---------- Post added at 11:41 PM ---------- Previous post was at 11:40 PM ----------
این مال 2 سال پیشه در جواب جناب بردیا در مورد توضیح در مورد فینال 90(البته جوابشو چند پست قبل دادم)
نفرين مردان کفری دامنگير آلمانها شد
يکشنبه رفته است. يکشنبه شب با جام بهسوی اسپانيا رفته است. و این تقاص آلمان بود. ضربان قلب ما براي فوتبال دیشب بالا بود که از 1990 به اينسو ديگر کمتر تکرار شده بود.
حالا بيشتر میفهميم که چرا فوتبال بايد از گزند اغيار دور بماند. فوتبال بعد از يکسری از ژانرهای منسوخ سينما که گاهی تکرار میشوند، تنها گريزگاهیست که برای مردان راندهشده در پستمدرن باقی مانده. هيچ مردی وقتی فوتبال میبيند به --- و فلسفه فکر نمیکند. فقط هورمونهای مردانه است که ترشح میشود. ياد سربازخانه میافتم؛ اينجا همه نر اند...
فوتبال که نگاه میکنيم برای 90 دقيقه مرد هستيم. مرد که میگويم میخواهم با هماين غلظت و حدتی که میگويم بخوانی. دارم در مورد مردها حرف میزنم. نه در مورد میانمایهگان ِ دستآموز اين روزها که تحت نظارت و ارزشيابی فمنيستها هستند، با آن مغزهای عالی ِ دانشگاهرفته.
در اين فوتبال که آنهمه کوشيدند تا صنعت باشد هنوز عاشقی اتفاق میافتد. دیشب ما عاشق شديم و اين از ما بعبد نبود چون روحمان را به اين فوتبال صنعتی نفروخته بوديم. چون هنوز در کت ِ ما میرفت که در قرن نايک و آديداس و پوما معجزه اتفاقیست مقدس، که میتواند رخ دهد. چون افسون ِ اين شبها را در کودکیهامان به خوابهایمان ديده بوديم و چوناین فستيوالی از نور و روشنی در دل سياه ِ اين شهرها، در تمام مدت و در خواب و بيداری به ما الهام شده بود.
بلند شو بایست دیهگو! آلمان باز هم در فینالی دیگر تقاص داد
دیشب نفرينی سرگردان راه خود را دوباره يافت. آهی که در آن شب سنگين و بغضگرفته ء 1990 کشيده شد و آسمانها را لرزاند، ديگر هرگز دامن آلمانها را رها نکرد. يازده موطلایی ِ همقسم و سنگدلی که به نيرنگ و ناروا جام را از اردوگاه مارادونای کبير بيرون کشيدند و آنشب در کنار اشکهای ديهگو سر به آسمان سائيدند، هرگز نمیدانستند در همان زمان اسير نفرينی شدهاند که رهايي از آن ممکن نخواهد بود. از آنشب به بعد آلمانها فينالهای زيادی را بهخود ديدند، ولی مگر قانون ناجوانمردانۀ گل طلایی در 1996 هیچ ترفندی نتوانست آنها را برندۀ یک فینال کند. آنها بهروشنی دريافتهاند که از آنشب به بعد ديگر توان بردن هيچ فينالی را ندارند.
دو سال ِ بعد از حقکشی ِ رم، در 1992 و در سوئد، آلمانهای مغرور که به غلط خود را قهرمان جهان میدانستند پای به فينال اروپا گذاردند و در برابر دانمارکي که بهطور ناگهانی به بازیها آمده بود شکست خوردند. بعد از آنهم تنها جام آلمان در تمام ِ این سالها یورو 96 بود که فقط به لطف گل طلایی بهدست آمد.
پس از 12 سال آزگار آلمان را يکی از همان مردانی که در حقخوري ِ 1990 دست داشت به فينال جام جهانی آورد. تيمی که رودی فولر در اختيار داشت نه مانند تيم سال ِ 90 ستاره داشت و نه زيبا بازی میکرد. با اينحال هنوز از قهرمانی میگفت. شايد هم فکر میکرد پس از دوازده سال از آن ماجرا، نفرين باطل شده است! آلمان باز هم فينال را باخت و جام را به برزيل داد..
بعد از آن آلمانها باز هم برای 6 سال به پستوی خود خزيدند و حتا ميزبانی جام جهانی و بازی در استادیمهای خودی نتوانست آنها را به فينال برساند. بهراستی چه بود اين ماجراها که سرنوشت آنها را به بازی گرفته بود؟ در فينال 90 چه حقی جابهجا شد و چه اشکی به ناحق ريخته شد که افسون ِ آن بعد از آنشب ديگر هرگز دامن آلمانها را رها نکرد؟
نه! اين نفرين کاریتر از آن است که بتوان آنرا خرافه پنداشت و کماهميت جلوه داد. از دیشب ديگر آلمان و تمام ِ هواداراناش اين طلسم و افسون ابدی را بر صفحهء تاريک تقديرشان بهخوبی و روشنی لمس کردهاند. اسپانيا که سالها در حسرت جام میسوخت و معروف بود که چون يکدست و همدل نيستند توانايی بردن هيچ جامی را ندارند، آلمان را به گريز از کمند اين نفرين اميدوار میکرد. اما نيرويی ماوراءالطبيعی در کار بود که آلمان حتا اگر بهترين بازی قرن را هم انجام ميداد، امکان نداشت جام را ببرد.
اين سومين فينالی بود که از جام 90 ايتاليا آلمان به آن راه يافت و آنرا باخت. آلمان هنوز بايد تقاص اين اشکهایی که ريخته شد و مردانی از سراسر دنيا را آشفته کرد، پس دهد. اين هنوز پايان کار نيست. شاید تنها قهرمانی آرژانتین در جام جهانی بتواند نفرین مارادونا را بیاثر کند.