تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 9 از 35 اولاول ... 567891011121319 ... آخرآخر
نمايش نتايج 81 به 90 از 347

نام تاپيک: گفتگو درباره کتاب هایی که خوانده ایم

  1. #81
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    من اين كتاب رو خيلي قبل خونده بودم. تنها چيزي كه ازش يادم بود عشق وفادارانه ي يه دلقك بدون مذهب به دختري با عقايد مذهبي متعصبانه بود كه تركش كرده بود و اون تمام خاطراتش رو لحطه به لحطه با اون مرور مي كرد
    ديروز دوباره خوندمش و ايندفه داستاني رو مقابلم ديدم متحيرم كرد. عقايد يك دلقك عقايد يك عمر زندگي بود و اينكه آزادي فكري يك انسان از كجا شروع مي شه و به كجا ختم مي شه. قانون و بهتر بگم مذهب تا چه حدي حق داره با يادآوري مسائلي كه حق مسلم خودش مي دونه به ما بگه چطور بايد زندگي كنيم يا چطور فكر كنيم يا چطور باشيم.
    بل تو اين كتاب اونقدر حرف داره براي زدن كه هيچوقت حس نمي كني موقع نوشتن حتي يه لحظه وقت كرده باشه قلمش رو كنار بذاره و به چيز ديگه اي فكر كنه همونطور كه موقع خوندن كتابش آدم به خودش اجازه نمي ده به جايي برسه كه كتاب رو زمين بذاره!
    من هيچ چيز از زندگينامه ي بل نمي دونم اما به جرات مي گم اون به مذهب هيچ عقيده اي نداشته و اين كاملا از نظر من قابل دركه. وقتي كليساي زمان گاليله بهش مي گه اعتراف كن اين خورشيده كه دور زمين مي چرخه چرا آدم مطمئن باشه امروز هم ادعايي مشابه اين توي مذهب وجود نداشته باشه؟ دلقك يك عمر با همه جور چهره ي مذهبي زندگي كرده:
    مادرش كه يه چهره ي خشك و يك عقيده ي تغيير ناپذير داره و قوانيني كه بايد مو به مو اجرا بشن اما مي تونه خودش يواشكي بره زيرزمين و يك برش بزرگ ژامبون بخوره! براي دادن پول يه دفترچه قيل و قال درمياره اما اگه بهش بگن گروه ضد اتم كه عضوشون شده سهام بورس رو يه شدت پايين مي ياره مي تونه همون لحظه دشمن خوني شون بشه!
    آنا كه زن مهربونيه كه دلقك حتي با اون درباره ي خواهر از دست رفته اش هنريته صحبت كرده اما سخت به جزا و گناه معتقده و بعد از اتفاقي كه براي ماري و دلقك مي افته حتي ازش خداحافظي نمي كنه
    لئو برادرش كه تصميم مي گيره كشيش بشه و بقول دلقك توي كليسا سالاد كلم بخوره تا طلب جنسي اش تحريك نشه! اينكه يكي به خودش اجازه بده ليست غذاهاي موجود يه عده آدم رو بگيره به دستش و اينطوري تقسيم كنه: اين تحريك مي كنه! اين تحريك نمي كنه!!!
    بعد اين مي شه ليست غذاهاي عالي و مورد نياز!!!
    ماري كه دلقك عاشقشه و اون هم عاشق دلقكه اما نمي تونه بدون اينكه ازدواج كنه باهاش زندگي كنه چون در اينصورت "كاتوليكيه كه با وجود اينكه در گناه زندگي مي كنه در هر حال كاتوليكه"! و براي همين تركش مي كنه!
    تسوپفنر كه نمونه ي يك كاتوليك واقعي و بينطيره و يه كشيش خيرخواه و براي "نجات" ماري اون رو وسوسه مي كنه از دلقك جدا بشه و با اون ازدواج كنه و حالا ماري زندگي داره يه بچه داره يه شوهر كه از روي يخچال يا ميز براش كاغذ بوسه مي فرسته!
    هاينريش كشيش و دوست نزديك دلقك كه آخر كارش اين مي شه كه با يه دختر زيبا و جوان فرار كنه! البته توي اين همنام بودن نويسنده با هاينريش كشيش و هانس دلقك يه ارتباطي وجود داره كه من نفهميدم. شايد نويسنده دوست داره دلقك كتابش باشه اما خودشو بيشتر شبيه هاينريش كشيش مي بينه و شجاعت هانس بودن رو نداره و فرارش با يه دختر زيبا طعنه ايه به سرانجام كار خودش!
    زومرويلد كشيش همدست تسوپفنر كه آدم قلب بي آلايشش رو حس مي كنه و بيشتر كفري مي شه كه يك نفر به اين حد بتونه احمق باشه كه حماقت كار خودشو درك نكنه!!! اون دلش براي دلقك مي سوزه و دوستش داره و اعتقاد داره "گمراهه" و مري "نجات يافته"!
    آدم خفه مي شه وسط اين همه تنوع اونم فقط از يك نوع !!! اين كه هيچكس نيست بفهمه دلقك چي مي گه و چه احساسي داره چون مذهب داره دقيقا چيز ديگه اي مي گه و مهم نيست اگه توي مذهب اونها زن شوهرداري با يكي ديگه فرار كنه اسمش بشه زناكار بلكه مهمه اينه كه اونها همشون عقيده دارن ماري زناكار نيست چون قبلش شوهر نكرده بوده!!!!
    اين عقيده ي احمقانه كافيه كه آدم رو رواني كنه! عشق دلقك و تمام خاطراتش با ماري اصلا مهم نبودن؟ آيا همونطور كه دلقك مي گه ماري مي تونه همون زندگي و كارهايي رو كه با اون داشت با شوهر جديدش بكنه و به ياد اون نيفته و شرمنده نشه؟ آيا مذهب به آدم اين اجازه رو مي ده كه وجدانت رو طوري تنظيم كني كه جلوي احمقانه ترين كارهاي خودتم كه مهر مجاز خوردن شرمنده نشي؟؟؟؟ و فقط وقتي اين وجدان درد بگيره كه مذهب اجازه ي درد گرفتنشو مي ده؟
    واقعا چه مرزي و كجا تغيين مي كنه ما چقدر بايد خودمون فكر كنيم و چقدر بايد اجازه بديم ديگران به جاي ما فكر كنن؟
    كتاب عقايد يك دلقك بدجوري قابل بحثه و اونقدر در اين زمينه تتوع و تعصب عقيده وجود داره كه بحث نكردن درباره اش و مسكوت گذاشتنش از هركار ديگه اي بهتره! همون كاري كه دلقك مي كنه. اون خودشو گريم مي كنه ولي عقيده داره صورت واقعيشو بالاخره پيدا كرده و ديگه پشت هيچ ماسكي پنهان نيست و بعد با گيتارش مي ره به ايستگاه قطار شهر تا بخونه و گيتار بزنه و پول دربياره. اين تمثيليه از اين واقعيت كه دلقك تا آخر عمرش مي خواد به انتظار بازگشت ماري بشينه.

  2. 4 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #82
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    عقايد يك دلقك يكي از زيباترين كتاب هايي است كه توي زندگيم خوندم

    به عشق با ديد كاملا متفاوتي از همه كتاب هاي عاشقانه اي كه خونده بودم نگاه مي كرد . اونچه از عشق تصوير مي كرد لحظات و رح يك عشق كامل و خالص بود .

    دلقك عاشق ترين مردي بود كه توي كتاب ها ، فيلم ها يا واقعيت ديدم

    عشق واقعي هموني بود كه دلقك داشت زماني كه از كليسا متنفر بود اما ماري را بيدار مي كرد كه كليسا بره . گذشت تيو عشق يعني همين اين كه كاري كه دوست نداريم ولي عشقمون دوست داره را براش انجام بدهيم وگرنه انجام كارايي كه خودمون هم ازش لذتي مي بريك اون قدر ها كار نيست

    غمگين ترين قسمت هاي به نظرم اونجايي بود كه دلقكه ياد حرفها و كاراي خودش و ماري مي افتاد و فكر مي كرد ايا ماري مي تونه اون كارها را براي كس ديگه بكنه ؟!!!!! زماني كه اين كتاب را مي خوندم توي اين قسمت ها خيلي گريه مي كردم . نمي دونم من فكر مي كنم اگه جدا عاشق كسي باشي امكان نداره بتوني جملاتي كه به اون گفتي به كس ديگه بگي .... امكان نداره بتوني كادويي كه براي اون خريدي براي كس ديگه بخري .... امكان نداره صحنه هايي كه با اون براي خودتون تصوير كردين را بتوني با كس ديگه اجراش كني....نمي توني امكان نداره حتي كوچك ترين كاري كه براي اون كردي را حاضر باشي براي كس ديگه بكني حتي اگه يك كار عادي و معمول باشه ... چون اون لحظات اون جملات مال اون بوده قسمتش ........
    نمي دونم وقتي مي خوندمش فكر مي كردم اگه عاشق كسي باشم بدترين چيز اينه كه ببينم يك روزي چيزي كه به من داده چيزي كه به من گفته به كس ديگه بگه ...........

    كتاب جملات فوق العاده اي داشت واقعا جملات زيبا بود و پرمعنا و نو

  4. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #83
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    آدم خفه مي شه وسط اين همه تنوع اونم فقط از يك نوع !!! اين كه هيچكس نيست بفهمه دلقك چي مي گه و چه احساسي داره چون مذهب داره دقيقا چيز ديگه اي مي گه و مهم نيست اگه توي مذهب اونها زن شوهرداري با يكي ديگه فرار كنه اسمش بشه زناكار بلكه مهمه اينه كه اونها همشون عقيده دارن ماري زناكار نيست چون قبلش شوهر نكرده بوده!!!!
    اين عقيده ي احمقانه كافيه كه آدم رو رواني كنه! عشق دلقك و تمام خاطراتش با ماري اصلا مهم نبودن؟ آيا همونطور كه دلقك مي گه ماري مي تونه همون زندگي و كارهايي رو كه با اون داشت با شوهر جديدش بكنه و به ياد اون نيفته و شرمنده نشه؟ آيا مذهب به آدم اين اجازه رو مي ده كه وجدانت رو طوري تنظيم كني كه جلوي احمقانه ترين كارهاي خودتم كه مهر مجاز خوردن شرمنده نشي؟؟؟؟ و فقط وقتي اين وجدان درد بگيره كه مذهب اجازه ي درد گرفتنشو مي ده؟
    واقعا چه مرزي و كجا تغيين مي كنه ما چقدر بايد خودمون فكر كنيم و چقدر بايد اجازه بديم ديگران به جاي ما فكر كنن؟
    كتاب عقايد يك دلقك بدجوري قابل بحثه و اونقدر در اين زمينه تتوع و تعصب عقيده وجود داره كه بحث نكردن درباره اش و مسكوت گذاشتنش از هركار ديگه اي بهتره! همون كاري كه دلقك مي كنه. اون خودشو گريم مي كنه ولي عقيده داره صورت واقعيشو بالاخره پيدا كرده و ديگه پشت هيچ ماسكي پنهان نيست و بعد با گيتارش مي ره به ايستگاه قطار شهر تا بخونه و گيتار بزنه و پول دربياره. اين تمثيليه از اين واقعيت كه دلقك تا آخر عمرش مي خواد به انتظار بازگشت ماري بشينه.
    موافقم ارام جان شديد . چيزهاي خيلي خوبي بود . نه فقط مذهب بلكه قانون و عرف و خيلي از ادمها همه مواردي هستند كه دارن به جاي ما تصميم مي گيرن.

    منم موافقم باهات اگه اون زناست اينم زناست. يك مجرد و يك متاهل كارهاي يكسان مي كنند اما نه حقشون نه جرمشون يكي نيست . فقط يك بند مذهبي يا يك بند قانون كل ماجرا را عوض نمي كنه مسئوليت را از بين نمي بره

    و حتي به گلايه هاي تو با عرف و مذهب جواب مي دهند ...............و تو اين جور مواقع واقعا اخرين چيزي كه احتايج داري عرف و مذهب و قانون هست ..........

    اخرش قشنگ بود اما غمگين.... دلقك تا اخر منتظر ماري هست اما كاشك حتي به قيمت ابكي شدن داستان بل اخرش ماري رو بر مي گردوند


    سبك نوشتن كتاب عاليه اين همه چيز اين همه مطلب با اين همه جذابيت و به دور از شعار گونه بودن كار هر كسي نيست

  6. 3 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #84
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    91

    پيش فرض

    میشه این کتاب رو برای دانلود بزارید ؟

  8. #85
    در آغاز فعالیت Axford's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    NYC
    پست ها
    14

    14

    میشه این کتاب رو برای دانلود بزارید ؟

    گشتم نبود نگرد نیست

    دیشب تا ساعت 3 صبح دنبالش بودم اما نبود!؟ شاید کسی که این کتاب رو آپلود کرده باشه اما مطمئنا اون شخص چیزی درباره گوگل نشنیده بوده.

  9. #86
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    موافقم ارام جان شديد . چيزهاي خيلي خوبي بود . نه فقط مذهب بلكه قانون و عرف و خيلي از ادمها همه مواردي هستند كه دارن به جاي ما تصميم مي گيرن.

    منم موافقم باهات اگه اون زناست اينم زناست. يك مجرد و يك متاهل كارهاي يكسان مي كنند اما نه حقشون نه جرمشون يكي نيست . فقط يك بند مذهبي يا يك بند قانون كل ماجرا را عوض نمي كنه مسئوليت را از بين نمي بره

    و حتي به گلايه هاي تو با عرف و مذهب جواب مي دهند ...............و تو اين جور مواقع واقعا اخرين چيزي كه احتايج داري عرف و مذهب و قانون هست ..........

    اخرش قشنگ بود اما غمگين.... دلقك تا اخر منتظر ماري هست اما كاشك حتي به قيمت ابكي شدن داستان بل اخرش ماري رو بر مي گردوند


    سبك نوشتن كتاب عاليه اين همه چيز اين همه مطلب با اين همه جذابيت و به دور از شعار گونه بودن كار هر كسي نيست
    دقيقا همونطور كه گفتي فقط بحث مذهب نيست بلكه قانون و عرف هم هست! اصلا شايد بهتره بگيم همش باهم قاطي شده خيلي وقتا جدا كردنشون از هم واقعا مشكله بخصوص عرف و مذهب خيلي رو هم تاثير مي ذارن

    اما پايانش واقعا پايان غمگينيه ! حداقلش اين بود كه بايد دلقك اين فرصت رو پيدا مي كرد كه با ماري صحبت كنه اما ماري در تمام مدت توي خاطراتش بود و پشت همه ي اونايي كه بين اون و هانس جدايي انداخته بودن قايم شده بود. وقتي هانس زندگي مري رو تصور مي كرد مي شد كاملا حدس زد كه اون راضي نيست ولي بازهم انقدر لجباز بود و شايد هم كاتوليك كه اشتباهشو اعتراف نكنه بلكه باهاش بسازه و بسوزه!

    به عشق متفاوت اين كتاب اشاره كردي و واقعا هم همينه! عشق اين كتاب يه عشق متفاوت و عميقه. دلقك خودش مي گه يه مونوگامه يعني تك همسر و چون با مري زندگي كرده و عاشقش بوده ديگه نمي تونه - حتي اگه دلش بخواد - با كس ديگه اي باشه. اين چيزيه كه دلقك بهش اعتراف مي كنه و واقعا همون معني گمشده ي عشقه: تو انقدر يكي رو دوست داشته باشي كه هيچوقت حتي اگه بخواي نتوني كسي ديگه اي رو جايگزينش بكني

  10. 3 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #87
    داره خودمونی میشه l176771's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    nihility
    پست ها
    105

    پيش فرض

    منم كتابو خيلي وقت پيش خوندم.( ممنون آرام پست روشن گرانه اي بود!!!!) من از جنبه ي احساسي بهش نگاه نكردم ( يا از يه جنبه ي ديگه احساسي بهش نگاه كردم!) به نظر من دلقك يه جور آلماني بعد از جنگ جهاني دوم بود. اون هيچ تكيه گاهي نداره.تمام شخصيت هاي دور و برش نماد گروه هايين كه اون مي تونه بهشون تكيه كنه اما خيلي ساده توخالي بودن همشون ثابت شده. فقط ماري مونده. مسئله اينجاست كه ماري اون كاتوليك مذهبيي نيست كه بايد باشه.ماري( اين جاست كه من كم مي يارم) يه جور... پشتوانه ي معنويه.ماري كسيه كه آخر از همه مي ره. ماري كجا مي ره؟
    دلقك بودن «دلقك» يا اين كه به طور خودآگاه دلقكه باعث مي شه كه دلقك واقعي اون نباشه .به اين خودآگاهي رسيدن« دلقك» همون تمايز اون با دلقك هاي واقعيه. همين مي شه كه مردم طردش مي كنن( سقوط هنري «دلقكـ») . همين مي شه كه ماري تركش مي كنه. اما شخصيت ماري هنوز براي من مبهمه. كسي از دوستان مي تونه اين بخشو برام روشن تر كنه؟چرا ماري «دلقك» رو انتخاب مي كنه.چرا ماري بعد از انتخاب اون تركش مي كنه؟
    Last edited by l176771; 14-09-2008 at 02:31.

  12. این کاربر از l176771 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #88
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    منم كتابو خيلي وقت پيش خوندم.( ممنون آرام پست روشن گرانه اي بود!!!!) من از جنبه ي احساسي بهش نگاه نكردم ( يا از يه جنبه ي ديگه احساسي بهش نگاه كردم!) به نظر من دلقك يه جور آلماني بعد از جنگ جهاني دوم بود. اون هيچ تكيه گاهي نداره.تمام شخصيت هاي دور و برش نماد گروه هايين كه اون مي تونه بهشون تكيه كنه اما خيلي ساده توخالي بودن همشون ثابت شده. فقط ماري مونده. مسئله اينجاست كه ماري اون كاتوليك مذهبيي نيست كه بايد باشه.ماري( اين جاست كه من كم مي يارم) يه جور... پشتوانه ي معنويه.ماري كسيه كه آخر از همه مي ره. ماري كجا مي ره؟
    دلقك بودن «دلقك» يا اين كه به طور خودآگاه دلقكه باعث مي شه كه دلقك واقعي اون نباشه .به اين خودآگاهي رسيدن« دلقك» همون تمايز اون با دلقك هاي واقعيه. همين مي شه كه مردم طردش مي كنن( سقوط هنري «دلقكـ») . همين مي شه كه ماري تركش مي كنه. اما شخصيت ماري هنوز براي من مبهمه. كسي از دوستان مي تونه اين بخشو برام روشن تر كنه؟چرا ماري «دلقك» رو انتخاب مي كنه.چرا ماري بعد از انتخاب اون تركش مي كنه؟
    ماری هانس(دلقک) رو انتخاب می کنه چون اون هم هانس رو دوست داره اما چون همشه تحت فشار های مذهبی بوده نمی تونه عذاب وجدانش در قبال اینکه هنوز با هانس ازدواج نکرده اما باهاش رابطه داره رو تحمل کنه و به همین خاطر می ره با اون مردک مذهبی ازدواج می کنه تا بتونه برای ماه عسل بره روم....

    یه نکته دیگه این که همه با این که می دونستن ماری حق هانس بود اما سعی می کنن اون رو ازش بگیرن ...توی کتاب تعریف می کنه روزی که ماری هانس رو ترک می کنه قبلش یه جلسه مذهبی با همین دوستاش داشته ....

    +
    من وقتی این کتاب رو خوندم بعدش همش با خودم فکر می کردم که ماری وقتی از مسافرت برگرده هانس رو می بینه و اون یارو رو ول می کنه و می ره با هانس...هنوزم دوست دارم این جوری فکر کنم که این اتفاق می یوفته ...

    +
    چیزی که بیشتر از همه روی من تاثیر گذاشت بعد از عشق بی نظیر هانس به ماری خود شخصیت هانس بود....هانس خیلی آدم صادقی بود آدمی که سعی نمی کرد به هیچ چیزی تظاهر کنه شاید به همین خاطر هم هست که همه ی اطرافیانش هرچند که شاید کاری بر خلاف میلش انجام بدن اما نهایتا اون رو دوست دارن...این بدشانسی هانس بوده که بین یه مشت آدمی گیر افتاده که فقط و فقط ظاهر دین رو می بینن از ازدواج کردن فقط همین ثبتش توی کلیسای کاتولیک رو می شناسن و هزار و یک تعهد دیگش رو نا دیده می گیرن...اطرافیانی که هانس رو توی بدترین شرایط تنها می ذارن مثلا پدرش در حالی که هانس گرفتار بی پولی شدیده حاضر نیست بهش کمک کنه و فقط به فکر منافع خودشه...

  14. 2 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #89
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    حتي مي شه به ماري هم حق داد. اون برخلاف هانس و حتي پدرش يه مذهبي واقعي بود. آدم نمي تونه از همه انتظار داشته باشه يه جور فكر كنن. ماري دلقك رو دوست داشت و بعد از اون اتفاق تا 7 سال با اون بود. حتي زماني كه دلقك فقير بود تنهاش نذاشت. سر ماه كه مي شد و پول اجاره رو نداشتن اون مي رفت با صاحبخونه صحبت مي كرد و وقتي صاحبخونه داد مي زد كه شوهرت چرا كار نمي كنه اونم داد مي كشيد "شوهر من يه هنرمنده! مي فهمي؟ يه هنرمند!"
    بل شخصيت ماري رو برخلاف بقيه ي شخصيت هاي داستانش تصوير كرده نه توصيف. اون مي خواد ما ماري رو همونطور كه هست ببينيم و درك كنيم نه اينكه حرفاشو بشنويم. لباس پوشيدن ماري، قهوه درست كردنش، خنديدنش و ...
    ماري حتي نتونست بخاطر اتفاقي كه افتاد امتحان ديپلم بده اما اينو هيچوقت توي سر دلقك نزد! اونم عاشق بود و تا يه جايي براي عشقش ايستاد اما نه خيلي زياد. شايد واقعا انقدر براش سخت بوده كه ديگه بايد مي رفته.
    امثال ماري زياد داريم و هيچوقت نمي شه سرزنششون كرد. ذهن وقتي يه چيزي رو بعنوان درست و يه چيزي رو بعنوان غلط پذيرفت تغيير دادنش خيلي مشكله. مثل اينكه به كسي كه تا حالا فكر مي كرده قتل چيز بديه بگي تو از امروز مي توني آدم بكشي! ماري همچين ذهني داشت. الان فكر كنم ديگه دلم داره براش مي سوزه! اونم به بدبختي دلقك بود!
    چيز جالب ديگه اينكه دلقك بوي آدمها رو از پشت خط تلفن مي شنيد اما هيچوقت نگفت ماري چه بويي مي ده! گفت؟

  16. 3 کاربر از Ar@m بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #90
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    حتي مي شه به ماري هم حق داد. اون برخلاف هانس و حتي پدرش يه مذهبي واقعي بود. آدم نمي تونه از همه انتظار داشته باشه يه جور فكر كنن. ماري دلقك رو دوست داشت و بعد از اون اتفاق تا 7 سال با اون بود. حتي زماني كه دلقك فقير بود تنهاش نذاشت. سر ماه كه مي شد و پول اجاره رو نداشتن اون مي رفت با صاحبخونه صحبت مي كرد و وقتي صاحبخونه داد مي زد كه شوهرت چرا كار نمي كنه اونم داد مي كشيد "شوهر من يه هنرمنده! مي فهمي؟ يه هنرمند!"
    بل شخصيت ماري رو برخلاف بقيه ي شخصيت هاي داستانش تصوير كرده نه توصيف. اون مي خواد ما ماري رو همونطور كه هست ببينيم و درك كنيم نه اينكه حرفاشو بشنويم. لباس پوشيدن ماري، قهوه درست كردنش، خنديدنش و ...
    ماري حتي نتونست بخاطر اتفاقي كه افتاد امتحان ديپلم بده اما اينو هيچوقت توي سر دلقك نزد! اونم عاشق بود و تا يه جايي براي عشقش ايستاد اما نه خيلي زياد. شايد واقعا انقدر براش سخت بوده كه ديگه بايد مي رفته.
    امثال ماري زياد داريم و هيچوقت نمي شه سرزنششون كرد. ذهن وقتي يه چيزي رو بعنوان درست و يه چيزي رو بعنوان غلط پذيرفت تغيير دادنش خيلي مشكله. مثل اينكه به كسي كه تا حالا فكر مي كرده قتل چيز بديه بگي تو از امروز مي توني آدم بكشي! ماري همچين ذهني داشت. الان فكر كنم ديگه دلم داره براش مي سوزه! اونم به بدبختي دلقك بود!
    چيز جالب ديگه اينكه دلقك بوي آدمها رو از پشت خط تلفن مي شنيد اما هيچوقت نگفت ماري چه بويي مي ده! گفت؟

    ارام جان منم يك جورايي به ماري از اون نظر حق مي دهم . حتي وقتي حرف گذشت مي شه يعني همون كه گذشت وقتي معنا داره كه كاري را كه دوست نداري فقط چون عشقت دوست داره انجام بدهي يك جاهايي هانس بي خيالش شد مثلا هرچند مخالف ازدواج بود مي تونست به خاطر ماري رضايت بده به اين كار ..... اما اشتباه غير قابل گذشت ماري اين بود كه رفت بدون فرصت اتمام حجت .... ماري بايد يك بار محكم با دلقك حرف مي زد و مي گفت درست يا غلط اگه ازدواج نكنند مي ره و بعد كه رفت و دلقك حقيقت را ديد بايد به اون يك اجازه برگشت مي داد شايد بعد از يك ماه تنهايي هانس حاضر بود حتي مثلا مذهب را قبول كنه واسه برگشت ماري و مي ديد ارجحيت اصليش اينه .... اما ماري اين فرصت را بهش نداد

    نه نگفت اما خوب يادم هم نيم ياد اصلا شااره اي به مكالمه تلفني هانس و ماري شده باشه . يادم نيست

  18. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •