اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم
و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم
اگر از دست من در خلوت خود گریه کردی ،
اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی
اگر زخمی چشیدی گاهگاهی در زبان من
اگر رنجیده خاطر گشتی در لحن بیان من
گناهم را ببخش مادر
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم
و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم
اگر از دست من در خلوت خود گریه کردی ،
اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی
اگر زخمی چشیدی گاهگاهی در زبان من
اگر رنجیده خاطر گشتی در لحن بیان من
گناهم را ببخش مادر
وقتـي بـراي اولـيـن بـار مــادر شــدم، 22 سالم بود. خرداد امسـال کـه دخـتـر 22 سـالـه ام بـچه دار شـد، مـادر بـزرگ خواهم شد. به عنوان زني جوان، بـچـه دار شـدن و مـــادر شـدن در شـکل گـيري هويت من نقش موثري داشت. کار کردن و در عين حال بـچـه داري و مــراقبت از يک کودک، به من در پيدا کردن خودِ وجوديم کمک زيــادي کرد. با گذشت سالها قدرت بيشتري بدست آوردم، اما در طـي اين دوران زخم هايي هم خوردم.
هـمــچنين با مسئوليت فرهنگي-اجتماعي که مادر شدن مـتـضمن بـود روبـرو شـدم. مــادر شــدن از ديدگاه اجتماع انـتــظارات و مسئوليت هاي بيشتري نسبت به پدر شدن بـــراي رشد عاطفي کودک به همراه داشت. اين احساس مسئوليت، بيـشــتر احساس مـي شد. اگر اتفاق بدي در زندگي کودک رخ دهد، نقش مادر بايد اين باشد که نه تنها به طور طبيعي با کودک خود همدلي کند، بلکه تقصير کار را نيز بر عهده گرفته و سرزنش هاي جامعه را پذيرا شود.
همينطور که سالها مي گذشتند و دو بچه ي من پا به بزرگسالي گذاشتند، توانسته بودم توازني بين نيازهاي خودم و آنها، رابطه ام با شوهرم و کارم ايجاد کنم و چيزهايي درمورد نگاه ديگران به يک مادر و انتظارات ناخودآگاه از زناني که مادر شده اند براي پرستاري از ساير اعضاء خانواده و احترام گذاشتن به نيازهاي ديگران و گذشت از نيازهاي خودشان چيزهاي ياد گرفته بودم. بخشي از هويت من با تشخيص ناخودآگاه اينکه چه زماني چه کسي نياز به پرستاري و مراقبت من دارد خلاصه مي شد. بيشتر اين نکات را از خانواده ام نگرفتم، از يکي از همکاران آموختم. بعد از آن مي دانستم چه زماني و چطور بايد فرزندانم را تربيت کنم و چه وقت نبايد. با اين آگاهي توانستم خودِ وجوديم را نيز حفظ کنم و از قدرت اراده و اختيار خود لذت ببرم.
با کوچکترين اطلاعاتي که پيدا مي کردم، آن را با خانواده مطرح کرده و با آنها به گفتگو مي نشستم. وقتي از 7 روز هفته، فقط 4 روز مي توانستم شام درست کنم، شوهر خوب و دوستاشتنيم گاهي به شوخي سرزنشم مي کرد. فرزندانم که به سن نوجواني رسيده بودند هرکدام يک شب مسئوليت آماده کردن غذا را بر عهده داشتند و يک شب نيز با شوهرم بود. فکر مي کنم دليل مقايسه کردن و سرزنش کردن شوهرم اين بوده که خود قبل از ازدواج از کودکي هر 7 روز هفته دستپخت مادرش را مي خورده است، و حالا از اين مسئله تعجب مي کند. درصورتي که من بيرون از منزل نيز کار ميکردم و قسمتي از درآمد خانواده را تامين مي کردم، درحاليکه مادر او چنين مسئوليتي بر عهده اش نبود، به همين خاطر کار او به نظرم ناعادلانه مي آمد. خوشبختانه پسر 15 ساله ام که اين مطالب را در مدرسه در کلاس زندگي اجتماعيشان آموزش مي ديد به دفاع از من برمي خاست.
ماري پيفر در کتاب "تجديد حيات افيليا" مي نويسد:
"تمدن غربي تاريخچه اي از انتظارات نامعقول از مادران دارد. آنها مسئول خوشبختي فرزندانشان و سلامتي احساسي و اجتماعي خانواده شان هستند. مادران را هميشه در داستان هاي پريان و رمان هاي مدرن امريکايي، به صورت ايده آل و خيالي تصوير مي کنند.
همه ي آدم ها رابطه اي محکم و خاص با مادرانشان دارند. همه ي ما طوري بزرگ ميشويم که نمي توانيم مادرمان را هم مثل همه آدم هاي معمولي تصور کنيم.
زنان بايد اين احساس را داشته باشند که چه بيرون از خانه کار کنند چه نکنند، چه قسمتي از درآمد خانه را بر دوش بکشند چه نه، بايد در تصميم گيري هايشان قدرتي يکسان با ساير افراد خانواده داشته باشند. موقعيتشان نبايد به خاطر انتظارات خودشان يا ديگران به خطر بيفتد. گفتگوها و رابطه ي بين همسران بايد به گونه اي باشد، که وقتي اولويت دادن به کارهاي بيرون از خانه پيش مي آيد، براي هر دو برخوردي يکسان در خانه ايجاد شده و قدرداني و حسن نيت بين طريفين حکمفرما باشد. با اين کار صميميت بيشتري بين آنها حاصل خواهد شد. قدرداني و حسن نيت براي حفظ و بقاي سلامت خانواده ضروري هستند.
ما مي توانيم فرزندانمان و مادر بودنمان را دوست داشته باشيم. بدانيد که برآورده شدنآرزوها، اميال و استعدادهايتان با بچه دار شدن از بين نخواهد رفت. فقط بايد خودتان را علاوه بر يک مادر، يک انسان هم به حساب بياوريد. اين باعث خواهد شد که قدرداني فرزندانتان هم از شما بيشتر شود. حس قدرداني در يک خانواده ايجاد گرمي و حسن نيت مي کند. حرمت در يک خانواده وقتي بالا مي رود که از مادر، پدر و فرزندان همه به طور يکسان به خاطر وجودشان به عنوان يک انسان علاوه بر نقشي که در خانواده ايفا مي کنند قدرداني شود.
اخيراً يکي از دوستان و همکارانم که متخصص درماني و مادر يك فرزند است تصميم گرفت که انجمني در رابطه با هويت زنان برگزار کند. مي خواستيم اين انجمن از گروهي زن تشکيل شود که مادر هم بودند و روي هويت زنان به عنوان يک انسان و نه فقط يک مادر بررسي هايي انجام دهيم. اسم آن "انجمن زناني که مادر هم هستند" نامگذاري شد. تعريف فرهنگ از يک زن وقتي مادر مي شود ابراز مي کرد که انتظارات يا نقش يک مادر بايد قبل از نقش او به عنوان يک زن يا يک انسان در نظر گرفته شود.
چه مي توانيد بکنيد؟
درميان گذاشتن احساستان با زن هاي ديگر که مادر هستند، فايده هاي زيادي در حمايت و تقويت شما خواهد داشت. نکات زير تفکراتي است که اين انجمن بررسي کرده اند. اين تفکرات بر اين نظر استوار است که مادران با بودن مثل انسانها مي توانند بهترين مراقبت و پرستاري را از فرزندانشان بکنند و با درميان گذاشتن آسيب پذيري ها و شکستگي هايشان با ساير اعضاء خانواده، باعث مي شود که کودکان نيز بتوانند مادرانشان را مثل بقيه انسانها دانسته که نيازها و محروميت هايي دارند و با اين حال از آنها مراقبت کرده و آنها را دوست مي دارند. وقتي از مادري قدرداني شود، منفعت اصلي به فرزندان مي رسد. وقتي او احساس کند که کسي هست که کارهاي او را ديده و به حرفهايش گوش دهد، بااينکه کاري که براي فرزندانش انجام مي دهد، بي حاصل است، اما منفعتش را فرزندان مي برند. اعتماد و احترام به نفس با شناختن نيازهايمان ايجاد مي شود. بچه معمولاً خوشحال مي شوند که براي کسي کاري انجام دهند، چه برسد که آن فرد مادرشان باشد که هميشه در خدمتشان بوده است.
1- با فرزندانتان خوش بگذرانيد
وقتي در انجمن اين سوال مطرح شد که "دوست داريد کدام جنبه ي شخصيتيتان به عنوان يک انسان را کودکانتان بدانند؟" يکي از زناني که بسيار با فراست ولي درعين حال باتوجه به نظر دوستانش بسيار شوخ و بذله گو بود گفت که اين قسمت از شخصيت او، به خاطر احساس مسئوليت و وظيفه هيچوقت مورد توجه فرزندانش قرار نگرفته است. و اين يکي از مهمترين قسمتهاي هويت اين زن بود که دوست داشت کودکانش از آن با اطلاع شوند. همين مسئله باعث مي شود که ما مادران در ايجاد رابطه با فرزندانمان خودِ وجوديمان را بيشتر نشان دهيم. با اين کار رابطه ي ما با فرزندانمان هم هيچگاه کليشه اي و يکنواخت نخواهد شد.
2- اهداف شخصيتان را حفظ کنيد
زنان بسياري در انجمن از اين مسئله شکايت داشتند که وقت کافي براي رسيدگي و حفظ دوستي هاي خودشان، ورزش کردن يا ساير اهداف شخصيشان ندارند. وقتي شما مادر مي شويد، وقتتان کمتر مي شود. و خيلي راحت ممکن است آنقدر درگير کارهاي روزانه تان شويد که ديگر هدف ها و زندگي شخصي خودتان را فراموش کرده و کنار بگذاريد. اما رعايت حد تعادل در اينجا مهم است. لازم نيست که خود را کاملاً قرباني کنيد، گرچه سازش يکي از مهمترين شرايط پدر يا مادر بودن است. درست است، ممکن است نتوانيد همان برنامه ورزشي که قبل از مادرشدن انجام مي داديد را پيش گيريد، اما با پايين آوردن انتظاراتتان و واقع بين بودن مي توانيد هنوز هم ورزش کنيد. اينکه ديگر نمي توانيد برنامه هاي سابقتان را انجام دهيد نبايد شما را وادار و مجبور کند که خودتان را کنار بگذاريد و فراموش کنيد. علاوه بر رسيدگي و توجه به کودکانتان، بايد به خودتان هم برسيد و توجه کنيد. و هرچه سن فرزندانتان بالاتر ميرود، وقت بيشتري براي رسيدگي و توجه ب ه علايق و هدف هاي خودتان خواهيد داشت.
3- احساساتتان را بيان کنيد
مادر ديگري در انجمن بيان مي کرد که مي تواند جلوي پسر چهار ساله ي خود گريه کند و از مشکلاتش براي او بگويد، و احساساتش را تمام و کمال براي او بيان کند، و به او بگويد که با تمام اين مشکلات هنوز مي تواند از او پرستاري و مراقبت کند. اين توانايي در بيان احساس براي فرزندان، بدون خدشه دار کردن احساس امنيت، باعث مي شود که فرزندان مادران خود را نيز مثل ساير انسانها بدانند، با همان مشکلات و همان احساسات. اين باعث خواهد شد که مادران نيز کمتر گرفتار افسردگي شوند.
زنان بايد اول از شناختن مادران خود به عنوان يک انسان شروع کنند. مادر بودن فرصتي عالي بود و کمک زيادي به کامل شدن من کرد. جايي در زندگي ام، اين توانايي را يافتم که بتوانم علاوه بر افتخار کردن به مادر بودنم به انسان بودنم هم افتخار کنم. براي حس مراقبت و پرستاري از فرزندانم ارزش زيادي قائل شدم، برخلاف جامعه که آن را کاري بي ارزش و نامهم مي پندارد. همه ما بايد توازني بين مادر بودن و انسان بودنمان ايجاد کنيد تا بتوانيم هم مادر خوبي براي فرزندان و هم انسان کاملي براي اجتماعمان باشيم.
من كيم؟ گنج مهر و وفايم
من كيم؟ آسمان سخايم
من كيم؟ چهره يي آشنايم
مادرم، جلوه گاه خدايم
من كيم؟ عاشق روي فرزند
جان من پر كشد سوي فرزند
بر نخيزد دل از كوي فرزند
عاشقم، عاشقي مبتلايم
***
تو كه اي؟ سرو آزاده ي من
نور چشم خدا داده من
چشم تو، جام من، باده ي من
تو اميدم، توانم، بقايم.
***
سالها دل بمهر تو بستم
پشت خود را ز غمها شكستم
نيمه شبها براهت نشستم
تا شود از تو روشن سرايم .
***
چون روي بامدادان ز پيشم
غمزده، خسته جان، دلپريشم
بي خبر از دل و جان خويشم
همدم غم، اسير بلايم .
***
تا كه شب سوي من باز گردي
بادل خسته همراز گردي
همدم جان ناساز گردي
بر فلك هست، دست دعايم .
***
من ز دنيا، تو را برگزيدم
رنج بي حد بپايت كشيدم
تا شود سبز، باغ اميدم ـ
جان ز تن رفت و نيرو ز پايم .
***
زندگي بي تو، شوري ندارد
بي تو جانم سروري ندارد
چشم من بي تو نوري ندارد
اي جمال تو نور و ضيايم .
***
يادم آيد يكي نيمه شب بود
در تن و جان تو سوز تب بود
جان من زين مصيبت بلب بود
شاهدم گريه ها يهايم .
***
بي خبر بودي از زاري من
غافل از رنج بيداري من
فارغ از درد و غمخواري من
و آنهمه ندبه و ناله هايم .
***
بودي آن عهدها خاكبيزان
ميخراميدي افتان و خيزان
من بدنبال تو اشكريزان
تا كه در پاي تو سر بسايم
***
بود آن روزگاران، شبانم
نرگسي مست تر از شرابم
سيمگون سينه، چون ماهتابم
رفت از كف جمال و صفايم .
***
بلبل من! نواي تو خواهم
عمر را در هواي تو خواهم
زندگي را براي تو خواهم
تو بپائي اگر من نپايم .
شهر و دیار دلم زیر پای توست
این شهر سوخته زتب مبتلای توست
بر من مگیر خرده چو نا لایقی کنم
چشمان به پای توو جانم فدای توست
دیدم چه زجرها کشیدی و لب وا نمی کنی
قربان نام تو این از وفای توست
صبر از کفم ربوده دل اندم چو بیقرار گشت
برخیز و بین که دلم منتظر یک ندای توست
ارام نگیرد اگر اتشی بر افروزد
مر اتشی که بداند زیر پای توست
"مهدی فروغی"
مـــــادر ، حضرت حـــــوا
پدر ، حضرت آدم
در کل دنیا بچه های کوچک یا بزرگ و در کل عزیزانی هستند ، که فرشتگان زندگی و مهر و محبت یعنی پدر و مادرشون رو از دست دادند ......... شایدم از همون بچگی و کودکی اونها رو ندیدند .........
پدر و مادر همه ما یکیه ... همه ما بهترین پدر و مادر دنیا رو داریم ... برای همیشه و همه جا این پدر و مادر با ما هستند ... و همه ما فرزندان اونها هستیم ...
برای یادآوری خیلی از مطالب ... و برای احترام به اولین مادر و پدر ... مادر و پدر بزرگوار و خوب و مهربون همه انسانها ... اولین پست رو بیاد و احترام این دو عزیز بزرگوار میزنم ...
مادر همه ما ، حضرت حوا
پدر همه ما ، حضرت آدم
.
مادر ای رويای سبز غنچه ها
مادر ای پرواز نرم قاصدک
مادر ای معنای عشق شاهپرک
گونه هايت کاش مهتابی نبود
تا دلم در بند بی تابی نبود
اي تمام ناله هايت بی صدا
مادر ای زيباترين شعر خدا
.
مادر مرا ببخش
آنکس که مرا تاج بر سر بود مادر بود
آنکس که مرا زیور وزر بود مادر بود
آنروز که خورشید در جهان نور می افشاند
روشن تر زخورشید جهان بود مادر بود
شب ها که مهتاب با ستاره گان درخشید
رخشنده تر وبلند مقام مقام مادر بود
روزیکه سر زمین جهان شد مهیا
زره زره خاک وگلِش لطف مادر بود
در قلب هر انسان یک انرجی واحساس
از عاطفه وعشق فروزان مادر بود
در قلب کودکان معصوم چو بنگری
جریان خون عاطفه از خون مادر بود
هرروز وشب زبان به ثنای تو کشودم
سجده مرا بعد از خدا دامان مادر بود
مادر مرا ببخش که عمرت در پای من
رسید به پیری وشبابم زشیره جان مادر بود
تا داشتم ترا ز حوادث امان بودم
محفوظ زهر بلا مرا دعای مادر بود
زان روز به خاک وخون نشستم که تورفتی
خون گریستنم هر شب زکمبود مادر بود
رفتم طواف مرقد پر نور تو کردم
بوسیدنم روا به نقش جای پای مادر بود
مادر مرا ببخش مادر مرا ببخش
ماریا دارو
.
مادر...(تقديم به جامعه زنان)
قبل ميلاد مسيح
قبل تر آري قبل تر...
قبل ميلاد زمين
.
يكي بود يكي نبود
غير از خداي مهربون
كه نه زمين بود و نه زمون
هيچ كس و هيچي نبود
خدا بود و خدا بود
.
خدا به اقتضاي رحمت
دست بزد به خلقت
و آفريد و افريد...
فرشته ها يكي يكي
يكي درشت و تپلي
يكي قشنگ و مامانی
و ديگری و ديگری...
به قدرتش وجود شدند
.
و بال بال زنان
به گوش هم نجوا كنان
به انتظار خلقت بزرگ او به صف شدند
يكي كه بالهاش به گستره
وسيع تر از قشنگي گل رز است
به ديگري بگفت:
خدا به هستي خواهد كه دهد شور و مستی
گويند هر انچه خواهد آمد از حرمت او يافت هستی
.
ديگري گفت مگر چيست اين؟!!!
گفت :
فصل زيباي زمين
اوج تكرار محبت بي كين
حرمت نام گذشت
انحناي گلبرگ
خنده ي يك كودك
افتخار هستی
عطر ياس و مستی
گرمي يك بوسه
غزل ناب زمين
و شعور ساحل وقت طوفان
با شكيباييدن درد
با دلي پيوسته خسته
با نوای لای لای
....
ديگري گفت:
آه ..اين همه زيبايی
اين همه شيدايی
و شكيباييدن درد!!!
گفت: آری..آه..آری
و زمين مفتخر است
به چنين اسوه ی مهر
اول بي اخر
مادر....مادر
محمد نظريان پور
.
مادر ای مهر آسمان افروز
گرمی ی کلبهء دل سردم
بيتو در انعقاد تنهايی
ماتمم حسرتم غمم دردم
در طراوت سرای باغ اميد
شاخه های شکستهء زردم
بيتو تا زنده ام شکسته ترم
دل پر عقده را کجا ببرم
تا در اقليم کاج ها رفتی
پايمال خزان غم شده ام
از نم اشک صبح و گريهء شام
همچو ديوار کهنه خم شده ام
هارون راعون
.
مـــــادر
نصير دستگير
.
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)