تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 9 از 137 اولاول ... 56789101112131959109 ... آخرآخر
نمايش نتايج 81 به 90 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #81
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    من و تو ...همه میدانند...همه میدانند که من و تو از آن روزنه سرد عبوس باغ را دیدیم و از آن شاخه بازیگر دور از دست سیب را چیدیم. همه می ترسند، همه می ترسند، اما من و تو به چراغ و آب و آئینه پیوستیم و نترسیدیم!
    ---------------------------------------------------------------------------------
    اما ترسید، نمیدونم شاید اصلاً باغ رو هم ندید!؟ نکنه شاید با من نبود.......من تصویرش را با خود دارم و او آن سوی آئینه ایستاد و ترسید و نیامد !؟ چه باک؟ من میروم، تنها اما، با سبدی کوچک، مملو از خاطره می نشینم زیر درخت، کنار آب زلال، و به خاطره های بازیگوش خیره میشم! کمی بیش راه در پیش نیست، به فردا میرسم... فردائی پر از آئینه !

  2. #82
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    حق با باران است، باید گریست، باید ناله کرد، باید فریاد زد. خوشا به حال باران! چقدر دوست داشتنی و زیباست! چقدر صاف و زلال است! چقدر صادق و پاک است. صدای هق هق باران برایم آشناست! بارها آن صدا را از اعماق وجودم شنیده ام! صدای غریبی است. بوی تنهایی و بی کسی می دهد! آن شب غمگین وقتی در فراسوی عشق مهمان آسمان بودم وقتی لباس زیبای عاشقی را بر تن کرده بودم .. آن شب هم آن صدای غریب را شنیدم، وقتی آن شقایق وحشی از نامردی شقایق ها برایم گفت وقتی که با تمام بی رحمی و غرور برایم از رابطه ناپاک شقایق ها گفت.. مثل باران فریاد زدم .. گریستم.. اما دریغ که باران همراهم نبود! دستم را نگرفت تا همقدم اشک هایم شود
    من آن شب تنهای تنهای گریستم
    نمی دانم شاید در جایی دیگر از این شب بی ستاره دلشکسته ای روزگارش غریب تر از من بوده، شاید باران همقدم اشکهای آن دلشکسته شده بود... وقتی دلت می گیرد. وقتی دست بی روح ناامیدی بر روی شانه هایت سنگینی می کند. وقتی دلسوزی نداری تا برایت اشک بریزد، باید با باران رفیق شوی. آری ... حق با باران است
    باید گریست.. باید ناله کرد.. باید به وسعت معصومیت قطره های باران فریاد زد!!!

  3. #83
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    دلم برایت تنگ استکبوتر پر شکسته ی عشقم به سویت پر می کشد. نه اشک، نه حسرت، نه آه سردهیچ چیز دل شکسته ام را تسکین نمی دهد.
    دلم برات تنگ است
    نه برای شنیدنت، نه برای بودنت، نه حتی برای داشتنت! تو را تا حد جان نیاز دارم، اما این هوای بودنت نیست که آرامشم را گرفته.
    گرچه هنوزهم یادآوری خنده های زیبایت، کلام شیرینت، گرمی وجودت، دلم را می لرزاند، و شیطنت های همیشگی ات دلیل شادی بی بهانه ام است، اما حتی ثانیه ای به بازگشت تو فکر نکردم!
    اشتباه کردی من منتظر نبودم و نخواهم بود!
    گرچه سرمای دل شکسته ام به گرمای بودن تو محتاج است،اما بودن اجباری را نمی خواهم.
    گرچه حتی تنهایی زیبایم را در کنار تو دوست دارم،گرچه همیشه آرزوهای محال رویاهای منی ، آنقدر محال که تصورش هم محال به نظر می رسداما منتظرت نیستم.!
    نه نگو عوض شدم،چرا که هنوز هم تک ستاره ی آسمان عشقم هستی و قلبم تنها تو را همراز لحظه های تنهایی و غربت خود می داند،اما علاقه ی من فقط و فقط به خاطر خود توست، نه برای بودنت با من، نه برای اینکه کنارم باشی و تنهایی ام را بگیری.
    تو را به خاطر صمیمیت نگاهت، صداقت کلامت، مهر دل بزرگت، ارزش و عظمت اندیشه ی همیشه نو و اراده ی راسخت می ستایم.
    نخواهم گذاشت حرمت احساسم، زیر سادگی نیازم، تبدیل به یک حس زود گذر شود
    دلم تنگ است، نازنینم دلم برات تنگ است ولی
    من تو را رها کردم چقدر دردناک است عزیزترینت را رها کنی. آنقدر دوستت دارم که تو رها و آزاد از هر بند و زنجیری می خواهم حتی بند عشق و احساسهر چند می دانم هرگز در بند من گرفتار نبودی، چرا که من خود اینگونه خواستم!خواستم آزاد و رها باشی هیچگاه برای همیشه بودنت با من بندی نساختم ولی افسوس و صد افسوس مرا چون پرنده ای بی پناه در بند عشقت اسیر کردی
    مهربانم، گرفتار من نیستی صد افسوس که تو در بند خود گرفتاریای کاش از خود رها شوی همان گونه که من با تو از خود رها شدم

  4. #84
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    زند گیم با تو بوی بهار می دهد، با تو که باشم دیگر غمی نیست. من معنی عشق را با تو دانستم، پس من را تنها مگذار که بی تو خواهم مُرد. تو اولین و اخرین عشق منی!!! دوستت دارم

  5. #85
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    تقصير تونبود! خودم نخواستم چراغ قديمي خاطره ها ، خاموش شود! خودم شعرهاي شبانه اشك را، فراموش نكردم! خودم كنار آرزوي آمدنت اردوزدم! حالا نه گريه هاي من ديني بر گردن تو دارند، نه توچيزي بدهكار دلتنگي اين همه ترانه اي

  6. #86
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    11

    پيش فرض

    غربت ديرينه ام را با تو قسمت مي كنم........ تا ابد با درد و رنج خويش خلوت مي كنم ....رفتي و با رفتنت كاخ دلم ويرانه شده....... من در اين ويرانه ها احساس غربت مي كنم...... چشمهايم خيس از باران اشك و انتظار......... من به اين دوري خدايا كي عادت مي كنم ؟ مي روم قلب تو را پيدا كنم........ برق چشمان تو را معنا كنم....... مي روم شايد كه در دشتي بزرگ معني عشق تو را پيدا كنم........ مي روم تا با نگاه گرم تو اين دل ديوانه را شيدا كنم

  7. #87
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    11

    پيش فرض

    تو خندیدی و ندانستی که به چه دلهره سیب را ازباغچه ی همسایه دزدیدم.باغبان از پی من تند دوید.سیب را دست تو دید.سیب دندان زده از دست تو افتادو تو رفتی و سالهاست که خش خش گامهایت می دهد آزار مرا.و تو رفتی و هنوز....................
    Last edited by ba_to_arezoost; 02-04-2008 at 12:38.

  8. #88
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    11

    پيش فرض

    یه روز سرد برفی
    از دردمرده بودم
    ای وای خاک عالم
    من گول خورده بودم
    او بر سرقرارش
    آن روز توی سرما
    با خود فریب آورد
    من عشق برده بودم
    تا لحظه های آخر
    از روی ناتوانی
    دستان سرد او را
    محکم فشرده بودم
    اینجا بمان می آید
    بنشین و تا سه بشمار
    هفتادوهشت هشتاد
    تا صد شمرده بودم
    می خواستم بمیرم
    آنقدرگریه کردم
    این را به چشم هایم
    حتی سپرده بودم
    آمد کنارنعشم
    زل زدبه دستهایم
    خشک است و سرد آری
    این بار مرده بودم؟!!!!!!!!!!!!.................
    Last edited by ba_to_arezoost; 03-04-2008 at 14:48.

  9. #89
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    11

    پيش فرض

    دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه ! اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم در چشمهاي يکد يگــرنگــــاه کنيم
    Last edited by ba_to_arezoost; 03-04-2008 at 15:20.

  10. #90
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خدایی که آفریدگان را از هیچ پدید آورد .الگویی نداشت تا به کار برد،و نه مقیاسی از آفریننده ای پیش از خود، تا بدان دستور کار کند، و آفریدگان اعتراف دارند بدین حقیقت که سراسر ناتوان و فقیرند و نیازمند و حقیر، و اوست که باید آنان را رحمت آرد و به قدرت خود بر پایشان دارد. به ما نشان داد که دیدیم ...به حکم ضرورت آشکار است...که این نشانه ها بر شناخت او دلیلی استوار است و در آنچه آفریده، آثار صنعت و نشانه های حکمت او پدیدار است...چنانکه هرچه آفریده، او را برهانی است و بر قدرت و حکمت او نشانی. و گرچه آفریده ای باشد خاموش، بر تدبیر او گویاست...و بر وجود پدید آورنده دلیلی رساست...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •