هرکه دل آرام دید، از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هرکه در این دام رفت
هرکه دل آرام دید، از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هرکه در این دام رفت
تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است .
ته که ناخواندهای علم سماوات
ته که نابردهای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی
بیاران کی رسی هیهات هیهات
تا گشته ام آواره تر از اشکی و آهی
سیلی خور سیلاب غمم چون پر کاهی
افسرده ز افسردگی جان ملولی
پژمرده ز بی حاصلی عمر تباهی
غلامعلی رعدی آذرخشی
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
(حافظ)
تا صلای تو در اویخت بگوش ملکوت
اسمان نعره زد و کوه ز پژواک افتاد .
مشفق کاشانی
در انتظار رویت، ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناصره بفروخته است
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارك بادم
می خورد خون دلم مردمك دیده سزاست
كه چرا دل به جگر گوشه مردم دادم
پاك كن چهره حافظ به سر زلف ز اشك
ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم
حافظ
مرد نقال - آن صدایش گرم،نایش گرم
آن سکوتش ساکت و گیرا
و دمش، چونان حدیث آشنایش گرم
راه می رفت و سخن می گفت
خوان هشتم-مهدی اخوان ثالث
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)