امضایی داشت ، بیانگر احساساتش ، درباره ی طرز فکرش
بیدار شد ، نگاه کرد دید با پاک کنی قوی پاک کرده اند
نپرسید چرا ، دیگر خسته شده بود ، خسته ی خسته
از اینکه جواب کارهایش این بود ، آیا واقعا این بود ؟
از کمک کردن لذت میبرد ، عشقش بود ... ولی ...
_______________
ببخشید هم داستان ، هم درد و دل :(