آخر چگونه بگویم چقدر دوستت دارم
وقتی احساسم به فراخورِ زمان
هر لحظه بیشتر می شود؟
دلارامم باور کن
من اگر همین حالا بنویسم
به اندازه ی تمامِ قلب های دنیا
تا تو این شعر را بخوانی
دروغ گفته ام!
امیر ساقریچی
آخر چگونه بگویم چقدر دوستت دارم
وقتی احساسم به فراخورِ زمان
هر لحظه بیشتر می شود؟
دلارامم باور کن
من اگر همین حالا بنویسم
به اندازه ی تمامِ قلب های دنیا
تا تو این شعر را بخوانی
دروغ گفته ام!
امیر ساقریچی
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گلوار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقشآفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی
پریزاد عشقو مهآسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی چه خوشباورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی؟ تو گفتی یه بیتاب
تا گفتم دلت کو؟ تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی
توی جمع عاشق، تو صادقترینی
همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای! مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظهی ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو از این شکستن خبر داری یا نه
هنوز شور عشقو به سر داری یا نه
هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
ترانه سرا: مینا جلالی
خاطراتی دارم با این ترانه که هیچ وقت تکرار نخواهد شد
چه سرگردان است این عشق
كه باید نشانی اش را
از كوچه های بن بست گرفت
چه حدیثی است عشق
كه نمی پوسد و افسرده نیست
حتی آن هنگام
كه از آسمان به خانه آوار
شود
" احمد رضا احمدی "
تو نباشی,
بهشت هم برود به جهنم...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلم روشن است ؛
شاید خواب خوبی دیده ام ..
شاید در انتهای فاصله
شکل گلی
رقص قاصدکی
یا چشمک ستاره ای
یادت آورده باشد کسی در آن سوی دنیا دلش روشن است .
شاید روزی روزگاری ...
تو ...
شاید ...
دلم روشن است ،
دلم روشن است . . .
.:. گیلدا ایازی .:.
من خوبم..!
عاشق نیستم…
فقط گاهی حرف تو ک میشه دلم تنگ میشه…
این ک عشق نیست..
هست.??
Last edited by Demon King; 14-01-2014 at 15:05.
دستانت مال من باشد کافیست . . .
با تو قطرات باران که سهل است،فوران آتش فشان هم دلچسب میشود
کوتاهی زمان راوقتی فهمیدم که در کنارت بودم...!
وطولانی بودن آن راوقتی فهمیدم که درانتظارت بودم...!
حالا که دلتنگتم زمان ایستاده...!
حواسِ نداشته ام را جمع کردم
اما به محض دیدنت
چشمانم تمام گل های قالی را چید... !!
و دستانم لکنت گرفت...!!
برای شیرین زبانی ام
همه قندهای خانه را در دلم آب کردم
تا " دوستت دارم " را با شیرین ترین لهجه عاشقانه
برایت زمزمه کنم
اما باز ...
یک لحظه دیدنت کافی بود
تا شیرینی حرف هایم ، روی نگاهم شِکَرَک بزند...
بسوزد خانه لیلی و مجنون
کهرسم عاشقی در عالم انداخت
اگر لیلی به مجنون داده می شد
هیچ عاشقی رسوا نمی شد
Last edited by sarinaj; 14-01-2014 at 18:47.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)