تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 9 از 32 اولاول ... 567891011121319 ... آخرآخر
نمايش نتايج 81 به 90 از 314

نام تاپيک: درخواســـت مـقـــالات مرتـــبط با ادبــــيات

  1. #81

  2. #82
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض




    دوست عزیز شرمندم ولی اگه واستون زحمت نمیشه ممنون میشم بازم چند تا دیگه بذارین !



    اینم یک مقاله کامل راجع به سرمایه گذاری خارجی

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


    مطالب و اخباری راجع به جذب سرمایه خارجی

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  3. #83
    پروفشنال negar20's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    ‏Tehran
    پست ها
    574

    پيش فرض

    من يه مقاله يا كتاب روانشناسي ميخوام در رابطه با طرز رفتار و طرز برخورد با ديگران.ممنون

  4. #84
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض

    [
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

    امید وارم این تاپیک به دردتون بخورد
    همچنین


    کتاب راز شاد زیستن
    نویسنده :اندرو متیوس

    با دو ترجمه:

    گیتی خوشدل و

    وحید افضلی راد
    کتاب فوق العاده ماثری هست

    پر فروش هم بوده

  5. #85
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    6

    پيش فرض

    مقاله در مورد حکومت در نهج البلا غه

  6. #86
    پروفشنال emp-ehsan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    پست ها
    652

    پيش فرض

    magmagf
    عزيز بخاطر مقاله در مورد جذب سرمايه هاي خارجي بسيار از شما سپاسگذارم

  7. #87
    پروفشنال negar20's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    ‏Tehran
    پست ها
    574

    پيش فرض

    [
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

    امید وارم این تاپیک به دردتون بخورد
    همچنین


    کتاب راز شاد زیستن
    نویسنده :اندرو متیوس

    با دو ترجمه:

    گیتی خوشدل و

    وحید افضلی راد
    کتاب فوق العاده ماثری هست

    پر فروش هم بوده
    عالي بود خيلي ممنونم

  8. #88
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض


    خواهش میکنم نگار خانوم من که کاری نکردم

    قابل شما رو نداره







    مقاله در مورد حکومت در نهج البلا غه

    نويسنده:محمد صدقي
    نقش مردم در حكومت از ديد نهج‏البلاغه
    خبرگزاري فارس: اين مقاله مسائل زير را از ديدگاه نهج البلاغه مورد بررسي قرار داده است: 1ـ لزوم حكومت از اين ديدگاه 2ـ مردم از منظر حكومت 3ـ حكمرانان خزانه دار و امين مردم اند 4ـ شرايط حاكم اسلامي 5ـ نقش مردم در گزينش حاكم.
    دولت عاليترين نهاد سياسي است كه اقتدارات ملي را در دست دارد و حاكميت آن كليه نهادهاي حاكم جامعه را در بر مي‏گيرد، چنين قدرت براي حكومت وقتي منطقي و مقبول است كه بر پايه قانوني استوار باشد كه از منبع پذيرفته شده‏اي نشأت گرفته و مشروعيت آن ملاك مقبولي داشته باشد.
    در رژيمهاي مردمي آراء عمومي منبع قدرت حكومت و به تعبير ديگر دموكراسي ملاك مشروعيت آن شناخته شده است، در مورد حكومت اسلامي1 نيز اين سؤال مطرح است كه منبع قدرت حكومت و ملاك مشروعيت آن كدام است؟ آيا در مشروعيت آن مردم نقش دارند يا نه؟ اين مقاله براي رسيدن به پاسخ سؤال مطرح شده مسائل زير را از ديدگاه نهج البلاغه مورد بررسي قرار داده است:
    1ـ لزوم حكومت از اين ديدگاه 2ـ مردم از منظر حكومت 3ـ حكمرانان خزانه دار و امين مردم اند 4ـ شرايط حاكم اسلامي 5ـ نقش مردم در گزينش حاكم.
    با بررسي مسائل ياد شده معلوم مي‏شود كه وجود حكومت در جامعه از ديدگاه نهج البلاغه يك ضرورت است و بدون آن هيچگونه تعالي امكان‏پذير نيست، پس حكومت از اين ديدگاه يك وسيله است و ارزش آن تنها در صورتي است كه وسيله اجراء عدالت و احقاق حقوق مردم باشد، بنابراين حاكم بايد شرايط خاصي را داشته باشد و بدون آنها نمي‏تواند به عنوان حاكم اسلامي امور را بدست گيرد و بدون آن شرايط حكومت هيچ فردي مشروع نخواهد بود.
    در تعيين و گزينش فردي كه شرايط حكومت را به بهترين شكل دارا باشد راه مورد پذيرش ومعقول جز انتخاب مردم نمي‏باشد و در اينجاست كه مردم نقش اصلي را بازي مي‏كنند يعني از ميان افرادي كه داراي اين شرايط هستند فردي را با رأي و بيعت خود گزينش مي‏كنند و بدين وسيله حكومت مشروعيت لازم را بدست مي‏آورد.
    مطالعه تاريخ نشان مي‏دهد كه انسان به جهت زندگي اجتماعي ناگزير از آن است كه نيازهاي خود را از طريق يك نظام اجتماعي و همكاري و تعاون در آن نظام بدست آورد. از سوي ديگر تعارض و تزاحم خواسته‏هاي بشري و روح استخدام او نياز به قوانين اجتماعي را تشديد مي‏كند. طبيعي است وجود قانون به تنهايي در تأمين اين هدف كافي نيست بلكه نياز به قدرت اجرايي دارد كه حكومت غير از اين نمي‏باشد.
    ارتقاء بشر در مسائل فرهنگي و اخلاقي و اجتماعي اين نياز را برطرف نمي‏سازد بلكه به جهت رشد و توسعه قلمروهاي زندگي بشر اين نياز شديدتر احساس مي‏شود، لذا ضرورت تشكيل حكومت براي ايجاد نظم و عدالت و تعالي زندگي بشر عقلاً از قضايايي است كه تصور دقيق آن ما را از توسّل به استدلال بي‏نياز مي‏كند. اين ضرورت در منطق نهج البلاغه با تعابيري كه در زير برخي از آنها را از نظر مي‏گذرانيم آمده است:

    الف ـ لزوم نظم در جامعه:
    امام علي(ع) در لزوم حكومت و ضرورت وجود آن فرمود:
    «مردم ناگزير از امير و حاكم اند يا نيكوكار و يا بدكار، تا در سايه حكومت وي مؤمن به كار خويش پردازد و كافر نيز از مواهب زندگي بهره‏مند گردد و مردم زندگي خويش را در آن حكومت بسر برند و به وسيله وي اموال بيت المال جمع آوري شود و به كمك وي با دشمنان مبارزه گردد، جاده‏ها امن و امان شده و حق ضعيفان از نيرومندان گرفته شود و نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران در امان باشند.»2
    امام علي(ع) اين مطالب را در برابر خوارج فرمود كه آنان در آغاز امر مدعي بودند با وجود قرآن از حكومت بي‏نيازيم و با شعار «لا حكم الاّ لله» كه از قرآن اقتباس كرده بودند اساس حكومت را نفي مي‏كردند. امام(ع) نفي هر قانون جز قانون الهي را مي‏پذيرد، ولي معني آن را نفي حكومت و نامشروع بودن فرمانروايي نمي‏داند و در آغاز سخن صريحا مي‏فرمايد كه اين شعار خوارج «كلمة حقّ يُراد بها الباطلُ نعم انه لا حُكْمَ الاّ للّه ولكن هولاء يقولونَ لا اِمْرةَ الا لله!» يعني اين سخن خوارج (لا حكم الاّ للّه) درست است ولكن مقصود آنان از اين حرف آن است كه جز خدا فرمانروايي نيست و اين نادرست است آنان سخن حقي را بر زبان مي‏آورند و از آن معني باطلي را منظور مي‏دارند امام(ع) در سخن ديگر اين حقيقت را چنين بيان مي‏كند:
    «وال ظلوم غشومٌ خيرٌ من فتنة تدوم»3
    فرمانرواي ظالم ستمگر كه بر مردم حكومت بكند از آشوب مداوم و پايدار بهتر است.
    امام(ع) به نظم جامعه بسيار ارج مي‏نهد، در وصيت خود به فرزندانش قبل از هر وصيت ديگر و به محض سفارش به تقوي نظم امور را تأكيد مي‏كند:
    «اوصيكما و جميع ولدي و اهلي و من بلغه كتابي بتقوي الله و نظم امركم»4
    شما و تمام فرزندان و فاميلم و هر كسي را كه كتاب من به او مي‏رسد به پرواي الهي و
    به مجلس و دولت و دست اندركاران توصيه مي‏نمايم كه قدر اين ملّت را بدانيد و در خدمتگزاري
    به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياء نعم همه هستند،
    و جمهوري اسلامي ره آورد آنان و با فداكاريهاي آنان تحقق پيدا كرد و بقاء آن نيز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نكنيد و خود را از مردم و آنان را از خود بدانيد.وصيت نامه سياسي الهي
    نظم كارهايتان وصيت مي‏كنم.
    اين نشانگر آن است كه جلوگيري از فته و هرج و مرج از ديدگاه نهج‏البلاغه بسيار مهم است، زيرا تمام كارها در يك جامعه منظم قابل پياده شدن است، اين هم بديهي است كه چنين نظمي بدون قدرت حاكم و وجود حكومت امكان‏پذير نيست.
    ب ـ ستم گري و ستمكشي ممنوع است:
    گرچه ضرورت نفي ستم يك حكم عقلي و از مستقلات عقلي است در بيان شرع و زبان دين نيز به صورت ارشادي تبيين شده و بر آن تأكيد زياد شده است و اين نيز واضح است كه دفع ظلم بدون قدرت اجرايي لازم، امكان ندارد كه نتيجه منطقي اين سخن لزوم و وجود حكومت براي نفي ستمگري و ستم كشي است.
    امام علي(ع) مي‏فرمايد: «... و ما اخذ الله من العلماء علي آن لا يقارّوا علي كظّة ظالمٍ و لا سغب مظلوم لالقيتُ حبلَها علي غارِبها و لقيت آخِرَها بكاسِ اوّلها...»5... اگر نبود عهدي كه خداوند از دانشمندان گرفته است كه در برابر شكمبارگي ظالم و گرسنگي مظلوم سكوت نكنند من مهار شتر خلافت و حكومت را رها مي‏ساختم و از آن صرفنظر مي‏كردم.
    ج ـ نفي تسلط و حاكميت بيگانه بر مسلمان:
    قرآن كريم سيادت مسلمانان و برتري كلمه حق را بيان داشته و خواهان عملي شدن آنهاست6 و بسيار روشن است كه اين دو بدون يك قدرت سياسي كه وحدت و نظم ميان مسلمانان ايجاد كند، ممكن نيست، لذا امام(ع) مي‏فرمايد:
    «فرض الله... الامامة نظاما للامة»7
    خداوند امامت ـ تشكيل حكومت و وجود رهبري ـ را براي پايداري امت لازم نمود.
    حكومت براي اجراي عدالت
    امام(ع) همانند هر انسان الهي و مرد رباني حكومت و زعامت جامعه را به عنوان يك پست و مقام دنيوي كه مايه فخر باشد و حس جاه‏طلبي بشر را اشباع كند و به عنوان هدف زندگي، سخت تحقير مي‏كند و آن را بسيار بي‏ارزش مي‏شمارد، آن را مانند ديگر مظاهر مادي دنيا از استخوان خوكي كه در دست انسان خوره‏اي باشد بي‏مقدارتر مي‏شمارد، اما همين حكومت و زعامت را در مسير اصلي و واقعيش يعني به عنوان وسيله‏اي براي پياده كردن عدالت و احقاق حق و خدمت به جامعه فوق العاده مهم مي‏شمارد و مانع دست يافتن حريف و رقيب فرصت طلب مي‏گردد و از شمشير زدن براي حفظ و نگهداريش از دستبرد چپاولگران دريغ نمي‏ورزد.
    ابن عباس در زمان خلافت علي(ع) بر آن حضرت وارد شد در حالي كه امام(ع) با دست خودش كفش كهنه خويش را پينه مي‏زد از ابن عباس پرسيد قيمت اين كفش چقدر است؟ ابن عباس گفت ارزشي ندارد، امام فرمود ارزش همين لنگه كفش كهنه در نظر من از حكومت و امارت بر شما بيشتر است جز اينكه بوسيله آن عدالت را پياده كرده و حقي را به صاحبش برسانم يا باطلي را از ميان بردارم.8
    پس از نظر نهج البلاغه آن اصلي كه مي‏تواند تعادل جامعه را حفظ كند و همه را راضي نگهدارد و پيكره اجتماع را سالم ساخته و به روح جامعه آرامش بخشد حكومتي است كه عدالت را سرلوحه خود قرار دهد، زيرا ظلم و جور قادر نيست حتي روح خود ستمگر و روح آن كسي را كه به نفع او ستمگري مي‏شود، راضي و آرام نگهدارد تا چه رسد به ستمديدگان و پايمال شدگان حق. در مقابل، عدالت بزرگ راهي است عمومي كه همه را مي‏تواند در خود بگنجاند. و بدون مشكلي عبور دهد امّا ظلم و جور كوره راهي است كه حتي فرد ستمگر را به مقصد نمي‏رساند.
    همانطور كه در تاريخ آمده است خليفه سوم بخش عظيمي از اموال عمومي مسلمانان را در دوره خلافت خود تيول خويشاوندان و نزديكانش قرار داد امّا همينكه علي(ع) حكومت و زمام امور را بعد از وي به دست گرفت به عنوان يك حاكم، وظيفه خود مي‏دانست عدالت را پياده كند و لذا مي‏فرمايد:
    «به خدا قسم، اگر با آن اموال، براي خودشان زن گرفته باشند و يا كنيزكان خريده باشند باز هم آن را به بيت المال و خزانه عمومي مسلمانان برمي‏گردانم زيرا: «فانّ في العدل سعةً و من ضاق عليه العدل فالجورُ عليه اضيق»9
    همانا در عدالت گنجايش و وسعت خاصي است كه مي‏تواند همه را در بر گيرد و در خود جاي دهد و آن كس كه بيمار است و اندامش نامناسب شده ـ در عدالت نمي‏گنجد ـ بايد بداند
    كه جايگاه ظلم و جور بر وي تنگتر است»
    امام(ع) به قدري عدالت را مهم و مراعات آن را وظيفه حاكم دانسته كه كوچكترين ملاحظه كاري در مورد آن را نمي‏پذيرد و هرگز عدالت را فداي مصلحت نمي‏كند.
    تبعيض و دوختن دهنها با لقمه‏هاي بزرگ همواره ابزار لازم سياست قلمداد شده است امّا بعد از خليفه سوم مردي زمامدار و كشتي سياست را ناخدا شده است كه دشمن اين ابزار است، هدفش مبارزه با اين نوع سياست بازي است. طبعا از همان روز اول انسانهاي متوقع يعني همان مردان و رجال سياست، رنجيده خاطر شده و در نتيجه مشغول خرابكاري شدند و درد سرهايي فراهم آوردند. دوستان به حضور امام (ع) آمدند و با نهايت خلوص تقاضا كردند كه به خاطر مصلحت مهمتر در سياست خود انعطافي پديد آورد. پيشنهاد كردند كه خودت را از درد سر اين افراد راحت كن و به قول سعدي
    اگر بخواهيم استقلال حقيقي به دست آوريم، بايد سعي كنيم تمامي اشكال نفوذ آمريكا چه اقتصادي
    و چه نظامي، چه سياسي و چه فرهنگي را از بين ببريم.9 / 12 / 57
    «دهن سگ به لقمه دوخته به» اينها افرادي با نفوذ و برخي از اينها از معروفان صدر اول اسلام هستند و حكومت مدينه فعلاً در مقابل دشمن فريبكار و بي‏ايمان مثل معاويه قرار دارد كه ايالت مهمي از سرزمين اسلام مثل شام را در اختيار گرفته است چه مانعي دارد كه به خاطر مصلحت فعلاً موضوع مساوات و برابري در مورد بيت المال را مسكوت بگذاري؟
    امام(ع) در جواب فرمود:
    «أتامروني ان اطلُبَ النّصْرَ بالجور فيمن ولّيتُ عليه!؟ واللهِ لا اطور به ما سَمَر سميرٌ و ما امّ نجمٌ في السّماء نجما لو كان المالُ لي لسوّيتُ بينهم فكيف و انّما المال مالُ الله...»10
    مرا فرمان مي‏دهيد تا پيروزي را به ستم كردن به كسي كه والي او هستم بجويم؟ از من مي‏خواهيد كه عدالت را به پاي سياست وسيادت قرباني كنم؟!) قسم به خدا تا جهان ادامه دارد و ستاره‏اي در آسمان پي ستاره‏اي برآيد نخواهم پذيرفت ـ من و تبعيض! ـ اگر مال از آن من بود همگان را برابر مي‏داشتم تا چه رسد كه مال از آن خدا باشد....»
    امام(ع) چگونه مي‏توانست چنين پيشنهادي را بپذيرد در حالي كه براي پاسداري از عدالت حكومت را پذيرفته است. خود حضرت مي‏فرمايد:
    «اگر آن اجتماع عظيم مردم نبود و اگر با وجود ياور حجت بر من تمام نمي‏شد و اگر خدا از دانشمندان پيمان نگرفته بود كه در مقابل شكمبارگي ظالم و گرسنگي مظلوم ساكت و آرام ننشينند همانا افسار خلافت را روي دوشش مي‏انداختم و مانند روز اول كنار مي‏نشستم.»11
    رابطه مردم با حكومت از ديد نهج‏البلاغه
    يكي از مسايلي كه در تبين مشروعيت حكومت راهگشايي دارد اين است كه حكومت به مردم و به خود با چه ديده‏اي نگاه مي‏كند آيا با اين چشم كه آنها برده و مملوك اند و حكومت مالك و صاحب اختيار؟ يا با اين چشم نگاه مي‏كند كه آنها صاحب حق اند و او خود تنها امين و وكيل و نماينده است؟ در صورت اول هر خدمتي به مردم انجام دهد از نوع تيماري است كه مالك يك حيوان براي حيوان خويش انجام مي‏دهد و در صورت دوم از نوع خدمتي است كه يك امين صالح انجام مي‏دهد. اعتراف حكومت به حقوق واقعي مردم و احتراز از هر نوع عملي كه مشعر بر نفي حق حاكميت آنهاست از شرايط اوّليّه جلب رضايت و اطمينان آنان است.
    يكي از علل گرايش به ماديگرايي در غرب نارسايي مفاهيم كليسايي از نظر حقوق سياسي است، اربابان كليسا در اروپا نوعي پيوند غير واقعي ميان اعتقاد به خدا از يك طرف و سلب حقوق سياسي مردم و تثبيت حكومتهاي استبدادي از طرف ديگر برقرار كردند. در نتيجه چنين فرض شد كه يا بايد خدا را بپذيريم و حق حكومت را از طرف او تفويض شده به افراد معيني كه هيچ نوع امتياز روشني ندارند تلقي كنيم و يا خدا را انكار كنيم تا بتوانيم خود را صاحب حق بدانيم!
    در مرحله‏اي كه استبدادها و اختناقها در اروپا به اوج خود رسيده بود و مردم تشنه اين انديشه بودند كه حق حاكميت از آن مردم است و كليسا و يا طرفداران آن اين فكر را عرضه كردند كه مردم در زمينه حكومت فقط تكليف و وظيفه دارند نه حق! همين فكر كافي بود كه تشنگان آزادي و دموكراسي و حكومت را بر ضد كليسا بلكه بر ضد دين و خدا به طور كلي برانگيزد.12 اين طرز تفكر در فرهنگ غرب و شرق ريشه بسيار قديمي دارد:
    ژان ژاك روسو در قرارداد اجتماعي مي‏نويسد:
    «فيلون ـ حكيم يوناني در قرن اول ـ نقل مي‏كند كه كاليگولا - امپراطور خونخوار روم ـ مي‏گفته است همان قسمي كه چوپان طبيعة بر گله‏هاي خود برتري دارد رهبران قوم جنسا بر مردم خويش تفوق دارند و از استدلال خود نتيجه مي‏گرفته است كه آنها نظير خدايان و رعايا نظير چهارپايان مي‏باشند.»
    در قرون جديد اين فكر تجديد شد و چون كليسا رنگ مذهب و خدا گرفت احساسات بر ضد مذهب برانگيخت. در همان كتاب مي‏نويسد:
    «گرسيوس ـ از رجال سياسي و تاريخ نويس هلندي در هفده ميلادي ـ قبول ندارد كه قدرت رؤسا فقط براي آسايش مردم خود ايجاد شده است و گويد بندگان براي راحتي اربابان هستند نه اربابان براي راحتي و آسايش بندگان»13
    چنانچه ملاحظه مي‏شود در اين ديدگاه‏ها مسئوليت در مقابل خدا موجب سلب مسئوليت در مقابل مردم فرض شده است مكلّف و موظّف بودن در برابر خداوند كافي دانسته شده است براي اينكه مردم هيچ حقي نداشته باشند و عدالت همان باشد كه حكمران انجام مي‏دهد و ظلم براي او مفهوم و معني نداشته باشد.
    آنچه در اين ديدگاهها وجود ندارد اين است كه اعتقاد وايمان به خداوند پشتوانه عدالت و حقوق مردم تلقي شود، منطق نهج البلاغه در باب حق و عدالت بر اين اساس است كه ايمان به خداوند نه تنها زير بناي انديشه عدالت و حقوق ذاتي مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است كه مي‏توان وجود حقوق ذاتي و عدالت واقعي را به عنوان دو حقيقت مستقل از فرضيه‏ها و قراردادها پذيرفت، بلكه بهترين ضامن اجراي آنهاست.
    امام علي(ع) در اين مورد چنين مي‏فرمايد:
    «خداوند براي من به موجب اينكه وليّ امر و حكمران شما هستم حقي بر شما قرار داده است و براي شما نيز بر من همان اندازه حق است كه از من بر شما، همانا حق وسيع‏تر چيزهاست كه وصف آن گويند و مجال آن تنگ است براي عمل كردن و انصاف دادن ـ رفتن خط راست باريك، سخت است و تنگ ـ حق به سود كسي جريان مي‏يابد مگر آنكه به زيان او نيز جاري گردد و حقي از ديگران بر عهده‏اش ثابت مي‏شود ـ همينطور ـ حقي بر زيان كسي جاري نمي‏شود مگر اينكه به سود او نيز جاري مي‏گردد.»14
    سياست نه شرقي و نه غربي را در تمام زمينه‏هاي داخلي و روابط خارجي حفظ كنيد وكسي را كه خداي نخواسته
    به شرق و يا به غرب گرايش دارد، هدايت كنيد و اگر نپذيرفت، او را منزوي نمائيد.7 / 3 / 59
    چنانچه ملاحظه مي‏شود در اين بيان همه سخن از خدا، حق و وظيفه است اما نه به اين شكل كه خداوند به بعضي از افراد مردم فقط حق اعطا فرموده است و آنان را تنها در برابر خود مسئول قرار داده است و برخي ديگر را از حقوق محروم كرده است و آنان را در مقابل خود و صاحبان حقوق بي‏حد و مرز مسئول قرار داده است و در نتيجه عدالت و ظلم ميان حاكم و محكوم مفهوم نداشته باشد.
    امام اميرالمؤمنين(ع) براساس اصل فوق در ادامه همان خطبه مي‏فرمايد:
    «با من آن سان كه با ستمگران سخن مي‏گويند سخن نگوييد، القاب پر طمطراق برايم به كار نبريد، آن ملاحظه كاريها و موافقتهاي مصلحتي كه در برابر مستبدان اظهار مي‏دارند در برابر من اظهار مداريد، با من به سبك سازشكاري معاشرت نكنيد، گمان مبريد كه اگر به حق سخني به من گفته شود بر من سنگين آيد، عمل به حق و عدالت بر او سنگين‏تر است بنابراين از سخن حق يا نظر عادلانه خودداري نكنيد.»15
    حاكم خزانه دار و امين مردم:
    نتيجه منطقي مطالب فوق، همانطور كه نهج البلاغه به صراحت اعلام مي‏كند، اين است كه فرمانروا امين و پاسبان حقوق مردم و مسئول در برابر آنان است يعني مسئول بودن در برابر خدا مستلزم اين نيست كه در برابر مردم مسئول نباشد و اگر بناست از اين رو ـ فرمانروا، مردم ـ يكي براي ديگري باشد اين فرمانرواست كه براي توده مردم محكوم است نه توده، محكوم براي فرمانروا، بلاتشبيه چوپان براي گوسفند است نه گوسفند براي چوپان، پس حكومت كردن بر مردم، وديعه و امانت مردم در دست حاكم است.
    قرآن كريم در مورد امانت بودن حكومت در دست حاكم مي‏فرمايد:
    «انّ الله يأمركم ان تودّوا الامانات الي اهلها...؛16
    خداوند بر شما فرمان مي‏دهد كه امانتها را به صاحبانشان برگردانيد.»
    مرحوم طبرسي در تفسير اين آيه گويد:
    «در معناي اين آيه چند قول است: يكي اينكه منظور امانتهاست اعم از الهي و غير الهي، مالي و غير مالي.
    دوم اينكه خطاب به فرمانروايان است، پروردگار عالم به فرمانروايان دستور مي‏دهد با اداء امانت به رعايت كردن مردم قيام كنند سپس در تفسير آيه بعد «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» مي‏گويد چون در آيه قبل به فرمانروايان دستور داده حق رعيت را اداء كرده وبا انصاف رفتار كنند در اين آيه متقابلاً از مردم خواسته است از اولوا الامر اطاعت كنند.»17
    در تفسير شريف الميزان نيز در بحث روايي كه در ذيل اين آيه آمده است از تفسير درّالمنثور از امام علي(ع) چنين نقل مي‏كند:
    «حقٌ علي الامام ان يحكم بما انزل الله و ان يؤدّي الامانة فاذا فعل ذلك فحقّ علي الناس ان يسمعوا له...
    بر امام لازم است در ميان مردم آن چنان حكومت كند كه خداوند دستور آن را فرو فرستاده است و امانتي كه خداوند بر او سپرده است ادا كند هرگاه چنين كند بر مردم لازم است كه فرمان او را گوش فرا دهند و اطاعتش را فرض دانسته و دعوتش را اجابت كنند.»18
    چنانچه ملاحظه مي‏شود قرآن كريم حاكم و سرپرست جامعه را امين و نگهبان جامعه مي‏شناسد و حكومت را امانت دانسته كه به او سپرده شده است و بايد ادا نمايد، برداشت ائمه و شخص امام علي(ع) نيز چنين است. امام(ع) در نامه‏هاي خود به فرمانروايان چنين مي‏فرمايد: (در نامه به فرماندار آذربايجان):
    «و انّ عملكَ ليس لك بطعمةٍ ولكنّه في عنقك امانةٌ و انتَ مُسترعي لمن فوقك...»19
    مبادا چنين پنداري كه امارتي كه به تو سپرده شده است شكاري است كه به چنگ افتاده است، نه بلكه امانتي است كه به گردنت گذاشته شده است و مافوق تو رعايت و نگهداري حقوق مردم را از تو مي‏خواهد.»
    در فرمان معروف حضرت به مالك اشتر دارد كه :
    «و لا تقولنّ انّي مؤتمرٌ آمرٌ فاطاع فانّ ذلك ادغالٌ في القلب و منهكة للدّين و تقرّبٌ من الغير...»20
    مگو من اكنون بر آنان مسلط هستم از من فرمان دادن است واز آنها اطاعت كردن كه اين عين راه يافتن فساد در دل و ضعف در دين و نزديك شدن به سلب نعمت است.
    در بخشنامه‏اي كه به مأموران جمع آوري زكات مي‏نويسد مي‏فرمايد:
    «به عدل و انصاف رفتار كنيد، به مردم درباره خودتان حق بدهيد و در برآوردن حاجات مردم تنگ حوصلگي نكنيد كه شما خزانه داران مردم و نمايندگان آنها و سفيران امام هستيد.»21

    پاورقيها:
    13 ـ قرارداد اجتماعي، 37 و 38، به نقل سيري در نهج البلاغه، ص120 ـ 121.
    16 ـ قرآن كريم، سوره نساء آيه58.
    17 ـ تفسير مجمع البيان، طبرسي، ج3، ص64.
    12 ـ سيري در نهج البلاغه، مرتضي مطهري، قم، صدرا، ص118.
    18 ـ تفسير الميزان، محمد حسين طباطبايي، ج4، ص385.
    1 ـ موضوع اين مقاله مربوط به عصر غيبت معصوم(ع) است و هرگز نبايد بحث امامت معصوم را با حكومت در عصر غيبت خلط نمود، گرچه در مورد امام معصوم نيز غيبت امامت نيز نياز به پذيرش مردم دارد.
    19 و 20 و 21 ـ نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، نامه5، ص326، قسمتي از نامه مالك اشتر، نامه5، ص324.
    10 ـ نهج البلاغه شهيدي، ص124، خطبه126.
    11 ـ همان، خطبه سوم.
    14 و 15 ـ نهج البلاغه، دكتر شهيدي و صبحي الصالح، خطبه 216.
    2 ـ نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه4.
    3 ـ غرر الحكم و درر الكلم، آمدي، ترجمه انصاري، ج2، حرف واو، شماره50.
    4 ـ نهج البلاغه شهيدي نامه 47، و خطبه158.
    5 ـ همان، خطبه3.
    6 ـ نهج البلاغه كلمات قصار، 252، غرر الحكم و دررالكلم، ج4، ص457، چاپ دانشگاه آخرين عبارت در حرف (فا).
    7 ـ همان خطبه33.
    8 ـ لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا 141 / نساء و نيز: و جعل كلمة الذين كفروا السفلي و كلمة الله هي العلياء 40 / توبه.
    9 ـ نهج البلاغه، خطبه15.



    و همچنین:

    پي نوشت ها:
    1 - نهج البلاغه، حكمت 224./ 2 - نهج البلاغه، ترجمه عبدالحميد آيتي، خطبه 228، ص 549./ 3 - نهج البلاغه، ترجمه عبدالحميد آيتي، خطبه 227./ 4 - نهج البلاغه، همان خطبه 227، ص 567./ 5 - همان، ص 567./ 6 - همان، خطبه، 82، ص 161./ 7- همان، حكمت 186./ 8 - خطبه 176./ 9 - عف العقول، از سخنان حضرت علي، مديت 57./ 10 - شرح غرر الحكم، ج 6 ص 236./11 - همان، ج 4، ص 41./12 - غرر الحكم، ج 5، ص 25، ج 1، ص 321 و ج 4، ص 10./13 - حكمت 437! عدل هر چيزي را در جاي خودش قرار مي دهد و بخشش آنها را از جاي خود بيرون مي كند. عدل همه افراد را در بر مي گيرد وجود افراد خاصي را بهره مند سازد پس عدل شريف و برتر است. / 14 - نهج البلاغه خطبه 3./15 - نهج البلاغه، حكمت 231./16 - نهج البلاغه، نامه 53./17 - نهج البلاغه، نامه 53/18 - نهج البلاغه، نامه 5./19 - نهج البلاغه حكمت 1241./20 - نهج البلاغه، خطبه 87./21 - همان، خطبه 3. /22 - همان، خطبه 66./23 - همان‎/?? - نهج البلاغه، حكمت 262./25 - غرر الحكم، 256./26 - نهج البلاغه، نامه 52./27 - نهج البلاغه، نامه 51./28 - نهج البلاغه، خطبه 309./29 - نهج البلاغه، حكمت 441. /30 - خطبه 216./31/- نهج البلاغه، خطبه 164./ 32 - نهج البلاغه، خطبه 216.

  9. #89
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض

    مقاله در مورد حکومت در نهج البلا غه:


    ديدگاههاي دانشمندان غربي درقبال رهبري، ديدگاهي است كه براساس آن فردي كه عنوان رهبر گروه را دارد به دليل ويژگيهاي خاص، توانايي نفوذ در ديدگاهها، نگرشها، انتظارات و اهداف ديگر افراد يا گروهها را دارد و نتيجه اين نفوذ نيز تحقق اهداف سازمان و يا اهداف گروهي است. در مقابل، ديدگاه امام علي(ع) نسبت به رهبري، ديدگاهي مردم محور است كه اگر نفوذي و فرماني وجود دارد درجهت اهداف زيردستان و رفاه عامه مردم است و اگر رهبر به دنبال تحقق اهداف سازمان و مجموعه خاص خود است، اين اهداف چيزي جز رضايت مردم نيست و اينجاست كه امام علي (ع) رهبري را وظيفه اي سنگين و مسئوليتي دشوار مي داند.

    اين مقاله سعي بر آن دارد كه باديدگاهي تطبيقي به مقايسه ديدگاههاي انديشمندان مديريت و امام علي(ع)، درمورد تعاريف، ويژگيها، شرايط و مهارتهاي رهبر در رفتار با زيردستان و فرادستان بپردازد.

    مقايسه رهبري از ديدگاه دانشمندان غربي و امام علي(ع)
    جرج تري (1960) از رهبري به عنوان عمل اثرگذاري بر افراد نام مي برد كه موجب ايجاد شوق و علاقه در آنان براي تحقق اهداف گروهي مي گردد.

    ساعتچي (1375) معتقد است كه رهبري فراگرد نفوذ در زيردستان است كه تلاش وكوشش داوطلبانه و مشتاقانه آنان را درجهت تحقق اهداف سازمان برمي انگيزاند.

    «استونر و وانكل» (1985) نيز رهبري را به عنوان يكي از وظايف مدير، فرايند تاثيرگذاري و هدايت فعاليتهاي مربوط به كار اعضاي گروهها تعريف مي كنند.

    شرمرهورن و ديگران (1997) رهبري را موردي خاص از تاثير شخصي فرد بر يك گروه يا يك شخص مي داند كه آنان را وادار مي سازد كه آنچه رهبر مي خواهد انجام دهند.

    با نگاهي به نمونه تعاريف ارائه شده رهبري توسط دانشمندان مديريت، چند مفهوم كليدي جلب توجه مي كند:

    1 - در رهبري، نفوذ و تاثيرگذاري بر افراد نقش عمده اي بازي مي كند؛
    2 - در رهبري، تعيين هدف يا اهداف مشترك پيش نياز ديگر فعاليتهاي رهبر است؛
    3 - در رهبري تعامل گروهي و فردي رهبر يا ديگر اعضا امري حياتي محسوب مي شود.

    بايد توجه داشت كه رهبري يك خاصيت ناشي از اقـــدامات طبيعي است. هيچ كس نمي تواند فارغ از وجود گروه، خود را رهبر بداند. رهبري عبارت از كوششي است كه فرد در ميان گروه از خود ظاهر مي سازد. گروه و رهبري لازم و ملزوم يكديگرند و هيچكدام بدون وجود ديگري حاصل نمي شود.

    گروه بايد داراي رهبري باشد. در بين گروه بايد وحدت و يگانگي حكمفرما باشد والا گروه چيزي جز مجموعه اي از افراد نخواهدبود. يك نفر هم بايد علاقه اساسي و عميق براي ايجاد روح جمعي و هماهنگ ساختن اقدامات افراد عضو گروه داشته باشد رهبري يك امر حياتي است كه براي بقاي گروه بايد از جانب يك نفر نمودار شود (طوسي، 1370، ص 24).
    اما در قرآن كريم آيه هشتم سوره رعد آمده است كه:
    بكل قوم هاد يعني براي هر ملتي راهنمايي و رهبري ضروري است. امام علي (ع) در خطبه شقشقيه درمورد حقيقت حكومت و رهبري و علت پذيرش حكومت توسط خود مي فرمايد: آري به حق آن كس كه دانه را در ميان توده خاك سرشكافت، و به قدرتش جان از باطن جنين به جهان بتافت، اگر حضور حاضران و برپاشدن حجت با اعلام وجود ناصران نبود، و چنانچه خداوند بر دانشمندان رباني آگاه پيماني سخت نگرفته بود كه در برابر پرخوري ستمگر و گرسنگي ستم رسيده، هيچ آرام و قرار نگيــــرند، بي تأمل ريسمان مهار حكومت را بر گردنش مي انداختم و بي گمان خوب دريافته ايد كه اين دنياي شما نزد من بي ارج تر از آبي است كـــــه بزي وقت عطسه از بيني مي پراند (جعفري، 1372).

    حضور حاضران، برپا شدن حجت با اعلام وجود ناصران و پيمان خداوند با دانشمندان رباني آگاه سه عاملي هستند كه امام علي (ع) به عنوان عوامل پذيرش رهبري بيان مي كند. دراين ديدگاه اثري از قدرت طلبي، خودبيني و كسب امتياز نيست. درحقيقت ازنظر امام علي (ع) رهبري جز پذيرش مسئوليتي سنگين به عنوان وظيفه حتمي دانشمندان رباني آگاه نيست درحالي كه حقيقت حكومت ورهبري مطابق با جمله: ولالفيتم دنياكم هذه ازهد عندي من عفطه عنز يعني بي ارزش تر از آب بيني بز است كه امام با بيان اين جمله درحقيقت قصد دارد هرگونه برداشتي را كه رهبري و حكومت را امتياز رهبر براي استثمار زيـــردستان و به كار گماردن آنها به نفع خود مي داند، نفي كند.

    ايشـــان همچنين در خطبه 5 نهج البلاغه مي فرمايد: مردم امواج فتنه و آشوب را با كشتيهاي نجات بشكافيد و به پيش رويد، از راه نازيدن به تبار و تقرات كناره گيريد، و تاجهاي باليدن به يكديگر را بر زمين بكوبيد.

    رستگار آن كسي است كه با دست و بالي به قيام برخاست يا تسليم شد و خود را از آشوب رها ساخت. اين حكومت آبي است گنديده، و لقمه اي كه گلوي خورنده اش را مي گيرد.

    آن كس كه ميوه را پيش از رسيدن بچيند همچون كسي است كه در زمين ديگري به كشت و زراعت پردازد (جعفري، 1373 ص 40).
    امام علي (ع) در اينجا ابتدا حقيقت حكومت را با تشبيه آن به آبي گنديده و لقمه اي كه گلوگير نشان مي دهد. بيان آب گنديده و لقمه گلوگير نه تنها نشان مي دهد كه حكومت از جنبه مقامي و امتيازي آن مثبت نيست بلكـه به دليل وجود مسئوليت سنگين درقبال پذيرش زمان حكومت درقبال ملت و عدم شايستگي، لقمه اي گلوگير براي زمامدار و به دليل امكان ايجاد غرور وغفرت در زمامداري مانند باتلاقي حاكم و رهبر را به درون خود مي كشد و هلاك مي كند.

    در چنين شرايطي كه پاي مكتب و عقيده درميان باشد، يا بايد نيرويي داشت كه با آن نيرو قيام كرد و باطل را از ميان برد و حق را به حاكميت رسانيد، يا به مصلحت عموم و براي حفظ مكتب كه هدف اصلي است، تسليم شد و خود را به كناري كشيد تا آتش و دود فتنه فروخوابد و حق از ميان باطلها رخ نشان دهد (جعفري، 1373 ص 41).

    امام علي (ع) درجايي كه حكومت را حق مسلم خود مي داند اما به دليل اينكه، اين زمامداري را چندان با ارزش نمي داند كه مصلحت عموم و اسلام را فداي آن كند تسليم را اصلح تر مي داند. در اينجا مي توان به اين نكته پي برد كه هدف اصلي امام هدايت امت و مصلحت ايشان است و اگر اين مصلحت به قيمت عدم زمامداري و حكومت خود او نيز تمام شود بازهم پذيراي آن خواهدبود.

    اميرالمومنين (ع) امر حكومت و سرپرستي و مسئوليت اجرايي را وسيله اي براي به رشد رسانيدن امت، به اجرا درآوردن حق. و گسترانيدن دين مي داند كه اگر به صورت هدف درآيد و ستيزه جويي بر سر آن درگيرد، آبي مي شود گنديده و از خاصيت افتاده و يا لقمه اي گلوگير كه نه تنها تشنگي و گرسنگي را رفع نكند بلكه موجب هلاكت نيز گردد (جعفري ص 41).

    بانگاهي به سخنان امام علي(ع) مي توان به نكات كليدي و مهم زير در رهبري دست يافت:

    1 - در رهبري از ديدگاه امام (ع) نيز تعامل گروهي و فردي رهبر با امت امري ضروري است؛
    2 - نفوذ در زيردستان از ديدگاه امام علي (ع) درجهت به رشد رسانيدن آنها، به اجرا درآوردن حق، و گسترانيدن دين و به طوركلي هدايت امت تحت رهبري است.
    ويژگيهاي رهبر از ديدگاه دانشمندان مديريت و امام علي (ع)
    مطالعه ويژگيهاي يك رهبر از يك سيرتاريخي تبعيت كرده است. اولين شيوه مطالعه تحت عنوان نظريه رهبري بزرگمرد بر اين عقيده بود كه با مطالعه بسياري از رهبران كارامد مي توان به مجموعه كوچكي از صفات مشترك براي شناسايي رهبران بزرگ آينده دست يافت. در اين نظريه، صفات جسماني از قبيل سن، قد، وزن و توان همراه با زمينه اجتماعي (مثلاً تحصيلات و پايگاه اجتماعي)، هوش و فهرستي بلندبالا از ويژگيهاي شخصيتي (مثلاً حسادت، سلطه گري، استقلال، اعتماد به نفس و عينيت) و خصوصيات اجتماعي (مثلاً كشش و جاذبه، محبوبيت و نزاكت) موردتحقيق قرار گرفتند.

    استاگديل (1950) با 120 مطالعه اي كه بر اين اساس انجام داده است. عوامل شخصي زير را براي رهبري به دست آورده است:
    توانايي (توانمندي): هوش، هوشياري، صراحت كلام، ابتكار، قضاوت؛
    موفقيت (علمي، اطلاعاتي، ورزشي)؛
    مسئوليت (قابليت اعتماد، ابتكار، پافشاري، پرخاشگري، اعتماد به نفس، علاقه به برتري)؛
    مشاركت (فعاليت، اجتماعي، همكاري، سازگاري، شوخي)؛
    منزلت (موقعيت اجتماعي - اقتصادي، معروفيت).
    استاگديل نتيجه گيري كرد كه رويكرد خصوصيات رفتاري ذاتاً موجب نتايج ناچيز و گمراه كننده بوده است (سيدعباس زاده، 1371 ص 86).
    يوجين جنينگز نيز چنين عقيده دارد كه: پنجاه سال مطالعه موفق نگرديد يك ويژگي شخصيتي يا مجموعه اي از صفات را كه بتوان براي تمايز رهبــران به كار برد فراهم كند. (علاقه بند، 1370).
    استاگديل همچنين در تحقيقات خود دريافت كه رهبر بايد باهوش تر از ساير افراد گروه باشد اما اختلاف هوش رهبر با ساير افراد گروه نبايد چندان زياد باشد كه تفاهم مشترك درمورد اهداف نهايي سازمان را دشوار سازد.

    گيزلي (1963) نيز با تحقيقات خود نشان داده است كه برخي از ويژگيهاي شخصيت تا حدودي با رهبري موثر ارتباط دارند. ازجمله ابتكار و توانايي عمل و اقدام به طور مستقل با سطحي سازماني رهبري ارتباط داشته است، يعني هرچه مقام شخص در سازمان بالاتر باشد اين ويژگيها موثرترند اما به دليل ناخشنودي از شيوه صفات، شيوه اي تازه كه به رفتار رهبر بجاي صفات وي متمركز است، به وجود آمد. در اين شيوه به جاي حالات دروني يا صفات رهبر بر مشاهدات قابل اعتماد تاكيد مي شد (شكركن، 1373).
    يكي از اظهارنظرهاي مشهور در اين شيوه جديد مربوط به مك گريگور (1960) است. وي دو سبك عمده مديريت و رهبري را در رفتــــار با زيردستان مشخص كرد كه نام نظريه هاي X وy معروف است. نظريه X كه معتقد به غيرقابل اعتماد بودن، غيرمسئول بودن و رشدنيافتگي زيردستان بود، به رهبري بسيار آمرانه و مستبدانه وكنترل و سرپرستي نزديك اعضا توجه مي كرد. گرچه خود مك گريگور معتقد بود كه مديريت به وسيله هدايت و كنترل ممكن است در نيل به هدف ناموفق شود زيرا در ايجاد انگيزه در افراد و ارضاي نيازهاي فيزيولوژيك و ايمني آنها و همچنين نيازهاي اجتماعي، احترام و خوديابي آنها ناتوان است.
    درمقابل، نظريه Y معتقد بود كه افراد طبيعتاً تنبل و غيرقابل اعتماد نيستند و براي رسيدن به اهداف كمال و موفقيت در كارشان تلاشگر و كوشا هستند و بنابراين، مديريت بايد استعداد بالقوه افراد را بالفعل سازد.
    بعد از آن تحقيقات دانشگاههاي ايالتي ميشيگان و اوهايو دو سبك مديريتي متمايز را مشخص ساختند: 1 - سبك وظيفه مدار 2 - سبك رابطه مدار سبك وطيفه مدار بيشتر به توانايي رهبر در انجام وظيفه، ساخت دهي و شغل مداري او تاكيد دارد. در اين شيوه رفتاري اين سه ويژگي رهبر بر حول محور كار است و توجه اي به زيردستان، نيازها و تواناييهاي آنها و به طوركلي اهداف آنها ندارد و از جهتي شبيه به مديريت مبتني بر نظريه X مك گريگور است.

    ازطرف ديگــــر، شيوه رابطه مداري (مردم مداري) بر مناسبات اجتماعي رهبر با زيردستان و دوست داشتنـــــي بودن، ملاحظه كاري او و مردم مداريش تاكيد دارد. در اين شيوه نيز توجه بيشتر رهبر به افراد خود، حمايت از آنها و توجيه به آنها و نيازهايشان است و تا حدودي شبيه به مديريت نظريه Y عمل مي كند.

    اما تحقيقات بيشتر روي اين شيوه رفتاري ويژگيهاي رهبري نياز به روشهاي پيچيده تر را آشكار ساخت ازجمله شيوه كنشي در تحليل خود سه دسته ويژگي خيلي مهم براي رهبري پيشنهاد مي كند.

    1 - مردم تا چه اندازه با يكديگر كنار مي آيند (نگهداري)؛
    2 - وظيفه تاچه اندازه مشخص شده و به آن ساخت داده شده است (رويه اي)؛
    3 - گروه تا چه اندازه قادر است درجهت انجام وظيفه حركت كند (واقعي).
    گرچه اين نكته بسيار بديهي است كه يافتن رهبراني كه بتوانند از عهده انجام همه اين كنشها برآيند دشوار است. كنشهاي نگهداري مستلزم بي طرفي و مهارت لازم براي مناسبت ميان افــــــرادند. كنشهاي رويه اي مستلزم بي طرفي با يك گرايش وظيفه اي هستند و مساعدتهاي واقعي مستلزم طرفداري و يك گرايش وظيفه اي هستند و از عهده برآمدن همزمان همه كنشها براي يك فرد دشوار خواهدبود (شكركن، 1373 ص 460).
    اما نهايتاً روشن شد كه رهبري كارامد منوط به موقعيتي است كه در آن قرار مي گيرد يعني اگر رهبر بتواند در موقعيت مناسب، در مكان مناسب قرار گيرد و رفتار متناسب با آن موقعيت را بروز دهد، رهبري كارامد خواهدبود.
    اما از ديدگاه قرآن كريم در سوره يوسف آيه 54 و 55 به برخي از ويژگيهاي رهبري اشاره شده است: ملك گفت يوسف را نزد من آوريد تا او را از خاصان خود قرار دهم و خطاب به او مي گويد تو امروز داراي مقام و منزلت و امين هستي.
    و يوسف (ع) در جواب مي گويد: مرا بر خزائن زمين بگمار، به يقين من هم قدرت حفظ و هم قدرت توزيع دارم. در اين دو آيه به چهار صفت رهبر اشاره شده است.
    1 - مكين: منظور از اين ويژگي اين است كه كسي كه مقام رهبري و زمامداري را برعهــده مي گيرد بايد شايستگي و قابليت پذيرش آن را نيز داشته باشد؛
    2 - امين: فرد رهبر بايد ازنظر افراد فرادست و زيردست و به طوركلي جامعه به امانتداري معروف باشد؛
    3 - حفيظ: رهبر مي بايست قدرت نگهداري و حفظ اموال، مقام و مسئوليتي را كه برعهده او گذاشته شده است داشته باشد؛
    4 - عليم: رهبر بايد آگاه بوده به نحوي كه بتواند اموال و امكاناتي را كه دراختيار دارد به جاي خود و عادلانه مصرف كند به نحوي كه تفويض اختيار و منابع به طور صحيح انجام گيرد.

    امام علي(ع) ويژگيهايي را برمي شمارد كه بايستي رهبر فاقد آن باشد و يا به عبارتي رهبر بايستي صفاتي مقابل اين صفات داشته باشد: 1 - بخل 2 - نـــــــــــاداني 3 - ستمگري 4 - بي عدالتي 5 - خروج از سنت رسول خدا.

    همچنين در نامه شماره 53، امام علي (ع) به ويژگــي رازداريرهبري با اين جمله اشاره مي كند: از رعيت آنان را كه عيب جوترند از خود دور كن، زيرا مردم عيوبي دارند كه رهبر امت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است...

    بنابراين، يكي از صفات اولي و برتر رهبر در اينجا رازداري و فاش نكردن عيوب مردم است. يكي ديگر از خصوصيات رهبر عدالت است كه در خطبه 126 نهج البلاغه به آن به طور مستقيم اشاره شده است: اگر مال متعلق به من بود بين مردم به طورمساوي تقسيم مي كردم حالا كه مال، مال الله است. مطمئن باشيد سپردن مال به كسي كه استحقاق ندارد با تبذير و اسراف يكي است و اگر كسي چنين كند در دنيا قدرش بالا مي رود ولي در آخرت بي ارزش خواهدشد».

    امام علي(ع) در حكمت 437 نهج البلاغه در پاسخ به فردي كه سوال مي كند: العدل افضل ام الجود؟ بر برتري و اولويت عدالت نسبت به جود و بخشش صحه مي گذارد. ايشان مي فرمايند: «العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتا». عدل جريانها را در مجراي طبيعي خود قرار مي دهد، اما جود جـــــريانها را از مجراي طبيعي خود خارج مي سازد.

    دراينجــا امام علي (ع) به اين نكته اشاره مي كند كه مفهوم عدالت اين است كه استحقاقهاي طبيعي و واقعي درنظر گرفته شود و به هركس مطابق آنچه به حسب كار و استعداد، لياقت دارد داده شود. اما جود با اينكه ازنظر شخص جودكننده كه مايملك مشروع خويش را به ديگري مي بخشد فوق العاده باارزش است، اما بايد توجه داشت كه يك جريان غيرطبيعي است.

    و يا درحكمت 437 نهج البلاغه مي فرمايد: عدالت قانوني است عام و مدير ومدبري است كلي و بخشش يك حالت استثنايي و غيركلي است كه نمي شود روي آن حساب كرد.
    يعني عدل بزرگراهي است كه مسير همگان است درحالي كه جود كليت و جنبه قانوني ندارد.
    و سپس نتيجه مي گيرد كه از ميان عدالت وجود آنكه اشرف است عدل است يعني از ديده امام علي (ع) اين عدل است كه مي تواند تعادل اجتماع را حفظ كند و همه را راضي نگه دارد. (مطهري، 1353)

    در نامه شماره 27، خطاب به محمد پسر ابوبكر، چون حكومت مصر را به او داد فرمود: به آنان فروتن باش و نرمخو و هموار و گشاده رو. و به يك چشم بنگر به همگان...
    يعني وي را فرمان مي دهد به ويژگيهايي همچـــون 1 - فروتني 2 - نرمخويي 3 - گشاده رويي.
    و بدان اي محمد پسرابوبكر كه من تو را بر مردم مصر والي گردانيدم، مردمي كه درنظرم بزرگترين سپاهيان منند. پس تو را بايد كه با نفس خويش به پيكار درآيي و دين خود را حمايت نمايي...
    همچنين در نامه شماره 41 باز هم بر ويژگيهايي همچون پرهيز از حيله و نيرنگ، وفاي به عهد، دوري از ظلم و ستم به زيردستان، خوردن نان حلال، عدم همراهي با خائنين و انجام امور فقط به خاطر خدا برشمرده شده اند و امام علي (ع) عامل خود را به سبب عدم رعايت ويژگيهاي بالا مورد شماتت و نكوهش قرار داده اند: شايد بتوان ارزشمندترين منبع را در بيان ويژگيهاي رهبر، نامه 53 امام خطاب به مالك اشتر نخعي دانست كه به دليل طويل بودن نامه موارد به صورت خلاصه آورده مي شود:
    1 - داشتن تقوي و ترس از خدا؛
    2 - مقدم داشتن طاعت خدا بر ديگر كارها؛
    3 - پيروي از قرآن؛
    4 - غلبه بر هوي و هوس و نفس اماره؛
    5 - خويشتن داري؛
    6 - برحذر بودن از نخوت و تكبر؛
    7 - عدالت در امور؛
    8 - دوري از عيبجويان عيبجويي؛
    9 - دوري از كينه جويي؛
    10 - عدم مشورت و دوستي با سخن چين؛
    11 - عدم مشورت با بخيل، ترسو و حريص؛
    12 - پيوند و دوستي با پارسايان و راستگويان؛
    13 - بحث و گفتگو با دانشمندان و حكما؛
    14 - رجوع و توكل و استرداد از خود و رسول به هنگام مشكل؛
    15 - برحذر بودن از عجب و غرور و داشتن سعه صدر؛
    16 - برقراري عدالت و احقاق حق و شكيبايي و صبر در مقابل مشكلات ناشي از آن؛
    17 - وفاي به عهد؛
    18 - حذر از خيانت در پيمان؛
    19 - برحذر بودن از منت گذاري بر ديگران؛
    20 - پرهيز از شتاب و عجله در امور؛
    21 - پرهيز سستي درامور در موعد انجام آنها؛
    22 - خويشتنداري درهنگام خشم؛
    23 - جلوگيري از بروز قهر و غضب؛
    24 - برحذر بودن از زخم زبان زدن؛
    البته امام علي (ع) در نامه شماره 56 به «تشريح بن هاتي» و يا نامه شماره 73 به معاويه به ويژگيهاي يك رهبر عادل پرداخته است كه به دليل جامعيت نامه امام (ع) به مالك اشتر كه ساير ويژگيهاي بيان شده در نامه هاي ديگر را نيز تحت پوشش قرار مي دهد از ارائه آن نامه ها خودداري شده است.
    مهارتهاي رهبر در رفتار با زيردستان، همكاران فرادستان: برخلاف نظريه هاي كلاسيك كه ويژگيهاي ذاتي را در تــــوفيق رهبري موثر مي دانستند، اخيراً بر چگونگي رفتار رهبري تاكيد شده است، يعني رهبري موفقيت آميز به رفتار مناسب، مهارتها و عملكرد رهبر بستگي دارد (پاريزي و ساسان گهر، 1379 ص 422).
    كاتز (1955) مهارتهاي موردنياز مديران را به 3 گروه 1 - مهارتهاي فني 2 - مهارتهاي انساني و 3 - مهارتهاي ادراكي طبقه بندي كرده است. مهارت به تواناييهاي قابل پرورش شخص كه در عملكرد و ايفاي وظايف منعكس مي شود، اشاره دارد. بنابراين، منظور از مهارت، توانايي به كار بردن موثر دانش و تجربه شخصي است: (علاقه بند، 1377)
    مهارت فني: يعني دانايي و توانايي در انجام دادن وظايف خاص كه لازمه آن ورزيدگي در كاربرد فنون و ابزار ويژه، و شايستگي عملي در رفتار و فعاليت است.
    مهارت انساني: يعني داشتن توانايي و قدرت تشخيص درزمينه ايجاد محيط تفاهم و همكاري و انجام دادن كار به وسيله ديگران، فعاليت مـــوثر به عنوان عضو گروه، درك انگيزه هاي افراد و تاثيرگذاري بر رفتار آنان يعني كاركردن با مردم. داشتن مهارتهاي انساني مستلزم آن است كه شخص پيش از هر چيز، خود را بشناسد، به نقاط ضعف و قوت خود آگاه باشد، عقايد و افكارش بر خود او روشن باشند، اعتماد به نفس داشته باشد، و به ديگران اعتماد كند، به عقايد، ارزشها و احساسات آنها احترام بگذارد، آنان را درك كند، از تاثير گفتار وكردار خويش بر ديگران آگاه باشد و بتواند محيط امن و قابل قبولي براي جلب همكاري ديگران فراهم سازد.

    مهارت ادراكي: يعني توانايي درك پيچيدگيهاي كل سازمان و تصور همه عناصر و اجزاي تشكيل دهنده كار و فعاليت سازماني به صورت يك كل واحد. به عبارت ديگر، توانايي درك و تشخيص اينكه كاركردهاي گوناگون سازمان به يكديگر وابسته بوده، تغيير در هريك از بخشها الزاماً بخشهاي ديگر را تحت تاثير قرار مي دهد.

    به طوركلي محيط رهبري از خود رهبر و زيردستان، فرادستان، همكاران، سازمان، و نيازهاي كار تشكيل شده است.

    زيردستان: در رهبري توجه به شخصيتهاي زيردستــان براي رهبر بسيار اهميت دارد. علاقــه بند (1370) به نقل از سنفورد اشاره مي كند كه دلايل قانع كننده اي وجود دارد كه مهمترين عامل در هر وضعيت رهبري، زيردستان هستند. زيردستان در هر وضعيتي نقش حياتي دارند نه فقط به دليل اينكه به طور فردي دستورات رهبر را قبول يا رد مي كنند، بلكه به اين دليل كه به صورت يك گروه عملاً تعيين كننده ميزان قدرت شخصي او هستند.

    درحقيقت آنچنان كه وروم اشاره كرده اثربخشي رهبر تا حدود زيادي به شخصيت زيردستانش بستگي دارد.
    حتي اگر مديري قصد دارد كه سبك رفتاري زيردستانش را تغيير دهد بايد حداقل به طور موقت رفتار خود را با رفتار فعلي آنها تطبيق دهد. يك رهبر بايد از انتظارات زيردستانش درمورد نحوه رفتارش در موقعيتهاي معين آگاهي داشته باشد و اين موضوع مخصوصاً هنگامي اهميت دارد كه رهبر به تازگي مقام خود را احراز كرده باشد.
    رهبر يا بايد سبك خود را مطابق انتظارات زيردستان تغيير دهد يا انتظارات آنان را دگرگون سازد چون سبك رهبر غالباً طي يك مدت زمان طولاني به وجود آمده است. وي مشكل بتواند كه در كوتاه مدت تغييري چشمگيري درآن ايجاد كند. بنابراين، اگر وي به تغيير دادن انتظارات زيردستانش توجه كند ممكن است موثر واقع شود. به عبارت ديگر، در بعضي موارد ممكن است رهبر بتواند زيردستانش را قانع كند كه سبك رفتاري او با اينكه سبك موردانتظار آنها نيست ولي اگر آن را بپذيرند درجهت اهداف مطلوب آنها خواهدبود.

    امام علي (ع) نيز در خطبه و نامه هاي خويش به فرمانداران ممالك مختلف به اهميت توجه به زيردستان اشاره فراوان نكرده است و لزوم توجه به ايشان و نيازهايش را درجهت ايجاد يك رهبري و زمامداري عادلانه خاطرنشان ساخته است.

    امام علي (ع) در نامه شماره 18 خود خطاب به عبدالله بن عباس فرمانگذار مصر به بعضي از رفتارهاي رهبر در برخورد با زيردستان اشاره كرده است:

    1 - نيكويي با مردم؛ 2 - دوركردن ترس و بيم از دل مردم؛ 3 - مدارا با مردم؛ 4 - برحذر داشتن رهبر از درشتي و ستم ورزي بر زيردستان؛ 5 - عدم تحقير زيردستان؛ 6 - عدم تدارك شرايط سخت براي زيردستان؛ 7 - رفتار همراه با اعتدال با زيردستان؛ 8 - فروتني با زيردستان؛ 9 - نرمخويي و گشاده رويي با زيردستان؛ 10 - عدالت در برخورد با همه حتي در نگاه؛ 11 - نكوهش خيانت در بيت المال امت؛ 12 - تبعيض در بين زيردستان؛ 13 - مهرباني با رعيت؛ 14 - دوستي ورزيدن با زيـردستان؛ 15 - بخشش گناهان زيردستان؛ 16 - عدم تعجيل در تصميم گيري هنگام خشم درمورد زيردستان؛ 17 - عدم استبداد در فرماندهي؛ 18 - برقراري داد و عدل در بين زيردستان اعم از خويشان و غريبه ها؛ 19 - دوري از مشاورين عيب جو؛ 20 - پاداش به نيكوكاران و مجازات بدكاران مطابق با اعمــالشان؛ 21 - ساماندهي به كار زيردستان؛ 22 - نگاهي دلسوزانه همچون پدر و مادر به مشكلات زيردستان؛ 23 - توجه به مشكلات زيردستان هرچند كوچك؛ 24 - قدرداني از زيردستان كه تلاش و كوشش دارند؛ 25 - مشورت با زيردستان قبل از تفويض اختيار و مسئوليت؛ 26 - توجه به ويژگيهاي تجربه، حيا، خاندان پرهيزكار و نجيب، تقدم در پذيرش اسلام و دلبستگي بيشتر به آن، خوش اخلاقي، با آبرويي و كم طمعي و عاقبت نگري در انتخاب عاملان توسط رهبر؛ 27 - ارضاي نيازهاي مادي عاملان تحت سرپرستي براي اتمام حجت بر آنها براي عدم پذيرش هرگونه عذري نسبت به عدم پذيرش فرامين رهبري و يا خيانت در مال؛ 28 - مجازات عامل خيانتكاري كه خيانت او اثبات شده باشد با:

    الف) تنبيه بدني ب) مصادره اموال ج) تحقير او در ملاءعام؛ 29 - انتخاب كاتباني صالح و رازدار براي ثبت گزارشات صحيح و حفظ اسرار رهبر؛ 30 - توجه به تجارت و بازرگاني و صنعت و تشويق صاحبان صنايع و بازرگانان؛ 31 - توجه به قشر ضعيف جامعه و اختصاص سهميه اي از بيت المال براي ايشان؛32 - انتخاب نماينده اي دلسوز و فروتن براي رسيدگي به مشكلات مستضعفان و بيانگر وضع آنها براي رهبر؛ 33 - برگزاري جلسات عمومي بــراي شنيدن مسائل و مشكلات زيردستان؛ 34 - لزوم امكان دسترسي زيردستان به رهبر و خوش خلقي و آگاهي رهبر در برخورد با آنها؛ 35 - لزوم توجيه اهداف و نيت و مقصود رهبر براي زيردستان براي رفع سوءتفاهمات.

    فرادستان: عنصر ديگرمحيط رهبري. شخصيت رهبري، رئيس فرد است. هركس نوعي رئيس دارد با اينكه اغلب مديران نسبت به سرپرستي زيردستـــان توجه قابل ملاحظه اي معطوف مي كنند ولي برخي نسبت به زيردست بودن خود توجه كافي ندارند و با اين حال، برآوردن انتظارات مافوق غالباً عامل مهمي است كه بر رفتار رهبر تاثير مي گذارد. براي يك مدير دانستن انتظارات مافوق مخصوصاً اگر خواهان ترقي و پيشرفت درسازمان باشد اهميت دارد. اگر وي تمايل به ارتقا داشته باشد ممكن است به جاي تبعيت از گروه همكاران از آداب و رسوم گروهي كه مايل به پيوستن به آن است پيروي كند. درنتيجه براي او انتظارات مافوقها از انتظارات همكاران يا زيردستان كه با آنها كنش و واكنش متقـابل دارد، مهمتر است (علاقه بند، 1370، ص 114).

    در قرآن كريم سوره بقره آيه 257 آمده است كه: الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور و الذين كفروا اولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون

    نكته مهم در اين آيه مسئله اولياؤهم الطاغوت و الله ولي الـــذين آمنوا است ايمان آورندگان فقط يك مافوق و يك ولي دارند و آن خداست كه مقدمات خروج آنها را از ظلمات به نور فراهم مي سازد بنابراين، عامل تاثيرگذار در وجود است درحالي كه كساني كه طاغوت را برگزيدند بيش از يك ولي دارند و بنابر نياز خود و متناسب با نيتش به يكي از اين مافوقها رجوع مي كند.

    تعبير لامؤثر في الوجود الا الله (هيچ تاثيركننده اي در عالم وجود، جز الله نيست) درمورد بزرگان ايمان آورنده به خداوند متعال صدق مي كند.

    اما به طوركلي رهبر نسبت به مافوق خود بايستي صفات و ويژگيهاي زير را دارا باشد:

    1) حيـــــا نسبت به مافوق 2) احترام صميميت آفرين 3) نگاه بدكار مافوق به صورت نقادانه 4) عمل طبق مقررات و قوانين 5) پيشنهاد.

    البته درهر يك از موارد زير بايستي از افراط و تفريط جلوگيري كرد و بر حذر بود.

    افراط و تفريط در حيا نسبت به مافوق: افراطش اين است كه حيا مانع از اين شود كه انسان نسبت به مافوقش انتقاد بكند، اما حد تفريط در حيا، بي حيايي است كه رهبر نسبت به مافوقش مرتكب شود.

    افراط و تفريط در احترام به مافوق: چيزهاي مثبتي را نسبت به مافوق يافتن در حضور يا غيابش احترام درحد افراط است، يك وقت هم انسان تمام كارهاي مثبت مافوقش را منفي جلوه مي دهد اين تفريط است. دراين رابطه اميرالمؤمنين (ع) درنهج البلاغه مي فرمايد:

    1 - ثناگويي بيش از استحقاق تملق است؛
    2 - اما اگر از آن چيزي كه مافوق مستحق است كمتر بگــــويي تقصير كند. (حكمت 347 نهج البلاغه)
    افراط و تفريط در انتقاد نسبت بـــــه مافوق: حد افراط انتقاد آن است كه انسان دائماً به دنبال عيب بگردد، هيچ توجه نكند اين چيزي را كه نسبت به مافوق ايراد مي گيرد. آيا غير از اين ممكن بوده است يا نه.
    اگر انتقاد به تفريط هم كشيده شود اسباب فساد فراهم مي گردد. افراط و تفريط نسبت به مقررات: اگر آنقدر روي دستورالعملها وسواس
    داشته باشيم كه به جاي قانوني عمل كردن چند درجه بالاتر از قانون عمل كنيم اين افراط است. تفريط هم اين است كه آيا مقررات و قوانين را رعايت نكنيم يا سست برخورد كنيم.
    افراط و تفريط در پيشنهاد نسبت به مافوق: افراط در اين بعد يعني گاهي بعضي واقعاً آنقدر پيشنهـــاد دادن برايشان آسان است كه تصور مي كنند ذهن خلاقي دارند كه هيچ نيازي به دقت ندارند و قطعاً افراط در پيشنهاد سبب كم ارزش شدن پيشنهاد و سردي پيشنهـاددهنده مي شود. تفريط در پيشنهاد اين است كه فرد بگويد به من چه مربوط است، من وظيفه مشخصي دارم و آن را انجام مي دهم.
    زماني كه پافشاري مردم براي پذيرش زمامداري اميرالمؤمنين (ع) شدت گرفت ايشان فرمودند: بدانيد كه اگر من درخواستتان را پذيــرفتم، شما را بدان سويي مي برم كه خود مي دانم و در اين راه نه گفتار گوينده اي را گوش مي كنم و نه از سرزنش كسي بيم دارم. اگر دست از من برداريد همچون يكي از خودتان هستم، و چه بسا در برابر كسي كه جهت سرپرستي خود برمي گزينند از همه شما شنواتر و فرمانبردارتر نيز باشم و من وزير و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه اميرتان. (نهج البلاغه كلام 92)

    در حقيقت اميرالمؤمنين علي (ع) با اين جمله خود وظيفه مردم عادي، كارگزاران و عمال را نسبت به مافوق خويش بيان مي كند.

    ايشان در نامه شماره 5 خطاب به اشعث پسر قيس عامل آذربايجان مي فرمايد: كاري كه به عهده توست نان خورش تو نيست بلكه بر گردنت امانتي است.

    در اينجا امام اشاره كرده است كه عامل بايد نسبت به امانتي كه از طرف رهبر به او واگذار شده است، امين بوده و محافظ آن باشد.

    و همچنين در نامه شماره 20 خطاب به زيادبن ابيه كه در مال مسلمانان خيانت كرده بود وظيفه او را نسبت به خود بيان كرده است:...
    اگر مرا خبر رسد كه تو اندك يا بسيار خيانت كرده اي چندان بر تو سخت گيرم كه اندك مال ماني و درمانده به هزينه عيال و خوار و پريشان حال.
    نتيجه گيري
    با نگاهي كلي به ديدگاه امام علي(ع) و دانشمندان غربي مديريت به تعاريف ويژگيها و مهارتهاي رهبري در رفتار با زيردستان و فرادستان چندنكته مشخص مي گردد:

    1 - گرچه در تعاريف رهبري از ديدگاه امام علي (ع) و دانشمندان مديريت به طور مستقيم و غيرمستقيم به تاثير و نفوذ رهبري اشاره شده است اما نكته بسيار مهم ذات رهبري و مديريت بر مردم از ديدگاههاي هركدام از دو گروه است. نفوذ و تاثير مدير و رهبر بر مردم از ديدگاه دانشمندان مديريتي در ابتدا و به طور اولي رسيدن به اهداف سازمان است كه اكثر اوقات اين اهداف سازماني گروه خاصي را دربرمي گيرد. درحالي كه امام علي (ع) رهبري را امتياز و منتي براي مردم مي داند و مسئوليتي سنگين براي رهبر. بنابراين، پذيرش رهبري در ديدگاه امام تنها منحصر به پذيرش حكومت بر مردم نيست بلكه پذيرش مسئوليت كمك به مردم، احقاق حق، برقراري عدالت و گرفتن حق مظلوم از ظالم است. بنابراين امام در پذيرش زمامــداري خود آن را واجب بر خود مي داند، نه از آن جهت كه توسط پيامبر (ص) در غديرخم به اين سمت انتخاب شده بلكه به دليل عهد و پيمان خداوند با دانشمندان آگاه و رباني.

    2 - در ديدگاه ويژگيهاي رهبري، دانشمندان مديريتي سير تاريخي را از ابتدا تا زمان معاصر طي كرده اند تا به مرحله ويژگيهاي اقتضايي دست يافته اند درحالي كه امام در خطبه ها و نامه هاي خود به طور مشخص و جامعي تمامي ابعاد بررسي شده در طول 50 سال مطالعات مديريتي را ذكـــر كرده است و اين از متن خطبه ها و نامه ها مشخص است كه با توجه به ذكر خصوصياتي مطلق و خاص براي رهبر، در موقعيتهاي مختلف فرمانهاي مختلف را به عوامل و زمامداران خود ابلاغ كرده است.

    منابع و مأخذ:
    1 - اخلاق كارگزاران (1377)، سازمان امور اداري و استخدامي كشور، مركز آموزش مديريت دولتي.
    2 - ايران نژاد پاريزي، مهدي؛ ساسان گهر، پرويز (1379)، سازمان و مديريت، از تئوري تا عمل، موسسه عالي بانكداري ايران.
    3 - بهرنگي (برنجي)، محمدرضا (1373)؛ مديريت آموزشي و آموزشگاهي؛ ناشر مؤلف.
    4 - جعفري، سيدمحمدمهدي (1373)؛ آموزش نهج البلاغه، جلد نخست؛ سازمان چاپ و انتشارات.
    5 - جعفري، سيدمحمدمهدي (1373)؛ پرتوي از نهج البلاغه (با استفاده از ترجمه آيت الله سيدمحمود طالقاني)؛ سازمان چاپ و انتشارات.
    6 - دفت، ريچارد ال. (1377)؛ تئوري و طراحي سازمان؛ جلد دوم؛ مترجمان علي پارسائيان و سيدمحمداعرابي؛ دفتر پژوهشهاي فرهنگي.
    7 - ساعتچي، محمود (1375)؛ روانشناسي كاربردي براي مديران، انتشارات ويرايش.

    8 - سيدعباس زاده، ميرمحمد (1371)؛ تئوري، تحقيق و عمل در مديريت آموزشي، جلد دوم، انتشارات انزلي.
    9 - خميري، محمدعلي (1359)، مديريت و رهبري از ديدگاه نهج البلاغه، انتشارات وصحافي لوكس.
    10 - علاقه بند، علي (1377)؛ مقدمات مديريت آموزشي، نشر روان.
    11 - علاقه بند، علي (1370)؛ مديريت رفتار انساني، كاربرد منابع انساني، كنت بلانچارد، اميركبير.
    12 - مطهــــــري، مرتضي (1353)، سيري در نهج البلاغه، انتشارات صدرا.
    13 - ميچل، ترنس آر (1373)؛ مردم در سازمانها، مترجم: حسين شكركن، انتشارات رشد.
    14 - وايلز، كيمبل _(1370)؛ مديريت و رهبري آموزشي، مترجم: محمدعلي طوسي، مركز مديريت دولتي.
    15 - نهج البلاغه (1369)، سيدجعفر شهيدي.
    16 - قرآن مجيد.

    17 - Schermerhorn, John R, Hunt, James G, Osborn, Richard (1997), Organizational Behavior, Willey And Sons, Inc.

  10. #90
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803
    Last edited by cityslicker; 03-11-2007 at 13:52.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •