﺶ، آﺗﺸﯽ ﺍﻓﮑﻨﺪ ﺑﺮﺟﺎﻥ . ﻧﻐﻤﻪ ﺍﻣﯿﺪ
    ﺑﺨﺶ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ آﻭﺭﺵ.

    ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪﺍﯾﻨﻬﺎ .....؟ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ؟

    ﺑﻐﺾ ﺍﻭ ﺗﺮﮐﯿﺪ، ﺍﺷﮏ ﺑﺎ ﺭﻧﮓ ﮔﺮﯾﻢ آﻏﺸﺘﻪ ﺷﺪ.... ﺩﯾﺪﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ، ﺍﺯ ﭘﺎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ.
    ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻠﻬﺎ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ، ﻋﻄﺮ ﯾﺎﺳﻤﻨﻬﺎ، ﺑﺮﻕ ﺷﺎﺩﯾﻬﺎ، ﺳﺮﻭﺩ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ آﻣﯿﺨﺖ ﺩﺭ ﻫﻢ.

    ﭼﻨﮓ ﻣﯽ ﺯﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎ.... ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩ،


    ﻧﻮﮔﻞ ﻣﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ ....... ﺑﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ.

  14. 9 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #88
    اگه نباشه جاش خالی می مونه مُعین's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2013
    پست ها
    336

    پيش فرض

    نها منم! همه درد تنم! یادگاری تو! چشم خیس و ترم
    لای لای لالای لای لای لالای لای لای
    واسه اینکه دار و ندار منی
    که انقدر تورو دوست دارم
    بـرو
    نزار گریه هام و ببینی عزیز
    یه کاری نکن کم بیارم
    بـرو…
    زمین و زمان بسته ی عشق توست
    می خوام از زمین و زمان کنده شم
    تو حتی نگاهم نکردی چرا؟!
    یه کاری نکردی که شرمنده شم

    یه چیزی تو چشمای خیس تو بود
    که خیلی نمی شد تماشاش کرد
    تورو می کشیدم که یادم نری
    من ِ …[!!] رو عشق نقاش کرد
    تنها منم! همه درد تنم یادگاری تو چشم خیس و ترم
    لای لای لالای لای لای لالای لای لای
    خداحافظی می کنی با کسی
    که از تو یه دنیا محبت گرفت
    خداحافظی درد سنگینی ِ
    الهی بمیرم که گریه ات گرفت
    تنها منم
    همه درد تنم
    یادگاری تو
    چشم خیس و ترم
    تنها منم! همه درد تنم یادگاری تو چشم خیس و ترم
    لای لای لالای لای لای لالای لای لای
    لای لای لالای لای لای لالای لای لای

  16. 6 کاربر از مُعین بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #89
    کاربر فعال موسیقی راک و متال Graham reaper's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2013
    محل سكونت
    روی زمین.
    پست ها
    318

    پيش فرض

    روانت،،،مریضه
    به خاطر هوا و هوسته
    از دلاشوبی که درونته بترس
    اون روح تو رو سست میکنه و آتش درونت رو خاموش

    چیزای دور از عقلو بفهم
    پادشاه درونتو حس کن،به خود آی
    ارواحی که تو یکی از اونایی
    هیچ چیز از زهن زخمی تو بیرون نمیره
    قدرت درونتو حس کن قبل از اینکه فرو بشینه
    آخرین فرصت اعتمادو به خودت بده

    عقده های درونتو پیدا کن
    با دستای لرزان نا امیدی زیاد
    از خود گذشتگی تو،احساسات تو
    شیاطین،گرسنه ی رویاهای تو
    شاعر:پکّا کوکّو(Pekka Kokko)
    Last edited by Graham reaper; 23-05-2013 at 18:32.

  18. 4 کاربر از Graham reaper بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #90
    پروفشنال Fox's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    546

    پيش فرض



    From ghanoon to time!

    چه دارد مي كند با ما خدايا
    هم انديشيِ تو با چرخ گردون؟

    به يك جا رود و جنگل آفريدي
    به يك جا هيچ جز برّ و بيابون

    يكي«زاينده رود» اما شود خشك
    يكي شد« مرده بر» اما چو كارون

    يكي را بچه شوش آفريدي
    يكي را بچه دربند و شمرون

    يكي از خوشگلي مانند ماه است
    يكي باشد ز زشتي مثل ميمون

    يكي چاق است و دارد مي تركد
    يكي باشد ني قليون و لاجون

    يكي صد حجره دارد توي بازار
    يكي در حجره او هست دربون!

    در آرامش، يكي مثل سوييس است
    ولي چون سوريه آن يك دگرگون

    يكي از درد تنهاييش، چِل شد
    يكي دارد چهل ليلون و مجنون

    يكي در انتخاب رشته مانده
    يكي در انتخاب لاك ناخون!

    يكي شد تاجر ابريشم و فرش
    و آن يك مي فروشد چسب و صابون

    يكي بازي كند با جان مردم
    يكي بازي كند در «گاو» و «هامون»

    بني آدم شدند اعضاي يك تن
    ولي اين شد جگر، آن ديگري خون!

    خلاصه اين يكي بدبخت و داغون
    و آن يك، عكس اين، ميزون ميزون

    خدايا عدل و انصاف تو را شكر
    كه دنيايت شده همچين و همچون...

    « يكي را مي دهي صد ناز و نعمت
    يكي را نان جو آغشته در خون»

    .
    .
    .

    يكي در «تايم» مطلب مي نويسد
    يكي هم مثل ماها توي قانون!


    اثر : ارمغان زمان فشمي (armaghonline.blogfa.com)

  20. 5 کاربر از Fox بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •